«شرق» در گفتوگو با فرهیختگان غیرفارسزبان و کارشناسان آثار و تبعات عدم آموزش زبان محلی در مدارس را بررسی کرد:
آموزش زبان مادری مسئلهای فرهنگی- تربیتی
زبان رسمی کشور فارسی است؛ یعنی زبانی که نقش واسطه را برای ایجاد ارتباط و انتقال پیام میان اقوام مختلف ایرانی ایفا میکند، اقوامی که هر یک با زبانی متفاوت صحبت میکنند. همان نقشی که زبان انگلیسی در جامعه بینالملل و برای تسهیل ارتباط میان مردم مختلف جهان ایفا میکند. اما وجود زبان رسمی نافی اهمیت و جایگاه «زبان مادری» نیست. مسئلهای که در اصل 15 قانون اساسی کشور به خوبی پیشبینی شده است: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد، ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است».


شادی مکی: زبان رسمی کشور فارسی است؛ یعنی زبانی که نقش واسطه را برای ایجاد ارتباط و انتقال پیام میان اقوام مختلف ایرانی ایفا میکند، اقوامی که هر یک با زبانی متفاوت صحبت میکنند. همان نقشی که زبان انگلیسی در جامعه بینالملل و برای تسهیل ارتباط میان مردم مختلف جهان ایفا میکند. اما وجود زبان رسمی نافی اهمیت و جایگاه «زبان مادری» نیست. مسئلهای که در اصل 15 قانون اساسی کشور به خوبی پیشبینی شده است: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد، ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است».
با توجه به همین اصل از قانون اساسی است که مسئله تدریس زبانهای محلی در مدارس بارها مورد توجه مجلس کشور در دورههای مختلف قرار گرفته؛ توجهی که البته تاکنون به نتیجهای نرسیده است. در آخرین تلاش هم آذرماه امسال کلیات طرح آموزش زبانهای محلی در کمیسیون آموزش مجلس به تصویب رسید. این طرح بالاخره بعد از گذشت سه ماه و در تاریخ هشتم اسفند راهی صحن علنی مجلس شد و با ۱۰۴ رأی موافق، ۱۳۰ رأی مخالف و پنج رأی ممتنع به تصویب نرسید. ساعاتی بعد از این ماجرا اما شهرام دبیر، معاون پارلمانی دولت، در شبکه اجتماعی ایکس از موافقت رئیسجمهور و دولت با تدریس زبان مادری در مدارس خبر داد: «این موضوع یکی از شعارهای انتخاباتی رئیسجمهور محترم در دورههای مختلف بوده و در قانون اساسی هم مورد تأکید قرار گرفته است. لذا ضمن اعلام موافقت آقای دکتر پزشکیان، در صورت نیاز حاضر به ارائه لایحه فوریتی دولت بوده و از نمایندگان محترم هم درخواست تصویب این لایحه را داریم».
حقیقت آن است که اهمیت آموزش زبان مادری در مدارس ریشه در فرهنگ کهن و متکثر ایرانی دارد. عدم آموزش زبانهای محلی میتواند عواقب هولناکی را در حوزه دانش و فرهنگ کشور به دنبال داشته باشد. انتظار این است که ما امانتداران خوبی برای نسلهای آینده باشیم و فرهنگ این مرز و بوم را به تمامی به نسلهای بعد منتقل کنیم؛ آنهم به شیوهای غنیتر از اعصار و قرون گذشته. در این مسیر ضروری است آموزش زبان مادری را با مسائل پیچیده سیاسی-امنیتی خلط نکنیم و توجه کنیم که آموزش زبانهای محلی میتواند تأثیری مثبت بر حفظ انسجام و وحدت ملی ایرانیان داشته باشد.
عدم آموزش ادبیات محلی، آسیبزا نیست
داوود دشتبانی، روزنامهنگار و پژوهشگر آذریزبان، درباره تجربه خود از تدریس زبان مادری در مدرسه و تأثیر آن بر آموزش و فرهنگ کشور به «شرق» میگوید: «من بهعنوان یک آذریزبان، تجربه بدی از عدم آموزش زبان محلی در دوران تحصیلم نداشتهام؛ زیرا خلأیی در این زمینه وجود نداشت. برای زبان آذری صداوسیمای محلی وجود داشت، کتب به زبان محلی به وفور وجود داشت و در منزل ما هم کتابهای شعر، داستان و... به زبان ترکی آذری وجود داشت. از آنجایی که الفبای همه زبانهای محلی ما همان الفبای فارسی است، متون قابل خواندن بود. اینکه برخی کشورهای همسایه طی دهههای اخیر رسمالخط لاتین را انتخاب کردهاند، مسئلهای جدید است که اتفاقا ارتباط آنها را با متون کهنشان که با الفبای فارسی نوشته شده بودند، قطع میکند».
او با تأکید بر اینکه زبان وسیله ارتباط و انتقال دانش و در عین حال ابزار فرهنگی است، ادامه میدهد: «زبانهای محلی که گروههای جمعیتی بزرگی را شامل میشوند، عملا هم در خانواده و هم در رسانههای محلی و صداوسیمای هر منطقه مورد استفاده قرار میگیرند. همچنین کتاب و مطبوعات هم به این زبانها وجود دارد. در واقع در ایران زبانهای محلی مورد استفاده گروههای جمعیتی بزرگ نمود و آزادی فرهنگی و اجتماعی زیادی دارند».
این پژوهشگر تاریخ معتقد است حتی عدم تدریس زبانهای محلی در مدارس هم برای این زبانها محدودیتی ایجاد نکرده است: «عموما در مدارس ما حتی تدریس دروس به زبان محلی انجام میشود و بسیاری از دبیران و مدیران در مدارس محلی، دروس را از روی کتاب به زبان فارسی میخوانند اما توضیح مربوط به درس را به زبان محلی میدهند. نکته دیگر این است که در اصل ۱۵ قانون اساسی تدریس ادبیات زبانهای محلی پیشبینی شده است که تدریس زبان محلی و تدریس ادبیات محلی دو موضوع متفاوت هستند».
بهزعم دشتبانی، قانونگذار از کاربرد کلمه تدریس ادبیات محلی، هدفی خاص داشته است: «معنای تدریس ادبیات آن است که قرار نیست تدریس این زبانها مانند تدریس زبانهای عربی و انگلیسی در مدارس انجام شود؛ زیرا کودکان و نوجوانان زبان مادری خود را بلد هستند. آنچه براساس اصل 15 باید آموخته شود ادبیات است که دانشآموز بتواند با اشعار و داستانهای فولکلور به زبان محلی خود آشنا شود».
این پژوهشگر تاریخ با این موضوع که عدم آموزش ادبیات محلی به دانشآموزان باعث آسیب است، موافق نیست: «پژوهشهای انجامشده درباره تحصیل کودکان دوزبانه نشاندهنده آن است که هیچ تأثیر معناداری میان عدم آموزش زبان مادری در مدارس و آسیب به تحصیل دانشآموزان وجود ندارد و دانشآموزان دارای زبان محلی به شرط بهرهمندی از امکانات اقتصادی و آموزشی مناسب در کنکور و سایر رقابتها دارای جایگاه برتر و مناسب هستند. هدف از تحصیل بهرهمندی از امتیازات اجتماعی و اقتصادی و در نهایت ابزاری برای کسب حرفه و شغل است و طبیعتا بر این اساس آموزش زبان ملی دارای اولویت است؛ زیرا افراد با این زبان خواهند توانست شغل و حرفه مناسبی کسب کنند. برای امور اداری و تجاری و سایر روابط رسمی هم که در داخل کشور از زبان فارسی و در عرصه بینالمللی از زبان انگلیسی استفاده میشود. در مقاطع بالای تحصیلی هم از زبان انگلیسی استفاده میشود؛ زیرا دایره علمی گستردهتری دارد. بنابراین استفاده از زبانهای محلی و آموزش ادبیات آنها بیشتر جنبه حفاظت از میراث فرهنگی دارد و گنجاندن یک درس اختیاری میتواند این هدف را برآورده کند».
او تأکید میکند که زبانهای قومی موجود در ایران میراث فرهنگی همه ایرانیان است و همه به آنها علاقه دارند، مانند موسیقی کردی یا بلوچی؛ «اما کاربردهای اصلی زبان که وسیلهای برای ارتباط، اشتغال و تحصیل است، توسط زبانهای گستردهتر برآورده میشود».
زبان مادریمان را فراموش کردهایم
عثمان مزین، حقوقدان کردزبان اهل شهر سردشت، اما نظری برخلاف اظهارات دشتبانی دارد. او با تأکید بر اینکه در شهر ما صددرصد مردم به زبان کردی صحبت میکنند، به «شرق» میگوید: «با این وجود، متأسفانه همه دروس و کتب درسی به زبان فارسی بودند و همه معلمان هم آموزشها را به زبان فارسی ارائه میدهند برای اینکه دانشآموزان بتوانند برای ادامه تحصیل با زبان رسمی صحبت کنند. در واقع در همه این سالها هیچ اثری از آموزش زبان مادری در مدارس ما نبوده است».
او تأکید میکند که رسمالخط زبان کردی با زبان فارسی متفاوت است؛ «اما نه در مهدکودک و نه در دوران مدرسه، الفبای زبان مادری را به ما آموزش ندادهاند. من تا 30سالگی با وجود اینکه میتوانستم به زبان رسمی بخوانم و بنویسم، اما با الفبای زبان مادری خودم آشنایی نداشتم و نمیتوانستم یک خط را به زبان کردی بخوانم یا بنویسم. این روند باعث شده زبان مادری ما به سمت نابودی حرکت کند. الفبای کردی اگرچه شبیه به فارسی است، اما چند حرف بیشتر از آن دارد و تعدادی از آن حروف را هم ندارد. از سوی دیگر در زبان فارسی مصوتها نوشته نمیشود، درحالیکه در املای کردی مصوتها نوشته میشوند. با این وجود، ما ادبیات و دستور زبان مادریمان را در مدارس نیاموختهایم و این موضوع باعث شده در مناطق کردنشین بسیاری از شهروندان متون کردی را با املای فارسی بنویسند. این موضوع مانند آن است که فارسی را با الفبای انگلیسی بنویسیم».
مزین تأکید میکند که محرومیت از آموزش زبان مادری در مدارس باعث شده که نسل جدید ما هیچگونه آشنایی با زبان مادریاش نداشته باشد: «ما تنها با این زبان صحبت میکنیم، آنهم بهصورت ناقص؛ یعنی 80 درصد کلمات مورد استفاده ما فارسی است. در واقع ما زبان مادریمان را فراموش کردهایم».
او اولین تأثیر این وضعیت را ایجاد احساس تبعیض در میان شهروندان میداند: «دولت برای آموزش به هر شهروند بودجه خاصی دارد. این تبعیضآمیز است که یک دانشآموز فارسیزبان با استفاده از بودجه آموزشی خودش زبان مادری خود را آموزش ببیند، اما فردی که زبان مادری دیگری دارد، با بودجهای که برایش در نظر گرفته شده نتواند زبان مادریاش را یاد بگیرد. در واقع یک دانشآموز فارسیزبان میتواند با زبان غنی خود آشنا شود، به فارسی فکر میکند، به فارسی مینویسند و به زبان مادری خود هم تولید محتوا میکند. اما یک فرد کردزبان از این مزیت محروم است و تنها میتواند به زبان رسمی تولید محتوا کند. این عدم آموزش از یک سو باعث میشود افراد احساس کنند زبان دیگری به آنها تحمیل میشود و از سوی دیگر زبان مادری ما را از سرمایه علمی تهی میکند».
این حقوقدان به اصل 15 قانون اساسی اشاره کرده و تأکید این اصل بر آموزش ادبیات محلی در مدارس را مسئلهای آمرانه میداند و نه مسئلهای انتخابی به سلیقه مدیران کشور: «برای رفع حس تبعیض میان شهروندان باید آموزش رسمی در هر منطقه به زبان محلی همان منطقه باشد و دروس آموزش زبان فارسی تنها بهلحاظ آموزش تکلم به این زبان تدریس شود. در واقع شهروندانی که به زبانی متفاوت از زبان رسمی کشور صحبت میکنند، باید بهصورت همزمان با هر دو زبان مادری و زبان رسمی آشنا شوند. متأسفانه در سیستم آموزشی ما به اصل 15 قانون اساسی عمل نشده است. به ما گفته میشود زبان و ادبیات مادریمان را نه در مدرسه که در منزل و جامعه بیاموزیم. مگر میشود بدون آموزش و اجبار و امتحان این اتفاق بیفتد؟ وضعیت امروز ما این مسئله را بهخوبی نشان میدهد».
آموزش زبان مادری به ارتقای فرهنگی منجر میشود
حامد سهرابی، معلم بلوچ و بخشدار منطقه متسنگ هم برای «شرق» تعریف میکند که در دوران دانشآموزی زبان بلوچی را در مدرسه آموزش ندیده است: «ما تنها به زبان بلوچی صحبت میکنیم اما بهلحاظ دستور زبان بلوچی و بهلحاظ نوشتاری با زبان مادریمان بیگانه هستیم. نه ما و نه فرزندان ما هیچکدام نمیتوانیم به این زبان جملهای بنویسیم. تنها افرادی میتوانند متون نوشتهشده به زبان بلوچی را بخوانند که خودشان مطالعه کنند. آموزش هم در مدارس ما به زبان رسمی است که از کلاس اول دبستان شروع میشود. کودکان ما در منزل به زبان مادری صحبت میکنند تا زمانی که به سن مدرسه رفتن برسند. در مدرسه هم تنها زبان فارسی به آنها آموزش داده میشود که زبان رسمی کشور است».
او میگوید: «من هم وقتی وارد کلاس اول شدم با زبان فارسی آشنا شدم. در آن زمان معلمان ما محلی نبودند و زبانشان فارسی بود، به همین دلیل هم ما تا چند ماه برای درسخواندن با مشکل مواجه بودیم. چون در آن سن و سال کم باید به زبانی که هیچ آشنایی نداشتیم درسهایی را میخواندیم که آنها هم برایمان ناآشنا بود، یعنی همزمان زبانی دیگر و درسخواندن را شروع میکردیم. همه این موارد بسیار جدید بود. معلمها هم برای تدریس با سختی بسیاری مواجه میشدند. ما در ماههای اول اصلا متوجه دروس نمیشدیم و درکی از آنها نداشتیم. امروز هم اگر معلم محلی نباشد بچهها با همین مشکل مواجه میشوند، اما خوشبختانه امروز بسیاری از معلمها محلی هستند و میتوانند از زبان محلی برای تدریس استفاده کنند؛ یعنی همزمان هم دروس را آموزش میبینند و هم زبان رسمی را یاد میگیرند».
رویکرد آموزشی به تدریس زبان مادری
محمدرضا نیکنژاد، عضو کانون معلمان که خود از اقوام لر است، مسئله آموزش زبان مادری در مدارس را با رویکردی «آموزشی» بررسی میکند و به «شرق» میگوید: «در دو سوی مقوله آموزش زبان مادری در مدارس دو گروه تندرو ایستادهاند؛ نخست گروهی که نگاه امنیتی در رویکردشان نسبت به این موضوع غلبه دارد و این آموزش را بهمثابه در خطر افتادن امنیت ملی و دامنزدن به هویتطلبی برخی اقوام میدانند. این گروه میگویند تنها باید زبان فارسی و همچنین عربی در مدارس تدریس شود. گروه دوم افراطیونی هستند که با فاصله زیاد در واقعیتهای موجود در کشور معتقدند آموزش باید در تمام پایهها و تا سطح دانشگاه به زبان مادری انجام شود.
این نگاه به این معناست که باید برای هر قومیت ایرانی، کتب درسی، معلمان مناطق مختلف و استادان دانشگاه را به نحوی آموزش دهید که به همه زبانهای مادری آشنا شده و به این زبانها آموزش دهند. نگاهی که با واقعیتها همخوانی ندارد؛ برای مثال زبان کردی به چهار شاخه متفاوت تقسیم میشود که به گفته خود کردزبانها حداقل 30 درصد میان این گویشها تفاوتهای ریشهای وجود دارد؛ برای مثال در یک منطقه از یک استان کردنشین مردم کردی را با گویشی خاص صحبت میکنند و در منطقه مجاور این زبان با گویشی متفاوت صحبت میشود. آیا در این شرایط میتوان برای هر گویشی کتبا درسی به همان زبان تألیف کرد یا معلم متکلم به همان گویش تدارک دید».
او تأکید میکند که رویکرد آموزشی اما در این میان قرار دارد و متفاوت از نگاههای افراطی به این موضوع است: «رویکرد آموزشی که در حال حاضر مورد حمایت سازمانها و نهادهای جهانی است، تأکید میکند که با توجه به تنوع زبانی موجود در بسیاری از کشورها از جمله ایران، دانشآموزانی که زبان مادریشان با زبان رسمی کشور متفاوت است نیاز به یک «دوران گذار» دارند. این کودکان در خانواده با زبان دیگری صحبت میکنند، اعم از کردی، بلوچی، آذری، عربی و... این کودک وقتی وارد دوران ابتدایی میشود، با زبان رسمی و واژههای آن آشنایی ندارد. خاطرات بسیاری از بزرگان علمی و ادبی ما که زبان مادری دیگری داشتند هم حکایت از سختیهای آنها برای یادگیری دروس دارد. یکی از آنها گفته به دلیل عدم درک واژههای زبان فارسی دچار افت تحصیلی شده یا مورد تنبیه قرار گرفته است».
این کارشناس آموزش درباره دوران گذار توضیح میدهد: «این دوران گذار به معنای آن است که کودکانی با زبان متفاوت از زبان رسمی کشور، تنها در دوره پیشدبستانی و دو سه سال ابتدایی دوران دبستان به زبان مادری خود دروس را آموزش دیده و بهتدریج با ساختار زبانی و ادبی زبان مادری و زبان رسمی کشور بهصورت همزمان آشنا شوند. در این رویکرد تمرکز بر این است که کودک بهواسطه عدم آشنایی با زبان رسمی کشور دچار آسیب آموزشی نشده و از دروس عقب نیفتد. در این دوران معلم باید به زبان این کودکان صحبت کرده و بتواند آموزشهای اولیه را به زبان خود این کودکان آموزش دهد. بعد از این مدت دانشآموز باید دروس را به زبان رسمی آموزش ببیند. توجه کنید که رویکرد آموزشی وارد بازیهای سیاسی نمیشود و رویکرد من هم صرفا آموزشی است».
نیکنژاد مخالفت مجلس با طرح آموزش زبان مادری در مدارس را منطبق با قانون اساسی نمیداند: «این موضوع باید پیگیری شود. امروز آموزش زبان مادری کاملا قانونی است. این اصل در زمان خودش بسیار پیشرو بوده هرچند ممکن است با گذر زمان نیاز به اصلاح هم داشته باشد. از سوی دیگر اما باید توجه کرد که در جهان امروز تنوع زبانی به رسمیت شناخته شده است، زیرا حذف هر زبان باعث آسیب به فرزندانی میشود که زبان مادری دیگری دارند، نسلهای گذشته این آسیب را دیدهاند و امروز باید از بروز این آسیبها جلوگیری کنیم. از سوی دیگر حذف هر زبان به معنای حذف یک بخش از پازل فرهنگ ایرانی است.
من کار ترجمه هم انجام میدهم و بهخوبی متوجه این موضوع شدهام که برخی واژههای موجود در یک زبان قابل ترجمه و توضیح در زبانهای دیگر نیستند. به همین دلیل هم آموزش زبان مادری در مدارس موضوعی بسیار مهم است. بنابراین باید یک رویکرد علمی اتخاذ کرد و این موضوع را هم مورد توجه قرار داد که نمیتوان صدها جلد کتاب درسی به زبانهای مختلف موجود در کشور تدوین کرد اما میتوان ساختار دستور زبان و ادبیات هر زبان را در مدارس آن منطقه تدریس کرد».