فروپاشی اقتدار سرخپوشان پایتخت با مشکلات پیدا و پنهان
پرسپولیس روی گسل اختلافات درونی
در فوتبال، شکستها همیشه محصول کمبودهای فنی یا ناکامی تاکتیکی نیستند. گاهی عامل اصلی سقوط یک تیم نه در زمین، بلکه در سکوت و شاید هم هیاهوی رختکنها رخ میدهد؛ جایی که شکافها، زمزمهها و صفبندیهای پنهان آرامآرام رشتههای موفقیت را از بین میبرند. فصل جاری برای پرسپولیس، نه یک فصل معمولی، بلکه تجربهای تلخ از فروپاشی درونی بود؛ فصلی که علاوه بر خاموشی ستاره، با نبود همدلی در قامت یک تیم آغاز شد و حالا با چهارمین شکست متوالی مقابل سپاهان به پایان رسید. درحالیکه اعضای باشگاه تلاش داشتند چهرهای یکپارچه و منسجم از تیم ارائه دهند، واقعیتهای زیر پوست باشگاه تصویر دیگری داشتند.


ایمان کوچکی: در فوتبال، شکستها همیشه محصول کمبودهای فنی یا ناکامی تاکتیکی نیستند. گاهی عامل اصلی سقوط یک تیم نه در زمین، بلکه در سکوت و شاید هم هیاهوی رختکنها رخ میدهد؛ جایی که شکافها، زمزمهها و صفبندیهای پنهان آرامآرام رشتههای موفقیت را از بین میبرند. فصل جاری برای پرسپولیس، نه یک فصل معمولی، بلکه تجربهای تلخ از فروپاشی درونی بود؛ فصلی که علاوه بر خاموشی ستاره، با نبود همدلی در قامت یک تیم آغاز شد و حالا با چهارمین شکست متوالی مقابل سپاهان به پایان رسید. درحالیکه اعضای باشگاه تلاش داشتند چهرهای یکپارچه و منسجم از تیم ارائه دهند، واقعیتهای زیر پوست باشگاه تصویر دیگری داشتند.
تضادها و شاید هم منفعتطلبیهای شخصی، اردوگاه پرسپولیس را به دو جبهه تقسیم کرد؛ در یک سو، امید عالیشاه، کاپیتان باسابقه و بازیکنانی که هنوز به نقش رهبری او باور داشتند و در سوی دیگر، گروهی دیگر از بازیکنان به سرکردگی یک بازیکن باسابقه قرار دارند؛ بازیکنی که با حمایت فردی خارج از تیم که عنوان «هوادار متمول» را یدک میکشد، حضور دارد و در سودای به دست آوردن بازوبند کاپیتانی و تبدیلشدن به کاپیتان اول تیم است. پرسپولیس در این فصل نهتنها از نظر فنی دچار نوسان بود، بلکه انسجام ذهنی و روحی بازیکنانش نیز بهشدت آسیب دیده بود. اگر در سالهای گذشته حتی در سختترین بازیها، وحدت درونتیمی پرسپولیس حکم سلاح پنهانی را داشت که آنها را از بحران عبور میداد، در فصل جاری همان عنصر کلیدی گم شده بود.
بازیکنانی که دیگر با جان و دل برای هم نمیدویدند، پاسهایی که از سر اجبار ردوبدل میشد و واکنشهایی که از همتیمیها بیشتر به بیتفاوتی میمانست تا مشارکت. در کنار این بحران هویتی، مدیریت باشگاه نیز نتوانست وزنه تعادل را برقرار کند. جدایی سه ستاره اصلی و انتقال مستقیمشان به رقیب مستقیم (تراکتور) در ابتدای فصل، بدون جانشینسازی مؤثر، نهتنها از قدرت تیم کاست، بلکه پیام روشنی به داخل رختکن داد؛ بیثباتی اینجاست و هیچکس مصون نیست. بازیکنان جوانی که میتوانستند آینده پرسپولیس را تضمین کنند، بهراحتی از دست رفتند و در مقابل بازیکنانی جذب شدند که نه شاداب بودند، نه هماهنگ و نه در سطح پرسپولیس. دراینمیان اسماعیل کارتال، مربی ترکتبار و آرام پرسپولیس، شاید بیش از هرکس دیگری قربانی همین تزلزل درونی شد. کارتال با رزومهای که نه آنقدر درخشان بود که دستنیافتنی به نظر برسد و نه آنقدر خالی که بیاعتماد باشد، وارد تیمی شد که در ظاهر آماده رقابت بود اما در بطن، درگیر فرسایشهای روحی و شکافهای پنهان.
درحالیکه با حضور کارتال بر روی نیمکت پرسپولیس امیدواریهایی در دل هواداران شکل گرفت چراکه تبلیغات گستردهای از سوی مدیریت باشگاه درباره او انجام شده بود، اما آنچه در زمین رقم خورد، چیز دیگری بود. تیم او در بهترین حالت یک پرسپولیس متوسط بود؛ تیمی که نه درخشان ظاهر شد، نه چشمنواز بازی کرد و نه حتی نمره قبولی از نظر نتیجه گرفت. تنها پنج پیروزی از ۱۰ دیدار و ازدسترفتن ۱۲ امتیاز در مسیر قهرمانی، تصویری بود که کارتال از خود بر جای گذاشت. و از آن دردناکتر، تساویهای ناامیدکننده مقابل تیمهایی بود که حتی در جدول پایینتر ایستادهاند.
اسماعیل کارتال از ترکیه آمد تا تیمی بحرانزده را دوباره اوج دهد، اما پرسپولیس نهتنها پرواز نکرد، بلکه زمینگیرتر از همیشه شد. او با تصمیمهای دیرهنگام، ترکیبها و گاهی تاکتیکهای سردرگم و ناتوانی در ترمیم شکافهای عمیق رختکن، نتوانست کاری از پیش ببرد و تیمی که روزی از ارتفاع نمیترسید، سقوط از اوج را تجربه کرد. کارتال در بازیهای کلیدی ترجیح داد دست به حذف تدریجی برخی چهرهها بزند؛ از نیمکتنشینی کنعانیزادگان گرفته تا بیاعتمادی آشکار به بعضی مهاجمان. اما این تصمیمها نهتنها به انسجام منتهی نشد، بلکه سرعت انشقاق را بیشتر کرد. کنعانیزادگان، مدافعی که جایگاهش در تیم ملی برای بسیاری حکم مهر تأیید بر شایستگیاش بود، در یکی از مبهمترین سناریوهای فصل، از مدار اعتماد کادر فنی خارج شد؛
آنهم در روزهایی که اشتباهات مرگبار خط دفاعی یکی پس از دیگری امتیاز از تیم میگرفت. از نیمکتنشینی در دیدار با فولاد و تراکتور گرفته تا بازینکردن در دیدار حساس با سپاهان، نشانهها همه به یک چیز اشاره دارند؛ افول جایگاه یک مدافع کلیدی. کنعانیزادگان در فاصله ۱۰ بازی، چهار بار بهطور کامل نیمکتنشین بود؛ آماری بیسابقه برای چنین بازیکنی. در دل همه این بحرانها، مصدومیتهای پرتعداد بازیکنان کلیدی نیز مزید بر علت شد. اورونوف که قرار بود یادگار طلایی پرسپولیس از بازار آسیای میانه باشد، بیشتر روزهای فصل را در کلینیک سپری کرد. با دستمزدی نجومی و بازدهی اندک، نهتنها فشار مضاعفی بر بودجه وارد کرد، بلکه حتی در دقایق کوتاه حضورش، انتظارات را هم برآورده نکرد. اورونوف شاید بر روی کاغذ یکی از بااستعدادترین خریدهای پرسپولیس در سالهای اخیر باشد، اما وقتی حضور او در کلینیک بیشتر از زمین مسابقه شده، دیگر اسمش تداعیگر «خطر مالی» است نه «ستاره فنی».
تمدید دوساله با مبلغی شایعهشده بیش از دو میلیون دلار، آنهم در شرایطی که سابقه مصدومیتش پیش از تمدید قابل بررسی بود، به یکی از پرحاشیهترین تصمیمات مدیریتی باشگاه بدل شده است. تا اینجای فصل، فقط دو گل، یک پاس گل و خاطرهای مبهم از کیفیتی که هنوز مجال بروز نیافته است. فقدان تزریق نسل جوان، نبود خریدهای هوشمندانه و البته چشمبستن بر واقعیتهایی مثل «تاریخ مصرف فنی» برخی بازیکنان، پرسپولیس را به نقطهای رساند که حتی کسب سهمیه نیز برایش رؤیا شد. هواداران پرسپولیس که زمانی در ستایش چهرههایی مانند ترابی، بیرانوند، پورعلیگنجی و دیگر ستارههای تثبیتشده دادِ سخن میدادند، حالا بیصبرانه در انتظار تغییرند. نسل فعلی بازیکنان بالای ۳۰ سال که ستونهای رختکن را شکل دادهاند، دیگر با سرعت بازیهای مدرن هماهنگ نیستند و نشانههای فرسایش جسمی و ذهنی در عملکردشان آشکار است. دیدار با سپاهان گواه روشنی بود بر این مدعا؛ جایی که پرسپولیس در مقابل شادابی جوانان سپاهان از رمق افتاده بود. حالا حتی بسیاری از هواداران هم پذیرفتهاند خداحافظی همیشه تلخ نیست.
فصل برای پرسپولیس تمام شده، اما بحرانها نهتنها پابرجاست، بلکه ریشهدارتر از همیشه در تاروپود باشگاه تنیده. حالا دیگر صحبت از «تغییر» کافی نیست؛ باید از تحول گفت؛ تحولی که بدون کنارگذاشتن تعارفها، بدون رودربایستی با بازیکنانی که سالها محبوب بودند اما امروز کارآمد نیستند، ممکن نخواهد بود. پرسپولیس امروز بیش از آنکه به یک مربی با تاکتیک نیاز داشته باشد، به رهبری با شجاعت نیاز دارد؛ کسی که بتواند تیم را از درون خانهتکانی کند، حتی اگر این خانهتکانی برای هواداران تلخ و سخت باشد. و شاید فقط یک چیز از این تلخی بزرگتر باشد؛ تکرار آن در فصل آینده.