قلمروهای گسترده فرهنگ و میراث ایرانی
وقتی در سمرقند و بخارا و خیوه در مساجد و مدارس قدیمی میچرخی و بر لب حوضهای شهر مینشینی تا نفسی تازه کنی، اصلا احساس غریبی نمیکنی. برعکس، حس میکنی مرزها تا «ماورای نهر» عظیمی که همیشه مرز ایران را تعیین میکرد، یعنی همان جوی مولیان یا آمودریا یا جیحونی که همه جا در ادبیات ما آمده، کِش آمدهاند و ایرانِ قبل از دوره صفوی در آنجا ادامه یافته است. آری، این معماری را اگرچه معماران و هنرمندان شیراز و تبریز و کاشان که تیمور با خود به اینجا آورد، ساختند و چه زیبا هم ساختند، اما نمیدانم چرا همه چیز اینجا بزرگتر و بلندتر و باشکوهتر است. البته، این فخر شگفت از ویژگیهای معماری دوره تیموری است.
وقتی در سمرقند و بخارا و خیوه در مساجد و مدارس قدیمی میچرخی و بر لب حوضهای شهر مینشینی تا نفسی تازه کنی، اصلا احساس غریبی نمیکنی. برعکس، حس میکنی مرزها تا «ماورای نهر» عظیمی که همیشه مرز ایران را تعیین میکرد، یعنی همان جوی مولیان یا آمودریا یا جیحونی که همه جا در ادبیات ما آمده، کِش آمدهاند و ایرانِ قبل از دوره صفوی در آنجا ادامه یافته است. آری، این معماری را اگرچه معماران و هنرمندان شیراز و تبریز و کاشان که تیمور با خود به اینجا آورد، ساختند و چه زیبا هم ساختند، اما نمیدانم چرا همه چیز اینجا بزرگتر و بلندتر و باشکوهتر است. البته، این فخر شگفت از ویژگیهای معماری دوره تیموری است.
هنوز در تاشکند هستم و از ازبکستان برایتان مینویسم. بعد از 30 سال که از اولین دیدارم از این کشور میگذشت، باز نتوانستم مقاومت کنم و برای تجدید دیداری با همه آنچه در قلبم زنده مانده بود، به این دیار دلخواه بازنگردم. باید بگویم همه جا به هر حال بعد از فروپاشی شوروی در این سالها تغییر کرده است، اما آنچه مغناطیس این شهرهای تاریخی را جذاب نگه میدارد، میراث تاریخی و طبیعی شهرهای دوره تیموری است. اگرچه فرهنگهای دیگری هم بههرحال در طول این چندصد سال تأثیر خود را بر کالبد و زندگی شهر حک کردهاند... بهخصوص فرهنگ روسی که از بعد از جنگ جهانی دوم اینجا غالب شد و رد استخوانبندی شهر و خیابانهای وسیع آن را رقم زد.
به هر رو، علقه ما با ایرانشهر مال امروز و دیروز نیست. چندیپیش بود که دکتر محمدجواد حقشناس از من خواست درباره معماری شهر هرات افغانستان برای یک شماره ویژه مجله نیمروز مطلبی بنویسم. در پاسخشان نوشتم که آرزو دارم درباره هراتِ دوران شاهرخ، نواده برحق تیمور و پسر الغبیک بیهمتا که شکوه سمرقند و بخارا همه از اوست برایتان بنویسم. معماری دوران شاهرخ در هرات زیبا و پابرجاست... بخشی به همت آرش بوستانی و یونسکو. نمونه آن معماری فاخر را همسر شایسته شاهرخ تیموری، گوهرشاد بانو در جوار امام رضای خودمان در مشهد نیز ساخته است. دیگر بناهای دوران تیموری ما هم شاید بتوان گفت زیباترینهای تاریخ و اوج معماری ما هستند. من به هرات نرفتهام، اما در جنوب و شرق خطه خراسان، تقریبا تمام بناهای دوره تیموری را دیدهام و در برابر زیباییشان بیاختیار اشک شوق ریختهام. هرات و خراسان بزرگ، اگر به جان ما ایرانیان بسته نباشد، پس از آنِ کیست؟ پیوند ما با شهر هرات یگانه است.
جای دیگری که شبهای متمادی راجع به معماری و میراث شهرهای تیموری حرف زدیم، گروه مجازی شش هزار نفرهای بود که نام «دانشکده حفاظت میراث» بر آن نهاده بودند. مدیر اصلی گروه، محمدکریم متقی، کارمند سابق سازمان میراث فرهنگی و اکنون مشغول به کار در موزهای در آمریکا، هر بار قبل از آغاز سخن عکس کاروان شتر را میگذاشت و آنها را پای دروازه یکی از شهرهای خراسان میخواباند و من آغاز به نوشتن میکردم: «این را که معماری دوره تیموری تا چه حد زیباست امشب در عکسهایم خواهیم دید... که چگونه از فرط ظرافت در تزئینات و نقوش در تمام تاریخ معماری ایرانی دوران اسلامی همتا ندارد».
معماری خوب و زیبای بهیادگارمانده را همیشه باید رفت و از نزدیک دید و شناخت، زیرا از زیبایی معماری و شهرهای گذشتگان میتوان الهام گرفت. این شهرها فضاهایی برای جمعشدن مردم و محله دارند که متأسفانه در محلات و میدانهای شهرهای مدرن کمتر به آنها فکر شده است.
بههرحال برای ایرانیان همیشه رفتن به زیارت حضرت رضا آرزوست، بهخصوص آنکه در کنارش مسجد گوهرشاد هم قرار دارد، متعلق به دوره تیموری، اما از شما میخواهم قبل از عزیمت از مشهد به سمت جنوب... خواف و تربت جام، دمی هم به مسجد گوهرشاد بانو نظری بیندازید و بعد جاده خواف و تربت جام و تربتهای دیگر... و البته «مُلک ملِک زوزن» که محبوب شهریار عدل بود و دربارهاش چنین نوشته است: «تنها بازمانده سرافراشته آن استخوانبندى مسجد جامع آن است که هنوز هم علىرغم خرابىها و ضایعاتى که به آن وارد شده، عظمت خویش را حفظ کرده است. این مسجد عظیم که خود نمایانگر اعمال و آرزوهاى بزرگ مَلِک زوزن بود همچون بسیارى از کارهاى سیاسى او نیمهکاره مانده زیرا همزمان با ظهور مغولها در سرحدات امپراتورى خوارزمشاهیان، دشمنان ملک او را از میان برداشتند». شهریار عدل خودش نیز با مرگ نابهنگام خیلی اقدامات واجب میراثی را ناتمام گذاشت.
یادم است در آن سفرها سری هم به نشتیفان زدیم که آسیابهای بادی حیرتانگیز آن انگار سالهاست آنجا ردیف ایستادهاند و چه خیالانگیز... .
درباره زیبایی سبک تیموری در نماهای اصلی بنا، باید به تلفیق آجر و کاشی اشاره کنم که به کاشیها حالت جواهر یا مینا میدهد، برنشانده بر آجر اصیل و شریف معماری ایرانی و سپس در ظرافت مقرنسها و دیگر جزئیات، تناسبات در معماری تیموری همه طلاییاند، یعنی نسبت طول و عرض اشکال هندسی حدود یک به 6/1 و البته مشابه این نقشها را در سمرقند و هرات نیز مییابیم. کل صحن امام رضا خاص و زیباست، بهخصوص گنبد طلایی و آینهکاری نشاطآور است، ولی مسجد گوهرشاد بانو بر نژادگیاش میافزاید. او همسر شاهرخ، نوه تیمور لنگ بوده و بیشتر کارهای او و شوهرش در هرات و دیگر شهرهای افغانستان امروز پابرجاست که زمانی جزء خراسان بزرگ بودهاند.
امروز معماری فاخر دوران تیموری به سمرقند و بخارا ارزشی یگانه میبخشد. دیدن این شهرها برای ما ایرانیها خالی از لطف نیست، زیرا به گستره و حوزه نفوذ فرهنگ ایرانی، زبان فارسی و معماری و هنر ایرانی بیشتر آگاه میشویم. به این ترتیب میتوانیم با خواهران و برادران ازبک و تاجیکمان بیشتر ارتباط برقرار کنیم. هم اینها و هم پاکستانیهای فهیم بسیار به ما ایرانیها احترام میگذارند... حیف است که قدر این مشترکات فرهنگی را ندانیم.
اما گذشته از محیط آشنای میراث معماری مشترک (فقط با مقیاسی بزرگتر در بخارا و سمرقند) آنچه مرا در این سفر این بار بیشتر از بار قبل حیرتزده کرد، شهرسازی روسی با فضاهای عمومی سبز و باز فراوان و درختان چنار و افرای 100 و 200 سالهای بود که در این پاییز زیبا گردی از طلای زرد و مسی بر تمام خیابانهای سمرقند، تاشکند و بخارا پاشیده بود! این درختان مال دیروز و پریروز نیستند... عمری نسل اندر نسل کاشته و نگهداری شدهاند و بعد، خیابانهای بسیار عریضی که شریانهای شهری را تشکیل میدهند و بعضی با چهار لاین عبور اتومبیل برای هر جهت و سپس پیادهروهای ۱۵ متری واقعا مکانهایی امن و منظم برای زندگی شهری را بسترسازی کردهاند. این خیابانها را ازبکها مدیون روسها هستند که با طراحی دست و دلبازانه توانستهاند فضاهای سبز و باز بینظیری برای مردم پیاده درست کنند. در عوض رانندگان هم واقعا پیادهها را مراعات میکنند و در تمام این ۱۸ روزی که اینجا بودم، یک بار نشد با ذرهای دلهره از خیابان گذر کنم.
همچنین ازبکها امکانات گردشگری شایستهای را توانستهاند در این 30 سال برای انواع توریست شرقی و غربی فراهم کنند. در حالی که قبلا ازبکستان جای توریسم نبود و تنها به عنوان منبع تولید پنبه و گندم اتحاد جماهیر شوروی عمل میکرد. بشناسیم و بیاموزیم و بر داشتههایمان در شهرهای ایران بیفزاییم و محافظت کنیم.