|

روایتی از فراز‌و‌فرودها و سختی شغل خبرنگاران

تاوان تیتر

آقایی: زخم کاری در رسانه، سیاسی است نوروزی: نشانه‌ای از بهبود در وضعیت روزنامه‌نگارها نمی‌بینم

سال 1384 بود. احمد خادم‌المله مدیرعامل ایرنا شده بود و بچه‌های خبرنگار را از رسانه‌های مختلف‌ به اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی دعوت کرده بودند که هم نشست خبری باشد و هم گپ‌و‌گفت نزدیکی داشته باشند و اهل خبر از گرفت‌و‌گیرها و تنگناهای کار بگویند تا شاید آقای مشاور‌ که گویا به رئیس‌جمهوری وقت هم مشاوره می‌داد، پادرمیانی کند و بخشی از مشکلات جامعه خبری را به گوش آقای رئیس‌جمهوری برساند.

تاوان تیتر

حمید رضا عظیمی

 

سال 1384 بود. احمد خادم‌المله مدیرعامل ایرنا شده بود و بچه‌های خبرنگار را از رسانه‌های مختلف‌ به اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی دعوت کرده بودند که هم نشست خبری باشد و هم گپ‌و‌گفت نزدیکی داشته باشند و اهل خبر از گرفت‌و‌گیرها و تنگناهای کار بگویند تا شاید آقای مشاور‌ که گویا به رئیس‌جمهوری وقت هم مشاوره می‌داد، پادرمیانی کند و بخشی از مشکلات جامعه خبری را به گوش آقای رئیس‌جمهوری برساند. واقعیت صحنه اما کمی معکوس شد. نمی‌دانم خبرنگارها دل و دماغ گفتن از مشکلات را نداشتند یا چه، ولی هر‌چه ‌بود، خادم‌المله حرف می‌زد و خبرنگاران سرها را پایین گرفته بودند و روی کاغذ آنچه را آقای مدیرعامل می‌گفت،‌ می‌آوردند تا لید شود و خبر و از آن میانه تیتری دشت کنند و یحتمل به‌ عنوان کارکرد آن روز در سیاهه اعمال خود بنویسند. به گمانم در میان تمام آنهایی که آمده بودند تا بنویسند، یک خبرنگار جوان که انگار سر پرشوری هم داشت و فکر می‌کرد قرار است از محل خبرنگاری و دنیای روزنامه‌نویسی و روزنامه‌نگاری، اتفاقاتی رخ بدهد که شاید دنیا عوض شود. جوانی‌ با رؤیاهایی نیمه‌خام که گویی دستور اختیار ردشدن از روی احمدآقا را داشت. حتی اختیار داشت دوباره برگردد و یک بار دیگر هم از روی آقای مدیرعامل رد شود.

به گمانم اینها را آقای سردبیر به او گفته بود. احمد خادم‌المله آن روز درباره جریان آزاد خبر و جریان دوسویه آن حرف می‌زد و می‌گفت: ما باید وارد جریان دوسویه خبر باشیم و صرفا مصرف‌کننده رسانه‌هایی مانند رویترز، آسوشیتدپرس و... باشیم. دعوا از اینجا شروع شد. دعوا که چه عرض کنم، بحث دوسویه. آن خبرنگار می‌گفت: آقای مدیرعامل، در دنیایی که بهترین روزنامه‌تان در این استان 60 هزار تیراژ (البته اسمی) دارد و خبرنگاران‌تان نگران اجاره‌خانه و قبض آب و برق هستند، ورود به جریان دوسویه خبررسانی در دنیا شوخی‌ای بیش نیست. در دنیای که در همین پاکستان یک نشریه محلی 900 هزار تیراژ دارد (در آن زمان) صحبت از جریان دوسویه خبررسانی و مقابله با قول‌هایی مانند رویترز، آسوشیتدپرس و... یک شوخی است که البته خیلی هم خنده‌دار نیست و آن‌طور که یادم مانده (و اگر گرد پیری که روی موها نشسته روی خاطر و یاد ننشسته باشد) شاید خادم‌المله این را گفته باشد که حالا در این شرایط که هشتِ خبرنگاران‌مان گرو نُه‌شان است باید «عشق به کار» را جایگزین این امور مادی کنیم و... .

عدالت شغلی و کار در رسانه

خیلی‌ها کار در رسانه را محصول عشق می‌دانند؛ اینکه چقدر این گزاره درست است یا غلط، جای خود، اما باید پذیرفت روزنامه‌نگاری هم مثل تمام مشاغل گاه با شانس روبه‌رو است و گاه با اجبار. اجبار از آنجا که گاه باد کلاه شما را در رسانه‌ای می‌اندازد و شما هم مثل گذر پوست که به دباغ‌‎خانه افتاده باشد، می‌خواهید سری بزنید اما سرتان گرم می‌شود و آنجا ماندگار می‌شوید. روزنامه‌نگاری به هر حال در کنار عشق، بخشی‌اش مانند همه آن‌چیزی است که در دیگر حرفه‌های کشور جاری است و هرچند گاه محصول عشق است، اما گاهی هم محصول نبود فرصت‌های دیگر پیش پای کسی است که از بد حادثه خبرنگار شده است. همایون میلانی از کسانی که از سال 1342 کارش را در تحریریه کیهان شروع کرد. او به این گزاره به جد اعتقاد داشت: «نفس‌کشیدن در تحریریه جزئی از عمر آدم‌ها حساب نمی‌شود». او بارها و بارها هم این معنا را به بهانه‌هایی نوشت. او می‌گفت در گذشته چطور خبرنگار استخدام می‌شد. ماجرای خودش وقتی عبدالرحمان فرامرزی در سال 42 استخدامش کرد، شنیدنی است.

می‌گفت: آن زمان مرحوم عبدالرحمان فرامرزی از روزنامه‌نگاران بسیار ممتاز بود که نه‌تنها نامی در کیهان داشت، بلکه در مطبوعات آن زمان نامی بزرگ بود. مرحوم فرامرزی هرچند آن زمان هفته‌ای یک روز به روزنامه کیهان می‌آمد، اما نظارت بسیار دقیقی بر پیشرفت بچه‌ها داشت. آن روزهای بسیار خوب در ذهنم مانده است. به کیهان که رفتم، گفتند آقای فرامرزی روزهای چهارشنبه به تحریریه می‌آید و شرط کار و ادامه حضور شما در تحریریه به نظر ایشان ربط و بستگی دارد. روز چهارشنبه رسید و من رفتم خدمت آقای فرامرزی. اول از همه شرح‌ حال کوتاهی از من گرفت و پرسید که اهل کجا هستم و...‌ بعد گفت: سؤالی می‌پرسم که یک ماه وقت داری جواب بدهی. سؤالم را می‌پرسم و برای جواب‌دادن در این مدت باید بروی خوب «تحقیق»، «پژوهش» و «بررسی» کنی، بعد بیایی و نتیجه این بررسی‌ها را به من گزارش بدهی. من وقتی این کلمات را شنیدم، قالب تهی کردم. آخر من تحقیق و پژوهش و اینها را چه می‌دانستم که چیست وحشت کرده بودم.

همایون‌خان می‌گفت: سؤالش خوب در ذهنم مانده است. گفت پسر‌جان! یک ماه وقت داری که بروی بررسی کنی و به این سؤال جواب بدهی که «چرا ما باید روزنامه بخوانیم؟». تأکید هم کرد که عجله‌ نکن، خوب بررسی‌هایت را انجام بده تا الکی جواب ندهی. آقای فرامرزی تأکیدش این بود که اگر می‌خواهی در کیهان باشی، جوابت باید من را قانع کند. من هم از همان لحظه که از پیش آقای فرامرزی بیرون آمدم، شروع کردم به جست‌وجو‌ و‌... .

آنچه آقای میلانی می‌گفت، محصول این است که آن زمان می‌خواستند «روزنامه‌نگار» تربیت کنند. می‌خواستند افرادی در رسانه کار کنند که بتوانند برای «مردم» بنویسند و احتمالا بتوانند آنها را «قانع» کنند. اما این روزها کم پیش می‌آید آدم‌ها عاشق کارشان باشند؛ چنان عاشق که کلی وقت بگذارند تا جواب سؤالی را پیدا کنند که قرار است به حضور یا غیبت‌شان در یک تحریریه بینجامد. احتمالا آدم‌ها حق دارند. به این دلیل که این روزها چنان معیشت خبرنگاری تنگ است که عشقِ تنها نمی‌تواند کفاف دهد؛ چون در میان تمام مشاغلی که قرار است محل معیشت باشد، کار خبر و روزنامه‌نویسی چنان بدون چفت‌و‌بست شده که در فهرست مشاغل از خیلی کارهای دم‌‌دستی هم عقب می‌ماند و این محصول «بی‌عدالتی شغلی» است.

چند وقتی است مؤسسه راهبردهای بازنشستگی صبا، برنامه‌هایی با محوریت «عدالت شغلی» برگزار می‌کند. چندی پیش در ادامه این سلسله بحث‌ها، کار به حوزه رسانه رسید و گروهی از متخصصان جمع شدند و درباره عدالت شغلی و نسبت آن با کار خبر و خبرنگاری، به بحث و تبادل نظر پرداختند. در این جلسه «کامبیز نوروزی»، حقوق‌دان و روزنامه‌نگار، «مرجان لقایی»، روزنامه‌نگار، «سعید ارکان‌زاده» مدیر‌مسئول مجله بازخورد و «فاطمه علی‌اصغر»، روزنامه‌نگار، حضور داشتند و درباره این موضوع به تبادل نظر پرداختند.

رسانه‌های بی‌ثبات

در این جلسه کامبیز نوروزی به‌ عنوان یک حقوق‌دان و البته روزنامه‌نگار، بحث‌هایی را مطرح کرد که شاید بتوان گفت شمای کلی از کار در رسانه باشد. او می‌گفت: برای آغاز این بحث به نظر من اول باید تعریفی از مفهوم عدالت بدهیم تا بدانیم وقتی از مفهوم عدالت در ترکیب عدالت شغلی صحبت می‌کنیم، منظور چیست. در پاسخ به این موضوع باید بگویم قاعدتا مفهومی که از این کلمه در آن ترکیب باید انتزاع کنیم، این است که آنچه از حقوق شغلی طبق مقررات کشور وجود دارد، باید شامل روزنامه‌نگاران هم باشد. این مقررات، به طور کامل در قانون کار و نیز قانون تأمین اجتماعی و برخی قوانین وابسته وجود دارد. بخش مهم چنین برخورداری‌هایی که شامل امنیت شغلی و ثبات شغلی است و نیز برخورداری از مزد و مزایای قانونی حداقلی، آن‌هم با در نظر گرفتن مسائل دیگری مانند سختی شغل، اضافه‌کار در حد متعارف و... .

به گفته نوروزی، موضوع دیگر این است که روزنامه‌نگاران نیز باید مانند دیگران از بیمه درمانی، بیمه بیکاری و... و نهایتا بازنشستگی برخوردار باشند. البته اینها حداقل‌هایی هستند که باید از مفهوم عدالت شغلی انتزاع کنم یا دست‌‌کم من انتزاع می‌کنم. اما در واقعیت اصلا وضعیت خوبی نیست و در بسیاری از موارد همین حداقل‌ها هم وجود ندارد. نوروزی گفت: باید بگویم روزنامه‌نگاری در ایران شغلی است که اصلا ثبات ندارد. ثبات نه از لحاظ مزد و مزایا و نه از نظر امنیت شغلی و... . این وضع اصلا وضعیت خوبی نیست؛ چون همین الان بسیاری از روزنامه‌نگاران حتی بیمه نیستند و شاید اصلا قرارداد کاری هم نداشته باشند و به تبع آن از بیمه بی‌کاری هم نمی‌توانند بهره‌مند باشند. او افزود: کارفرماها یعنی مدیران مسئول به‌سادگی روزنامه‌نگاری را از تحریریه اخراج می‌کنند و حتی سنوات هم به آنها تعلق نمی‌گیرد. در مجموع شرایط نابسامان و بسیار آشفته‌ای در این حوزه وجود دارد.

این آشفتگی البته ناشی از مجموعه شرایطی است که بر حرفه روزنامه‌نگاری حاکم است. بارها عرض کرده‌ام که حرفه روزنامه‌نگاری در ایران اصولا ثبات ندارد، به این معنا که خیلی از نشریات واقعا نمی‌دانند و مطمئن نیستند که سال آینده منتشر می‌شوند یا نه. ممکن است توقیف شوند یا تحت فشار اقتصادی ناگزیر از تعطیل این نشریات باشند. به نظر من فرایند توسعه روزنامه‌نگاری در ایران، تا اوایل دهه 80 نسبتا مقبول بود و یک ثباتی داشت، اما آن توقیف سراسری سال 79 که با دستور غیرقانونی سعید مرتضوی انجام شد، اختلال خیلی مهمی در فرایند سازمان‌یابی روزنامه‌نگاری در ایران ایجاد کرد و بعد از آن همچنان این وضعیت ادامه پیدا کرده و تا امروز ادامه دارد. به نظر من نه‌تنها روزنامه‌نگاری در ایران ثبات ندارد، بلکه در‌واقع رسانه‌ها ثبات ندارند. در این سال‌ها بر اثر انواع و اقسام فشارهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی که به رسانه‌ها در ایران وارد شده است، تیراژها بسیار کاهش پیدا کرده و بعد هم در یک دهه اخیر، با آمدن گوشی‌های هوشمند و پلتفرم‌هایی مانند تلگرام، اینستاگرام، یوتیوب و توییتر، وضعیت به جایی رسید که اینها عملا جایگزین مطبوعات در ایران شده‌اند. دلیل این موضوع و فهم آن خیلی سخت نیست؛ زیرا فشارهای سیاسی و سانسور مانع از آن شده است که رسانه‌ها بتوانند تقاضای مخاطب را برآورده کنند.

بسیاری از مطالب که مخاطب خواهان آگاهی از آنها هستند، در مطبوعات نیست. اصلا اجازه داده نمی‌شود چنین مطالبی در روزنامه‌ها منتشر شود، مگر زمانی که خبرهای مربوط به یک حادثه در محیط وب منتشر می‌شود و دیگر همه‌چیز از پرده بیرون می‌افتد، بعد از آن مطبوعات و خبرگزاری‌ها مبادرت به انتشار آن خبر می‌کنند. نوروزی تأکید کرد: به هر حال روزنامه‌نگاری مثل هر شغل دیگری در داخل یک سازمان شکل می‌گیرد و متجلی می‌شود. با این توصیف وقتی خود این سازمان (یعنی نشریات و خبرگزاری‌ها) متزلزل است، چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ سیاسی، خود روزنامه‌نگاری نمی‌تواند ثبات داشته باشد و‌ به‌شدت فشار وجود دارد. همه اینها باعث می‌شود وضعیت آشفته عدالت شغلی در حوزه روزنامه‌نگاری رقم بخورد. هر‌چه هست، در مقایسه با خیلی مشاغل دیگر، روزنامه‌نگاری ایران از لحاظ حقوق شغلی در وضعیت بسیار بحرانی قرار گرفته است و حتی در بسیاری از موارد، حداقل مزد هم رعایت نمی‌شود. متأسفانه در تمام دو دهه اخیر هیچ‌یک از دولت‌هایی که در ایران بر سر کار بودند، هیچ برنامه و اهتمامی برای ترمیم این وضعیت نداشتند. در دولت مسعود پزشکیان هم حداقل تا الان که هفت،‌ هشت ماه از عمر آن می‌گذرد، هیچ نشانه‌ای ندیده‌ام که دولت بخواهد حتی قدم کوچکی برای جامعه رسانه‌ای کشور بردارد و این وضعیت را ترمیم کند.

از قدیم تا حال

مرجان لقایی، از روزنامه‌نگاران قدیمی، هم در این جلسه گفت: به نظر من عدالت یعنی رسیدن به توزیع مناسب ثروت. ثروت نه به معنای اسکناس، بلکه به معنای مجموعه‌ای از پارامترها شامل پول، موقعیت، سلامت روانی، قدرت و... .

او گفت: برخلاف نظر آقای نوروزی، به نظر من حتی در دوران آقای خاتمی هم عدالت شغلی در حوزه روزنامه‌نگاری اتفاق نیفتاد. ما در آن دوران هم قربانی قدرت شدیم؛ چون آن موقع یک‌سری آقایان سیاسی آمدند و روزنامه‌‎ها را راه انداختند و جنگ قدرت به نیابت از برخی از احزاب، در درون روزنامه‌ها اتفاق افتاد. ما آن دوره هر‌چند در ظاهر پیشرفت کردیم، اما در‌واقع چنین نبود. لقایی افزود: حالا باز در زمان آقای خاتمی توسعه‌ای اتفاق افتاد و رسانه‌ها هم به تبع این وضع، توسعه پیدا کردند، اما وقتی توسعه از بین رفت، ما به ‌عنوان رسانه و روزنامه‌نگار، در هر دولت بیشتر از دولت قبل، زمین خوردیم و من فکر می‌کنم دلیل اصلی این است که چون در کشور حزب نداریم، هرکس می‌خواهد وارد بازی سیاست شود، وارد عرصه رسانه می‌شود و این اصل ماجرای زخم روزنامه‌نگاری ایران است. او گفت: درباره وضعیت معیشتی هم همین است. دستمزدها از همان ابتدا هم مشکل داشت. من خودم آن روزها به ‌عنوان یک جوان تازه‌کار در روزنامه آفتاب امروز کار می‌کردم و شش ماه بود حقوق نگرفته بودم. به نظر من مسئله معیشت و حقوق ما به‌ عنوان آدم‌های کف تحریریه از همان زمان یک مسئله اساسی بود و حالا هم حقوق 10‌میلیونی برای هیچ خبرنگاری و برای هیچ شغلی به درد پوشش هزینه‌های یک هفته هم نمی‌خورد اما الان در روزنامه‌های بخش خصوصی حقوقی که بچه‌ها دریافت می‌کنند، همین حدود 10 میلیون تومان و نهایتا در خانه پر 15 میلیون تومان است.