|

ناسفرنامه‌ها

«من سندبادم، تو مسافر» با عنوان فرعی «ناسفرنامه‌ها» عنوان کتابی است از نغمه ثمینی که مدتی پیش توسط نشر فنجان منتشر شد. این کتاب درواقع سفرنامه‌هایی است که ثمینی آنها را ناسفرنامه نامیده و حاصل سفرهای سالیان نغمه ثمینی و همچنین محصول خانه‌‌نشینی قرنطینه کرونا‌ست که از سفر بازمانده بوده و به همین دلیل نوشتن از سفر را جایگزین خود سفر کرده بود.

شرق: «من سندبادم، تو مسافر» با عنوان فرعی «ناسفرنامه‌ها» عنوان کتابی است از نغمه ثمینی که مدتی پیش توسط نشر فنجان منتشر شد. این کتاب درواقع سفرنامه‌هایی است که ثمینی آنها را ناسفرنامه نامیده و حاصل سفرهای سالیان نغمه ثمینی و همچنین محصول خانه‌‌نشینی قرنطینه کرونا‌ست که از سفر بازمانده بوده و به همین دلیل نوشتن از سفر را جایگزین خود سفر کرده بود. برخی از این سفرنامه‌ها پیش از این در جاهایی منتشر شده‌اند و بعضی دیگر برای اولین بار در کتاب «من سندبادم، تو مسافر» به چاپ رسیده‌اند و عنوان فرعی کتاب، «ناسفرنامه‌ها»، هم عنوانی است برگرفته از نامی که ثمینی پیش‌تر بر سفرنامه‌هایی گذاشته بود که آنها را برای روزنامه «شرق» می‌نوشت.

این کتاب درواقع حاصل تجربه بیش از بیست سال سفرکردن ثمینی و نوشتن تجربه سفرهاست. قدیمی‌ترین سفرنامه این مجموعه «آیت ماه شهدچکان هندوستان» نام دارد که در سال 1380 منتشر شده بود و آخرین سفرنامه نیز «کرونا همسفر من است» نام دارد و در اولین روزهای قرنیطنه کرونا نوشته شده است. نیمی از سفرنامه‌هایی که در این مجموعه منتشر شده‌اند پیش از این در جایی چاپ نشده بودند. ثمینی در پیشگفتار کتاب نوشته زمانی که این سفرنامه‌ها را کنار هم قرار داده و دوباره به آنها نگریسته دریافته رشته‌ای پنهان آنها را به هم وصل می‌کند: «کندوکاو در تفاوت‌ها و شباهت‌های فرهنگی و فرارفتن از فرهنگ‌گرایی و تلاش برای تفکیک مسافر از مهاجر و توریست. دریافتم که گویی این نوشته‌ها بیشتر شرح تأملاتی فرهنگی است تا گزارش سفرهایی که کرده‌ام. دریافتم که قلاب این نوشته‌ها همین جست‌وجوی فرهنگی است، که نه شهرها و جاهایی که رفته‌ام خیلی عجیب و غیرمنتظره‌اند و نه کارهایی که کرده‌ام نامعقول و شگفت‌انگیز. تنها پا گذاشته‌ام به شهرهای کوچک و بزرگ و نگاه کرده‌ام؛ به آدم‌ها و فرهنگی که در آن غوطه‌ور بوده‌اند؛ به آدم‌ها و خوشبختی‌ها و ناکامی‌ها و تنگناهایشان؛ و به خودم که گاه مسافر بوده‌ام، گاه مهاجر و گاه توریست. از دل این سفرهای بیش‌وکم دریافته‌ام که سفر‌رفتن نسبت غریبی دارد با کشف حقیقت و سفر می‌تواند کنشی باشد ضد تعصب و پیش‌داوری‌های کلیشه‌ای».

ثمینی در پیشگفتارش درباره سفر‌کردن و سنت سفرنامه‌نویسی در ایران نوشته و به «سفرنامه ناصرخسرو» به عنوان اثری که به نظر می‌رسد قدیمی‌ترین سفرنامه‌‌ای است که از یک ایرانی به زبان فارسی به جا مانده اشاره کرده است. او به این نکته هم اشاره کرده که در میان سفرنامه‌نویسان ایرانی همگی مرد نبوده‌اند و نام زنان زیادی نیز در تاریخ ثبت شده است. او به کارلا سرنا و مادام دیولافوئا اشاره کرده است؛ دو سفرنامه‌نویس قرن نوزدهمی که هر دو به ایران سفر کردند و خاطرات سفرشان را از دوران ناصرالدین‌شاه به ثبت رساندند. او می‌گوید نخستین سفرنامه‌نویسان زن ایرانی هم به این دوران تعلق دارند و زنانی هستند از ایل و تبار قاجار، متمول و تحصیل‌کرده. یکی از خواندنی‌ترین این سفرنامه‌ها با عنوان «خانم فردا کوچ است» منتشر شده و شرح مکه‌رفتن سکینه‌سلطان، همسر سابق ناصرالدین‌شاه است. همچنین سفرنامه‌‌ای با عنوان «سه روز به آخر دریا» نوشته شاهزاده‌‌خانم‌های قجری که شرح سفری طولانی است به عراق و عربستان به قصد زیارت. سفرنامه دیگر به عالیه خانم شیرازی تعلق دارد؛ زنی مستقل که تنهایی به شهرهای مقدس سفر می‌کند و سرانجام به تهران بازمی‌گردد. از سفرنامه‌های معاصر هم می‌توان به سفرنامه مختصر فروغ فرخزاد اشاره کرده که شرح سفرش به اروپا است.

به‌جز این پیشگفتار، کتاب از بیست فصل با این عناوین تشکیل شده: «من توریست هستم، او بی‌خانمان»، «سراپا سفید»، «برلین، مجاور قبرستان محلی»، «آیتِ ماهِ شهدچکانِ هندوستان»، «حسادت آدونیس»، «کافه چندهمسری»، «چهار و شش»، «زمان»، «تو فاوست می‌شوی و گرین‌کارت، مفیستو»، «قهوه یونانی»، «من چینی نیستم؛ من چین هستم»، «هتل‌ها»، «درِ مخفی به خانه مولانا»، «از تن خود بیرون بیا»، «ورودی خانه خانم سفیدپوست»، «ما از آن گونه‌ایم که رؤیاها و زندگیِ کوچک ما را خوابی فراگرفته است»، «تابلوی سیاه، تابلوی‌های سفید»، «هیتروتوپیا»، «کرونا همسفر من است» و «من سندبادم، تو مسافر».

در بخشی از یکی از سفرنامه‌های ثمینی می‌خوانیم: «گرین‌کارت با کمک رؤیای آمریکایی حاشیه‌نشین‌ها را از همه جای دنیا فرامی‌خواند. و یکی از پرطرفدارترین و تبلیغاتی‌ترین ابزار این فراخواندن لاتاری (بلیت بخت‌آزمایی) است. و در زمین کوچکی که ما در آن زندگی می‌کنیم این پدیده عمومی‌ترین بازنمود بخت و تقدیر است. همه حاشیه‌نشین‌ها –‌از منظر آمریکا‌– می‌توانند ثبت‌نام کنند. هیچ منعی وجود ندارد. تقدیر کور به مثابه خدایان المپ ناگهان بی‌هیچ منطقی، تنها بر اساس بخت و تصادف، کسی را صدا می‌زند و بازی گرین‌کارت آغاز می‌شود. در داستانِ عامه‌پسندِ لاتاری کسی به بعد از گرفتن گرین‌کارت اشاره نمی‌کند: دشواری‌های مهاجرت، بدون پول و بی‌دوست و آشنا و با زبانی نیم‌بند وارد سرزمینی شدن که هیولاوار پیش می‌رود و تو هنوز همراه نشده صدها گام از چرخه‌اش عقبی».