تاریخ برابری
نظم حاکم بر جهان سرمایهداری مبتنی بر نابرابری فزایندهای است که در وجوه مختلف زندگی دیده میشود. نابرابری بحرانها و مسائل اجتماعی گستردهای به جامعه تحمیل میکند و به مرور ضروریات اولیه زندگی را هم از دسترس بخشهایی از جامعه دور میکند. با سلطه نظم سرمایه بر جهان، گرایش و خواست برابری نیز به خواستی عمومی بدل شد و بهویژه از قرن هجدهم به این سو گرایشی برجسته و پررنگ به برابری وجود داشته است.
شرق: نظم حاکم بر جهان سرمایهداری مبتنی بر نابرابری فزایندهای است که در وجوه مختلف زندگی دیده میشود. نابرابری بحرانها و مسائل اجتماعی گستردهای به جامعه تحمیل میکند و به مرور ضروریات اولیه زندگی را هم از دسترس بخشهایی از جامعه دور میکند. با سلطه نظم سرمایه بر جهان، گرایش و خواست برابری نیز به خواستی عمومی بدل شد و بهویژه از قرن هجدهم به این سو گرایشی برجسته و پررنگ به برابری وجود داشته است. پیکتی یکی از چهرههای شناختهشده مباحث اقتصاد سیاسی است که در مطالعاتش به نابرابری توجهی ویژه داشته است. پیکتی در ایران هم چهره شناختهشدهای است و برخی آثارش به فارسی ترجمه شدهاند؛ ازجمله کتاب «تاریخ مختصر برابری» که بیش از یک ترجمه از آن به فارسی موجود است. یکی از ترجمههای این کتاب به دست حسین راغفر و کبری سنگریمهذب انجام شده که بهتازگی در نشر نو منتشر شده است. پیکتی در این کتاب، تاریخچهای مقایسهای از نابرابریهای بین طبقات اجتماعی در جامعه به دست میدهد و به تعبیری تاریخ برابری را شرح میدهد. تاریخی که متلاطم و پرفرازونشیب است و «انواع طغیانها و انقلابها و مبارزات اجتماعی و بحرانها» نقشی محوری در آن دارند. در مقدمه کتاب درباره این روند و وضعیت کنونی جنبشهای برابریخواه آمده: «دنیای اوایل دهه 2020، هر چقدر ناعادلانه به نظر میرسد، مهم نیست، در قیاس با سال 1950 یا 1900 مساواتطلبتر است که خود از جهات مختلف مساواتطلبتر از سالهای 1850 یا 1870 بودند. تحولات دقیق بسته به دوره متفاوت است؛ و نیز بسته به این است که آیا ما در حال بررسی نابرابریهای بین طبقاتی اجتماعی هستیم که بر اساس وضعیت قانونی، مالکیت ابزار تولید، درآمد، تحصیلات، منشأ ملی یا قومی-نژادی تعریف شدهاند یا نه -ابعادی که همه در اینجا محل توجه ما خواهند بود». کتاب میگوید که بین سالهای 1780 تا 2020، تحولاتی رخ داده که به سمت برابری بیشتر منزلت، دارایی، درآمد، جنسیت و نژادها در میان اکثر مناطق و جوامع کره زمین میل میکنند. همچنین تأکید میکند که اگر چشمانداز جهانی چندبعدی در نگریستن به نابرابریها داشته باشیم، درمییابیم که پیشروی به سمت برابری در طول دوره 1980 تا 2020 نیز ادامه داشته است. پیکتی با نشاندادن روند برابریخواهی در این کتاب در پی نشاندادن نکتهای حائز اهمیت است: «این ادعا که تمایلی به برابری وجود دارد، لاف موفقیت زدن نیست، بلکه طلب ادامه مبارزه بر یک پایه مستحکم و تاریخی است. با بررسی اینکه چگونه جنبش به سمت برابری در عمل ایجاد شده است، میتوانیم درسهای ارزشمندی برای آینده بیاموزیم و مبارزات و تحرکاتی که این جنبش را ممکن کردهاند و نیز ساختارهایی نهادی و نظامهایی قانونی، اجتماعی، مالیاتی، آموزشی و انتخاباتی را فراهم کردهاند که این امکان را بهتر درک کنیم که برابری به واقعیتی ماندگار تبدیل شود. متأسفانه این فرایند آگاهی جمعی از نهادهای عادلانه اغلب با فراموشی تاریخی و ملیگرایی فکری و بخشبخشکردن دانش تضعیف میشود. برای تداوم پیشروی به سوی برابری، باید به درسهای تاریخ بازگردیم و مرزهای ملی و انضباطی را اعتلا بخشیم». کتاب پیکتی در زمینه تاریخ و علوم اجتماعی تلاشی است برای گامبرداشتن در همین مسیر. پیکتی در «تاریخ مختصر برابری» برنامهای بلندپروازانه برای قرارگرفتن نابرابری در مرکز مباحثات سیاسی ارائه میدهد. سوسیالیسمدموکراتیک احیاشدهای که او مطرح میکند، ورای دولت رفاه میرود، با طلبکردن اشتغال تضمینشده، ارثیه برای همه، اشتراک قدرت در شرکتها و قوانین جدید برای جهانیسازی.
«وداع با سوسیالیسم» عنوان کتابی است از آندره گرز که مصطفی رحیمی سالها پیش آن را به فارسی برگردانده بود. این کتاب با عنوان فرعی آن سوی سوسیالیسم بهتازگی در نشر نو منتشر شده است. نویسنده کتاب، فیلسوف اتریشی-فرانسوی و منتقدی بود که در سال 1923 متولد شد و در سال 2007 درگذشت. آندره گرز بیش از هر چیز درباره «کار» میاندیشید و مینوشت. او بر مضامینی مانند بیگانگی اجتماعی، تقسیم کار منصفانه و کار دستمزدی و رهایی از آن متمرکز بود و جریانی را راهبری میکرد که در پی تغییرات بنیادین در مناسبات قدرت بود و به جای تکیه بر منطق و ضرورتهای سرمایه، بر رفع نیازها و ضرورتهای انسانی تأکید داشت. آندره گرز در وین متولد شد و نخست بهعنوان روزنامهنگار مشغول فعالیت شد. او ابتدا به علوم و سپس به فلسفه پرداخت. گرز در دهه 40 میلادی تحت تأثیر اندیشه سارتر قرار گرفت و آنطور که رحیمی در مقدمهاش اشاره کرده، دوری و نزدیکی او از مارکسیسم تقریبا موازی با سیر فکری سارتر بود. «وداع با سوسیالیسم» در سه بخش نوشته شده و چهار ضمیمه نیز در کتاب منتشر شدهاند. وداع با پرولتاریا، قدرت شخصی و قدرت تبعی و آن سوی سوسیالیسم عناوین سه فصل کتاب هستند. آندره گرز مقدمهاش را با بحران مارکسیسم شروع کرده و دلیل آن را بحران جنبش کارگری دانسته است. او با بررسی دو دهه 60 و 70 میلادی نتیجه گرفته که رابطه میان گسترش نیروهای تولیدی و افزایش تضادهای طبقاتی قطع شده است. او البته میگوید تضادهای سرمایهداری هیچگاه تا این حد نبوده و ناتوانی سرمایهداری در حل تضادها هم هیچگاه تا این حد نبوده؛ اما به اعتقاد او نکته اینجاست که این ناتوانی موجب زوال سرمایهداری نمیشود. او میگوید سرمایهداری این توان را یافته که مشکلات خود را حل کند؛ حلکردنی که درواقع حلنکردن است. او معتقد است سرمایهداری میداند که با کارنکردن چرخهای ماشینش چگونه به زندگی ادامه دهد و حتی نیرویی تازه پیدا کرده است؛ چراکه مشکلات حلنشدنیاش از درون است. این مشکلات پابرجا میمانند؛ حتی زمانی که دولتها در دست احزاب طبقه کارگر باشند. در بخشی از کتاب میخوانیم: «دیگر امر بر این دایر نیست که بدانیم کجا میرویم یا اینکه با قوانین درونی پیشرفت تاریخ همگام شویم. به جایی نمیرویم و تاریخ مسیر ازپیشبودهای ندارد. نباید هیچ چیز از تاریخ انتظار داشت یا چیزی را فدای آن کرد. دیگر امر بر این دایر نیست که خود را قربانی راهی برین کنیم که بازخرید رنجهایمان باشد و بهای فداکاریهایمان را با بهره بپردازد. از این پس، برعکس، امر بر این دایر است که ما چه میخواهیم و در جستوجوی چه هستیم. منطق سرمایه ما را تا آستانه آزادی هدایت کرده است؛ اما به شرطی میتوان از این آستانه گذشت که به جای تعقل تولیدی، تعقل دیگری بگذاریم. این کار فقط از خودِ مردمان ساخته است. هیچگاه قلمرو آزادی از فرایندهای مادی نتیجه نمیشود: قلمرو آزادی تنها با عمل بنیادی و خلاق آزادی که آزادی را بهمثابه خودبنیادیِ مطلق در نظر گیرد، و آن را هدف نهایی هر شخص ببیند، مستقر میشود».