|

در ششمین همایش ملی پژوهش اجتماعی فرهنگی در جامعه ایران با عنوان «نقش جامعه‌شناس: نظریه‌پرداز، سیاست‌گذار، کنش‌گر یا منتقد»، مطرح شد؛

اگر جامعه‌شناسان بخواهند تبدیل به سلبریتی شوند، بازنده بازی خواهند بود

الزاما نقش‌های جامعه‌شناس با هم تعارض یا تناقض ندارند و می‌توانند با یکدیگر قابل جمع باشند. میرزایی به امیل دورکیم ارجاع داد که گفته است کار علمی اگر صرفا برای علم باشد و قرار نباشد مشکلی عملی را حل کند حتی یک ساعت ارزش وقت گذاشتن را ندارد.

اگر جامعه‌شناسان بخواهند تبدیل به سلبریتی شوند، بازنده بازی خواهند بود

به گزارش شبکه شرق، روز پنج‌شنبه سوم اسفند در یکی از پنل‌های گفت‌وگویی برگزار شده در ششمین همایش ملی پژوهش اجتماعی فرهنگی در جامعه ایران با عنوان «نقش جامعه‌شناس: نظریه‌پرداز، سیاستگذار، کنشگر یا منتقد»، عباس عبدی، حسین میرزایی، عباس خورشیدنام و محمدرضا طالبان به بحث و گفت‌وگو پرداختند. در ابتدا عبدی به این موضوع پرداخت که این نقش‌ها که امروزه جامعه‌شناس آنها را به عهده می‌گیرد، نقش‌هایی جدا از یکدیگر و متفاوت هستند و قابل ادغام در یکدیگر نیستند. باید هر یک از این نقش‌ها به درستی شناخته شود و از هر کس بر اساس نوع نقشی که برعهده گرفته، انتظار داشته باشیم یعنی از دانشمند نقش سیاستمدار بودن نخواهیم یا اگر جامعه‌شناسی در نقش سیاستمدار قرار گرفت، او را به دلیل نداشتن نقش روشنفکری مورد نقد قرار ندهیم. در ادامه عبدی، به این مسئله پرداخت که اگر جامعه‌شناسان ما اغلب‌شان بخواهند در جایگاه روشنفکر قرار گرفته و تبدیل به سلبریتی شوند، در واقع بازنده بازی خواهند بود. زیرا سلبریتی نیاز به مخاطب دارد و وقتی تعداد زیادی جامعه‌شناس روشنفکر شناخته شده داشته باشیم، دیگر این افراد همگی دارای مخاطب نخواهند بود. همچنین ادبیات یک دانشمند با ادبیات روشنفکر و سیاستمدار متفاوت است و اگر این را جامعه‌شناسان متوجه نباشند، دچار مشکل می‌شوند. از نظر عبدی موضع مدیریت با موضع علمی تفاوت دارد در نتیجه ما به سیاستمدار دانشمند در علوم مختلف نیاز نداریم بلکه به سیاستمدار سیاستمدار یعنی کسی که مدیریت بلد باشد، نیاز داریم. حسین میرزایی در ادامه صحبت‌های عبدی به این موضوع پرداخت که الزاما نقش‌های جامعه‌شناس با هم تعارض یا تناقض ندارند و میتوانند با یکدیگر قابل جمع باشند. میرزایی به امیل دورکیم ارجاع داد که گفته است کار علمی اگر صرفا برای علم باشد و قرار نباشد مشکلی عملی را حل کند حتی یک ساعت ارزش وقت گذاشتن را ندارد. میرزایی معتقدست که جامعه‌شناسی نظری و عملی را نباید به عنوان آلترناتیو یکدیگر در نظر گرفت و الزاما جای یکدیگر را می‌گیرند بلکه آنها را می‌توان کنار هم و همراه یکدیگر دانست. اینها هر کدام می‌توانند جایگاه، ظرفیت و کار خود را داشته باشند. توی دهه‌های 1340 و 50 در ایران جامعه‌شناسان با سازمان برنامه و بودجه رابطه نزدیکی داشتند و جامعه‌شناسان در آن دوران خیلی به حوزه‌های سیاست‌گذاری نزدیک بودند. او گفت نباید جامعه‌شناسی از حوزه سیاست دوری کند وگرنه نمی‌تواند کمکی به ما بکند. در کشورهای دیگر ما با این شکل از دیگری سازی و تقابل میان نقشهای جامعه‌شناس مواجه نیستیم بلکه نوعی هم‌افزایی و سینرژی را می‌بینیم. عباس خورشیدنام بحث خود را به تعریف نظریه انتقادی و ابعاد آن اختصاص داد. او بحثش را با اشاره به سخنرانی معروف میشل فوکو یعنی «مؤلف کیست؟» آغاز کرد. خورشیدنام گفت که فوکو در آن سخنرانی از این سخن گفت که برخی نظریات در قالب گفتمان‌مندی یا همان نظریه انتقادی می‌گنجند که مارکس و فروید را می‌توان نمایندگان چنین نظریاتی دانست. در نظریه انتقادی بر خلاف دیگر نظریات نقد درون ماندگار نظریات بنیانگذار موج از دست رفتن مشروعیت آن گفتمان نظری و خروج از آن نمی‌شود بلکه این نظریات به نقد درون ماندگار جهت حیات نیاز دارند. در واقع در این نظریات چنین نقدی نشانه وفاداری به نظریه بنیانگذار محسوب می‌شود. این نظریات از خلال بدعت نظریه پیش می‌رود اما این به معنای کنار گذاشتن بنیانگذار آن نیست. در اینجا ما با نظریه‌ای کاملا سوبژکتیو روبه‌رو هستیم و نه ابژکتیو و مبتنی بر عینیت و روش‌های پژوهش پذیرفته شده. ما در نظریه انتقادی به نظریه‌های بنیانگذار برمی‌گردیم زیرا این نظریات دارای شکاف و تناقض‌هایی هستند که می‌توان از طریق نقد آنها هم متن را گسترش داد و هم نوعی بازگشت دائمی به متن اولیه داشت. در ساحت نظریه انتقادی اگر متن جدیدی کشف شود مانند کشف برخی آثار مارکس در دهه‌های بعد، ماهیت گفتمان تغییر خواهد کرد. محمدرضا طالبان در دفاع از جامعه‌شناسی آکادمیک گفت که دسته‌بندی چهارگانه بوروی از جامعه‌شناسی بسیار نزدیک به دسته‌بندی چهارگانه‌ای است که چند سال قبل از او ریمون بودن انجام داده و در آن جامعه‌شناسی را به چهار دسته تقسیم کرده است: شناختی (که به دنبال تبیین پدیده‌های معمایی و شگفت‌انگیز اجتماعی است)، آگاهی‌دهنده (در جهت آگاهی به سیاستگذاران یا مردم عمل می‌کند)، انتقادی (در جهت نشان دادن مشکلات جامعه‌شناسی و راه‌های درمان آن است) و القایی یا عاطفی (بر اساس تحلیل‌های جامعه‌شناختی تحریک کننده به دنبال برانگیختن احساسات است). در ادامه طالبان از بوروی نقل کرد که جامعه-شناسی حرف‌های یا آکادمیک شرط لازم وجود دیگر انواع جامعهشناسی است. از نظر طالبان این نوع جامعهشناسی جایگاهش در دانشگاه است و اساتید دانشگاه حاملانش هستند که نقش اول آنها آموزش این جامعهشناسی است.

نقش دوم اساتید هم پژوهش است چه در قالب راهنمایی پژوهش‌های دانشجویان و چه انجام پژوهش توسط خودشان. دانشگاه سیاستمدار و روشنفکر و جامعه‌شناس مردم‌مدار تربیت نمی‌کند بلکه در دانشگاه صرفا جامعه‌شناس حرف‌های تربیت می‌شود که کارش آموزش و تحقیق است. اگر جامعه‌شناسی در آینده برای خود راهی مثل روشنفکر، سیاستمدار یا مردم‌مدار شدن را انتخاب می‌کند، این صرفا ناشی از علایق فردی وی و موقعیت‌های پیشنهاد شده به اوست که موجب ورودش به این عرصه‌ها می‌شود. این جلسه در ادامه با بحث در میان سخنرانان و همچنین مخاطبان پایان یافت.