اقیانوس و ایران
فریدون مجلسی
شاید روند زندگی پیشبینینشدهای که من را بهمدت 15 سال از دوایر دیپلماتیک به حضور مکرر در کارگاههای عمرانی در دورافتادهترین نقاط کشور، در مسیر رودها و کوهها و کویرها واداشت، به علاقه و رابطهام با طبیعت عمق کنجکاوانهتری بخشید. انژکسیون در تونل دوم کوهرنگ مرا به سرچشمههای کارون کشاند و کار در حاشیه قزلاوزن در نزدیکی میانه در آذربایجان، تا حفاریهای اکتشافی در منطقه باران در سهکنج مرز ایران و ارمنستان و ترکیه و نیز در نقطه کاملا مقابل در کناره مصب باهوکلات در گواتر، نقطه مرزی مقابل گوادر پاکستان و مجاور اقیانوس هند که دورترین نقاط ایران از یکدیگرند، تا پلهای خط لوله آبرسانی میناب-بندرعباس، تا پایههای پلهای تالابی در مسیر کویری خط آهن بافق-بندرعباس، تا پلهایی بر کارون و کرخه و موند در خوزستان و زایندهرود در اصفهان و... تقریبا همه بهنوعی با آب سروکار داشتند. آب، همان مسئلهای که ایران در طول تاریخ با آن دستبهگریبان بوده و برای حلش دلواپسانه چشم امید به آسمان داشته است. شاید آن آشنایی و لمس نزدیک جدال در راه آب مشوقی بود که من را به حضوری فعالانهتر در زمینههای زیستمحیطی و نوشتن دهها یادداشت مطبوعاتی و ترجمه کتابهای مفصلی واداشت؛ مانند برنامه ب2 (رهانیدن سیارهای گرفتار تنش و تمدنی دچار آشفتگی) و کتاب فروپاشی (چگونه جوامع راه فنا یا بقا را برمیگزینند) و نیز نوشتن کتاب آب، خاک، باد، آتش (بشر بر سر شاخ و بن میبُرد) که شاید این آثار در دعوت از من به نوشتن سطوری به مناسبت روز جهانی اقیانوس بیتأثیر نبوده است.
اقیانوسها سهچهارم سطح زمین را پوشش دادهاند و بخش مهمی از پروتئین مورد نیاز هشتمیلیارد جمعیت کره خاکی را تأمین میکنند. ببینید بحران به کجا کشیده که بشر را درباره این منبع لایزال اندیشناک کرده است که گویی دیگر لایزال نیست. اکنون، گذشته از صیدهای براندازنده نسل گونههای روزافزونی از آبزیان دریایی، میلیونها تن آلاینده پلاستیکی از مسیر رودخانهها و تخلیه زبالههای انسانی به اقیانوس میریزد و جریانهای دریایی بخش بزرگی از آنها را در نقاطی جزیره مانند انباشته و متراکم کرده است. خوردن کیسهها یا پلاستیکهای خردشده و میکروسکوپی حتی در نسوج ماهیان و پستانداران و پرندگان دریایی جا خوش کرده است. شاید روبیدن اقیانوس با شکار از این پلاستیکهای انباشته بهدلیل سودآوری در کارخانههای شناور بهمنظور بازیافت در جا، بتواند راهحلی موقت از نوع اینکه اول مرغ بود یا تخممرغ ایجاد کند، تا بار دیگر پلاستیکهای بازیافتشده به انباشتهای اقیانوسی بپیوندد. اما براندازی نسل آبزیان که نخست با پیشرفت امیدبخش صید صنعتی همراه بود، به سیر نزولی آن منجر شد، زیرا باید ماهی وجود داشته باشد که بتوان آن را بهطور «پایدار» صید کرد. کلمه
توسعه پایدار که اکنون تکیهکلامی بینالمللی محسوب میشود، از برخورد با همین مسئله سر برآورد و از ماهیگیری به بخشهای دیگر تولیدی راه یافت؛ یعنی صید یا تولید باید چگونه باشد که بتواند تداوم یابد و «پایدار» بماند؟ درواقع «توسعه پایدار» عملا میتواند به حد مرزهایی ثابت برسد، درحالیکه نیاز به مصرف ثابت و پایدار نیست. نخست اینکه مصرف کنند، یعنی شمار انسانها رو به افزایش است، دوم اینکه میزان مصرف انفرادی همراه با توسعه اقتصادی افزایش مییابد. فقرا کمتر میخورند و کمتر میپوشند و کمتر سفر میروند و کمتر مصرف میکنند، اما بهبود وضع آنان که از اهداف و برنامههای ملی و جهانی بهشمار میرود، از این دیدگاه خود مسئلهآفرین است! منظور فقط اشارهای گذرا به اینگونه مسائل بود. یعنی به اقیانوسی از مسائل گوناگون محیطی که جهانیان با آن رویارو هستند و به جای حل آنها به ستیز و جنگ مشغولاند، ستیز و جنگی که بیارتباط با آن مسائل مخصوصا آب نیست.
ایران صد سال پیش نزدیک 10میلیون جمعیت داشت. اکنون جمعیت آن هشت برابر شده اما آب بیشتر که نشده هیچ، کمتر هم شده است. سیستان در آن زمان انبار غله ایران بود، اکنون افغانستان حقابه ایران را از هیرمند قطع کرده و سیستان نهتنها مصرفکننده غلات استانهای دیگر شده است، بلکه ایران باید آب مصرفی میلیونها پناهنده افغانستانی را هم تأمین کند. ترکیه خروجی آب دجله و فرات را کاهش داده و اروندرود که با کمک مد دریا میلیونها نخل کنارههای خود را سیراب میکرد، در اثر اختلاط با آب دریا شور شده است.
با افزایش جمعیت دیگر نمیتوان خطر کرد و با بیم و امید چشم به آسمان دوخت. میخواهم بگویم ایران چارهای ندارد جز اینکه چشم به همان اقیانوسی بدوزد که در کناره شاخهای از آن، از کنج گواتر تا خرمشهر به طول دو هزار کیلومتر، ماده اولیه را که همان آب شور دریاست در دسترس دارد. اکنون در سواحل جنوبی خلیجفارس و نیز در ابعاد کوچکتر در سواحل ایران، شیرینسازی آب به روشهای حرارتی یا تولید جنبی سامانههای خنککننده صنایع برق و آلومینیوم یا تقطیر حرارتی یا اُسمُز معکوس که نیاز به برق و تعبیه کمپرسورهای گران دارد، رایج است، اما اکنون در جهان شیوههای پاک خورشیدی مرسوم است که با انتقال آب دریا به مناطق نهچندان دور و نهچندان مرتفع، آب شور را در تالارهای سرپوشیده با سقف شفاف در معرض نور و حرارت خورشید گرم و تبخیر میکنند و سپس با دمیدن بادبزنهایی رطوبت و بخار تالار گرم را به تالار سرد بعدی میرانند. سقف تالار بعدی شفاف نیست، احتمالا سقف آن با پوشش پنلهای الکتریکی برق هم تولید میکند و با روشهای ساده مهندسی و تقطیر آمونیاکی، مانند یخچالهای نفتی، تیغههای آلومینیومی سقف تالار دوم را سرد میکنند که موجب میعان و ریزش شدید
رطوبت و بخار وارده از تالار داغ میشود. سرمای شبانه در مناطق کویری به میعان کمک میکند. این کار تا حد اشباع نمک و جمعآوری آن بهعنوان تولید جانبی ادامه مییابد.
این آب بدون نگرانی از صرفهجویی میتواند به مصرف ساکنان شهرکهای تولیدی و کشاورزی برسد، به شرط آنکه به جمعآوری و بازیافت فاضلاب و استفاده ثانویه در کشت اولویت داده شود. بله این آب گران است و باید با سرمایهگذاری علمی در تالارهای کشت 12 ماهه با نور و رطوبت و حرارت تنظیمشده، به تولید انواع محصولات کشاورزی و سبزی و میوه در چندین نوبت در سال مشغول باشد. این کار صنعتی و علمی است و نیاز به کشاورزان تحصیلکرده دارد. در تالارهای تنظیمشده که رطوبت خود را از دست نمیدهند با مصرف کمتر از 10 درصد آب نسبت به آبیاری سطحی، حتی در میان کویر میتوان برنج هم تولید کرد، آن هم در چندین نوبت! چاره دیگری نیست، از هماکنون دستکم در نواری به فاصله 200 کیلومتر در نوار ساحلی میتوان به تولید آب شیرین و زندگی و کشت و بازیافت مکرر آب پرداخت تا روزی که میلیونها هکتار تالار گرم و سرد و کشت و کار، چهره تازه و ناگزیر جدیدی به نوار گسترده ساحلی متصل و وابسته به اقیانوس ببخشد که در درون آنها میلیونها نفر به زندگی و کار و تولید مشغول باشند و بارندگی را غنیمت بدانند، اما فقط به امید آن نباشند!
شاید روند زندگی پیشبینینشدهای که من را بهمدت 15 سال از دوایر دیپلماتیک به حضور مکرر در کارگاههای عمرانی در دورافتادهترین نقاط کشور، در مسیر رودها و کوهها و کویرها واداشت، به علاقه و رابطهام با طبیعت عمق کنجکاوانهتری بخشید. انژکسیون در تونل دوم کوهرنگ مرا به سرچشمههای کارون کشاند و کار در حاشیه قزلاوزن در نزدیکی میانه در آذربایجان، تا حفاریهای اکتشافی در منطقه باران در سهکنج مرز ایران و ارمنستان و ترکیه و نیز در نقطه کاملا مقابل در کناره مصب باهوکلات در گواتر، نقطه مرزی مقابل گوادر پاکستان و مجاور اقیانوس هند که دورترین نقاط ایران از یکدیگرند، تا پلهای خط لوله آبرسانی میناب-بندرعباس، تا پایههای پلهای تالابی در مسیر کویری خط آهن بافق-بندرعباس، تا پلهایی بر کارون و کرخه و موند در خوزستان و زایندهرود در اصفهان و... تقریبا همه بهنوعی با آب سروکار داشتند. آب، همان مسئلهای که ایران در طول تاریخ با آن دستبهگریبان بوده و برای حلش دلواپسانه چشم امید به آسمان داشته است. شاید آن آشنایی و لمس نزدیک جدال در راه آب مشوقی بود که من را به حضوری فعالانهتر در زمینههای زیستمحیطی و نوشتن دهها یادداشت مطبوعاتی و ترجمه کتابهای مفصلی واداشت؛ مانند برنامه ب2 (رهانیدن سیارهای گرفتار تنش و تمدنی دچار آشفتگی) و کتاب فروپاشی (چگونه جوامع راه فنا یا بقا را برمیگزینند) و نیز نوشتن کتاب آب، خاک، باد، آتش (بشر بر سر شاخ و بن میبُرد) که شاید این آثار در دعوت از من به نوشتن سطوری به مناسبت روز جهانی اقیانوس بیتأثیر نبوده است.
اقیانوسها سهچهارم سطح زمین را پوشش دادهاند و بخش مهمی از پروتئین مورد نیاز هشتمیلیارد جمعیت کره خاکی را تأمین میکنند. ببینید بحران به کجا کشیده که بشر را درباره این منبع لایزال اندیشناک کرده است که گویی دیگر لایزال نیست. اکنون، گذشته از صیدهای براندازنده نسل گونههای روزافزونی از آبزیان دریایی، میلیونها تن آلاینده پلاستیکی از مسیر رودخانهها و تخلیه زبالههای انسانی به اقیانوس میریزد و جریانهای دریایی بخش بزرگی از آنها را در نقاطی جزیره مانند انباشته و متراکم کرده است. خوردن کیسهها یا پلاستیکهای خردشده و میکروسکوپی حتی در نسوج ماهیان و پستانداران و پرندگان دریایی جا خوش کرده است. شاید روبیدن اقیانوس با شکار از این پلاستیکهای انباشته بهدلیل سودآوری در کارخانههای شناور بهمنظور بازیافت در جا، بتواند راهحلی موقت از نوع اینکه اول مرغ بود یا تخممرغ ایجاد کند، تا بار دیگر پلاستیکهای بازیافتشده به انباشتهای اقیانوسی بپیوندد. اما براندازی نسل آبزیان که نخست با پیشرفت امیدبخش صید صنعتی همراه بود، به سیر نزولی آن منجر شد، زیرا باید ماهی وجود داشته باشد که بتوان آن را بهطور «پایدار» صید کرد. کلمه
توسعه پایدار که اکنون تکیهکلامی بینالمللی محسوب میشود، از برخورد با همین مسئله سر برآورد و از ماهیگیری به بخشهای دیگر تولیدی راه یافت؛ یعنی صید یا تولید باید چگونه باشد که بتواند تداوم یابد و «پایدار» بماند؟ درواقع «توسعه پایدار» عملا میتواند به حد مرزهایی ثابت برسد، درحالیکه نیاز به مصرف ثابت و پایدار نیست. نخست اینکه مصرف کنند، یعنی شمار انسانها رو به افزایش است، دوم اینکه میزان مصرف انفرادی همراه با توسعه اقتصادی افزایش مییابد. فقرا کمتر میخورند و کمتر میپوشند و کمتر سفر میروند و کمتر مصرف میکنند، اما بهبود وضع آنان که از اهداف و برنامههای ملی و جهانی بهشمار میرود، از این دیدگاه خود مسئلهآفرین است! منظور فقط اشارهای گذرا به اینگونه مسائل بود. یعنی به اقیانوسی از مسائل گوناگون محیطی که جهانیان با آن رویارو هستند و به جای حل آنها به ستیز و جنگ مشغولاند، ستیز و جنگی که بیارتباط با آن مسائل مخصوصا آب نیست.
ایران صد سال پیش نزدیک 10میلیون جمعیت داشت. اکنون جمعیت آن هشت برابر شده اما آب بیشتر که نشده هیچ، کمتر هم شده است. سیستان در آن زمان انبار غله ایران بود، اکنون افغانستان حقابه ایران را از هیرمند قطع کرده و سیستان نهتنها مصرفکننده غلات استانهای دیگر شده است، بلکه ایران باید آب مصرفی میلیونها پناهنده افغانستانی را هم تأمین کند. ترکیه خروجی آب دجله و فرات را کاهش داده و اروندرود که با کمک مد دریا میلیونها نخل کنارههای خود را سیراب میکرد، در اثر اختلاط با آب دریا شور شده است.
با افزایش جمعیت دیگر نمیتوان خطر کرد و با بیم و امید چشم به آسمان دوخت. میخواهم بگویم ایران چارهای ندارد جز اینکه چشم به همان اقیانوسی بدوزد که در کناره شاخهای از آن، از کنج گواتر تا خرمشهر به طول دو هزار کیلومتر، ماده اولیه را که همان آب شور دریاست در دسترس دارد. اکنون در سواحل جنوبی خلیجفارس و نیز در ابعاد کوچکتر در سواحل ایران، شیرینسازی آب به روشهای حرارتی یا تولید جنبی سامانههای خنککننده صنایع برق و آلومینیوم یا تقطیر حرارتی یا اُسمُز معکوس که نیاز به برق و تعبیه کمپرسورهای گران دارد، رایج است، اما اکنون در جهان شیوههای پاک خورشیدی مرسوم است که با انتقال آب دریا به مناطق نهچندان دور و نهچندان مرتفع، آب شور را در تالارهای سرپوشیده با سقف شفاف در معرض نور و حرارت خورشید گرم و تبخیر میکنند و سپس با دمیدن بادبزنهایی رطوبت و بخار تالار گرم را به تالار سرد بعدی میرانند. سقف تالار بعدی شفاف نیست، احتمالا سقف آن با پوشش پنلهای الکتریکی برق هم تولید میکند و با روشهای ساده مهندسی و تقطیر آمونیاکی، مانند یخچالهای نفتی، تیغههای آلومینیومی سقف تالار دوم را سرد میکنند که موجب میعان و ریزش شدید
رطوبت و بخار وارده از تالار داغ میشود. سرمای شبانه در مناطق کویری به میعان کمک میکند. این کار تا حد اشباع نمک و جمعآوری آن بهعنوان تولید جانبی ادامه مییابد.
این آب بدون نگرانی از صرفهجویی میتواند به مصرف ساکنان شهرکهای تولیدی و کشاورزی برسد، به شرط آنکه به جمعآوری و بازیافت فاضلاب و استفاده ثانویه در کشت اولویت داده شود. بله این آب گران است و باید با سرمایهگذاری علمی در تالارهای کشت 12 ماهه با نور و رطوبت و حرارت تنظیمشده، به تولید انواع محصولات کشاورزی و سبزی و میوه در چندین نوبت در سال مشغول باشد. این کار صنعتی و علمی است و نیاز به کشاورزان تحصیلکرده دارد. در تالارهای تنظیمشده که رطوبت خود را از دست نمیدهند با مصرف کمتر از 10 درصد آب نسبت به آبیاری سطحی، حتی در میان کویر میتوان برنج هم تولید کرد، آن هم در چندین نوبت! چاره دیگری نیست، از هماکنون دستکم در نواری به فاصله 200 کیلومتر در نوار ساحلی میتوان به تولید آب شیرین و زندگی و کشت و بازیافت مکرر آب پرداخت تا روزی که میلیونها هکتار تالار گرم و سرد و کشت و کار، چهره تازه و ناگزیر جدیدی به نوار گسترده ساحلی متصل و وابسته به اقیانوس ببخشد که در درون آنها میلیونها نفر به زندگی و کار و تولید مشغول باشند و بارندگی را غنیمت بدانند، اما فقط به امید آن نباشند!