روايت يکي از نويسندگان سند تحول بنيادين آموزشوپرورش
سند اجرائي نميشود، سندنويسي را کنار بگذاريم
اعظم پويان: سند «تحول بنيادين آموزشوپرورش» از آن دست اسناد بالادستي است که با وجود مدينه فاضلهاي که براي تعليم و تربيت نسل آينده اين سرزمين ترسيم کرده، نتوانسته به رؤياهايش جامه عمل بپوشاند. سالهاي زيادي از زمان نوشتن سند چشمانداز 20 سال که قرار بود زمينه توسعه ايران در ابعاد اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي را فراهم کند، ميگذرد. در بلاتکليفي سند چشمانداز همين بس که اسناد ديگري که در حوزههاي مختلف پيرو آن چشمانداز نوشته شد، همچنان در سردرگمي چگونگي اجرا در نيمه راه ماندهاند. اقبال قاسميپويا، پژوهشگر حوزه آموزشوپرورش که در جريان نوشتن سند تحول بنيادين حضوری فعال داشته، در گفتوگو با «شرق» از چرايي اجرانشدن سند «تحول بنيادين آموزشوپرورش» ميگويد.
ماجراي نوشتن سند تحول بنيادين آموزشوپرورش از کجا شروع شد؟
من هم خودم در سند مشارکت داشتهام و هم به نحوي منتقد سند هستم. من در پژوهشگاه تعليم و تربيت بودم و آقاي عبدالحسن نفيسي که کتاب روششناسي تدوين سند را نوشتهاند، به من گفتند علاقهمند هستيد در نوشتن سند (که آن زمان سند ملي بود و با سند تحول تفاوت ماهوي دارد) همکاري کنيد. قرار بود بر مبناي سند چشمانداز 20ساله که مجمع تشخيص مصلحت آن را تنظيم کرده بود، ما هم به اعتبار آن و به عنوان بخشي از کشور سند چشمانداز براي آموزشوپرورش بنويسيم و اين دو با هم يک ارتباط ارگانيک دارند. انتقاداتي که به آن سند چشمانداز وارد است، به اين سند هم وارد است. اينکه آن سند اجرا شده يا نه و تا چه اندازه اجرا شده و هشت سال ديگر سند چشمانداز فرصت دارد به نتايج نهايي برسد. تدوينکنندگان اين دو سند بر اين هدف تأکيد داشتند که ما در پايان 1404 به نتايجي برسيم و الان که در اين وضعيت هستيم، از نظر کيفيت آموزش رتبه 103 را داريم البته منبع معتبر آن را ندارم ولي بههرحال اين عدد هرچه باشد ما تا اولبودن فاصله زيادي داريم. بنابراين اين سند آغاز و ضرورت و اهدافش اين بود که همگام با سند چشمانداز جلو برود.
تفاوت سند ملي که شما و دوستانتان در حوزه آموزشوپرورش شروع به نوشتن آن کرديد، با سند تحول کنوني چيست؟
اين دو سند خيلي با هم متفاوت است. سند ملي آنچنان که از اسمش پيداست، قرار بود کل کشور در آن شرکت کنند و از اين باب ملي بود و نه اينکه آموزشوپرورش ملي داشته باشيم. آموزشوپرورش ملي يعني تمام نهادهاي ذيربط و ذيصلاح بايد در اين نحله جديد فکري شرکت کنند و به اين دليل بود که براي اولين بار در تاريخ برنامهنويسي کشور ما يک کميته ديگر تشکيل شد با نام کميته عوامل محيطي مؤثر در آموزشوپرورش و من عوامل فرهنگي و تاريخي را نوشتم. اولين بار سندنويسان گفتند مسائل ما فقط آموزشوپرورش نيست بلکه مسائل ما فراتر از آموزشوپرورش است. درواقع آموزشوپرورش با اجتماع مشکل دارد، با اقتصاد مشکل دارد و اگر نگاه اقتصادي آموزشوپرورش حل نشود، اين نهاد مشکلات خودش را خواهد داشت و اين براي ايران جديد بود. همه اينها در سند ملي لحاظ شد. سال 88 و بعد از اينکه پيشنويس سند نوشته شد، دو سال طول کشيد تا اين سند تبديل به سند تحول شود. سال 1390 آقاي حاجيبابايي سند تحول بنيادين آموزشوپرورش را در حالي معرفي کرد که پيشنويسي که براي سند تحول نوشته شد و آنچه براي سند ملي نوشته شده بود، زمين تا آسمان با هم تفاوت داشت. اينجا تصور اين بود که به
بحثهاي فرابخشي برسند؛ يعني آنچه بر آموزشوپرورش اثر ميگذارد مورد توجه قرار گيرد اما در سند تحول فقط بخشي نگاه شده است.
آقاي حاجیبابايي معتقد است سند ملي را بررسي کردهاند و از آن سند تحول بيرون آمد. غير از اين است؟
ظاهرا در حرف، سند تحول از سند ملي درآمده اما آقاي حاجبابايي اين سند را مصادره به مطلوب کردند يعني آنچه ميخواستند، از آن درآوردند. اينکه مدتي قبل هم در مناظرهاي در تلويزيون کارشناسان معتقد بودند سند تحول ايدئولوژيک يا حاکميتي است، دقيقا ناظر بر اين تصور بود که اين را ايدئولوژيک کردهاند. سند تحول فقط 30 درصد از سند ملي است و اتفاقا آن 70درصدي که در نظر نگرفتهاند مهم است. مجري سند ملي آموزشوپرورش آقاي مهرمحمدي است. ايشان وقتي سند ملي به سند تحول تبديل شد، از بزرگترين منتقدانش بودند. بزرگترين مشکل ما در آموزشوپرورش روزمرگي و سليقهايعملکردن و مقطعيبودن است. هرکسي بر اساس بينش خودش تغييري را ايجاد کرده است. سند ملي ميخواست به تشتت آرا و چندپارگيها پاسخ دهد و به نوعي فصلالخطاب باشد تا هرکسي هرکاري دلش خواست انجام ندهد ولي در اواسط آمادهشدن سند، وزير تغيير کرد و سند هم تغيير کرد و دقيقا در همين جا دليل تناقض سند مشخص ميشود. روح سند ملي پژوهشمدار بود. يعني بر مبناي فکر يک شخص پيش نميرفت و يافته به من ميگفت چه کنم. در سند ملي اين ديد وجود داشت که اين سند اول و آخر نيست. فرايندي، به اين سند
نگاه شده است. سندي است که آغاز شده و چشماندازمان اين است که به يک تحول اجتماعي و آموزشي برسيم، اما در اين راه پيوسته ما بايد برگرديم و خودمان را اصلاح کنيم. اما آقاي حاجيبابايي در منظريه در جلسهاي که عدهاي از سندنويسان بودند و عدهاي که در تغييردادن سند به اين گروه پيوسته بودند، محتواي صحبتشان اين بود که اين سند فصلالخطاب همه کارهاست و ديگر کسي حرفي نزند و برويم اجرا کنيم. با واژههايي که به کار بردند، يک روح قدسي به سند تحول دادند و با مقدمهاي که اولش نوشتند اين سند را يک چيز مقدس معرفي کردند. به نظر من اين اشتباه است زيرا هيچ نوشته انساني مقدس نيست و قداست براي خداوند است و آنچه انسان ساخته قدسي نبوده و نيست. با واژههاي غيرقابل سنجش چگونه بگوييم اين با معيار اسلامي قابل سنجش است. ما هزاران برداشت داريم. نه اکنون از قديمالايام همين بوده براي مثال اگر تفکر اسلامي را در سه قرن اول بررسي کنيم، ميبينيم يک تفکر معتزله بود و يک تفکر اشعري. معتزلهها، عقلگرايان خردورز و معتقد بودند دين يک امر عقلي است و شما بايد استدلال و چونوچرا بکنيد و عقل را بهکار ببريد. اگر عقل پذيرفت، بپذيريد در مقابل
اشعریمذهبان ميگفتند قرآن در درجه اول در آن بحثي نيست و بحث ديني غيرقابل جدل و بحث است و مخالف معتزله بودند. امروز هم ما از اين افراد داريم. بنابراين ما از اول فرهنگ اسلامي به بعدمان افکار حداقل دو گونه عقلگرا و ثباتگرا بوده و چيز جديدي نيست و الان هم همين است. کساني که سند ملي را نوشتهاند عقلگراها هستند و تحولگرايان که سند تحول را نوشتهاند، ثباتگراها هستند. در واقع الان که به محتوا رسيديم، غيرقابلسنجش است و کليگويي دارد. اين سند با اين شعار به خانوادهها و دانشآموزان و آموزشوپرورش کشور همچنان که پاسخي نداده است بازهم نميدهد.
هدف سند ملي که بر مبناي سند چشمانداز نوشته شد، چه بود؟
اول، جلوگيري از موازيکاري. هر وزير و دولتي ميآمد براي خودش يک طرح نظام آموزشوپرورش ميآورد. از 1358 به بعد ما انواع تغييرات را در نظام آموزشوپرورش داريم. طرح کارودانش، طرح نظام متوسطه و... . دوم، جلوگيري از برخورد سليقهاي مديران. درواقع هر مدير و دولتي خاص جناح خودش يا ويژگيهاي شخصيتي خودش تصميم بگيرد. سوم، پاسخگويي به نيازهاي ملي و جهاني. وقتي ادعا داريم ميخواهيم با جهان همراه شويم، بايد ديد جهاني داشته باشيم نميشود که جهان راه خودش را برود و ما در سنت زندگي کنيم و بگوييم با مدرنيته همراه هستيم؛ درواقع پاسخگويي به بخش آموزشي چشمانداز 20ساله. چشمانداز به بخشهاي مختلف نگاه کرده بود و خب يک نگاهش هم به آموزشوپرورش بود که بايد مسيري را طي کند که ما را در 1404 به مقام اول برساند. وقتي ميگوييم پايه توسعه، آموزشوپرورش است بايد نقش اصلي هم همين بخش باشد. چهارم، تحول بنيادين در آموزشوپرورش ايجاد شود. بايد تحول و بنيادي را هم معني کنيم. در سند هم گفته شده يعني تغيير اساسي. از رهبري تا يک دانشجوي معمولي کارشناسي همه مطرح کردهاند که آموزشوپرورش ما از انقلاب به بعد متحول نشده است. همه اقرار
کردهاند نظام آموزشوپرورش ما نظام کهنهاي است. پنجم، همگامشدن با تغييرات اجتماعي. درواقع سندي آماده شود که هم به خواستههاي قومي و ملي و داخلي و هم به دستاوردهاي جهاني پاسخ دهد. امروز جهان نگاه ديگري به آموزش دارد. اکنون يونسکو تعريف ديگري از سواد دارد و معتقد است بچههاي درسخوان موفق نميشوند، بلکه بچههاي اجتماعي موفق ميشوند. در اين سند خيلي اين ابعاد ديده نميشود؛ اينکه بچه با خانواده وارد اجتماع و کارآفرين شود و البته کتاب کارآفريني هست، اما حالوهواي کلي آن نيست. ششم، بوميسازي تحول و بيگانهگريزي. به مسائل ملي مذهبي توجه داشته يعني تلاش ميشده با وضع اجتماعي خودمان هماهنگ باشد. درواقع علاوه بر اينکه پيشرفتهاي جهاني را در نظر ميگيريم، خودمان هم از داشتههايمان استفاده کنيم و اين در سند ملي در نظر گرفته شده بود. براي مثال، آزادي معلم، آزادي مدرسه و خانواده اما در اينجا اينطور نيست، بلکه معلم کارگزار و دولت همهکاره است. آقاي حاجيبابايي حتي در انتخابات اخير هم که فکر ميکردند وزير ميشوند، گفتند ما آموزشوپرورش را دولتي خواهيم کرد. درواقع منظورشان اين است که همه افسار آموزشوپرورش در دست دولت
باشد و اين يعني ايدئولوژيک.
روشي که براي اجرائيکردن سند ملي در نظر گرفته شده بود، چگونه بود؟
متدولوژي که براي اين اهداف بود، عبارت بود از پژوهشمحوري و خرد جمعي و کار جمعي. به همين دليل گستره وسيعي از آدمها براي نوشتن سند ملي دور هم جمع شدند و حدود 500 نفر از افراد در چندين کميته تقسيم شده بودند و هرکدام کارهايي را انجام ميدادند. پروپوزال تهيه و چارچوب نوشته ميشد و بعد در کميتهها مورد نقد و بررسي قرار ميگرفت و بالاخره طرح تحقيق آماده ميشد که اين طرح تحقيق يکي، دو سال طول کشيد و کل سند حدود شش سال طول کشيد که چهار سال مربوط به تحقيق و آمادهکردن پيشنويس سند ملي بود و دو سال هم تغييري بود که در زمان آقاي حاجيبابايي انجام شد که البته اديتکردن و قيچيکردن طرح اصلي بود. متدولوژي قابل توجه است. عده زيادي در آن شرکت داشتند و خرد جمعي در آن بوده و تلاش بر اين بود كه از آخرين اطلاعات ملي و جهاني استفاده و مسائل فراملي ديده شود. اين گروهها از برجستهترين پژوهشگرهاي ايران بودند. اما بايد بگويم از روز اول اين سند منتقد داشت. اصلا بدنه آموزشوپرورش سند ملي را از روز اول قبول نکرد.
چرا سند را قبول نداشتند؟ مگر کساني که سند را مينوشتند، از بدنه آموزشوپرورش نبودند؟
خير. فقط از بدنه آموزشوپرورش نبودند و دانشگاهيان هم بودند. اين سند يک مدير طرح داشت که آقاي نويداد بودند و مجري داشت که آقاي مهرمحمدي بودند. اول گروهي تشکيل دادند و از متفکران جامعه دعوت کردند که اکثرا از دانشگاهيان بودند. آموزشوپرورش هم بود ولي بخش دانشگاهي آن بيشتر بود. بعد براي اينکه مطالب در يک اتاق بسته شکل نگيرد، يک کميته استاني تشکيل شد و مطالب به استانها ارسال ميشد تا نظرشان را بدهند. جمع بزرگي بود. الان که نقد هست آن زمان هم نقد وجود داشت و هيچوقت اين سند ملي روزگار خوشي نداشت. در سالن خوارزمي و در جلسهاي که دستاندرکاران سند حضور داشتند، جناب فاني به عنوان يک دانشگاهي مخالفت خودشان را با اين سند اعلام کردند و گفتند اين سند صد سال ديگر هم اجرائي نميشود اما وقتي وزير شدند، گفتند من با اين سند وزارتخانه را اداره خواهم کرد!
خودشان در نوشتن سند ملي يا تحول حضور داشتند؟
خير. در سند ملي که نبودند و در سند تحول هم کلا کار دست گروه حاجيبابايي افتاد و اين طرفيها را کلا کنار گذاشتند و يک تشکر خشک و خالي هم از ايشان نکردند. درواقع برخورد سياسي بود. اين يک حرکت سياسي است زيرا وقتي دولت اصلاحات بود، اين افراد بودند و وقتي دولت احمدينژاد آمد، گروه ديگري آمدند و سند اين شد. اين دو ديد الان مقابل هماند اما منتقداني هستند که به هر دو گروه انتقاد دارند.
مهمترين نکات مثبت سند ملي که در حال نوشتن بود، چه بود؟
به نظر من سند ملي علاوه بر متدولوژيکي که داشت نکات مثبت خوب زياد داشت که ميشود به آن پرداخت. آقاي نفيسي خودشان ميگويند که اين سند داراي ابتکارات روششناسي است که صحبت کرديم. حين تحقيق ارزيابي و اعتباريابي ميشد که يک اعتباريابي فرايندي بود. درواقع همينجور هرچه محققان مينوشتند، نميپذيرفتند. مسئله ديگر امتيازات نيروي انساني است. حدود 500 نفر از برجستگان کشور در اين طرح شرکت کردند. مسئله ديگر شيوه مديريتي است که کاملا مشارکتي بود و اصلا هرمي نبود. در اين حرکت مديريتي لازم بود که اين سند در ارتباط با بدنه آموزشوپرورش پيش رود و مديران آنها نيز همآواز شوند که نشد و اين نکته منفي سند است. درواقع بسياري از مديران داخلي نه متوجه نوشتن چنين سندي بودند و نه بازي داده ميشدند. نکته مثبت ديگر اين بود که طرحي به اين بزرگي در ايران نداشتيم. البته اين طرح نتوانست دستاندرکاران دولتي بدنه را با خود پيوند بزند و اين نکته منفي بود. نکات منفي هم داشت اما خود نويسندگان از جمله جناب نفيسي نقدگونهاي نوشتند و در موردش صحبت کردند و اين از نکات مثبت سند ملي است که خود تدوينکننده نقد کرده است. نگاهي که در آموزشوپرورش بود،
به نقل از آقاي نفيسي ميگويم، نگاه سادهانديشانه و خوشبينانهاي بوده است. دستاندرکاران آموزشوپرورش، شامل مديران و برنامهريزان نگاه خوشبينانهاي دارند. فکر ميکنند بچه مثل موم است و هرطور خواستي ميتواني انعطافش بدهي! اما چنين نيست. انتظار سطح بالايي از آموزشوپرورش دارند و اين افراد فکر ميکنند همه چيز اين مملکت را وزارت آموزشوپرورش بايد درست کند. آن هم آموزشوپرورشي که 98 درصد بودجهاش هزينه حقوق معلمان ميشود که همگان گلايه دارند و زير خط فقرند. اين موانع اجرائيشدن سند است. اينجا مشکل آموزشوپرورش رسمي و غيررسمي داريم و سند اين را قاطي کرده است. سند گفته براي پاسخگويي به نياز مردم درحاليکه نياز مردم اين نيست. آنچه از تلويزيون بيرون ميآيد، رسمي است. خانوادهها تقاضاي اجتماعيشان چيز ديگري است. نميخواهد دانشآموز را به بهشت ببريم، به دانشآموز، معلم خوب بدهيم، کيفيت درسي خوب بدهيم، مهارت اجتماعي و مهارت زندگيکردن آموزش بدهيم. متأسفانه محتواي سند آنقدر کلي است که هرکسي ميتواند چيزي از آن بچيند درحاليکه موارد متناقض در سند تحول وجود دارد.
اين سند ميگويد 14 سال گذشته، چرا هنوز در اجرا مشکل داريم؟
چون براي آن استلزامات در نظر گرفته نشده و فقط حرف زده شده است.
در سند ملي اين استلزامات نوشته شده بود؟
در آن سند گفته بود بايد فراهم شود و همه چيز فراملي در نظر گرفته شده بود. يعني مجلس بايد ورود ميکرد و پول در اختيار آموزشوپرورش ميگذاشت و بايد نهادهاي ديگر وارد ميشدند که اين اتفاق ديده نشد. در واقع مشکلات آموزشوپرورش مشکل خودش نيست بلکه بايد ديد در بيرون چه اتفاقي ميافتد. وزارت کشور چه ميکند. نيروي انتظامي چه ميکند. وزارت اقتصاد و بهداشت و کشاورزي براي آموزشوپرورش چه ميکنند. در طول چهار سال تدوين سند ملي چهار وزير تغيير کرده و دو سرپرست. اين يعني تشتت. هرکدام آمدهاند و رفتهاند، چيزي گفتهاند و سند براي اين آمده بود که وقتي اين افراد تغيير ميکنند، سند تغيير نکند ولي دقيقا برعکس اين اتفاق افتاد. به محض اينکه آقاي حاجبابايي آمد، دو سال زمان گذاشت تا سند ملي را به سند تحول تبديل کند و بخش عمده سند ملي را حذف کرد. تا زماني که اين مشکلات مثل تغييرات مديريتي و نگاه سياسي، نگاه ايدئولوژيک و جناحي ديدن مسائل تغيير نکند، هيچ طرحي عملي نميشود. تفاوت نگاه صاحبنظران به آموزشوپرورش بحثبرانگيز است. باب گفتوگو در جامعه باز نشده است. همه گروهها بايد بدون وابستگي نظر خودشان را بگويند. با بخشنامه
نميشود سند را القا کرد و بدنه آموزشوپرورش هنوز نميداند سند چيست. خانوادهها عموما همان نگاه رسمي را ندارند. خانوادهها را محکوم ميکنيم كه کنکورگرا شدهاند اما چه کسي کنکور را گذاشته است! شب خوابيدند و صبح بيدار شدند، نظام آموزشي را تغيير دادند. فردا هرکس ديگري بيايد همين كار را ميکند. مديريت ما هنوز عشيرهاي و طايفهاي است. يک گروه براي گروه خودش تصميم ميگيرد. نگاهها ملي و مدني نيست.
بسياري از کارشناسان معتقدند سند تحول بنيادين، آرمانخواهانه است. نظر شما چيست؟
وقتي سند ملي آماده شد، دولت نهم روي کار آمده بود و در آن زمان جناب حاجيبابايي سند را تحويل گرفت و معتقد بود بايد به اين سند فلسفه اضافه شود. هدف اين بود که ايدئولوژي خودشان را در سند القا کنند. فلسفه را وارد سند کردند و همين باعث شد ايدئولوژيک شود و بعد دولتي شد. در واقع وقتي فلسفه گذاشته شد، دائم در هر سطر ميگويد با توجه به معيار اسلامي. درحاليکه سند اسلامي است، چون افرادي که نويسنده سند هستند مسلماناند و غیر مسلمانها که اين سند را ننوشتهاند! پس نگاه اسلامي در سند ملي حاکم بود. از ايرادات سند تحول اين است که ابتدا بايد فلسفه ميگفتند و سپس مبناي آن فلسفه زيرمجموعه را تحقيق ميکردند ولي اينگونه نشد. ابتدا زيرمجموعه را نوشتند و سپس فلسفه را گذاشتند و بعد گفتند چگونه اينها را به هم بچسبانند؟ پس يک گروه تلفيق تشکيل دادند و به هم چسباندند و به همين دليل با هم نميخواند. در قسمت مباني نظري آمده آزادانديشي، نقادي. خب اين با کدام معيار بايد سنجيده شود. در واقع زيرمجموعه با مجموعه بالا بهصورت ارگانيک ارتباط ندارد. در مباني نظري آمده انتظار ميرود تربيتيافتگان نظامي تربيت رسمي و عمومي (اين عمومي چرا کنار
رسمي آمده!) داراي شايستگيهايي باشند که يکي از اين موارد اين است که ميگويد انتخابگر و بعد ميگويد ملتزم، خب ديگر در التزام انتخابي در کار نيست بلکه تعبد است.
چه بايد کرد؟
بايد نگاهمان به سند تغيير کند. درواقع اين سند را فصلالخطاب همه چيز آموزشوپرورش ندانيم. اين سند را حلال تمام مشکلات آموزشوپرورش در امروز و فردا ندانيم. تلاش کنيم با ورود منتقدانه آنها را عملياتي کنيم. در واقع از کلمه قابل تحقق که در سند گفته، استفاده کنيم؛ هرچه را در سند قابليت تحقق دارد، اجرائي کنيم؛ همين اسلامي هم ميشود. وقتي عقل ميگويد اين روش خوب است؛ خب همين را بگيريم و کاربردي کنيم؛ چون همين را اسلام ما ميگويد. در سند تحول «حيات طيبه» ميگويند يعني بهترين و پاکترين چيزها در آن است خب بگرديم ببينيم در دنيا بهترينش چيست. همينها را اجرا کنيم. دوم، دولتها بايد اين عقلانيت را الان پيدا کنند که مديرانشان دائم همه چيز را تغيير ندهند. سوم، نياز به مشارکت مردمي وسيع است. بايد معلم و خانواده وارد بحث آموزشوپرورش شود. چهارم، سعي کنيم مسائل را کلي و وسيع و بحثبرانگيز نبينيم و بيشتر به دغدغههاي ملموس فکر کنيم. در نهايت اينکه تلاش کنيم ديگر از اينجور سندها ننويسيم چون جامعه ما نميپذيرد. نه ما بلد هستيم بنويسيم و اينکه وقتي همه چيز نوشته و تمام شد، کسي نميپذيرد. پيشنهاد من اين است؛ اسناد سند ملي که از
آغاز نوشته شده تا الان در اختيار مردم گذاشته شود و باب نقد را باز بگذارد. بايد درباره اين سند نقد و گفتوگو شود. قرار بود کل سند بعد از نوشتن ابتدا اعتباريابي شود و بعد به اجرا برسد که اصلا چنين اتفاقي نيفتاد. درواقع فرايند تدوين و طرح سند آنگونه که بايد پيش ميرفت، جلو نرفت.
اعظم پويان: سند «تحول بنيادين آموزشوپرورش» از آن دست اسناد بالادستي است که با وجود مدينه فاضلهاي که براي تعليم و تربيت نسل آينده اين سرزمين ترسيم کرده، نتوانسته به رؤياهايش جامه عمل بپوشاند. سالهاي زيادي از زمان نوشتن سند چشمانداز 20 سال که قرار بود زمينه توسعه ايران در ابعاد اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي را فراهم کند، ميگذرد. در بلاتکليفي سند چشمانداز همين بس که اسناد ديگري که در حوزههاي مختلف پيرو آن چشمانداز نوشته شد، همچنان در سردرگمي چگونگي اجرا در نيمه راه ماندهاند. اقبال قاسميپويا، پژوهشگر حوزه آموزشوپرورش که در جريان نوشتن سند تحول بنيادين حضوری فعال داشته، در گفتوگو با «شرق» از چرايي اجرانشدن سند «تحول بنيادين آموزشوپرورش» ميگويد.
ماجراي نوشتن سند تحول بنيادين آموزشوپرورش از کجا شروع شد؟
من هم خودم در سند مشارکت داشتهام و هم به نحوي منتقد سند هستم. من در پژوهشگاه تعليم و تربيت بودم و آقاي عبدالحسن نفيسي که کتاب روششناسي تدوين سند را نوشتهاند، به من گفتند علاقهمند هستيد در نوشتن سند (که آن زمان سند ملي بود و با سند تحول تفاوت ماهوي دارد) همکاري کنيد. قرار بود بر مبناي سند چشمانداز 20ساله که مجمع تشخيص مصلحت آن را تنظيم کرده بود، ما هم به اعتبار آن و به عنوان بخشي از کشور سند چشمانداز براي آموزشوپرورش بنويسيم و اين دو با هم يک ارتباط ارگانيک دارند. انتقاداتي که به آن سند چشمانداز وارد است، به اين سند هم وارد است. اينکه آن سند اجرا شده يا نه و تا چه اندازه اجرا شده و هشت سال ديگر سند چشمانداز فرصت دارد به نتايج نهايي برسد. تدوينکنندگان اين دو سند بر اين هدف تأکيد داشتند که ما در پايان 1404 به نتايجي برسيم و الان که در اين وضعيت هستيم، از نظر کيفيت آموزش رتبه 103 را داريم البته منبع معتبر آن را ندارم ولي بههرحال اين عدد هرچه باشد ما تا اولبودن فاصله زيادي داريم. بنابراين اين سند آغاز و ضرورت و اهدافش اين بود که همگام با سند چشمانداز جلو برود.
تفاوت سند ملي که شما و دوستانتان در حوزه آموزشوپرورش شروع به نوشتن آن کرديد، با سند تحول کنوني چيست؟
اين دو سند خيلي با هم متفاوت است. سند ملي آنچنان که از اسمش پيداست، قرار بود کل کشور در آن شرکت کنند و از اين باب ملي بود و نه اينکه آموزشوپرورش ملي داشته باشيم. آموزشوپرورش ملي يعني تمام نهادهاي ذيربط و ذيصلاح بايد در اين نحله جديد فکري شرکت کنند و به اين دليل بود که براي اولين بار در تاريخ برنامهنويسي کشور ما يک کميته ديگر تشکيل شد با نام کميته عوامل محيطي مؤثر در آموزشوپرورش و من عوامل فرهنگي و تاريخي را نوشتم. اولين بار سندنويسان گفتند مسائل ما فقط آموزشوپرورش نيست بلکه مسائل ما فراتر از آموزشوپرورش است. درواقع آموزشوپرورش با اجتماع مشکل دارد، با اقتصاد مشکل دارد و اگر نگاه اقتصادي آموزشوپرورش حل نشود، اين نهاد مشکلات خودش را خواهد داشت و اين براي ايران جديد بود. همه اينها در سند ملي لحاظ شد. سال 88 و بعد از اينکه پيشنويس سند نوشته شد، دو سال طول کشيد تا اين سند تبديل به سند تحول شود. سال 1390 آقاي حاجيبابايي سند تحول بنيادين آموزشوپرورش را در حالي معرفي کرد که پيشنويسي که براي سند تحول نوشته شد و آنچه براي سند ملي نوشته شده بود، زمين تا آسمان با هم تفاوت داشت. اينجا تصور اين بود که به
بحثهاي فرابخشي برسند؛ يعني آنچه بر آموزشوپرورش اثر ميگذارد مورد توجه قرار گيرد اما در سند تحول فقط بخشي نگاه شده است.
آقاي حاجیبابايي معتقد است سند ملي را بررسي کردهاند و از آن سند تحول بيرون آمد. غير از اين است؟
ظاهرا در حرف، سند تحول از سند ملي درآمده اما آقاي حاجبابايي اين سند را مصادره به مطلوب کردند يعني آنچه ميخواستند، از آن درآوردند. اينکه مدتي قبل هم در مناظرهاي در تلويزيون کارشناسان معتقد بودند سند تحول ايدئولوژيک يا حاکميتي است، دقيقا ناظر بر اين تصور بود که اين را ايدئولوژيک کردهاند. سند تحول فقط 30 درصد از سند ملي است و اتفاقا آن 70درصدي که در نظر نگرفتهاند مهم است. مجري سند ملي آموزشوپرورش آقاي مهرمحمدي است. ايشان وقتي سند ملي به سند تحول تبديل شد، از بزرگترين منتقدانش بودند. بزرگترين مشکل ما در آموزشوپرورش روزمرگي و سليقهايعملکردن و مقطعيبودن است. هرکسي بر اساس بينش خودش تغييري را ايجاد کرده است. سند ملي ميخواست به تشتت آرا و چندپارگيها پاسخ دهد و به نوعي فصلالخطاب باشد تا هرکسي هرکاري دلش خواست انجام ندهد ولي در اواسط آمادهشدن سند، وزير تغيير کرد و سند هم تغيير کرد و دقيقا در همين جا دليل تناقض سند مشخص ميشود. روح سند ملي پژوهشمدار بود. يعني بر مبناي فکر يک شخص پيش نميرفت و يافته به من ميگفت چه کنم. در سند ملي اين ديد وجود داشت که اين سند اول و آخر نيست. فرايندي، به اين سند
نگاه شده است. سندي است که آغاز شده و چشماندازمان اين است که به يک تحول اجتماعي و آموزشي برسيم، اما در اين راه پيوسته ما بايد برگرديم و خودمان را اصلاح کنيم. اما آقاي حاجيبابايي در منظريه در جلسهاي که عدهاي از سندنويسان بودند و عدهاي که در تغييردادن سند به اين گروه پيوسته بودند، محتواي صحبتشان اين بود که اين سند فصلالخطاب همه کارهاست و ديگر کسي حرفي نزند و برويم اجرا کنيم. با واژههايي که به کار بردند، يک روح قدسي به سند تحول دادند و با مقدمهاي که اولش نوشتند اين سند را يک چيز مقدس معرفي کردند. به نظر من اين اشتباه است زيرا هيچ نوشته انساني مقدس نيست و قداست براي خداوند است و آنچه انسان ساخته قدسي نبوده و نيست. با واژههاي غيرقابل سنجش چگونه بگوييم اين با معيار اسلامي قابل سنجش است. ما هزاران برداشت داريم. نه اکنون از قديمالايام همين بوده براي مثال اگر تفکر اسلامي را در سه قرن اول بررسي کنيم، ميبينيم يک تفکر معتزله بود و يک تفکر اشعري. معتزلهها، عقلگرايان خردورز و معتقد بودند دين يک امر عقلي است و شما بايد استدلال و چونوچرا بکنيد و عقل را بهکار ببريد. اگر عقل پذيرفت، بپذيريد در مقابل
اشعریمذهبان ميگفتند قرآن در درجه اول در آن بحثي نيست و بحث ديني غيرقابل جدل و بحث است و مخالف معتزله بودند. امروز هم ما از اين افراد داريم. بنابراين ما از اول فرهنگ اسلامي به بعدمان افکار حداقل دو گونه عقلگرا و ثباتگرا بوده و چيز جديدي نيست و الان هم همين است. کساني که سند ملي را نوشتهاند عقلگراها هستند و تحولگرايان که سند تحول را نوشتهاند، ثباتگراها هستند. در واقع الان که به محتوا رسيديم، غيرقابلسنجش است و کليگويي دارد. اين سند با اين شعار به خانوادهها و دانشآموزان و آموزشوپرورش کشور همچنان که پاسخي نداده است بازهم نميدهد.
هدف سند ملي که بر مبناي سند چشمانداز نوشته شد، چه بود؟
اول، جلوگيري از موازيکاري. هر وزير و دولتي ميآمد براي خودش يک طرح نظام آموزشوپرورش ميآورد. از 1358 به بعد ما انواع تغييرات را در نظام آموزشوپرورش داريم. طرح کارودانش، طرح نظام متوسطه و... . دوم، جلوگيري از برخورد سليقهاي مديران. درواقع هر مدير و دولتي خاص جناح خودش يا ويژگيهاي شخصيتي خودش تصميم بگيرد. سوم، پاسخگويي به نيازهاي ملي و جهاني. وقتي ادعا داريم ميخواهيم با جهان همراه شويم، بايد ديد جهاني داشته باشيم نميشود که جهان راه خودش را برود و ما در سنت زندگي کنيم و بگوييم با مدرنيته همراه هستيم؛ درواقع پاسخگويي به بخش آموزشي چشمانداز 20ساله. چشمانداز به بخشهاي مختلف نگاه کرده بود و خب يک نگاهش هم به آموزشوپرورش بود که بايد مسيري را طي کند که ما را در 1404 به مقام اول برساند. وقتي ميگوييم پايه توسعه، آموزشوپرورش است بايد نقش اصلي هم همين بخش باشد. چهارم، تحول بنيادين در آموزشوپرورش ايجاد شود. بايد تحول و بنيادي را هم معني کنيم. در سند هم گفته شده يعني تغيير اساسي. از رهبري تا يک دانشجوي معمولي کارشناسي همه مطرح کردهاند که آموزشوپرورش ما از انقلاب به بعد متحول نشده است. همه اقرار
کردهاند نظام آموزشوپرورش ما نظام کهنهاي است. پنجم، همگامشدن با تغييرات اجتماعي. درواقع سندي آماده شود که هم به خواستههاي قومي و ملي و داخلي و هم به دستاوردهاي جهاني پاسخ دهد. امروز جهان نگاه ديگري به آموزش دارد. اکنون يونسکو تعريف ديگري از سواد دارد و معتقد است بچههاي درسخوان موفق نميشوند، بلکه بچههاي اجتماعي موفق ميشوند. در اين سند خيلي اين ابعاد ديده نميشود؛ اينکه بچه با خانواده وارد اجتماع و کارآفرين شود و البته کتاب کارآفريني هست، اما حالوهواي کلي آن نيست. ششم، بوميسازي تحول و بيگانهگريزي. به مسائل ملي مذهبي توجه داشته يعني تلاش ميشده با وضع اجتماعي خودمان هماهنگ باشد. درواقع علاوه بر اينکه پيشرفتهاي جهاني را در نظر ميگيريم، خودمان هم از داشتههايمان استفاده کنيم و اين در سند ملي در نظر گرفته شده بود. براي مثال، آزادي معلم، آزادي مدرسه و خانواده اما در اينجا اينطور نيست، بلکه معلم کارگزار و دولت همهکاره است. آقاي حاجيبابايي حتي در انتخابات اخير هم که فکر ميکردند وزير ميشوند، گفتند ما آموزشوپرورش را دولتي خواهيم کرد. درواقع منظورشان اين است که همه افسار آموزشوپرورش در دست دولت
باشد و اين يعني ايدئولوژيک.
روشي که براي اجرائيکردن سند ملي در نظر گرفته شده بود، چگونه بود؟
متدولوژي که براي اين اهداف بود، عبارت بود از پژوهشمحوري و خرد جمعي و کار جمعي. به همين دليل گستره وسيعي از آدمها براي نوشتن سند ملي دور هم جمع شدند و حدود 500 نفر از افراد در چندين کميته تقسيم شده بودند و هرکدام کارهايي را انجام ميدادند. پروپوزال تهيه و چارچوب نوشته ميشد و بعد در کميتهها مورد نقد و بررسي قرار ميگرفت و بالاخره طرح تحقيق آماده ميشد که اين طرح تحقيق يکي، دو سال طول کشيد و کل سند حدود شش سال طول کشيد که چهار سال مربوط به تحقيق و آمادهکردن پيشنويس سند ملي بود و دو سال هم تغييري بود که در زمان آقاي حاجيبابايي انجام شد که البته اديتکردن و قيچيکردن طرح اصلي بود. متدولوژي قابل توجه است. عده زيادي در آن شرکت داشتند و خرد جمعي در آن بوده و تلاش بر اين بود كه از آخرين اطلاعات ملي و جهاني استفاده و مسائل فراملي ديده شود. اين گروهها از برجستهترين پژوهشگرهاي ايران بودند. اما بايد بگويم از روز اول اين سند منتقد داشت. اصلا بدنه آموزشوپرورش سند ملي را از روز اول قبول نکرد.
چرا سند را قبول نداشتند؟ مگر کساني که سند را مينوشتند، از بدنه آموزشوپرورش نبودند؟
خير. فقط از بدنه آموزشوپرورش نبودند و دانشگاهيان هم بودند. اين سند يک مدير طرح داشت که آقاي نويداد بودند و مجري داشت که آقاي مهرمحمدي بودند. اول گروهي تشکيل دادند و از متفکران جامعه دعوت کردند که اکثرا از دانشگاهيان بودند. آموزشوپرورش هم بود ولي بخش دانشگاهي آن بيشتر بود. بعد براي اينکه مطالب در يک اتاق بسته شکل نگيرد، يک کميته استاني تشکيل شد و مطالب به استانها ارسال ميشد تا نظرشان را بدهند. جمع بزرگي بود. الان که نقد هست آن زمان هم نقد وجود داشت و هيچوقت اين سند ملي روزگار خوشي نداشت. در سالن خوارزمي و در جلسهاي که دستاندرکاران سند حضور داشتند، جناب فاني به عنوان يک دانشگاهي مخالفت خودشان را با اين سند اعلام کردند و گفتند اين سند صد سال ديگر هم اجرائي نميشود اما وقتي وزير شدند، گفتند من با اين سند وزارتخانه را اداره خواهم کرد!
خودشان در نوشتن سند ملي يا تحول حضور داشتند؟
خير. در سند ملي که نبودند و در سند تحول هم کلا کار دست گروه حاجيبابايي افتاد و اين طرفيها را کلا کنار گذاشتند و يک تشکر خشک و خالي هم از ايشان نکردند. درواقع برخورد سياسي بود. اين يک حرکت سياسي است زيرا وقتي دولت اصلاحات بود، اين افراد بودند و وقتي دولت احمدينژاد آمد، گروه ديگري آمدند و سند اين شد. اين دو ديد الان مقابل هماند اما منتقداني هستند که به هر دو گروه انتقاد دارند.
مهمترين نکات مثبت سند ملي که در حال نوشتن بود، چه بود؟
به نظر من سند ملي علاوه بر متدولوژيکي که داشت نکات مثبت خوب زياد داشت که ميشود به آن پرداخت. آقاي نفيسي خودشان ميگويند که اين سند داراي ابتکارات روششناسي است که صحبت کرديم. حين تحقيق ارزيابي و اعتباريابي ميشد که يک اعتباريابي فرايندي بود. درواقع همينجور هرچه محققان مينوشتند، نميپذيرفتند. مسئله ديگر امتيازات نيروي انساني است. حدود 500 نفر از برجستگان کشور در اين طرح شرکت کردند. مسئله ديگر شيوه مديريتي است که کاملا مشارکتي بود و اصلا هرمي نبود. در اين حرکت مديريتي لازم بود که اين سند در ارتباط با بدنه آموزشوپرورش پيش رود و مديران آنها نيز همآواز شوند که نشد و اين نکته منفي سند است. درواقع بسياري از مديران داخلي نه متوجه نوشتن چنين سندي بودند و نه بازي داده ميشدند. نکته مثبت ديگر اين بود که طرحي به اين بزرگي در ايران نداشتيم. البته اين طرح نتوانست دستاندرکاران دولتي بدنه را با خود پيوند بزند و اين نکته منفي بود. نکات منفي هم داشت اما خود نويسندگان از جمله جناب نفيسي نقدگونهاي نوشتند و در موردش صحبت کردند و اين از نکات مثبت سند ملي است که خود تدوينکننده نقد کرده است. نگاهي که در آموزشوپرورش بود،
به نقل از آقاي نفيسي ميگويم، نگاه سادهانديشانه و خوشبينانهاي بوده است. دستاندرکاران آموزشوپرورش، شامل مديران و برنامهريزان نگاه خوشبينانهاي دارند. فکر ميکنند بچه مثل موم است و هرطور خواستي ميتواني انعطافش بدهي! اما چنين نيست. انتظار سطح بالايي از آموزشوپرورش دارند و اين افراد فکر ميکنند همه چيز اين مملکت را وزارت آموزشوپرورش بايد درست کند. آن هم آموزشوپرورشي که 98 درصد بودجهاش هزينه حقوق معلمان ميشود که همگان گلايه دارند و زير خط فقرند. اين موانع اجرائيشدن سند است. اينجا مشکل آموزشوپرورش رسمي و غيررسمي داريم و سند اين را قاطي کرده است. سند گفته براي پاسخگويي به نياز مردم درحاليکه نياز مردم اين نيست. آنچه از تلويزيون بيرون ميآيد، رسمي است. خانوادهها تقاضاي اجتماعيشان چيز ديگري است. نميخواهد دانشآموز را به بهشت ببريم، به دانشآموز، معلم خوب بدهيم، کيفيت درسي خوب بدهيم، مهارت اجتماعي و مهارت زندگيکردن آموزش بدهيم. متأسفانه محتواي سند آنقدر کلي است که هرکسي ميتواند چيزي از آن بچيند درحاليکه موارد متناقض در سند تحول وجود دارد.
اين سند ميگويد 14 سال گذشته، چرا هنوز در اجرا مشکل داريم؟
چون براي آن استلزامات در نظر گرفته نشده و فقط حرف زده شده است.
در سند ملي اين استلزامات نوشته شده بود؟
در آن سند گفته بود بايد فراهم شود و همه چيز فراملي در نظر گرفته شده بود. يعني مجلس بايد ورود ميکرد و پول در اختيار آموزشوپرورش ميگذاشت و بايد نهادهاي ديگر وارد ميشدند که اين اتفاق ديده نشد. در واقع مشکلات آموزشوپرورش مشکل خودش نيست بلکه بايد ديد در بيرون چه اتفاقي ميافتد. وزارت کشور چه ميکند. نيروي انتظامي چه ميکند. وزارت اقتصاد و بهداشت و کشاورزي براي آموزشوپرورش چه ميکنند. در طول چهار سال تدوين سند ملي چهار وزير تغيير کرده و دو سرپرست. اين يعني تشتت. هرکدام آمدهاند و رفتهاند، چيزي گفتهاند و سند براي اين آمده بود که وقتي اين افراد تغيير ميکنند، سند تغيير نکند ولي دقيقا برعکس اين اتفاق افتاد. به محض اينکه آقاي حاجبابايي آمد، دو سال زمان گذاشت تا سند ملي را به سند تحول تبديل کند و بخش عمده سند ملي را حذف کرد. تا زماني که اين مشکلات مثل تغييرات مديريتي و نگاه سياسي، نگاه ايدئولوژيک و جناحي ديدن مسائل تغيير نکند، هيچ طرحي عملي نميشود. تفاوت نگاه صاحبنظران به آموزشوپرورش بحثبرانگيز است. باب گفتوگو در جامعه باز نشده است. همه گروهها بايد بدون وابستگي نظر خودشان را بگويند. با بخشنامه
نميشود سند را القا کرد و بدنه آموزشوپرورش هنوز نميداند سند چيست. خانوادهها عموما همان نگاه رسمي را ندارند. خانوادهها را محکوم ميکنيم كه کنکورگرا شدهاند اما چه کسي کنکور را گذاشته است! شب خوابيدند و صبح بيدار شدند، نظام آموزشي را تغيير دادند. فردا هرکس ديگري بيايد همين كار را ميکند. مديريت ما هنوز عشيرهاي و طايفهاي است. يک گروه براي گروه خودش تصميم ميگيرد. نگاهها ملي و مدني نيست.
بسياري از کارشناسان معتقدند سند تحول بنيادين، آرمانخواهانه است. نظر شما چيست؟
وقتي سند ملي آماده شد، دولت نهم روي کار آمده بود و در آن زمان جناب حاجيبابايي سند را تحويل گرفت و معتقد بود بايد به اين سند فلسفه اضافه شود. هدف اين بود که ايدئولوژي خودشان را در سند القا کنند. فلسفه را وارد سند کردند و همين باعث شد ايدئولوژيک شود و بعد دولتي شد. در واقع وقتي فلسفه گذاشته شد، دائم در هر سطر ميگويد با توجه به معيار اسلامي. درحاليکه سند اسلامي است، چون افرادي که نويسنده سند هستند مسلماناند و غیر مسلمانها که اين سند را ننوشتهاند! پس نگاه اسلامي در سند ملي حاکم بود. از ايرادات سند تحول اين است که ابتدا بايد فلسفه ميگفتند و سپس مبناي آن فلسفه زيرمجموعه را تحقيق ميکردند ولي اينگونه نشد. ابتدا زيرمجموعه را نوشتند و سپس فلسفه را گذاشتند و بعد گفتند چگونه اينها را به هم بچسبانند؟ پس يک گروه تلفيق تشکيل دادند و به هم چسباندند و به همين دليل با هم نميخواند. در قسمت مباني نظري آمده آزادانديشي، نقادي. خب اين با کدام معيار بايد سنجيده شود. در واقع زيرمجموعه با مجموعه بالا بهصورت ارگانيک ارتباط ندارد. در مباني نظري آمده انتظار ميرود تربيتيافتگان نظامي تربيت رسمي و عمومي (اين عمومي چرا کنار
رسمي آمده!) داراي شايستگيهايي باشند که يکي از اين موارد اين است که ميگويد انتخابگر و بعد ميگويد ملتزم، خب ديگر در التزام انتخابي در کار نيست بلکه تعبد است.
چه بايد کرد؟
بايد نگاهمان به سند تغيير کند. درواقع اين سند را فصلالخطاب همه چيز آموزشوپرورش ندانيم. اين سند را حلال تمام مشکلات آموزشوپرورش در امروز و فردا ندانيم. تلاش کنيم با ورود منتقدانه آنها را عملياتي کنيم. در واقع از کلمه قابل تحقق که در سند گفته، استفاده کنيم؛ هرچه را در سند قابليت تحقق دارد، اجرائي کنيم؛ همين اسلامي هم ميشود. وقتي عقل ميگويد اين روش خوب است؛ خب همين را بگيريم و کاربردي کنيم؛ چون همين را اسلام ما ميگويد. در سند تحول «حيات طيبه» ميگويند يعني بهترين و پاکترين چيزها در آن است خب بگرديم ببينيم در دنيا بهترينش چيست. همينها را اجرا کنيم. دوم، دولتها بايد اين عقلانيت را الان پيدا کنند که مديرانشان دائم همه چيز را تغيير ندهند. سوم، نياز به مشارکت مردمي وسيع است. بايد معلم و خانواده وارد بحث آموزشوپرورش شود. چهارم، سعي کنيم مسائل را کلي و وسيع و بحثبرانگيز نبينيم و بيشتر به دغدغههاي ملموس فکر کنيم. در نهايت اينکه تلاش کنيم ديگر از اينجور سندها ننويسيم چون جامعه ما نميپذيرد. نه ما بلد هستيم بنويسيم و اينکه وقتي همه چيز نوشته و تمام شد، کسي نميپذيرد. پيشنهاد من اين است؛ اسناد سند ملي که از
آغاز نوشته شده تا الان در اختيار مردم گذاشته شود و باب نقد را باز بگذارد. بايد درباره اين سند نقد و گفتوگو شود. قرار بود کل سند بعد از نوشتن ابتدا اعتباريابي شود و بعد به اجرا برسد که اصلا چنين اتفاقي نيفتاد. درواقع فرايند تدوين و طرح سند آنگونه که بايد پيش ميرفت، جلو نرفت.