اضطراب اطلاعات، اضطراب انسان
طالب جابری: انسان بهطور طبیعی در میان چیزهایی که برای او آشنا هستند، احساس آرامش میکند. شخصی که برای اولینبار وارد یک شهر بزرگ شده، یا کسی که به محلهای رفته است که در آنجا همه با زبانی متفاوت سخن میگویند یا پوشش متفاوت یا آداب و رسوم دیگری دارند، در ابتدا احساس غریبی و ترس میکند. یک روستایی همه جنگل را محل زندگی خود میداند، اما برای یک گردشگر همین جنگل ممکن است بسیار ترسناک باشد، بهگونهای که گمان کند هر لحظه از هر طرف خطری او را تهدید میکند. به همین دلیل ما آدمیان اغلب میکوشیم در میان چیزهایی زندگی کنیم که برایمان آشنا و شناختهشده هستند، به آنها علم داریم و علم به آنها نزد ما محفوظ است تا در موقع لزوم از آن استفاده کنیم. به مجموعه این امور آشنا «جهان» میگوییم. وقتی میگوییم «هرکسی جهان خودش را دارد» مقصود ما این است که هرکسی برای خود قلمرو مشخصی از امور شناختهشده دارد که در کنار آنها احساس آرامش میکند. ترک این جهان همیشه برای انسان سخت است و او را دچار آشفتگی و اضطراب میکند. این ترک جهان و اضطراب ناشی از آن به اشکال متفاوتی روی میدهد؛ اگر باید جهان آشنای احساسات خود را به
مقصد جهان رازآلود یک غریبه ترک کند. کسی که با یک پرسش دینی عمیق مواجه شده و دچار تردید میشود، ناچار است برای یافتن پاسخ، باورهای معمول و بهعبارتی «جهانبینی» خود را دستکم به صورت موقت کنار بگذارد. جهانبینی ما ستونهای زندگی ما را شکل میدهد، ستونهایی که به استواری آنها اطمینان داریم. مواجهه با پرسشهای عمیق، این ستونها و در نتیجه کل وجود ما را به لرزه درآورده و دچار تشویش میکند. به هر صورت ما در جهان آشنای خود «آرام» و «قرار» داریم تا حدی که گاهی حتی از کوچکترین تغییرات نیز میگریزیم. برای مثال سعی میکنیم خریدهای ضروری خود را از یک بقالی مشخص انجام دهیم. نسبت به جابهجایی مبلمان خانه حساسیت زیادی نشان میدهیم. حتی ممکن است یک جابهجایی جزئی در وسایل شخصی واکنش شدیدی را در ما ایجاد کند. همه این تغییرات را در جهان خود بهعنوان «بیگانه» قلمداد میکنیم. انسان نیز مانند حیوانات قلمرویي دارد. حیوانات روشهای مختلفی برای تعیین قلمرو خود دارند؛ از جمله علامتگذاری روی تنه درختان، متصاعدکردن یک بوی خاص و... . اما یکی از شیوههای منحصربهفرد انسان هنگام برخورد با موجودات و امور بیگانه این است که بیدرنگ
میکوشد به آنها نامی بدهد. ما اشیا را نامگذاری کرده، بدین سان با آنها مأنوس شده و آنها را به درون جهان آشنای خویش میکشیم. اما هر عصری از تاریخ نیز برای خود نامی دارد: عصر یخبندان، عصر آهن، عصر ماشین، عصر اتم. نام هر عصر ماهیت آن عصر را برای ما مشخص میکند. نام هر عصر نشانگر خصوصیتی است که همه جوانب یک دوره تاریخی معین برآمده از آن هستند. به بیان سادهتر نام هر عصر بیانگر حالوهوای خاص آن است. عصر ما را عصر اطلاعات میگویند و بنابراین جهان انسان امروزی پیوند تنگاتنگی با اطلاعات دارد. همانگونه که انقلاب صنعتی، عصر صنعت را در پی داشت، عصر اطلاعات نیز نتیجه انقلاب دیجیتال است. در سال 2014 میزان ظرفیت جهانی برای ذخیره اطلاعات 5 زتابایت (یعنی 5 ضربدر 10 به توان 21 بایت!) تخمین زده شده است. اعداد مربوط به توان محاسبه و انتقال اطلاعات نیز اعدادی نجومی بوده و هرساله افزایش مییابند. کافی است به میزان اطلاعات قطعه کوچکی به نام حافظه فلش توجه کنیم تا بفهمیم چرا عصر ما را عصر اطلاعات میگویند. ما نمیتوانیم نسبت به ویژگی خاص عصر خود بیتفاوت باشیم زیرا در فضای آن تنفس میکنیم. اطلاعات برای جهان انسان امروزی امری
تعیینکننده است. در ابتدای این نوشته درباره جهان آشنای هر انسان صحبت کردیم که او در آن آرامش دارد. جهان آشنای انسان امروزی، جهان اطلاعات است. در عصر اطلاعات ما با چیزی آشنا و مأنوس هستیم که از آن اطلاعی داریم. بنابراین در اختیارداشتن اطلاعات به معنای داشتن آرامش است و فقدان اطلاعات اضطراب را در پی خواهد داشت. در گذشتههای دور که حجم اطلاعات بسیار اندک بود، هرکسی مطمئن بود که با خواندن چند کتاب در یک زمینه علمی خاص بخش اعظم آن را فراگرفته و بر آن دانش تسلط پیدا میکند. به عبارتی در دنیای قدیم چیز زیادی برای دانستن نبود و به همین دلیل چیز زیادی برای ندانستن هم وجود نداشت. مقصود این نیست که علم آن زمان همه چیز را کشف کرده بود، بلکه قلمرو علوم چنان محدود بود که اگر کسی طالب علم بود، در مدت کوتاهی به همه معلومات موجود دست پیدا میکرد و میتوانست اطمینان خاطر داشته باشد که بخشی از علم زمانه که از دسترس او بیرون است، چندان گسترده و قابلتوجه نیست.
اما اکنون در عصر تورم و افزایش دقیقه به دقیقه اطلاعات، همه فقط از این اطمینان دارند که حجم عظیمی از اطلاعات از جهان آنها بیرون است. ما که در عصر اطلاعات زندگی میکنیم، یقین داریم از اطلاعات زیادی محرومیم. علم در زمانه ما به شاخههای گوناگونی تقسیم شده است و هزاران دانشمند در گوشه و کنار جهان در حوزههای مختلف و منفک به پژوهشهای علمی مشغول هستند. بهاینترتیب مرزهای علم هر روز جابهجا میشود. اگر در عصر آهن مهارتداشتن در استخراج، ریختهگری و پرداخت آهن برتری محسوب میشد، در عصر اطلاعات، مالکیت اطلاعات به معنای برتری است. ما در جهان اطلاعات خود احساس آرامش میکنیم زیرا خود را مسلط بر آن میدانیم. اما گسترش بیحد و مرز و سرسامآور اطلاعات این آرامش را سلب میکند زیرا همیشه یقین داریم بخش بزرگی از اطلاعات از دایره دانش ما، یعنی از دایره جهان مأنوس ما بیرون است. ما به شیوههای مختلف تلاش میکنیم از اضطراب ناشی از فقدان اطلاعات رهایی پیدا کنیم. این اضطراب خاص به عصر اطلاعات تعلق دارد. یک راه رویارویی با این وضعیت عضویت در کانالهای خبری مختلف است که آخرین اخبار را به نحو فشرده در اختیار ما قرار میدهند.
تقریبا همه ما دستکم از یک پیامرسان (داخلی و خارجیاش چندان فرقی ندارد!) استفاده میکنیم. از این طریق قصد داریم خود را قانع کنیم که از قافله دانش عقب نماندهایم. کانالهای هنری، سیاسی، ورزشی، علمی و... با مطالب کوتاه بیقراری ناشی از بیاطلاعی را جبران میکنند.
اخبار مختلف را از مسیرهای گوناگون دریافت کرده و بلافاصله و اغلب بدون فهم و تحلیل عمیق در حلقه دوستان خود منتشر میکنیم. روزانه حجم زیادی از اطلاعات را ردوبدل میکنیم که نتیجه آن خبرداشتن از همهچیز اما به صورت سطحی است. در واقع ما به آدمهایی اخباری تبدیل میشویم که همهچیز میدانیم و هیچ نمیدانیم.
اطلاعات همه جا را پر کرده و جایی برای انسان باقی نگذاشته است. انسان از داشتن جهانی آشنا و مأنوس که در آن ریشه بدواند و حیات خود را بر آن استوار کند محروم شده است، زیرا جهان اطلاعات با سرعتی بیسابقه بزرگ شده و از او دور میشود. در عصری که گویی اطلاعات کافی درباره همهچیز موجود است و بسیاری از رازهای جهان آشکار شدهاند، جهان از انسان دور شده و بیگانه مینماید. گویی اطلاعات به جای اینکه نزدیکی ایجاد کند، فاصله بهبار آورده است.
انسان از ساختن جهانی پایدار برای آرام و قرار گرفتن درمیماند. تورم و انبساط جهان اطلاعات به انقباض جهان مأنوس و در نتیجه اضطراب و بیخانمانی انسان میانجامد. شیوه رهایی از این «اضطراب اطلاعاتی» پرسشی است که هنوز زمان مناسب برای اندیشیدن به آن را پیدا نکردهایم.
طالب جابری: انسان بهطور طبیعی در میان چیزهایی که برای او آشنا هستند، احساس آرامش میکند. شخصی که برای اولینبار وارد یک شهر بزرگ شده، یا کسی که به محلهای رفته است که در آنجا همه با زبانی متفاوت سخن میگویند یا پوشش متفاوت یا آداب و رسوم دیگری دارند، در ابتدا احساس غریبی و ترس میکند. یک روستایی همه جنگل را محل زندگی خود میداند، اما برای یک گردشگر همین جنگل ممکن است بسیار ترسناک باشد، بهگونهای که گمان کند هر لحظه از هر طرف خطری او را تهدید میکند. به همین دلیل ما آدمیان اغلب میکوشیم در میان چیزهایی زندگی کنیم که برایمان آشنا و شناختهشده هستند، به آنها علم داریم و علم به آنها نزد ما محفوظ است تا در موقع لزوم از آن استفاده کنیم. به مجموعه این امور آشنا «جهان» میگوییم. وقتی میگوییم «هرکسی جهان خودش را دارد» مقصود ما این است که هرکسی برای خود قلمرو مشخصی از امور شناختهشده دارد که در کنار آنها احساس آرامش میکند. ترک این جهان همیشه برای انسان سخت است و او را دچار آشفتگی و اضطراب میکند. این ترک جهان و اضطراب ناشی از آن به اشکال متفاوتی روی میدهد؛ اگر باید جهان آشنای احساسات خود را به
مقصد جهان رازآلود یک غریبه ترک کند. کسی که با یک پرسش دینی عمیق مواجه شده و دچار تردید میشود، ناچار است برای یافتن پاسخ، باورهای معمول و بهعبارتی «جهانبینی» خود را دستکم به صورت موقت کنار بگذارد. جهانبینی ما ستونهای زندگی ما را شکل میدهد، ستونهایی که به استواری آنها اطمینان داریم. مواجهه با پرسشهای عمیق، این ستونها و در نتیجه کل وجود ما را به لرزه درآورده و دچار تشویش میکند. به هر صورت ما در جهان آشنای خود «آرام» و «قرار» داریم تا حدی که گاهی حتی از کوچکترین تغییرات نیز میگریزیم. برای مثال سعی میکنیم خریدهای ضروری خود را از یک بقالی مشخص انجام دهیم. نسبت به جابهجایی مبلمان خانه حساسیت زیادی نشان میدهیم. حتی ممکن است یک جابهجایی جزئی در وسایل شخصی واکنش شدیدی را در ما ایجاد کند. همه این تغییرات را در جهان خود بهعنوان «بیگانه» قلمداد میکنیم. انسان نیز مانند حیوانات قلمرویي دارد. حیوانات روشهای مختلفی برای تعیین قلمرو خود دارند؛ از جمله علامتگذاری روی تنه درختان، متصاعدکردن یک بوی خاص و... . اما یکی از شیوههای منحصربهفرد انسان هنگام برخورد با موجودات و امور بیگانه این است که بیدرنگ
میکوشد به آنها نامی بدهد. ما اشیا را نامگذاری کرده، بدین سان با آنها مأنوس شده و آنها را به درون جهان آشنای خویش میکشیم. اما هر عصری از تاریخ نیز برای خود نامی دارد: عصر یخبندان، عصر آهن، عصر ماشین، عصر اتم. نام هر عصر ماهیت آن عصر را برای ما مشخص میکند. نام هر عصر نشانگر خصوصیتی است که همه جوانب یک دوره تاریخی معین برآمده از آن هستند. به بیان سادهتر نام هر عصر بیانگر حالوهوای خاص آن است. عصر ما را عصر اطلاعات میگویند و بنابراین جهان انسان امروزی پیوند تنگاتنگی با اطلاعات دارد. همانگونه که انقلاب صنعتی، عصر صنعت را در پی داشت، عصر اطلاعات نیز نتیجه انقلاب دیجیتال است. در سال 2014 میزان ظرفیت جهانی برای ذخیره اطلاعات 5 زتابایت (یعنی 5 ضربدر 10 به توان 21 بایت!) تخمین زده شده است. اعداد مربوط به توان محاسبه و انتقال اطلاعات نیز اعدادی نجومی بوده و هرساله افزایش مییابند. کافی است به میزان اطلاعات قطعه کوچکی به نام حافظه فلش توجه کنیم تا بفهمیم چرا عصر ما را عصر اطلاعات میگویند. ما نمیتوانیم نسبت به ویژگی خاص عصر خود بیتفاوت باشیم زیرا در فضای آن تنفس میکنیم. اطلاعات برای جهان انسان امروزی امری
تعیینکننده است. در ابتدای این نوشته درباره جهان آشنای هر انسان صحبت کردیم که او در آن آرامش دارد. جهان آشنای انسان امروزی، جهان اطلاعات است. در عصر اطلاعات ما با چیزی آشنا و مأنوس هستیم که از آن اطلاعی داریم. بنابراین در اختیارداشتن اطلاعات به معنای داشتن آرامش است و فقدان اطلاعات اضطراب را در پی خواهد داشت. در گذشتههای دور که حجم اطلاعات بسیار اندک بود، هرکسی مطمئن بود که با خواندن چند کتاب در یک زمینه علمی خاص بخش اعظم آن را فراگرفته و بر آن دانش تسلط پیدا میکند. به عبارتی در دنیای قدیم چیز زیادی برای دانستن نبود و به همین دلیل چیز زیادی برای ندانستن هم وجود نداشت. مقصود این نیست که علم آن زمان همه چیز را کشف کرده بود، بلکه قلمرو علوم چنان محدود بود که اگر کسی طالب علم بود، در مدت کوتاهی به همه معلومات موجود دست پیدا میکرد و میتوانست اطمینان خاطر داشته باشد که بخشی از علم زمانه که از دسترس او بیرون است، چندان گسترده و قابلتوجه نیست.
اما اکنون در عصر تورم و افزایش دقیقه به دقیقه اطلاعات، همه فقط از این اطمینان دارند که حجم عظیمی از اطلاعات از جهان آنها بیرون است. ما که در عصر اطلاعات زندگی میکنیم، یقین داریم از اطلاعات زیادی محرومیم. علم در زمانه ما به شاخههای گوناگونی تقسیم شده است و هزاران دانشمند در گوشه و کنار جهان در حوزههای مختلف و منفک به پژوهشهای علمی مشغول هستند. بهاینترتیب مرزهای علم هر روز جابهجا میشود. اگر در عصر آهن مهارتداشتن در استخراج، ریختهگری و پرداخت آهن برتری محسوب میشد، در عصر اطلاعات، مالکیت اطلاعات به معنای برتری است. ما در جهان اطلاعات خود احساس آرامش میکنیم زیرا خود را مسلط بر آن میدانیم. اما گسترش بیحد و مرز و سرسامآور اطلاعات این آرامش را سلب میکند زیرا همیشه یقین داریم بخش بزرگی از اطلاعات از دایره دانش ما، یعنی از دایره جهان مأنوس ما بیرون است. ما به شیوههای مختلف تلاش میکنیم از اضطراب ناشی از فقدان اطلاعات رهایی پیدا کنیم. این اضطراب خاص به عصر اطلاعات تعلق دارد. یک راه رویارویی با این وضعیت عضویت در کانالهای خبری مختلف است که آخرین اخبار را به نحو فشرده در اختیار ما قرار میدهند.
تقریبا همه ما دستکم از یک پیامرسان (داخلی و خارجیاش چندان فرقی ندارد!) استفاده میکنیم. از این طریق قصد داریم خود را قانع کنیم که از قافله دانش عقب نماندهایم. کانالهای هنری، سیاسی، ورزشی، علمی و... با مطالب کوتاه بیقراری ناشی از بیاطلاعی را جبران میکنند.
اخبار مختلف را از مسیرهای گوناگون دریافت کرده و بلافاصله و اغلب بدون فهم و تحلیل عمیق در حلقه دوستان خود منتشر میکنیم. روزانه حجم زیادی از اطلاعات را ردوبدل میکنیم که نتیجه آن خبرداشتن از همهچیز اما به صورت سطحی است. در واقع ما به آدمهایی اخباری تبدیل میشویم که همهچیز میدانیم و هیچ نمیدانیم.
اطلاعات همه جا را پر کرده و جایی برای انسان باقی نگذاشته است. انسان از داشتن جهانی آشنا و مأنوس که در آن ریشه بدواند و حیات خود را بر آن استوار کند محروم شده است، زیرا جهان اطلاعات با سرعتی بیسابقه بزرگ شده و از او دور میشود. در عصری که گویی اطلاعات کافی درباره همهچیز موجود است و بسیاری از رازهای جهان آشکار شدهاند، جهان از انسان دور شده و بیگانه مینماید. گویی اطلاعات به جای اینکه نزدیکی ایجاد کند، فاصله بهبار آورده است.
انسان از ساختن جهانی پایدار برای آرام و قرار گرفتن درمیماند. تورم و انبساط جهان اطلاعات به انقباض جهان مأنوس و در نتیجه اضطراب و بیخانمانی انسان میانجامد. شیوه رهایی از این «اضطراب اطلاعاتی» پرسشی است که هنوز زمان مناسب برای اندیشیدن به آن را پیدا نکردهایم.