روزنامه ارزانتر از روزنامه باطله!
پژمان موسوی
انگیزه این یادداشت، گفتوگویی است که بین من و چند نفر از دوستانم در موقعیتهای مشابه با چند دکهدار محترم در موقعیتهای مختلف زمانی و مکانی صورت گرفت؛ گفتوگویی که هم برای ما در جایگاه «روزنامهنگار» هم برای آنها در جایگاه «دکهدار»، نتیجهای جز حسرت و آه نداشت. این گفتوگوی کوتاه از این قرار بود:
ما: سلام. روزنامه باطله خدمتتون هست؟
دکهدار: الان ندارم ولی چرا روزنامههای امروز را نمیبری؟
ما: چطور مگه؟
دکهدار: هر جوری حساب کنی قیمت کاغذ یا روزنامه باطله الان از قیمت روزنامههای روز بالاتره!
ما: یعنی چه؟
دکهدار: شما الان چند تا روزنامه پرصفحه بخری میشه یک کیلو! این، از یک کیلو روزنامه باطله برات ارزونتر درمیاد و زودتر هم کارت راه میفته!
ما: نه متشکرم...
این گفتوگوی کوتاه جز حسرت و آهی که بر جای گذاشت، حاوی چند نکته از چند منظر متفاوت است؛ از نکات محیطزیستی و فرایند تولید کاغذ از طبیعت و تبدیل آن به آشغال که البته در جای خود بسیار هم مهم و قابل تأمل است میگذرم و به سایر جنبههای این اتفاق میپردازم.
چندیپیش تصویری از پکهای بازنشده یکی از روزنامههای صبح تهران در فضای مجازی منتشر شد؛ فردی که معلوم نبود چه کسی بود، پکهای این روزنامه را به عنوان کاغذ باطله در سایت «دیوار» عرضه کرده بود و آن را به قیمت کاغذ باطله روز میفروخت. این اقدام را در کنار صحبتهای دکهدار محترم بگذارید، فکر میکنید علتالعلل این زخمِ ناسور چیست؟ آیا جز این است که علتالعلل آن، نظام توزیع رانتی و بیحسابوکتاب کاغذ سهمیهای، بیحرمتی به «کلمه» و البته بیتعهدی به حرفه روزنامهنگاری است؟ وقتی عدهای به صرف اینکه مجوزی را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کردهاند، میتوانند هم از چارچوبهای قانونی و هم از چارچوبهای رانتی، کاغذ سهمیهای دریافت کرده، روزنامهشان را چاپ کنند و پکهای روزنامه خود را بدون عرضه در دکههای مطبوعاتی، مستقیم یا با واسطه به عنوان کاغذ باطله با قیمتی بالاتر از قیمت تمامشده برای خودشان در بازار آزاد بفروشند، چرا به خوشان زحمت دهند و روزنامهای خواندنی را منتشر کرده و به امید جذب مخاطب، کالایی مرغوب را به دست مخاطب برسانند؟ اینها خیلی آسان کاغذ را به قیمت دولتی از وزارت ارشاد دریافت میکنند، روزنامه خود
را با هر کیفیتی که هست منتشر میکنند و بیدغدغه از مخاطب و فروش و هزار مسئله دیگر، به اسم روزنامه باطله و کاغذ، نسخههای خود را میفروشند. فکر هم نکنید که این مسئله احیانا محدود به یک یا دو روزنامه است، نه! آنها که این موضوع را دریافتهاند، پس از گرانشدن سرسامآور قیمت کاغذ در بازار آزاد، این نوع فروش را به عنوان رویه اصلی خود درآورده و اساسا قید روزنامهنگاری حرفهای و متعهد را زدهاند. اقدامی علیه روزنامهنگاری، علیه مردم و علیه هر آنچه نام حقیقتطلبی و آزادیخواهی دارد. فقط هم روزنامهها نیستند، بعضی از مجلات هم اخیرا چنین رویهای را اتخاذ کردهاند؛ تازه این، آن بخش از کاری است که بعد از انتشار به عنوان کاغذ باطله در بازار آزاد فروخته میشود؛ بعضیها هم هستند که از همان ابتدا بندهای کاغذ خود را به عنوان کاغذ نو میفروشند و اساسا زحمت چاپ و کپی و سیاهکردن صفحات را هم به خود نمیدهند. آدمی را تصور کنید که پکهای روزنامه را بازنشده، خریداری میکند، واقعا فکر میکنید چه تصوری درباره روزنامهنگاری مکتوب و روزنامهنگاری ایران خواهد داشت؟ آیا برای او که البته دیگر کم هم نیستند، روزنامهنگاری و مفاهیمی چون
تعهد قلم، دیگر اعتبار و آبرویی خواهد داشت؟ آیا وقت آن نرسیده که ما روزنامهنگاران، بر ضد اقدامکنندگان علیه اعتبار و آبروی حرفهمان، اقدامی هماهنگ و یکپارچه انجام دهیم؟ تا کی باید اجازه دهیم سوءاستفادهکنندگان، تنها برای کسب سود بیشتر با اعتبارِ حرفه ما بازی کنند؟ آیا وقت آن نرسیده که جملگیمان از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونت مطبوعاتی آن بخواهیم شیوهنامههای تخصیص کاغذ را تغییر دهد؟ اصلا ما هم هیچ، خود وزارت ارشاد نباید علیه اینان دست به اقدامی فوری و عاجل بزند و سهمیه کاغذ آنها را حذف کند؟ آیا نباید نظارتها دقیقتر و تخصیصها موشکافانهتر باشد؟
این را باور کنیم تا وقتی روزنهای برای سوءاستفاده باشد، همواره هستند عدهای که از همان روزنه استفاده کرده و شرایط را به نفع خود و به ضرر جامعه تغییر میدهند، مهم بستن این روزنههاست، البته اگر اساسا ارادهای برای بستن این روزنهها باشد.
انگیزه این یادداشت، گفتوگویی است که بین من و چند نفر از دوستانم در موقعیتهای مشابه با چند دکهدار محترم در موقعیتهای مختلف زمانی و مکانی صورت گرفت؛ گفتوگویی که هم برای ما در جایگاه «روزنامهنگار» هم برای آنها در جایگاه «دکهدار»، نتیجهای جز حسرت و آه نداشت. این گفتوگوی کوتاه از این قرار بود:
ما: سلام. روزنامه باطله خدمتتون هست؟
دکهدار: الان ندارم ولی چرا روزنامههای امروز را نمیبری؟
ما: چطور مگه؟
دکهدار: هر جوری حساب کنی قیمت کاغذ یا روزنامه باطله الان از قیمت روزنامههای روز بالاتره!
ما: یعنی چه؟
دکهدار: شما الان چند تا روزنامه پرصفحه بخری میشه یک کیلو! این، از یک کیلو روزنامه باطله برات ارزونتر درمیاد و زودتر هم کارت راه میفته!
ما: نه متشکرم...
این گفتوگوی کوتاه جز حسرت و آهی که بر جای گذاشت، حاوی چند نکته از چند منظر متفاوت است؛ از نکات محیطزیستی و فرایند تولید کاغذ از طبیعت و تبدیل آن به آشغال که البته در جای خود بسیار هم مهم و قابل تأمل است میگذرم و به سایر جنبههای این اتفاق میپردازم.
چندیپیش تصویری از پکهای بازنشده یکی از روزنامههای صبح تهران در فضای مجازی منتشر شد؛ فردی که معلوم نبود چه کسی بود، پکهای این روزنامه را به عنوان کاغذ باطله در سایت «دیوار» عرضه کرده بود و آن را به قیمت کاغذ باطله روز میفروخت. این اقدام را در کنار صحبتهای دکهدار محترم بگذارید، فکر میکنید علتالعلل این زخمِ ناسور چیست؟ آیا جز این است که علتالعلل آن، نظام توزیع رانتی و بیحسابوکتاب کاغذ سهمیهای، بیحرمتی به «کلمه» و البته بیتعهدی به حرفه روزنامهنگاری است؟ وقتی عدهای به صرف اینکه مجوزی را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کردهاند، میتوانند هم از چارچوبهای قانونی و هم از چارچوبهای رانتی، کاغذ سهمیهای دریافت کرده، روزنامهشان را چاپ کنند و پکهای روزنامه خود را بدون عرضه در دکههای مطبوعاتی، مستقیم یا با واسطه به عنوان کاغذ باطله با قیمتی بالاتر از قیمت تمامشده برای خودشان در بازار آزاد بفروشند، چرا به خوشان زحمت دهند و روزنامهای خواندنی را منتشر کرده و به امید جذب مخاطب، کالایی مرغوب را به دست مخاطب برسانند؟ اینها خیلی آسان کاغذ را به قیمت دولتی از وزارت ارشاد دریافت میکنند، روزنامه خود
را با هر کیفیتی که هست منتشر میکنند و بیدغدغه از مخاطب و فروش و هزار مسئله دیگر، به اسم روزنامه باطله و کاغذ، نسخههای خود را میفروشند. فکر هم نکنید که این مسئله احیانا محدود به یک یا دو روزنامه است، نه! آنها که این موضوع را دریافتهاند، پس از گرانشدن سرسامآور قیمت کاغذ در بازار آزاد، این نوع فروش را به عنوان رویه اصلی خود درآورده و اساسا قید روزنامهنگاری حرفهای و متعهد را زدهاند. اقدامی علیه روزنامهنگاری، علیه مردم و علیه هر آنچه نام حقیقتطلبی و آزادیخواهی دارد. فقط هم روزنامهها نیستند، بعضی از مجلات هم اخیرا چنین رویهای را اتخاذ کردهاند؛ تازه این، آن بخش از کاری است که بعد از انتشار به عنوان کاغذ باطله در بازار آزاد فروخته میشود؛ بعضیها هم هستند که از همان ابتدا بندهای کاغذ خود را به عنوان کاغذ نو میفروشند و اساسا زحمت چاپ و کپی و سیاهکردن صفحات را هم به خود نمیدهند. آدمی را تصور کنید که پکهای روزنامه را بازنشده، خریداری میکند، واقعا فکر میکنید چه تصوری درباره روزنامهنگاری مکتوب و روزنامهنگاری ایران خواهد داشت؟ آیا برای او که البته دیگر کم هم نیستند، روزنامهنگاری و مفاهیمی چون
تعهد قلم، دیگر اعتبار و آبرویی خواهد داشت؟ آیا وقت آن نرسیده که ما روزنامهنگاران، بر ضد اقدامکنندگان علیه اعتبار و آبروی حرفهمان، اقدامی هماهنگ و یکپارچه انجام دهیم؟ تا کی باید اجازه دهیم سوءاستفادهکنندگان، تنها برای کسب سود بیشتر با اعتبارِ حرفه ما بازی کنند؟ آیا وقت آن نرسیده که جملگیمان از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونت مطبوعاتی آن بخواهیم شیوهنامههای تخصیص کاغذ را تغییر دهد؟ اصلا ما هم هیچ، خود وزارت ارشاد نباید علیه اینان دست به اقدامی فوری و عاجل بزند و سهمیه کاغذ آنها را حذف کند؟ آیا نباید نظارتها دقیقتر و تخصیصها موشکافانهتر باشد؟
این را باور کنیم تا وقتی روزنهای برای سوءاستفاده باشد، همواره هستند عدهای که از همان روزنه استفاده کرده و شرایط را به نفع خود و به ضرر جامعه تغییر میدهند، مهم بستن این روزنههاست، البته اگر اساسا ارادهای برای بستن این روزنهها باشد.