|

از دروازه‌غار تا پاسگاه نعمت‌آباد؛ سوادآموزی با عمو خیاط

سمیه جاهدعطاییان: «علی صداقتی‌خیاط» برای آن دسته از معلمان و مدرسانی که دغدغه آموزش دارند بسیار معروف است. انجمن و سمن‌های زیادی که برای کودکان و نوجوانان محروم از تحصیل تلاش می‌کنند او را به خوبی می‌شناسند. آوازه این معلم به واسطه حضورش در خانه‌های کودک و انجمن‌هایی در شوش، دروازه‌غار، ناصرخسرو، پاسگاه نعمت‌آباد و... پیچیده و او را با نام «عمو خیاط» شناسانده‌اند.
«عمو خیاط» که مبتکر شیوه جدید آموزش هنر خواندن و نوشتن است، دغدغه زیادی برای آموزش به کودکان کار و خیابان دارد و در این زمینه گام‌های زیادی برای آموزش به کودکان کار و خیابان برداشته و حتی بسیاری از معلمان و استادان هم از شیوه او استقبال کرده و به دنبال یادگرفتن این شیوه نوین هستند، شیوه‌ای که در آن خواندن و نوشتن را در 15 روز یعنی 45 ساعت می‌توان آموزش داد؛ هدف اصلی او ریشه‌کن‌کردن بی‌سوادی به‌خصوص در میان اقشار ضعیف جامعه است و در این زمینه کارنامه درخشانی از خود به یادگار گذاشته است.
من عمو خیاطم
زمان مصاحبه او را به نام خانوادگی خطاب می‌کنم اما به تأکید می‌گوید که «عمو خیاط» صدایم کن، همه مرا به همین نام می‌شناسند؛ شیوه سوادآموزی‌اش فارغ از سن، جنسیت و ایدئولوژی و... که به دلیل شرایط نابرابر، امکان تحصیل و سوادآموزی نداشته‌اند، روز به روز و سال به سال در حال گسترش در مناطق دورافتاده و محروم کشور است. او نویسنده، جامعه‌شناس و فعال حقوق کودک است که تجربیات زیادی دارد و رمان‌های متعددی هم نوشته است. سایت رسمی و جامعی دارد که علاوه بر شرح زندگی‌نامه‌اش، نام کتاب‌ها و جزوات آموزشی پرشماری در راستای آموزش ساده و صحیح زبان پارسی به کودکان و نوجوانان دارد. حدود دو دهه از زندگی‌اش را وقف آموزش به کودکانی کرده است که به دلیل فقر و شرایط زندگی دشوار، امکان تحصیل نداشته‌اند. او استخدام و حقوق‌بگیر هیچ ارگان یا سازمانی نیست؛ عمو خیاط در پاسخ به این سؤال که تا چه زمانی این راه را ادامه می‌دهید و قصد بازنشسته‌شدن و استراحت ندارید می‌گوید: «تا زمانی که در ایران بی‌سواد وجود داشته باشد از آموزش دست‌بردار نیستم؛ خستگی وجود ندارد. پایان خط وجود دارد، آن هم وقتی که زنده نباشم؛ هر بی‌سواد مثل یک بچه است که باید خواندن و نوشتن یاد بگیرد. هیچ توقعی برای تشویق ندارم؛ این کار آن‌قدر انرژی‌بخش است که مدرسان و استادان زیادی در کلاس‌ها حاضر می‌شوند و می‌خواهند که شیوه آموزش را یاد بگیرند. وقتی دولت طبق آمار پنج سال گذشته اعلام می‌کند که هنوز میلیون‌ها بی‌سواد در کشور داریم، چرا باید خودم را بازنشسته کنم. مگر شوخی است؟ من خیر و برکتی جز عشق به مردم نمی‌بینم. به تک‌تک مردم، کارگر، راننده و... که زحمت می‌کشند مدیون هستم و باید خدمتی کنم؛ مدیون استادانی هستم که به من درس دادند و چون می‌دانم که تمام مشکلات بشر از بی‌سوادی نشئت می‌گیرد نمی‌توانم بی‌کار بمانم. خیلی‌ها خواندن و نوشتن می‌دانند اما از نظر انسانی و فرهنگی بی‌سواد هستند و خودشان هم خبر ندارند اما عده دیگری هم خواندن و نوشتن بلد نیستند و خود را بی‌سواد می‌دانند، من در قبال دسته دوم که مشکلات بیشتری دارند، مسئولیت دارم».
کودک 7ساله و یادگیری استثنائات
او سال‌ها کلاس‌های خلاقیت زیادی را در خانه کودک شوش، دروازه‌غار، پامنار و پاسگاه نعمت‌آباد برگزار کرده و در مورد تعامل و ارتباط فعلی‌اش با انجمن‌ها ادامه می‌دهد: «با تمام انجمن‌ها در سراسر کشور به‌خصوص مناطق دورافتاده و محروم که در حوزه کودکان، کار می‌کنند در تماس و ارتباط مستقیم هستم و از هیچ کمکی دریغ نمی‌کنم؛ تنها انجمن‌هایی که در شهر خراسان هستند تا به حال با من تماس نگرفتند اما هر کجا از من دعوت شده، هر کجا کلاسی دایر شده، برای خدمت و آموزش به کودکان و معلمان پیش‌قدم بودم. دوره‌هایی در شهرهای مختلف داشته‌ام که حدود 300 نفر متقاضی خواندن و نوشتن بودند، کلاس‌ها بر اساس سن، زبان، میزان آی‌کی‌یو و ای‌کی‌یو بچه‌ها دسته‌بندی و مثلا به 20 کلاس تقسیم شدند. ما از ای‌کی‌یو و هوش هیجانی برای آموزش استفاده می‌کنیم. کتاب‌های درسی هم مطابق همین دسته‌بندی متفاوت است و تمام بچه‌ها به مدت 15 روز، خواندن و نوشتن را یاد می‌گیرند و همه باسواد می‌شوند».
شیوه و تخصص آموزشی عمو خیاط بسیار متفاوت است؛ در این زمینه می‌گوید: «یک بچه 10ساله کار و خیابان چهار هزار واژه شنیداری دارد. در تمام زبان‌های دنیا هم کسی که بخواهد مقصودش را برساند، احتیاج به همین تعداد واژگان دارد. ما از همین شیوه برای سواددارکردن استفاده کرده و بچه‌ها را به مقاطع بالاتر رساندیم. اگر به کتاب فرهنگ لغات دبستان مراجعه کنید در کلاس اول 50 تا 60 استثنا را نوشته، در کلاس چهارم تمام استثناها به حدود 300 می‌رسد در حالی که شما می‌خواهید تمام این استثنائات را در هفت‌سالگی یاد دهید. خب ذهن این بچه در این سن و سال کشش ندارد؛ قبل از هر چیز باید برای آموزش خواندن، از لغاتی که می‌شناسد، استفاده کرد و بعد از یادگیری خواندن، می‌توان استثنائات را آموزش داد. همان‌طور که ما در همین شیوه، تنها به مدت یک روز آنها را یاد داده‌ایم و به نتیجه رسیده‌ایم».
زبان پارسی 15روزه قابل یادگیری است
او که سال‌های زیادی از عمرش را به مطالعه و تحقیق پیرامون زبان پارسی صرف کرد، در این زمینه دغدغه‌های زیادی داشته و تأکید می‌کند: «همیشه همه جا گفته‌ام که زبان پارسی با داشتن یک پشتوانه غنی، یکی از آسان‌ترین و زیباترین زبان‌های دنیاست. هیچ زبانی را نمی‌توان مثل زبان پارسی، 15روزه یعنی 45ساعته یاد گرفت. بسیاری از زبان‌شناسانی که وارد ایران شدند، در سه ماه خواندن و نوشتن را یاد گرفتند. اما چرا در کشور ما کودک در کلاس چهارم نمی‌تواند درست بخواند و بنویسد. این مسئله بین بچه‌ها در مناطق حاشیه‌ای شهرها و روستاها بسیار شایع است و شرایط بدی دارد. دوزبانه‌ها در کلاس دهم و یازدهم نمی‌توانند به سادگی بخوانند و نام خود یا معلم‌شان را بنویسند. در حالی که زبان مادری همه‌شان فارسی است. مشکل بزرگ این است که زبان کشور ما، پارسی و دستور زبانمان عربی است. کودک باید در شیوه الان بگوید و بفهمد که فعل، فاعل، ضمیر، مبالغه و... چیست در حالی که اصلا نمی‌تواند متوجه شود. نظام آموزشی ما، زبان فارسی را با عربی اشتباه گرفته‌اند».
نهضت سوادآموزی بر بی‌سوادی غلبه نکرد
این زبان‌شناس و فعال حقوق کودک از تلاش‌هایش برای یادگیری زبان پارسی به شیوه صحیح می‌گوید و ادامه می‌دهد: «زبان فارسی با عربی هیچ سنخیتی ندارد؛ زبان عربی صرف می‌شود اما زبان پارسی صرف نمی‌شود، زبان پارسی پیوندی و الصاقی است. زبان پارسی 32 نشانه و هشت آوا داشته در حالی که زبان عربی 28 نشانه و شش آوا دارد. زبان پارسی «م ل ن ص ض ط» ندارد و تفاوت‌های دیگر، در حالی که با این مسائل از همان ابتدا شنوایی و یادگیری دانش‌آموز را قفل می‌کنیم. درست مثل آموزش زبان انگلیسی که از پایه و کلاس ششم، یادگیری بچه‌ها را مختل کرده‌اند به طوری که دانشجویی که 12 سال درس خوانده است، حتی نمی‌تواند به زبان انگلیسی خودش را معرفی کند».
از عمو خیاط درباره ضعف سیستم آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزی می‌پرسیم که چرا در حوزه آموزش ابتدایی این همه ضعف دارد که این‌چنین انتقاد می‌کند: ‌«نمی‌دانم چرا آموزش و پرورش از شیوه ساده ما استفاده نمی‌کند. در مناطق محروم به‌خصوص مناطق دو یا سه‌زبانه که بچه‌های ضعیف‌تر وارد رشته کار و دانش می‌شوند، در 11سالگی حتی نمی‌توانند نام خودشان را بنویسند و در خواندن بسیار ضعیف هستند. آموزش و پرورش از همان ابتدا راهشان را برای ادامه تحصیل و خواندن و نوشتن بسته است و آنها اصلا این تصور را ندارند که می‌توانند به مقاطع بالاتری هم راه پیدا کنند. نهضت سوادآموزی هم تکلیفش مشخص است و به خاطر روش‌های نادرست آموزشی نتوانسته است بر بی‌سوادی غلبه کند».
درددل بچه‌ها با نوشتن نامه
او از رویه و گرایش برخی از معلمان در سیستم آموزش و پرورش گلایه دارد و آن را نتیجه دور باطل سیاست‌گذاری‌ها می‌داند: «همیشه در ابتدای تمام کلاس‌ها که مدرسانی هم حضور دارند، خطاب به روحانی، معلم و وزیران گفته‌ام که پنج نکته از حقوق انسانی را مدنظر قرار دهند. قومیت، ملیت، جنسیت، ایدئولوژی و طبقه. معلم باید قبل از واردشدن به کلاس درس، تمام این پنج مورد را نادیده گرفته و بعد وارد کلاس درس شود. در غیر این صورت بدون اینکه خودش خواسته باشد، به عده‌ای از بچه‌ها خیانت کرده و کاری می‌کند که دانش‌آموزی با داشتن حس بد، دیرتر از بقیه بچه‌ها وارد پروسه یادگیری شود». صداقتی از حال و هوای کلاس‌ها و اشتیاق بچه‌ها برای یادگیری و انگیزه بالای معلمان برای شناختن شیوه آموزشی‌اش صحبت می‌کند. از او می‌پرسیم که بچه‌ها در مورد چه چیزهایی با شما درددل می‌کنند که می‌گوید: «به هیچ عنوان اجازه درددل‌کردن به بچه‌ها نداده‌ام چون مهم‌ترین و تنها مسئله‌ای که در تمام دوره و کلاس‌ها به آن توجه کرده‌ام، آموزش خواندن و نوشتن بوده؛ به بچه‌ها گفته‌ام که بخوان، یاد بگیر و برایم نامه بنویس. همان‌طور که نامه‌های زیادی از دانش‌آموزان دارم. نامه‌ها فقط ابراز قدردانی و تشکر است در حالی که هیچ چشمداشتی به این مسائل ندارم و هدفم فقط سوادآموزی است. گاهی در نامه‌ها تقاضاهای دیگری مطرح می‌شود و بچه‌ها از آرزوهایشان برای داشتن اسباب‌بازی، لباس، دارو و... می‌گویند که صراحتا به بچه گفته‌ام که تأمین آن ارتباطی به من ندارد. در عین حال مددکاران را در جریان قرار داده‌ام که فلان بچه نیازهایی دارد و تا حد امکان تهیه شده است. تمام تلاش ما ایجاد صمیمیت، کم‌کردن فاصله میان دانش‌آموزان با یکدیگر و معلمان است به عنوان مثال وعده‌های غذایی‌مان را کنار هم و در یک وعده می‌خوریم که این رویه در اشتیاق آنها برای یادگیری بسیار مؤثر بوده است». باید از عمو خیاط خداحافظی می‌کردیم تا مزاحم فرصت طلایی‌اش برای آموزش نشویم. در پایان با این جمله که «سال‌ها انتقادات این‌چنینی داشته‌ام ولی کو گوش شنوا» به صحبت‌هایش خاتمه می‌دهد!
سمیه جاهدعطاییان: «علی صداقتی‌خیاط» برای آن دسته از معلمان و مدرسانی که دغدغه آموزش دارند بسیار معروف است. انجمن و سمن‌های زیادی که برای کودکان و نوجوانان محروم از تحصیل تلاش می‌کنند او را به خوبی می‌شناسند. آوازه این معلم به واسطه حضورش در خانه‌های کودک و انجمن‌هایی در شوش، دروازه‌غار، ناصرخسرو، پاسگاه نعمت‌آباد و... پیچیده و او را با نام «عمو خیاط» شناسانده‌اند.
«عمو خیاط» که مبتکر شیوه جدید آموزش هنر خواندن و نوشتن است، دغدغه زیادی برای آموزش به کودکان کار و خیابان دارد و در این زمینه گام‌های زیادی برای آموزش به کودکان کار و خیابان برداشته و حتی بسیاری از معلمان و استادان هم از شیوه او استقبال کرده و به دنبال یادگرفتن این شیوه نوین هستند، شیوه‌ای که در آن خواندن و نوشتن را در 15 روز یعنی 45 ساعت می‌توان آموزش داد؛ هدف اصلی او ریشه‌کن‌کردن بی‌سوادی به‌خصوص در میان اقشار ضعیف جامعه است و در این زمینه کارنامه درخشانی از خود به یادگار گذاشته است.
من عمو خیاطم
زمان مصاحبه او را به نام خانوادگی خطاب می‌کنم اما به تأکید می‌گوید که «عمو خیاط» صدایم کن، همه مرا به همین نام می‌شناسند؛ شیوه سوادآموزی‌اش فارغ از سن، جنسیت و ایدئولوژی و... که به دلیل شرایط نابرابر، امکان تحصیل و سوادآموزی نداشته‌اند، روز به روز و سال به سال در حال گسترش در مناطق دورافتاده و محروم کشور است. او نویسنده، جامعه‌شناس و فعال حقوق کودک است که تجربیات زیادی دارد و رمان‌های متعددی هم نوشته است. سایت رسمی و جامعی دارد که علاوه بر شرح زندگی‌نامه‌اش، نام کتاب‌ها و جزوات آموزشی پرشماری در راستای آموزش ساده و صحیح زبان پارسی به کودکان و نوجوانان دارد. حدود دو دهه از زندگی‌اش را وقف آموزش به کودکانی کرده است که به دلیل فقر و شرایط زندگی دشوار، امکان تحصیل نداشته‌اند. او استخدام و حقوق‌بگیر هیچ ارگان یا سازمانی نیست؛ عمو خیاط در پاسخ به این سؤال که تا چه زمانی این راه را ادامه می‌دهید و قصد بازنشسته‌شدن و استراحت ندارید می‌گوید: «تا زمانی که در ایران بی‌سواد وجود داشته باشد از آموزش دست‌بردار نیستم؛ خستگی وجود ندارد. پایان خط وجود دارد، آن هم وقتی که زنده نباشم؛ هر بی‌سواد مثل یک بچه است که باید خواندن و نوشتن یاد بگیرد. هیچ توقعی برای تشویق ندارم؛ این کار آن‌قدر انرژی‌بخش است که مدرسان و استادان زیادی در کلاس‌ها حاضر می‌شوند و می‌خواهند که شیوه آموزش را یاد بگیرند. وقتی دولت طبق آمار پنج سال گذشته اعلام می‌کند که هنوز میلیون‌ها بی‌سواد در کشور داریم، چرا باید خودم را بازنشسته کنم. مگر شوخی است؟ من خیر و برکتی جز عشق به مردم نمی‌بینم. به تک‌تک مردم، کارگر، راننده و... که زحمت می‌کشند مدیون هستم و باید خدمتی کنم؛ مدیون استادانی هستم که به من درس دادند و چون می‌دانم که تمام مشکلات بشر از بی‌سوادی نشئت می‌گیرد نمی‌توانم بی‌کار بمانم. خیلی‌ها خواندن و نوشتن می‌دانند اما از نظر انسانی و فرهنگی بی‌سواد هستند و خودشان هم خبر ندارند اما عده دیگری هم خواندن و نوشتن بلد نیستند و خود را بی‌سواد می‌دانند، من در قبال دسته دوم که مشکلات بیشتری دارند، مسئولیت دارم».
کودک 7ساله و یادگیری استثنائات
او سال‌ها کلاس‌های خلاقیت زیادی را در خانه کودک شوش، دروازه‌غار، پامنار و پاسگاه نعمت‌آباد برگزار کرده و در مورد تعامل و ارتباط فعلی‌اش با انجمن‌ها ادامه می‌دهد: «با تمام انجمن‌ها در سراسر کشور به‌خصوص مناطق دورافتاده و محروم که در حوزه کودکان، کار می‌کنند در تماس و ارتباط مستقیم هستم و از هیچ کمکی دریغ نمی‌کنم؛ تنها انجمن‌هایی که در شهر خراسان هستند تا به حال با من تماس نگرفتند اما هر کجا از من دعوت شده، هر کجا کلاسی دایر شده، برای خدمت و آموزش به کودکان و معلمان پیش‌قدم بودم. دوره‌هایی در شهرهای مختلف داشته‌ام که حدود 300 نفر متقاضی خواندن و نوشتن بودند، کلاس‌ها بر اساس سن، زبان، میزان آی‌کی‌یو و ای‌کی‌یو بچه‌ها دسته‌بندی و مثلا به 20 کلاس تقسیم شدند. ما از ای‌کی‌یو و هوش هیجانی برای آموزش استفاده می‌کنیم. کتاب‌های درسی هم مطابق همین دسته‌بندی متفاوت است و تمام بچه‌ها به مدت 15 روز، خواندن و نوشتن را یاد می‌گیرند و همه باسواد می‌شوند».
شیوه و تخصص آموزشی عمو خیاط بسیار متفاوت است؛ در این زمینه می‌گوید: «یک بچه 10ساله کار و خیابان چهار هزار واژه شنیداری دارد. در تمام زبان‌های دنیا هم کسی که بخواهد مقصودش را برساند، احتیاج به همین تعداد واژگان دارد. ما از همین شیوه برای سواددارکردن استفاده کرده و بچه‌ها را به مقاطع بالاتر رساندیم. اگر به کتاب فرهنگ لغات دبستان مراجعه کنید در کلاس اول 50 تا 60 استثنا را نوشته، در کلاس چهارم تمام استثناها به حدود 300 می‌رسد در حالی که شما می‌خواهید تمام این استثنائات را در هفت‌سالگی یاد دهید. خب ذهن این بچه در این سن و سال کشش ندارد؛ قبل از هر چیز باید برای آموزش خواندن، از لغاتی که می‌شناسد، استفاده کرد و بعد از یادگیری خواندن، می‌توان استثنائات را آموزش داد. همان‌طور که ما در همین شیوه، تنها به مدت یک روز آنها را یاد داده‌ایم و به نتیجه رسیده‌ایم».
زبان پارسی 15روزه قابل یادگیری است
او که سال‌های زیادی از عمرش را به مطالعه و تحقیق پیرامون زبان پارسی صرف کرد، در این زمینه دغدغه‌های زیادی داشته و تأکید می‌کند: «همیشه همه جا گفته‌ام که زبان پارسی با داشتن یک پشتوانه غنی، یکی از آسان‌ترین و زیباترین زبان‌های دنیاست. هیچ زبانی را نمی‌توان مثل زبان پارسی، 15روزه یعنی 45ساعته یاد گرفت. بسیاری از زبان‌شناسانی که وارد ایران شدند، در سه ماه خواندن و نوشتن را یاد گرفتند. اما چرا در کشور ما کودک در کلاس چهارم نمی‌تواند درست بخواند و بنویسد. این مسئله بین بچه‌ها در مناطق حاشیه‌ای شهرها و روستاها بسیار شایع است و شرایط بدی دارد. دوزبانه‌ها در کلاس دهم و یازدهم نمی‌توانند به سادگی بخوانند و نام خود یا معلم‌شان را بنویسند. در حالی که زبان مادری همه‌شان فارسی است. مشکل بزرگ این است که زبان کشور ما، پارسی و دستور زبانمان عربی است. کودک باید در شیوه الان بگوید و بفهمد که فعل، فاعل، ضمیر، مبالغه و... چیست در حالی که اصلا نمی‌تواند متوجه شود. نظام آموزشی ما، زبان فارسی را با عربی اشتباه گرفته‌اند».
نهضت سوادآموزی بر بی‌سوادی غلبه نکرد
این زبان‌شناس و فعال حقوق کودک از تلاش‌هایش برای یادگیری زبان پارسی به شیوه صحیح می‌گوید و ادامه می‌دهد: «زبان فارسی با عربی هیچ سنخیتی ندارد؛ زبان عربی صرف می‌شود اما زبان پارسی صرف نمی‌شود، زبان پارسی پیوندی و الصاقی است. زبان پارسی 32 نشانه و هشت آوا داشته در حالی که زبان عربی 28 نشانه و شش آوا دارد. زبان پارسی «م ل ن ص ض ط» ندارد و تفاوت‌های دیگر، در حالی که با این مسائل از همان ابتدا شنوایی و یادگیری دانش‌آموز را قفل می‌کنیم. درست مثل آموزش زبان انگلیسی که از پایه و کلاس ششم، یادگیری بچه‌ها را مختل کرده‌اند به طوری که دانشجویی که 12 سال درس خوانده است، حتی نمی‌تواند به زبان انگلیسی خودش را معرفی کند».
از عمو خیاط درباره ضعف سیستم آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزی می‌پرسیم که چرا در حوزه آموزش ابتدایی این همه ضعف دارد که این‌چنین انتقاد می‌کند: ‌«نمی‌دانم چرا آموزش و پرورش از شیوه ساده ما استفاده نمی‌کند. در مناطق محروم به‌خصوص مناطق دو یا سه‌زبانه که بچه‌های ضعیف‌تر وارد رشته کار و دانش می‌شوند، در 11سالگی حتی نمی‌توانند نام خودشان را بنویسند و در خواندن بسیار ضعیف هستند. آموزش و پرورش از همان ابتدا راهشان را برای ادامه تحصیل و خواندن و نوشتن بسته است و آنها اصلا این تصور را ندارند که می‌توانند به مقاطع بالاتری هم راه پیدا کنند. نهضت سوادآموزی هم تکلیفش مشخص است و به خاطر روش‌های نادرست آموزشی نتوانسته است بر بی‌سوادی غلبه کند».
درددل بچه‌ها با نوشتن نامه
او از رویه و گرایش برخی از معلمان در سیستم آموزش و پرورش گلایه دارد و آن را نتیجه دور باطل سیاست‌گذاری‌ها می‌داند: «همیشه در ابتدای تمام کلاس‌ها که مدرسانی هم حضور دارند، خطاب به روحانی، معلم و وزیران گفته‌ام که پنج نکته از حقوق انسانی را مدنظر قرار دهند. قومیت، ملیت، جنسیت، ایدئولوژی و طبقه. معلم باید قبل از واردشدن به کلاس درس، تمام این پنج مورد را نادیده گرفته و بعد وارد کلاس درس شود. در غیر این صورت بدون اینکه خودش خواسته باشد، به عده‌ای از بچه‌ها خیانت کرده و کاری می‌کند که دانش‌آموزی با داشتن حس بد، دیرتر از بقیه بچه‌ها وارد پروسه یادگیری شود». صداقتی از حال و هوای کلاس‌ها و اشتیاق بچه‌ها برای یادگیری و انگیزه بالای معلمان برای شناختن شیوه آموزشی‌اش صحبت می‌کند. از او می‌پرسیم که بچه‌ها در مورد چه چیزهایی با شما درددل می‌کنند که می‌گوید: «به هیچ عنوان اجازه درددل‌کردن به بچه‌ها نداده‌ام چون مهم‌ترین و تنها مسئله‌ای که در تمام دوره و کلاس‌ها به آن توجه کرده‌ام، آموزش خواندن و نوشتن بوده؛ به بچه‌ها گفته‌ام که بخوان، یاد بگیر و برایم نامه بنویس. همان‌طور که نامه‌های زیادی از دانش‌آموزان دارم. نامه‌ها فقط ابراز قدردانی و تشکر است در حالی که هیچ چشمداشتی به این مسائل ندارم و هدفم فقط سوادآموزی است. گاهی در نامه‌ها تقاضاهای دیگری مطرح می‌شود و بچه‌ها از آرزوهایشان برای داشتن اسباب‌بازی، لباس، دارو و... می‌گویند که صراحتا به بچه گفته‌ام که تأمین آن ارتباطی به من ندارد. در عین حال مددکاران را در جریان قرار داده‌ام که فلان بچه نیازهایی دارد و تا حد امکان تهیه شده است. تمام تلاش ما ایجاد صمیمیت، کم‌کردن فاصله میان دانش‌آموزان با یکدیگر و معلمان است به عنوان مثال وعده‌های غذایی‌مان را کنار هم و در یک وعده می‌خوریم که این رویه در اشتیاق آنها برای یادگیری بسیار مؤثر بوده است». باید از عمو خیاط خداحافظی می‌کردیم تا مزاحم فرصت طلایی‌اش برای آموزش نشویم. در پایان با این جمله که «سال‌ها انتقادات این‌چنینی داشته‌ام ولی کو گوش شنوا» به صحبت‌هایش خاتمه می‌دهد!