غیرممکنی که ممکن شد
آن اپلباوم. مورخ و تحلیلگر شرق اروپا
تاریخ سیری شتابان گرفته و غیرممکن، ممکن شده است. تغییراتی که تا دو هفته پیش غیر قابل تصور بود، با سرعتی باورنکردنی در حال رخدادن است. همانطورکه مشخص شده، ملتها مهرههای بازی ریسک و قمار نیستند. آنگونه که برخی دانشگاهیان مدتها تصور میکردند آنها منافع ابدی یا جهتگیریهای ژئوپلیتیکی دائمی، انگیزههای ثابت یا اهدافی همیشه قابل پیشبینی ندارند. همچنین انسانها هم همیشه آنگونه که انتظار میرود، واکنش نشان نمیدهند.
تاریخ سیری شتابان گرفته و غیرممکن، ممکن شده است. تغییراتی که تا دو هفته پیش غیر قابل تصور بود، با سرعتی باورنکردنی در حال رخدادن است. همانطورکه مشخص شده، ملتها مهرههای بازی ریسک و قمار نیستند. آنگونه که برخی دانشگاهیان مدتها تصور میکردند آنها منافع ابدی یا جهتگیریهای ژئوپلیتیکی دائمی، انگیزههای ثابت یا اهدافی همیشه قابل پیشبینی ندارند. همچنین انسانها هم همیشه آنگونه که انتظار میرود، واکنش نشان نمیدهند.
در روزهای ابتدایی حمله روسیه به اوکراین، هیچ تحلیلگری تصور نمیکرد که شجاعت شخصی ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهوری اوکراین و درخواستهای احساسی او برای دفاع از حاکمیت این کشور و حفاظت از دموکراسی بتواند محاسبات وزرای خارجه، مدیران بانکها، مدیران تجاری و هزاران نفر از مردم عادی دیگر کشورها را تغییر دهد. همچنین عده کمی تصور میکردند که سخنرانیهای شوم ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، در تلویزیون و دستورات وحشیانه او بتواند تنها در چند روز تصورات بینالمللی از روسیه را تغییر دهد. بااینحال همه اینها رخ داده است.
شجاعت زلنسکی، مردم عادی و حتی مدیرعاملان شرکتهای نفتی و حتی دیپلماتهای کسل را که عادت به اظهارات بیسابقه ندارند، برانگیخته است. در همین حال، فریادهای پارانوئیدی ولادیمیر پوتین، حتی افرادی را که تا همین چند روز پیش «دانش و هوش» او را تحسین میکردند، ترسانده است. او در واقع کسی نیست که بتوانید با او تجارت کنید؛ اما تا چند روز پیش، بسیاری در برلین، پاریس، لندن و واشنگتن خلاف این نظر را داشتند. او نشان داده که اگر برای ماندن در قدرت لازم باشد که هزاران انسان را به قتل برساند و ملت خود را فقیر کند، با رضایت خاطر این کارها را انجام خواهد داد.
بااینحال این جنگ هم به پایان میرسد و بسیاری از سناریوهای پیشرو هنوز قابل تصور هستند. واقعیت این است که ما اکنون دیگر در جهانی زندگی میکنیم که بسیاری از توهمات کنار رفتهاند. به آلمان نگاه کنید، کشوری که نزدیک به 80 سال را صرف تعریف منافع ملی خود براساس شرایط و فرصتهای صرفا اقتصادی کرده است. اگر کمی آن سوتر دولتی که آلمانیها با آن تجارت میکنند سرکوبگر باشد، این هرگز تقصیر آلمانیها نیست. اگر یک تهاجم نظامی در حال تغییر شکل مرزهای خارج از اتحادیه اروپا باشد، این مسئله هم برای آلمان مسئلهای پیرامونی و نه چندان مهم محسوب میشد. آنگلا مرکل، صدراعظم سابق آلمان، اگرچه بارها درباره ارزشهای لیبرال و دموکراتیک صحبت میکرد، اما در عمل بیشتر به فکر ایجاد موقعیت مناسب برای تداوم تجارت آلمان بود. آن نگرش اولویتدادن به اقتصاد، ملت او را آلوده و از واقعیت موجود دور کرد. اندکی پس از اشغال کریمه از سوی روسیه در سال 2014، من در یک میزگرد در آلمان درباره «بزرگترین تهدیدها علیه اروپا» شرکت کردم. بهدلیل شرایط موجود تصمیم گرفتم درباره تهدید روسیه صحبت کنم و فرض میکردم که بقیه حاضران هم همین کار را میکنند، اما اشتباه میکردم. یکی از اعضای میزگرد مرا جنگطلب خواند و یکی دیگر استدلال میکرد که بزرگترین تهدید، توافقی تجاری است که به آمریکاییها اجازه میدهد مرغهای شستهشده با کلر را به آلمان بفروشند. چندین بار دیگر تجربهای مشابه داشتم. آخرین آن دو هفته پیش و قبل از حمله روسیه به اوکراین بود که به همراه سه سیاستمدار آلمانی در یک برنامه تلویزیونی این کشور شرکت کردم. آنها حتی در آن زمان و با وجود تجمع هزاران نیرو و خودروی زرهی روسیه در مرزهای اوکراین، تنها راهحل قابل تصور را گفتوگو میدانستند.
چرخش به سوی واقعیت
هفته گذشته اولاف شولتس، صدراعظم آلمان، در یک سخنرانی 30دقیقهای، همه این توهمات را دور ریخت. او گفت که آلمان به «هواپیماهایی که پرواز میکنند، کشتیهایی که دریانوردی میکنند و سربازانی که برای مأموریتهای خود مجهز باشند» نیاز دارد: ارتش آلمان باید منعکسکننده «اهمیت و جایگاه واقعی» این کشور باشد. به گفته شولتس، دولت آلمان اقداماتی را در این زمینه انجام داده است و حتی قصد دارد به اوکراین سلاح بفرستد: هزار سلاح ضد تانک و 500 موشک استینگر. نکته باورنکردنیتر اینکه این چرخش 180 درجهای از حمایت حیرتآور 78 درصدی افکار عمومی آلمان برخوردار است و اکنون آنها هزینههای نظامی بسیار بیشتر برای آلمان را تأیید میکنند و با کمال میل هزینه آن را پرداخت خواهند کرد.
این یک تغییر اساسی در تعریف آلمان از خود و درک گذشتهاش است: سرانجام آلمانیها فهمیدهاند که درس تاریخ برای آنها این نیست که باید همیشه صلحطلب بمانند. درس واقعی این است که آلمان باید از دموکراسی دفاع کند و با چهره مدرن فاشیسم در اروپا مبارزه کند؛ اما تنها آلمانیها نیستند که تغییر کردهاند، در سرتاسر اروپا، مردم متوجه میشوند که در قارهای زندگی میکنند که وقوع جنگ، در زمان خودش و در کشورهای خودشان، دیگر امری غیرممکن نیست. افراط در اصرار به «وحدت» و «همبستگی» اروپایی، همراه با «سیاست خارجی مشترک» در اتحادیه اروپا، معنایی پیدا کرده است که بیشتر تخیلی بوده تا واقعیت. در تئوری، اتحادیه اروپا یک سخنگوی واحد برای سیاست خارجی این اتحادیه دارد، اما در عمل، رهبران اروپایی این کار را به افرادی واگذار کردهاند که اطلاعات کمی درباره روسیه دارند و واکنش آنها در هنگام رفتار نادرست روسیه، همیشه صرفا ابراز «نگرانی عمیق» است. فدریکا موگرینی، مسئول سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپا، بیش از آنکه به فکر تقویت روابط این اتحادیه با اوکراین باشد، به توسعه روابط با کوبا علاقه داشت. جوزپ بورل، مسئول فعلی سیاست خارجی اتحادیه اروپا هم سال گذشته در دیدار با سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، شاهد برخوردی تحقیرآمیز بود اما واکنشی نشان نداد. اکنون ناگهان همهچیز تغییر کرده و ابراز «نگرانی عمیق» جای خود را به اقدام واقعی داده است. با گذشت کمتر از یک هفته از حمله روسیه، اتحادیه اروپا نهتنها تحریمهای شدیدی را علیه بانکها، شرکتها و مقامهای روسی اعلام کرده است - تحریمهایی که اروپاییها را نیز تحت تأثیر قرار میدهد - بلکه تاکنون 500 میلیون دلار کمک نظامی به اوکراین ارائه کرده است.
علاوه بر این، هرکدام از کشورهای اروپایی مانند فرانسه و فنلاند نیز برای اوکراین سلاح میفرستند و تحریمهایی افزونتر را علیه روسیه اعمال میکنند. فرانسویها میگویند که در حال تهیه فهرستی از داراییهای الیگارشهای روسی، از جمله ماشینهای لوکس و قایقهای مجلل تفریحی، هستند تا آنها را توقیف کنند. اروپاییها ناگهان برخی از تردیدهای خود درباره عضویت اوکراین در نهادهای خود را کنار گذاشتهاند. هفته گذشته پارلمان اروپا نهتنها از زلنسکی خواست تا بهطور مجازی در جلسه پارلمان صحبت کند، بلکه اعضای پارلمان او را مورد تشویق قرار دادند. پس از آن هم نمایندگان پارلمان اروپا به درخواست زلنسکی برای عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا رأی مثبت دادند. الحاق به اتحادیه اروپا یک فرایند طولانی است و حتی اگر اوکراین از جنگ با روسیه به سلامت خارج شود هم بلافاصله اتفاق نمیافتد؛ اما مهم این است که این ایده مطرح شده و با وجود آنکه اوکراین مکانی دورتر است و بهدرستی فهمیده نمیشود، اکنون بخشی از تصورات جمعی قاره اروپاست، بخشی از معنای واقعی اروپا.
چهره تازه اوکراین
خود اوکراین نیز هرگز دوباره مثل سابق نخواهد شد. رویدادها آنچنان سریع اتفاق میافتند که نمیتوان حدس زد که در ادامه چه اتفاقی میافتد اما آنچه تغییرناپذیر است، این است که وقایع پس از حمله روسیه به اوکراین، نهتنها درک جهان از اوکراین، بلکه تصور اوکراینیها از خودشان را هم تغییر داده است.
تا قبل از این جنگ، گفتوگو در واشنگتن و برلین همیشه بر محور پوتین و جو بایدن، سرگئی لاوروف و آنتونی بلینکن، ناتو و روسیه متمرکز بود و این همان چیزی بود که دانشگاهیان و صاحبنظران دوست داشتند: موضوعات بزرگ، کشورهای بزرگ. در این گفتوگوها، همانطورکه جان مرشایمر، دانشمند علوم سیاسی در سال 2014 گفته بود، اوکراین چیزی بیش از «یک دولت حائل با اهمیت استراتژیک عظیم برای روسیه» نبود؛ اما اوکراینیها اکنون خود را در قلب ماجرا قرار دادهاند. در نتیجه هزاران نفر برای دفاع از کشورشان دست به انتخابهایی میزنند که قبل از جنگ حتی نمیتوانستند تصورش را بکنند. تجربه یک دهه مبارزه با پروپاگاندای حکومت روسیه سرانجام به ثمر نشسته است و اوکراینیها خود را به عنوان یک ملت واقعی نشان دادهاند. این جنگ حتی اگر پایان بدی داشته باشد و منجر به خونریزی بیشتر شود، هر اوکراینی که در این لحظه زندگی کرده، همیشه به یاد میآورد که مقاومت در برابر اشغالگر چه احساسی داشت و این برای دهههای آینده اهمیت بسیاری دارد.
درباره روسیه چطور؟ آیا روسیه همیشه محکوم به این است که یک دولت بدخواه و یک امپراتوری عقبمانده باشد که همیشه در تلاش است تا نقش قدیمی خود را بازیابد؟ آیا این ملت عظیم، پیچیده و متناقض همیشه باید توسط نخبگانی رهبری شود که میخواهند ثروتش را بدزدند و به مردم ظلم کنند؟ آیا حاکمان روسیه همیشه به جای ایجاد رفاه برای مردم خود در رؤیای فتح دیگر سرزمینها خواهند بود؟
درحالحاضر بسیاری از روسها حتی نمیدانند در اوکراین چه اتفاقی میافتد. تلویزیون دولتی روسیه هنوز اعتراف نکرده که ارتش روسیه با موشک به کییف حمله کرده، بنای یادبود هولوکاست را بمباران کرده یا بخشهایی از مرکز خارکیف و ماریوپل را ویران کرده است. در عوض، دستگاه پروپاگاندای پوتین به روسها میگوید که در حال انجام یک اقدام پلیسی- امنیتی در استانهای شرق اوکراین است. مخاطب روس هیچ اطلاعاتی از رسانههای رسمی حکومت روسیه درباره تلفات، خسارات جنگی یا هزینههای جنگ دریافت نمیکند و حتی میزان واقعی تحریمها گزارش نشده است. تصاویری که در سرتاسر جهان دیده میشود - برای مثال بمباران برج تلویزیونی کییف - در اخبار شبکههای تلویزیونی روسیه قابل مشاهده نیست.
در چنین شرایطی مخالفان پوتین تلاش میکنند اطلاعات واقعی را منتشر کنند. یوری داد، وبلاگنویس مشهور با پنج میلیون دنبالکننده در اینستاگرام، تصاویری از حمله موشکی به ساختمانهای مسکونی در اوکراین منتشر کرده است. کانال یوتیوب الکسی ناوالنی از مخالفان سرشناس پوتین که در زندان به سر میبرد، به افشاگری جنایت روسیه برای 6.4 میلیون مشترک خود میپردازد. میلیونها روس به دلیل داشتن دوستان و آشنایان در اوکراین میدانند که پوتین به همسایهای که آنها را دشمن خود نمیداند، حمله کرده است.
اگر واقعیت عیان شود و جزئیات ماجرا در روسیه روشنتر شود، چه اتفاقی میتواند رخ دهد؟ چه خواهد شد اگر روسها هم در نهایت بتوانند همان تصاویری که جهان از حمله به اوکراین میبینند را مشاهده کنند؟ اگر بهای این خشونت بیهوده برای آنها هم ملموس شود چه اتفاقی میافتد؟ عدم محبوبیت این جنگ بیشتر خواهد شد و با گستردهترشدن آن، با روسیه متفاوتی روبهرو خواهیم بود. روسهایی که در سال 1991 به خیابانها سرازیر شدند تا سقوط اتحاد جماهیر شوروی را جشن بگیرند، روسهایی که به انتخابات جعلی سال 2011 اعتراض کردند، روسهایی که سال گذشته و در سراسر این کشور برای اعتراض به دستگیری ناوالنی به خیابانها آمدند، روسهای ثروتمند و فقیر، شهری و روستایی که نمیخواهند کشورشان یک امپراتوری شیطانی باشد. شاید تعداد آنها به اندازهای گسترش یابد که اهمیت پیدا کند و ماهیت حکومت خود را نیز تغییر دهند.
ترجمه: آرش فرحزاد: تاریخ سیری شتابان گرفته و غیرممکن، ممکن شده است. تغییراتی که تا دو هفته پیش غیر قابل تصور بود، با سرعتی باورنکردنی در حال رخدادن است. همانطورکه مشخص شده، ملتها مهرههای بازی ریسک و قمار نیستند. آنگونه که برخی دانشگاهیان مدتها تصور میکردند آنها منافع ابدی یا جهتگیریهای ژئوپلیتیکی دائمی، انگیزههای ثابت یا اهدافی همیشه قابل پیشبینی ندارند. همچنین انسانها هم همیشه آنگونه که انتظار میرود، واکنش نشان نمیدهند.
در روزهای ابتدایی حمله روسیه به اوکراین، هیچ تحلیلگری تصور نمیکرد که شجاعت شخصی ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهوری اوکراین و درخواستهای احساسی او برای دفاع از حاکمیت این کشور و حفاظت از دموکراسی بتواند محاسبات وزرای خارجه، مدیران بانکها، مدیران تجاری و هزاران نفر از مردم عادی دیگر کشورها را تغییر دهد. همچنین عده کمی تصور میکردند که سخنرانیهای شوم ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، در تلویزیون و دستورات وحشیانه او بتواند تنها در چند روز تصورات بینالمللی از روسیه را تغییر دهد. بااینحال همه اینها رخ داده است.
شجاعت زلنسکی، مردم عادی و حتی مدیرعاملان شرکتهای نفتی و حتی دیپلماتهای کسل را که عادت به اظهارات بیسابقه ندارند، برانگیخته است. در همین حال، فریادهای پارانوئیدی ولادیمیر پوتین، حتی افرادی را که تا همین چند روز پیش «دانش و هوش» او را تحسین میکردند، ترسانده است. او در واقع کسی نیست که بتوانید با او تجارت کنید؛ اما تا چند روز پیش، بسیاری در برلین، پاریس، لندن و واشنگتن خلاف این نظر را داشتند. او نشان داده که اگر برای ماندن در قدرت لازم باشد که هزاران انسان را به قتل برساند و ملت خود را فقیر کند، با رضایت خاطر این کارها را انجام خواهد داد.
بااینحال این جنگ هم به پایان میرسد و بسیاری از سناریوهای پیشرو هنوز قابل تصور هستند. واقعیت این است که ما اکنون دیگر در جهانی زندگی میکنیم که بسیاری از توهمات کنار رفتهاند. به آلمان نگاه کنید، کشوری که نزدیک به 80 سال را صرف تعریف منافع ملی خود براساس شرایط و فرصتهای صرفا اقتصادی کرده است. اگر کمی آن سوتر دولتی که آلمانیها با آن تجارت میکنند سرکوبگر باشد، این هرگز تقصیر آلمانیها نیست. اگر یک تهاجم نظامی در حال تغییر شکل مرزهای خارج از اتحادیه اروپا باشد، این مسئله هم برای آلمان مسئلهای پیرامونی و نه چندان مهم محسوب میشد. آنگلا مرکل، صدراعظم سابق آلمان، اگرچه بارها درباره ارزشهای لیبرال و دموکراتیک صحبت میکرد، اما در عمل بیشتر به فکر ایجاد موقعیت مناسب برای تداوم تجارت آلمان بود. آن نگرش اولویتدادن به اقتصاد، ملت او را آلوده و از واقعیت موجود دور کرد. اندکی پس از اشغال کریمه از سوی روسیه در سال 2014، من در یک میزگرد در آلمان درباره «بزرگترین تهدیدها علیه اروپا» شرکت کردم. بهدلیل شرایط موجود تصمیم گرفتم درباره تهدید روسیه صحبت کنم و فرض میکردم که بقیه حاضران هم همین کار را میکنند، اما اشتباه میکردم. یکی از اعضای میزگرد مرا جنگطلب خواند و یکی دیگر استدلال میکرد که بزرگترین تهدید، توافقی تجاری است که به آمریکاییها اجازه میدهد مرغهای شستهشده با کلر را به آلمان بفروشند. چندین بار دیگر تجربهای مشابه داشتم. آخرین آن دو هفته پیش و قبل از حمله روسیه به اوکراین بود که به همراه سه سیاستمدار آلمانی در یک برنامه تلویزیونی این کشور شرکت کردم. آنها حتی در آن زمان و با وجود تجمع هزاران نیرو و خودروی زرهی روسیه در مرزهای اوکراین، تنها راهحل قابل تصور را گفتوگو میدانستند.
چرخش به سوی واقعیت
هفته گذشته اولاف شولتس، صدراعظم آلمان، در یک سخنرانی 30دقیقهای، همه این توهمات را دور ریخت. او گفت که آلمان به «هواپیماهایی که پرواز میکنند، کشتیهایی که دریانوردی میکنند و سربازانی که برای مأموریتهای خود مجهز باشند» نیاز دارد: ارتش آلمان باید منعکسکننده «اهمیت و جایگاه واقعی» این کشور باشد. به گفته شولتس، دولت آلمان اقداماتی را در این زمینه انجام داده است و حتی قصد دارد به اوکراین سلاح بفرستد: هزار سلاح ضد تانک و 500 موشک استینگر. نکته باورنکردنیتر اینکه این چرخش 180 درجهای از حمایت حیرتآور 78 درصدی افکار عمومی آلمان برخوردار است و اکنون آنها هزینههای نظامی بسیار بیشتر برای آلمان را تأیید میکنند و با کمال میل هزینه آن را پرداخت خواهند کرد.
این یک تغییر اساسی در تعریف آلمان از خود و درک گذشتهاش است: سرانجام آلمانیها فهمیدهاند که درس تاریخ برای آنها این نیست که باید همیشه صلحطلب بمانند. درس واقعی این است که آلمان باید از دموکراسی دفاع کند و با چهره مدرن فاشیسم در اروپا مبارزه کند؛ اما تنها آلمانیها نیستند که تغییر کردهاند، در سرتاسر اروپا، مردم متوجه میشوند که در قارهای زندگی میکنند که وقوع جنگ، در زمان خودش و در کشورهای خودشان، دیگر امری غیرممکن نیست. افراط در اصرار به «وحدت» و «همبستگی» اروپایی، همراه با «سیاست خارجی مشترک» در اتحادیه اروپا، معنایی پیدا کرده است که بیشتر تخیلی بوده تا واقعیت. در تئوری، اتحادیه اروپا یک سخنگوی واحد برای سیاست خارجی این اتحادیه دارد، اما در عمل، رهبران اروپایی این کار را به افرادی واگذار کردهاند که اطلاعات کمی درباره روسیه دارند و واکنش آنها در هنگام رفتار نادرست روسیه، همیشه صرفا ابراز «نگرانی عمیق» است. فدریکا موگرینی، مسئول سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپا، بیش از آنکه به فکر تقویت روابط این اتحادیه با اوکراین باشد، به توسعه روابط با کوبا علاقه داشت. جوزپ بورل، مسئول فعلی سیاست خارجی اتحادیه اروپا هم سال گذشته در دیدار با سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، شاهد برخوردی تحقیرآمیز بود اما واکنشی نشان نداد. اکنون ناگهان همهچیز تغییر کرده و ابراز «نگرانی عمیق» جای خود را به اقدام واقعی داده است. با گذشت کمتر از یک هفته از حمله روسیه، اتحادیه اروپا نهتنها تحریمهای شدیدی را علیه بانکها، شرکتها و مقامهای روسی اعلام کرده است - تحریمهایی که اروپاییها را نیز تحت تأثیر قرار میدهد - بلکه تاکنون 500 میلیون دلار کمک نظامی به اوکراین ارائه کرده است.
علاوه بر این، هرکدام از کشورهای اروپایی مانند فرانسه و فنلاند نیز برای اوکراین سلاح میفرستند و تحریمهایی افزونتر را علیه روسیه اعمال میکنند. فرانسویها میگویند که در حال تهیه فهرستی از داراییهای الیگارشهای روسی، از جمله ماشینهای لوکس و قایقهای مجلل تفریحی، هستند تا آنها را توقیف کنند. اروپاییها ناگهان برخی از تردیدهای خود درباره عضویت اوکراین در نهادهای خود را کنار گذاشتهاند. هفته گذشته پارلمان اروپا نهتنها از زلنسکی خواست تا بهطور مجازی در جلسه پارلمان صحبت کند، بلکه اعضای پارلمان او را مورد تشویق قرار دادند. پس از آن هم نمایندگان پارلمان اروپا به درخواست زلنسکی برای عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا رأی مثبت دادند. الحاق به اتحادیه اروپا یک فرایند طولانی است و حتی اگر اوکراین از جنگ با روسیه به سلامت خارج شود هم بلافاصله اتفاق نمیافتد؛ اما مهم این است که این ایده مطرح شده و با وجود آنکه اوکراین مکانی دورتر است و بهدرستی فهمیده نمیشود، اکنون بخشی از تصورات جمعی قاره اروپاست، بخشی از معنای واقعی اروپا.
چهره تازه اوکراین
خود اوکراین نیز هرگز دوباره مثل سابق نخواهد شد. رویدادها آنچنان سریع اتفاق میافتند که نمیتوان حدس زد که در ادامه چه اتفاقی میافتد اما آنچه تغییرناپذیر است، این است که وقایع پس از حمله روسیه به اوکراین، نهتنها درک جهان از اوکراین، بلکه تصور اوکراینیها از خودشان را هم تغییر داده است.
تا قبل از این جنگ، گفتوگو در واشنگتن و برلین همیشه بر محور پوتین و جو بایدن، سرگئی لاوروف و آنتونی بلینکن، ناتو و روسیه متمرکز بود و این همان چیزی بود که دانشگاهیان و صاحبنظران دوست داشتند: موضوعات بزرگ، کشورهای بزرگ. در این گفتوگوها، همانطورکه جان مرشایمر، دانشمند علوم سیاسی در سال 2014 گفته بود، اوکراین چیزی بیش از «یک دولت حائل با اهمیت استراتژیک عظیم برای روسیه» نبود؛ اما اوکراینیها اکنون خود را در قلب ماجرا قرار دادهاند. در نتیجه هزاران نفر برای دفاع از کشورشان دست به انتخابهایی میزنند که قبل از جنگ حتی نمیتوانستند تصورش را بکنند. تجربه یک دهه مبارزه با پروپاگاندای حکومت روسیه سرانجام به ثمر نشسته است و اوکراینیها خود را به عنوان یک ملت واقعی نشان دادهاند. این جنگ حتی اگر پایان بدی داشته باشد و منجر به خونریزی بیشتر شود، هر اوکراینی که در این لحظه زندگی کرده، همیشه به یاد میآورد که مقاومت در برابر اشغالگر چه احساسی داشت و این برای دهههای آینده اهمیت بسیاری دارد.
درباره روسیه چطور؟ آیا روسیه همیشه محکوم به این است که یک دولت بدخواه و یک امپراتوری عقبمانده باشد که همیشه در تلاش است تا نقش قدیمی خود را بازیابد؟ آیا این ملت عظیم، پیچیده و متناقض همیشه باید توسط نخبگانی رهبری شود که میخواهند ثروتش را بدزدند و به مردم ظلم کنند؟ آیا حاکمان روسیه همیشه به جای ایجاد رفاه برای مردم خود در رؤیای فتح دیگر سرزمینها خواهند بود؟
درحالحاضر بسیاری از روسها حتی نمیدانند در اوکراین چه اتفاقی میافتد. تلویزیون دولتی روسیه هنوز اعتراف نکرده که ارتش روسیه با موشک به کییف حمله کرده، بنای یادبود هولوکاست را بمباران کرده یا بخشهایی از مرکز خارکیف و ماریوپل را ویران کرده است. در عوض، دستگاه پروپاگاندای پوتین به روسها میگوید که در حال انجام یک اقدام پلیسی- امنیتی در استانهای شرق اوکراین است. مخاطب روس هیچ اطلاعاتی از رسانههای رسمی حکومت روسیه درباره تلفات، خسارات جنگی یا هزینههای جنگ دریافت نمیکند و حتی میزان واقعی تحریمها گزارش نشده است. تصاویری که در سرتاسر جهان دیده میشود - برای مثال بمباران برج تلویزیونی کییف - در اخبار شبکههای تلویزیونی روسیه قابل مشاهده نیست.
در چنین شرایطی مخالفان پوتین تلاش میکنند اطلاعات واقعی را منتشر کنند. یوری داد، وبلاگنویس مشهور با پنج میلیون دنبالکننده در اینستاگرام، تصاویری از حمله موشکی به ساختمانهای مسکونی در اوکراین منتشر کرده است. کانال یوتیوب الکسی ناوالنی از مخالفان سرشناس پوتین که در زندان به سر میبرد، به افشاگری جنایت روسیه برای 6.4 میلیون مشترک خود میپردازد. میلیونها روس به دلیل داشتن دوستان و آشنایان در اوکراین میدانند که پوتین به همسایهای که آنها را دشمن خود نمیداند، حمله کرده است.
اگر واقعیت عیان شود و جزئیات ماجرا در روسیه روشنتر شود، چه اتفاقی میتواند رخ دهد؟ چه خواهد شد اگر روسها هم در نهایت بتوانند همان تصاویری که جهان از حمله به اوکراین میبینند را مشاهده کنند؟ اگر بهای این خشونت بیهوده برای آنها هم ملموس شود چه اتفاقی میافتد؟ عدم محبوبیت این جنگ بیشتر خواهد شد و با گستردهترشدن آن، با روسیه متفاوتی روبهرو خواهیم بود. روسهایی که در سال 1991 به خیابانها سرازیر شدند تا سقوط اتحاد جماهیر شوروی را جشن بگیرند، روسهایی که به انتخابات جعلی سال 2011 اعتراض کردند، روسهایی که سال گذشته و در سراسر این کشور برای اعتراض به دستگیری ناوالنی به خیابانها آمدند، روسهای ثروتمند و فقیر، شهری و روستایی که نمیخواهند کشورشان یک امپراتوری شیطانی باشد. شاید تعداد آنها به اندازهای گسترش یابد که اهمیت پیدا کند و ماهیت حکومت خود را نیز تغییر دهند.