نگاهی به خشونتهای خانگی؛ واقعیت تلخ این روزهای ما
خانههایی که قتلگاه میشوند
امنترین نقطه برای هر فردی باید خانه و خانواده او باشد، مکانی گرم و مملو از آرامش که بستر اغلب شکوفاییهای فردی ما خواهد شد؛ اما بسیارند زنان و کودکانی که هرگز واژه امنیت روانی و جسمانی برایشان ملموس نبوده باشد. خشونتهای خانگی از آسیبهای جسمی و روحی تا قتل و بیجانکردن یکی از اعضای خانه، مواردی که اخبار آن در این سالها بیشتر از گذشته هم شده است، در بسیاری موارد هم هیچ خبری از این قبیل وقایع در رسانه درج پیدا نمیکند و اگر هم به اطلاع جامعه برسد، جز سوگواری چیزی عاید این قربانیان نخواهد شد.
نسترن فرخه: امنترین نقطه برای هر فردی باید خانه و خانواده او باشد، مکانی گرم و مملو از آرامش که بستر اغلب شکوفاییهای فردی ما خواهد شد؛ اما بسیارند زنان و کودکانی که هرگز واژه امنیت روانی و جسمانی برایشان ملموس نبوده باشد. خشونتهای خانگی از آسیبهای جسمی و روحی تا قتل و بیجانکردن یکی از اعضای خانه، مواردی که اخبار آن در این سالها بیشتر از گذشته هم شده است، در بسیاری موارد هم هیچ خبری از این قبیل وقایع در رسانه درج پیدا نمیکند و اگر هم به اطلاع جامعه برسد، جز سوگواری چیزی عاید این قربانیان نخواهد شد.
مانند سارا که پیش از سال جدید یک روز در بگومگویی با برادر، حرف از قصد مهاجرتش همراه دو فرزند نوجوان خود به میان میآورد که در آخر این مشاجره خانوادگی منجر به کشتهشدن این مادر ۳۳ساله با قمهای به دست برادرش میشود یا مادر رامهرمزی که بعد از قتل سه فرزندش، خود را هم میکشد، خبرهای تلخ اما واقعی که این روزها کم به گوشمان نمیرسد و داغ خشونتهای گذشته مانند قتل رومینا، مونا و دیگر زنان را در کنار بیثمرماندن لایحه امنیت زنان داغتر میکند. عالیه شکربیگی، جامعهشناس و استاد دانشگاه، به این نکته اشاره میکند که خشونت یک علت ندارد؛ بلکه معلولی است که علتهای خیلی زیاد دارد، در واقع مسائل بیشماری وجود دارد که یکی از زوجین دچار جنون آنی شود و بچه و همسر خود را بکشد؛ کمااینکه در این سالها شاهد این مرگهای خاموش هم بودهایم که بسیاری از آنها اصلا رسانهای نمیشوند، همانها هم که اخبارش به رسانه میرسد حکایت از فروپاشی تعادل نهاد خانواده در ایران دارد.
همچنین درمورد خشونتهای خانگی، عدم حمایتهای کافی سازمانهای مربوطه مانند اورژانس اجتماعی و بهزیستی به چشم میخورد، حمایتهایی که اگر در زمان مناسب وجود داشت، جان زنان و کودکان بسیاری نجات یافته بود. رضا شفاخواه، وکیل پایهیک دادگستری هم به همین موضوع اشاره میکند که اگر بهعنوان همسایه با اورژانس تماس بگیریم که صدای وحشتناکی از خانه همسایه میآید و احتمال دارد قتلی صورت بگیرد، پاسخی که میدهند این است که باید از مقام قضائی دستور ورود به منزل بگیریم و با مشایعت نیروی انتظامی حضور پیدا کنیم. همه اینها در حالی است که آن زمان اتفاقی که نباید، افتاده و از بحران گذشته است.
اقدامات کُند اورژانس اجتماعی در برابر خشونتهای خانگی
رضا شفاخواه، وکیل پایهیک دادگستری، ضمن اشاره به اینکه موضوع خشونتهای خانگی را باید از ابعاد مختلف بررسی کرد، اضافه میکند: اما از لحاظ حقوقی باید اشاره کنم که همه جای دنیا معمولا سعی میکنند تا نهادی تحت عنوان اورژانس اجتماعی داشته باشند. باید این سازمان ارتباط تنگاتنگی با قوه قضائیه و دادگستری داشته باشد تا اقدام لازم صورت گیرد؛ اما در ایران ما مداخله فوری و سریع نداریم و فعالان اجتماعی میدانند نهادی تحت عنوان اورژانس اجتماعی بههیچعنوان برای این میزان معضلات مناسب نیست، در کنارش چقدر از مردم ما از وجود چنین سازمانی اطلاع دارند؟ حتی یک فرد تهرانی هم اغلب بیخبر است، چه برسد به فرد روستایی، در کنارش هم صداوسیما هیچگونه سعی و تلاشی برای معرفی این سازمان نداشته است.
او ادامه میدهد: ما با ساختار فشل اورژانس اجتماعی روبهرو هستیم، بارها درمورد خشونت خانگی و کودکآزاری تماس گرفتهایم که گفتهاند این وقت شب بدون دستور قضائی نمیتوانیم کاری کنیم، ماشین نداریم، راننده بیمار است و... که همه اینها نشان میدهد هیچ شناختی نسبت به معضلات اجتماعی وجود ندارد و فقط نهادی تشکیل شده که بگوید ما هم چنین کارهایی را انجام میدهیم. با این شرایط پاسخ مناسبی به این حجم آسیبها وجود نخواهد داشت، حدود ۱۲۴ خانه امن برای زنان داریم که اگر هرکدام ۲۰، ۳۰ نفر را هم پذیرش کنند، این میزان بسیار کم است. قابل ذکر است که معمولا اورژانس اجتماعی مواردی را باور میکند و به آن اتکا میکند که از طرف سازمانهای مردمنهاد گزارش شده باشد؛ یعنی اگر بهعنوان همسایه تماس بگیری و گزارش خشونت بدهی مراجعه نمیکنند که از این دست تماسها هم زیاد دارند؛ اما حتی باور هم کنند، باید کارمند یا مددکار سازمان به دستگاه قضا و دادستان مربوطه مراجعه کند و مراحل قضائی را طی کند، مجوز را از قاضی بگیرد و به کلانتری برود که آنجا هم معمولا نیروی کافی نیست و مأموران درگیر جرم و جنایت هستند و این مسائل برایشان یک موضوع لوکس محسوب میشود و برای نیروی انتظامی معمولا برخلاف شعار روی بازویشان پیشگیری تعریف نشده و باید جرمی اتفاق بیفتد تا اقدام کنند. حتی اگر به مرحله ورود به منزل هم برسد، بازپرس باید ذکر کرده باشد در صورت بازنکردن در را بشکنید؛ چون در بسیاری موارد که این موضوع ذکر نشده، با وجود حکم ورود به منزل مأمور در را نمیشکند؛ چون تخریب اموال محسوب میشود. دراینصورت آن حادثه و جنایت هم اتفاق افتاده و همه چیز به کندی پیش رفته است، بعد هم در رسانه خبری از قتل سه فرزند به دست مادر خود یا قتل یک زن به دست همسرش را میشنویم. حال تمام این موارد درمورد شهر تهران و پایتخت است؛ اما در روستاها شرایط بسیار سختتر خواهد بود. همچنین معمولا این اتفاقات اغلب در مناطق حاشیه و فقیرنشین اتفاق میافتد و متأسفانه بیشتر اقشار آسیبپذیر درگیر این خشونتها میشوند؛ چون در مناطق شهری اگر اتفاقی هم بیفتد، نهایتا همسایهها به سازمان یا ارگانی اطلاع میدهند؛ اما در مناطق روستایی که مخصوصا مسیر رفتوآمد سختی هم دارد، اینطور نخواهد بود. در یکی از روستاهای کردستان همسایهها میگفتند مردی زنش را به دلیل خیانت کشت و در حیاط خانه خاک کرد و هیچ آبی هم از آب تکان نخورد؛ چون اصلا شرایط آنجا متفاوت بوده و راههای ارتباطی محدودی دارد.
قانون، زن را جنس دوم کرده
عالیه شکربیگی، جامعهشناس و استاد دانشگاه، یکی از عوامل خشونت خانگی را وضعیت اقتصادی خانوادهها میداند که در این مدت بحرانیتر از گذشته هم شده است و ادامه میدهد: توجه کنید که الان اقتصاد خانوادهها به یک مسئله تبدیل شده که بعضا ممکن است خانواده امکان برآوردهکردن نیاز اولیه خود را نداشته باشد و دراینمیان مانند انبار باروتی که هر لحظه منفجر شود، خواهد بود و این موضوع خشونت را که در بالاترین حد خود قتل خانوادگی است، در پی خواهد داشت. پس خشونت یک علت ندارد؛ بلکه معلولی است که علتهای خیلی زیاد دارد؛ مسائل بیشماری وجود دارد که یکی از زوجین دچار جنون آنی شود و بچه و همسر خود را بکشد؛ کمااینکه در این سالها شاهد این مرگهای خاموش هم بودهایم و بسیاری هم اصلا رسانهای نمیشوند؛ همانهایی که اخبارش به رسانه میرسد، حکایت از فروپاشی تعادل نهاد خانواده در ایران دارد. در همین موضوع خشونت، باید بررسی شود که در کدام خانوادههای ایرانی این اتفاقات بیشتر رخ میدهد، خانواده سنتی، ایرانی، مدرن یا در حال گذار که جای بحث دارد، باید دید که با چه بحرانهایی دستوپنچه نرم میکنند. در کنار این، تعاملات عاطفی اعضای خانواده هم اهمیت دارد. در ساحتی که عاطفه رنگ باخته و طلاق عاطفی یک امر بحرانزاد تلقی میشود، پیامدهای خشونت خانگی به این موضوع اثر خواهد گذاشت.
او ادامه میدهد: موضوع دیگر عدم توانایی خانوادهها در گفتوگوکردن با یکدیگر است، در جایی که گفتوگو و عقلانیت ارتباطی نباشد، در نتیجه زبان زور حاکم میشود و کسی که قدرت بیشتر دارد برنده است که در این شرایط اغلب مردان قدرت بیشتر دارند، در این شرایط نهاد خانواده به میدان مبارزه تبدیل خواهد شد. این نشانههای پدرسالاری خانه در جامعه و نهادهای قانونگذار وجود دارد و نگاهها کاملا مردانه است، شما وقتی به قتلهای ناموسی مثل قتل رومینا به دست پدر و مونا به دست همسر نگاه میکنید، متوجه میشوید قوانینی وجود دارد که پدر خانواده با وجود قتل فرزند، قصاص نخواهد شد. چون قوانین و تصویب آن با نگاه مردانه صورت میگیرد که برای نیمی دیگر از جمعیت که زنان هستند هم تصمیم میگیرند، زن جنس دوم در نظر گرفته میشود و خشونت خانگی ریشه میدواند؛ چون قوانین حمایتگری برای مردان وجود دارد؛ بنابراین نیاز به بازنگری قوانین قانون اساسی وجود دارد تا قوانین برای زنان و مردان به شکل عادلانه اجرائی شود.