از غفلت تا غارت فرصت
تعطیلات نوروز، بعد از دو سال کرونا، دلپذیر و مطبوع بود. روزها با دیدار اقوام و پرسهزدن در کوچهها و خیابانهای تبریز نازنین گذشت که بوی خوش کودکی میداد. فرصتی شد چند روزی به یک شهر مرزی در شرق ترکیه بروم. سه، چهار سال پیش، این شهر را دیده بودم و انگار شهر دیگری شده بود؛ بزرگتر و پُرزرقوبرقتر و همه به لطف سیل گردشگران ایرانی.
تعطیلات نوروز، بعد از دو سال کرونا، دلپذیر و مطبوع بود. روزها با دیدار اقوام و پرسهزدن در کوچهها و خیابانهای تبریز نازنین گذشت که بوی خوش کودکی میداد. فرصتی شد چند روزی به یک شهر مرزی در شرق ترکیه بروم. سه، چهار سال پیش، این شهر را دیده بودم و انگار شهر دیگری شده بود؛ بزرگتر و پُرزرقوبرقتر و همه به لطف سیل گردشگران ایرانی. همه شهر مملو از ایرانیانی بود که با کیسههای بزرگ خرید، از این مغازه به آن مغازه میرفتند. صدها فروشگاه مجلل، پُر و خالی میشد و ترکها با درک درست از این فرصت طلایی، همه امکاناتشان را برای جلب رضایت گردشگران بسیج کرده بودند.
آن همه هتل بزرگ و کوچک، پُر از مسافر بود و جای خالی نداشتند. معلوم بود دولت برای جلب مسافر و گردشگر به هتلها و آژانسهای مسافرتی سوبسید خوبی میدهد. هزینه یک تور، شامل حمل مسافر از ترمینال به مرز رازی و از مرز تا دم هتل، چهار شب و پنج روز اقامت در هتل با صرف صبحانه خوب و مفصل، برای هر نفر حدود دو میلیون تومان تمام میشد و این در مقایسه با قیمتهای نجومی و باورنکردنی اقامتگاه در شمال، کیش، قشم، اصفهان و شیراز مفت بود. تازه میگفتند به خاطر تعطیلات عید و هجوم مسافر، قیمتها بالا رفته و قبلا هر نفر یکمیلیونو 200 تومان بوده و البته با هتلهای ارزانتر، تا 800 هزار تومان هم میشد این سفر را رفت.
کشور همسایه ما از توریسم درآمد بسیار خوبی کسب میکند و هر سال پذیرای خیل میلیونی ایرانیانی است که پسانداز خود را با طیب خاطر در جیب آنها خالی میکنند و رونق و آبادی را نصیبشان میکنند. این در حالی است که ما بهترین مکانهای مستعد گردشگری داریم و همه تشنه سرمایهگذاری و نقدکردن استعدادها هستند و دریغ و صد دریغ از غفلتهای بزرگ و نابخشودنی مدیران کممایه که فرصتها را به تاراج میدهند. گردشگری، نیاز جدی به هماهنگی همه بخشها دارد که با همافزایی موجبات رشد این صنعت را فراهم کنند.
نمونهای از ناهماهنگی ادارات و مدیران را بعینه دیدم. ترکیه با لطف پول سرشار ایرانیان، ساختمان مرزی مجهز و خوبی ساخته و با کارمندان آموزشدیده و حرفهای، نهایت تلاش خود را میکند که آب در دل توریست تکان نخورد. کنترلها همه نامحسوس است. ما وقتی وارد ایران شدیم، عملکرد ناجا و گمرک خوب بود و معطلی نداشتیم، اما وقتی از مرز رازی تا سهراهی خوی آمدیم، در آنجا همه گذرنامهها را جمع کردند و به ساختمان کوچکی بردند که تابلویی نداشت و توضیحی هم نمیدادند. چندین اتوبوس و ون منتظر بودند که چک امنیتی صورت بگیرد. یک اتوبوس، نزدیک سه ساعت آنجا علاف بود و هنوز گذرنامهها را نداده بودند. حوصله همه مسافران سر آمده و کلافه بودند. بچهها گریه میکردند. هیچ امکاناتی وجود نداشت و اجازه پیادهشدن از ماشین را نمیدادند. راننده میگفت در اینجا وقتی شیفت یک مدیر سختگیر است، همینطور ساعتها معطل میشویم و پیگیریهای رانندگان هم برای اصلاح نتیجهای نداشته است و به کسی پاسخگو نیستند. ما تا اذان مغرب معطل بودیم و بعد از دو ساعت، مأموری وارد ماشین شد و از مسافران سؤال کرد که محل کارشان کجاست و گذرنامهها را تحویل داد. عجیب بود که چطور در خود مرز این کنترلها را نمیکنند. همین ناهماهنگی در بخشهای دیگر هم دیده میشود. قیمت خانه و ویلا حساب و کتابی ندارد. هر کسی سعی میکند مسافر را سرکیسه کند. مدیران هم مشغول مصاحبه و خبر هستند.
غفلت از فرصت بزرگ صنعت گردشگری، علیرغم همه وعده و وعیدها، محسوس است و جای کار بسیار دارد. شکوفایی این بخش راهبردی برای اقتصاد محتضرمان، حکم نوشدارو دارد و نیازمند ارادهای بزرگ است که توان احیا و سرخطکردن همه واحدهای ذیربط را داشته باشد.