مقصد مهاجرت جوانان ما کجاست و چرا؟!
در پی قبولی در کنکور دکترای اعزام به خارج سال ۱۳۷۱ و سپریکردن سالهای متعاقب آن، برای محققکردن بورسیه تحصیلیام از وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، موفق به اخذ پذیرش تحصیلی از چند دانشگاه از کشورهای انگلیسیزبان شدم؛ اصطلاحا «تاپتن» (۱۰ دانشگاه با رتبه معتبر علمی) که فهرستشان را خود وزارت علوم به دانشجویان بورسیه میداد و تشویق میکرد از بین همانها پذیرش بگیریم.
شیرین احمدنیا*
در پی قبولی در کنکور دکترای اعزام به خارج سال ۱۳۷۱ و سپریکردن سالهای متعاقب آن، برای محققکردن بورسیه تحصیلیام از وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، موفق به اخذ پذیرش تحصیلی از چند دانشگاه از کشورهای انگلیسیزبان شدم؛ اصطلاحا «تاپتن» (۱۰ دانشگاه با رتبه معتبر علمی) که فهرستشان را خود وزارت علوم به دانشجویان بورسیه میداد و تشویق میکرد از بین همانها پذیرش بگیریم. یادم هست معاونت وقت وزارت علوم، در ایام نزدیک به اعزام ما، همه را جمع و برایمان سخنرانی کرد که شاید مهمترین بخش سخنرانیشان که خوب به خاطرم مانده، آماری بود که ارائه دادند و این آمار حاکی از آن بود که از میان کل دانشجویان بورسیه اعزام به خارج دورههای قبل، فقط چهار درصد بازگشتهاند. در آن سالها هر دانشجوی بورسیه، قبل از خروج از کشور، باید مبلغی و بعدتر ملکی را به عنوان وثیقه، رهن وزارت علوم میکرد تا برای بازگشت دانشجویان به کشور حکم ضمانت داشته باشد.
رقم 500 هزار تومان وثیقه را در مورد نسلهای قبلی خاطرم هست که وقتی به دوره من رسید، این رقم به 20 میلیون تومان افزایش یافته بود که در آن زمان البته مبلغ درخور توجهی به حساب میآمد. معاون وقت وزارت علوم ما را مخاطب قرار داده بودند تا مسئولیتمان در قبال وطن را یادآوری کنند. از ما انتظار داشتند مسیر اکثریت منتخبان قبلی کنکور اعزام را که رفتند و بازنگشتند، انتخاب نکنیم.
تازه این در شرایطی بود که این منتخبان، بنا بر قاعده، از انواع ارزشیابیهای اخلاقی، عقیدتی، تعهد و... هم پیروز بیرون آمده و تصور میرفت که خادمان آتی وطن باشند. هیچ اطلاعی ندارم که از کل همسفران من در آن سالها چه نسبتی به وطن بازگشتند تا در عمل دین خود را به وطن ادا کنند.
برخی را میشناسم که بازگشته و همکارانم در دانشگاههای مختلف کشور را تشکیل میدهند. امروز اما مسئله جوانان کشور محدود به سرنوشت بورسیهها نمیشود. آنچنان که آمارهای روز کشور نشان میدهد و نگرانیهای مسئولان را نیز به صورت گستردهای برانگیخته، ذهنیت معطوف به مهاجرت به خارج از کشور در میان خیل عظیم جوانان هست؛ چه به قصد ادامه تحصیل، چه به قصد اشتغال یا سایر انگیزهها -یا همان جاذبهها و دافعهها- باشد.
این موضوع، در فهرست اولویتهای پژوهشی وزارت ورزش و جوانان نیز انعکاس یافته و به سوژه پژوهشی رایج در دانشگاهها و مراکز پژوهشی نیز تبدیل شده و هرچند به یافتههای ملموسی نیز منتهی شده، اما سؤال اصلی این است که در این سالها، کدام تلاش مؤثر برای ایجاد انگیزه برای بازگشت جوانانی صورت گرفته است که به صورت بورسیه یا آزاد یا به هر طریقی راهی کشورهای دیگر شده و میشوند؟
از آن سو، به نظر میرسد مؤسسات شغلی یا آموزشی در کشورهای توسعهیافته به محض فارغالتحصیلیشان در کشورهای مقصد، در پیشکشکردن گزینههای جذاب و فرصتهای شغلی برای جذب جوانان نخبه ما درنگ نمیکنند؛ بگذریم که اینگونه فرصتسازیها حتی قبل از اینکه جوانان ما از ایران خارج شده باشند نیز صورت میگیرد. مثال آن، دانشآموختگان دانشگاه شریف است که میدانیم حتی پس از دریافت مدرک کارشناسی مورد توجه و دعوت از سوی دانشگاههای خارج با بورسیههای جذاب قرار میگیرند.
اگر فارغالتحصیلان، چه در داخل و چه در خارج از کشور، برای برنامهریزی مابقی سالهای زندگی به زادگاه خود فکر کنند، با کدام فرصتها برای دستیابی به شغل، درآمد و کیفیت زندگی با استانداردهایی که سزاوارش هستند، مواجهاند؟
با توجه به آمار قابل ملاحظه بیکاری جوانان، بهویژه فارغالتحصیلان دانشگاهی، آیا برنامهای برای استقبال و اصطلاحا دربرگرفتن (inclusion) ایشان تدارک دیدهایم؟ آیا غیر از تدارک وثیقههای سنگین که زمانی بهعنوان تنها تلاش برای پایبندکردن جوانان به خانه و کاشانه تصور میشد، راه دیگری هم پیشبینی شده است؟ بسیاری از بورسیههای آن دوران که جاذبههای مادی و رفاه و موقعیتهای شغلی برجسته کشورهای میزبانشان را تجربه کرده بودند، دیر یا زود درمییافتند که با حقوق چند ماه خود در آنجا، موفق به جبران مالی وثیقه مقرر میشدند و از خیر فک رهن ملکشان هم میگذشتند؛ وثیقهها چندان کارساز نبود.
با جوانان نمیتوان سادهانگارانه برخورد کرد. جوامعی که سرنوشت جوانان را جدی میگیرند، در تهیه و تدارک «سیاستهای جوانان» (youth policies) میکوشند.
هنگامی که صحبت از سیاستگذاری در حوزه جوانان میشود، منظور تعهدات و اقدامات حکومتها در جهت تضمین شرایط زندگی خوب و برخورداری جوانان از فرصتهای مناسب و مطلوب در زندگی است؛ یعنی تدارک انواع فرصتها و بسترسازی برای جلب مشارکتشان در جامعه؛ چراکه گفته میشود «سیاست جوانان هر کشوری، منعکسکننده چگونگی نگاه حکومت به جوانانش است». سیاستهای ملی در حوزه جوانان، برابر است با هر آنچه بر جوانان تأثیر میگذارد. سیاستهایی در زمینه تدارک حمایتهای اجتماعی، برابری جنسیتی، فرصت اشتغال، آموزش رسمی، حفظ و ارتقای سلامت، تأمین مسکن و نظایر آن را میتوان مثال زد.
در اتحادیه اروپا، سیاستهای جوانان بر استانداردهای دموکراتیک و حقوق بشر مبتنی است. اتفاقنظری شکل گرفته درباره اینکه رشد درآمد کشورها آنقدرها در توسعه انسانی جمعیت جوان تأثیرگذار نیست که تأمین فرصت برای زندگی بهتر جوانان و استقلال عملشان و اینکه کنشگران اصلی زندگی خود باشند. تعجبی ندارد که بهترین رتبهها از نظر «شاخص توسعه جوانان» در جهان را به ترتیب کشورهای آلمان، دانمارک، استرالیا، سوئیس و انگلستان به خود اختصاص دادهاند و کشورهای رده اول به عنوان مقصد مهاجرت تحصیلی جوانان در ردهبندی جهانی نیز مشتمل است بر ایالات متحده، انگلستان، استرالیا، فرانسه و آلمان که بهعنوان مراکز جذب مغزها شناخته میشوند.
* دانشیار جامعهشناسی دانشگاه علامهطباطبایی و عضو هیئتمدیره انجمن جامعهشناسی ایران