آرش نصراصفهانی در گفتوگو با «شرق»:
مسیر ادغام اجتماعی را باز کنیم
آرش نصراصفهانی دانشآموخته و فارغالتحصیل دکترای جامعهشناسی و پژوهشگر حوزه مسائل اجتماعی ایران است. او همواره به موضوع مهاجرت و مهاجران در ایران علاقه داشته و این مسئله دستمایه بسیاری از پژوهشهای او بوده است.
آرش نصراصفهانی دانشآموخته و فارغالتحصیل دکترای جامعهشناسی و پژوهشگر حوزه مسائل اجتماعی ایران است. او همواره به موضوع مهاجرت و مهاجران در ایران علاقه داشته و این مسئله دستمایه بسیاری از پژوهشهای او بوده است. با او درباره موج جدید مهاجرت به ایران و سیاستهای ایران در قبال مهاجران به گفتوگو نشستیم.
بیش از چهار دهه ایران میزبان پناهجویان افغانستانی است. طبق آمارها تعداد «مهاجران فاقد مدرک» در ایران دو یا سه برابر «پناهندگان» است. چه منطقی این رفتار را توجیه میکند که حجم بیشتر پناهجویان در ایران فاقد مدارک لازم و از خدمات شهروندی محروم هستند؟
دولت ایران خصوصا در دو دهه اخیر با یک دوراهی در سیاستگذاری مهاجرتی مواجه بوده است؛ از یک طرف حضور غیرقانونی پناهجویان افغانستانی در ایران یک چالش برای نظام سیاستگذاری است، چون هیچ اطلاعاتی از این افراد، محل سکونتشان، شغلشان و مانند آن وجود ندارد. اما از طرف دیگر اگر دولت بخواهد این جمعیت را شناسایی کند، مستلزم فراخوان سراسری و تشکیل پرونده و صدور کارت شناسایی برای همه افراد مراجعهکننده است. دولت در اجرای این قبیل طرحها همواره محتاط است زیرا تصور میکند ارائه مدرک شناسایی به پناهجویان افغانستانی به معنای ایجاد حق سکونت در ایران و ماندگارشدن در ایران است. به علاوه پس از هر طرح شناسایی مجددا گروههای جدید وارد ایران میشوند و دوباره یک جمعیت مهاجر غیرقانونی شکل میگیرد. اصل اساسی سیاست ایران در قبال پناهجویان افغانستانی همواره این بوده است که آنها تشویق به ترک ایران شوند و در نتیجه ارائه مدرک هویتی و خدمات و امکانات به پناهجویان ناقض این اصل کلی بهشمار میآید. حتی جمعیت ۷۵۰ هزار نفری که در طرح شناسایی اوایل دهه ۱۳۸۰ شرکت کرده و امروز کارت آمایش دارد و در آمار رسمی پناهنده شناخته میشود، درواقع پناهنده بالفعل است؛ یعنی ایران هیچگاه حاضر نشده برای این افراد پروندههای فردی تقاضای پناهندگی تشکیل دهد و مسیر ادغام اجتماعی را بر روی این گروه باز کند بلکه برعکس به دارندگان کارت آمایش پیشنهاد میکند برای دسترسی به خدمات بیشتر کارت آمایش خود را تبدیل به گذرنامه افغانستانی و ویزای ایران کنند. به علاوه اخیرا برای تمدید کارت آمایش پناهندگان مجبور شدهاند تذکره افغانستانی از سفارتخانه این کشور بگیرند. همانطورکه میدانید بخش زیادی از این پناهندگان در ایران متولد شدهاند و بر اساس ماده ۹۷۶ قانون مدنی ایران اگر کسی از پدر و مادر خارجی که یکی از آنها متولد ایران باشد، متولد شود، تابعیت ایرانی دریافت میکند. اجبار به دریافت تذکره یعنی ما پناهندگان را مجبور میکنیم تابعیت افغانستان را بپذیرند و در نتیجه از شمول این قانون خارج شوند. در نتیجه دولت همواره تلاش کرده موقعیت حقوقی پناهندگان و پناهجویان را تضعیف کرده و به روشهای مختلف قهری یا غیرقهری آنها تشویق به ترک ایران کند. پیامد این سیاست این است که پناهجویان فاقد مدرک حمایتی از دولت ایران دریافت نمیکنند و خصوصا اقشار آسیبپذیر آنها تنها در صورت دسترسی به کمک نهادهای بینالمللی میتوانند از حداقلی از زندگی انسانی برخوردار باشند.
در موج مهاجرت افغانستانیها متأثر از وقایع سال ۲۰۲۱ بسیاری نگران امنیت ایران به دلیل حضور تعداد زیاد مهاجر هستند اما کمتر کسی درباره خدماترسانی به این حجم بالای مهاجران در ایران سخن میگوید. کمااینکه پیش از این موج هم جمعیت پناهجویان افغانستانی در ایران با مشکلات متعددی در زمینه دریافت خدمات مواجه بود. با این حساب آیا باید منتظر یک موقعیت بحرانی در زمینه پناهجویان باشیم؟
از همان زمان که آمریکا اعلام کرد از افغانستان خارج میشود، ایران دو سیاست اصلیاش را علنا اعلام کرد؛ یکی اینکه مداخلهای در افغانستان نمیکند و دیگری اینکه پناهجویی نمیپذیرد. به دنبال همین سیاست همه کسانی که دستهجمعی از مرزها وارد میشدند، بدون امکان دسترسی به حمایتهای حقوقی و درخواست پناهندگی در ایران بلافاصله به افغانستان برگشت داده میشدند. تنها مسیر برای کسانی که از دست طالبان میگریختند، این بود که از راه قاچاق بهصورت غیرقانونی وارد ایران شوند. در میان این افراد کسانی بودند که تحصیلات عالی داشتند و از ترس مجازات طالبان به ایران پناه آوردند اما از آنجا که هیچ مسیر قانونیای برای درخواست پناهندگی وجود نداشت، همین افراد مجبور شدهاند با کارگری روزمزد در ایران زنده بمانند. البته همیشه هم در هراس از دستگیری و دیپورت هستند. تا زمانی که این مکانیسم اصلاح نشود، یعنی مسیرهای قانونی مهاجرت و اخذ پناهندگی به ایران متناسب با واقعیتهای موجود باز نشود، این شرایط تداوم خواهد داشت. پناهجویان مستأصل از هر راه ممکن خود را به ایران میرسانند و ایران هم بدون توجه به شرایط خاص هر فرد صرفا با دستگیری و عدم ارائه خدمات اولیه تلاش میکند آنها را از ایران خارج کند. کسانی که توان جسمی کار یدی دارند، میتوانند امورات خود را بگذرانند اما اقشار آسیبپذیر، سالمندان و کودکان بدون سرپرست در بدترین شرایط انسانی در ایران زندگی میکنند و هیچگونه حمایتی از سمت دولت دریافت نمیکنند.
کشیدن دیوار مرزی توسط ترکیه در غرب ایران چه تأثیری بر جمعیت پناهجویان فعلی در ایران دارد؟
ایران همواره برای بخشی از مهاجران، کریدور رفتن به اروپا محسوب میشود؛ چه کسانی که فقط از ایران عبور میکنند تا خود را به ترکیه برسانند و چه کسانی که مدتی در ایران کار میکنند تا هزینه سفر به اروپا را تأمین کنند. هرچه شرایط برای رسیدن به اروپا سختتر شود که شواهد نشان میدهد در همین مسیر هم حرکت میکنیم، طبعا ایران و پاکستان تنها مقاصد اصلی خواهند شد که پناهجویان افغانستانی برای زندهماندن به آنها پناه خواهند آورد. همه اینها ایجاب میکند ما نگاهمان به مقوله پناهجویی را تغییر دهیم. سیاستهایی که هدفشان تشویق به بازگشت و ممانعت از مهاجرت بیشتر از طریق محرومیت و بستن مسیر ادغام اجتماعی بوده، شکست خوردهاند. تنها مسیر پیشروی ما برای جلوگیری از بحران انسانی بازکردن مسیر ادغام اجتماعی به روی بخشی از پناهندگان و جذب آنها در جمعیت ایران است. به علاوه باید فرایندهای ورود قانونی را تسهیل کرده و دیپورت پناهجویان را نیز مستلزم طیشدن فرایندهای قضائی و حق افراد برای درخواست عدم عودت کنیم.
سیاستهای ایران در زمینه استفاده از نیروی انسانی پناهجویان چیست؟ با توجه به اینکه سالانه حجم زیادی از نیروی انسانی کشور به دلیل مهاجرت از کشور خارج میشوند، آیا برنامهای برای جایگزینی آنها با پناهجویان وجود دارد؟
از همان ابتدای دهه ۱۳۶۰ و بهواسطه تنش میان کارگران ایرانی و پناهندگان افغانستانی دولت اشتغال افغانستانیها را صرفا در بخشی از مشاغل کارگری ساده مجاز دانست که تا امروز هم وجود دارد. این یعنی حتی آن دسته از پناهندگانی که دهههاست در ایران زندگی میکنند، حتی اگر دانشگاههای ایران درس خوانده باشند، مهارت یا ثروت داشته باشند، بازهم شغل خود را باید از میان همین فهرست مشاغل کارگری اعلام کنند. البته پناهندگان بسیاری امروز بهطور غیررسمی در مشاغل دیگری هستند اما مهم این است که از لحاظ قانونی فقط میتوانند کارگر ساده در ایران باشند. درواقع ما افغانستانیها را جز موارد انگشتشمار استثنائی، فقط به عنوان کارگر ساده به رسمیت میشناسیم. همانطورکه گفتم، در موج اخیر در میان پناهجویان پزشک و مهندس و معلم هم وجود دارد اما همه آنها الان یا کارگر ساختمانی یا باربرند یا اگر شانس داشته باشند، در یک کارگاه خیاطی کار میکنند. درواقع الان در ایران یک نوع تبعیض شغلی در مورد افغانستانیها وجود دارد و مسیر رسمی ارتقای اجتماعی برای آنها بسته است. هدف قانونگذار ممانعت از جذب مهاجران افغانستانی در ایران است و این یعنی ما خود را از مهارتهای شغلی این جمعیت محروم میکنیم. امروز بسیاری کارگران ماهر افغانستانی به ترکیه مهاجرت میکنند؛ چون شرایط کاری بهتری برایشان وجود دارد. این وضعیت تا چه زمان قابل تداوم است و هزینههای تداوم آن برای ما چیست؟ اینها سؤالاتی است که باید به آن فکر کنیم.
علت برخورد خاص با حوادثی چون ماجرای مشهد چیست؟ روزانه در ایران چندین و چند نزاع شکل میگیرد. چرا از چنین رویدادی برداشتی علیه جمعیت پناهجویان میشود؟
تنش میان مهاجران خارجی و مردم محلی پدیده شایعی است و در ایران هم از همان سالهای ابتدایی حضور پناهندگان وجود داشته است. بخشی از این تنش ریشه در رقابت اقتصادی دارد و مردم محلی تصور میکنند مهاجران شغلهای آنان را گرفتهاند. از ابتدای دهه ۱۳۷۰ ایران در چارچوب سیاست بازگشت پناهندگان و برای توجیه اقدامات قهری تلاش کرد در فضای عمومی افغانستانیها را عامل جرم، اعتیاد، بیماری و ناامنی معرفی کند. رسانهها در طول این سالها نقش بسیار پررنگی در اهریمنسازی از پناهندگان افغانستان داشتهاند و به نوعی هراس جمعی از حضور پناهندگان دامن زدهاند. از زمان قدرتگرفتن طالبان در میانه دهه ۱۳۷۰ پناهندگان افغانستانی در ایران به عنوان تهدید امنیتی هم تلقی شدند که میتوانند پیادهنظام طالبان و بعدها داعش در ایران باشند. متأسفانه برخی در ایران موضوع پناهندگان را در چارچوب اختلافات مذهبی شیعه و سنی میبینند و تغییر ترکیب جمعیتی را یک تهدید تلقی میکنند. مجموعه این موارد باعث شکلگیری نگرش منفی در بخشی از جامعه ایران نسبت به پناهندگان شده که همواره وجود دارد اما در برخی رویدادهای خاص مجال بروز بیشتر پیدا میکند.