|

درد نان و دوربین تاریخ!

«مردم پایتخت از بی‌نانی پریشان‌حال بودند، دکان‌های نانوایی پر و شلوغ و با این راه‌های بد، غله به شهر نمی‌رسید. گرسنگی شرم زنان را برده بود؛ به هر کس در کوی و برزن می‌رسیدند، یاری می‌جستند. روز هفدهم شعبان 1277 شاه از شکار بازمی‌گشت که انبوه چندهزارنفری زنان جلوی او را گرفتند، نان خواستند و پیش چشم شاه دکان نانوایی را چپاول کردند. همین‌که شاه به قصر خود رسید، به دستور او دروازه‌های شهر را بستند... و از بالای قصر با دوربین به ازدحام مردم می‌نگریست... .کلانتر با گروهی از گماشتگان به جمعیت زنان حمله بردند؛ خودش (کلانتر) با چوب‌دستی که داشت چند نفر را کتک زد، به ضرب چوب او از زنی خون جاری شد و از زنان شیون و فغان برخاست.

«مردم پایتخت از بی‌نانی پریشان‌حال بودند، دکان‌های نانوایی پر و شلوغ و با این راه‌های بد، غله به شهر نمی‌رسید. گرسنگی شرم زنان را برده بود؛ به هر کس در کوی و برزن می‌رسیدند، یاری می‌جستند. روز هفدهم شعبان 1277 شاه از شکار بازمی‌گشت که انبوه چندهزارنفری زنان جلوی او را گرفتند، نان خواستند و پیش چشم شاه دکان نانوایی را چپاول کردند. همین‌که شاه به قصر خود رسید، به دستور او دروازه‌های شهر را بستند... و از بالای قصر با دوربین به ازدحام مردم می‌نگریست... .کلانتر با گروهی از گماشتگان به جمعیت زنان حمله بردند؛ خودش (کلانتر) با چوب‌دستی که داشت چند نفر را کتک زد، به ضرب چوب او از زنی خون جاری شد و از زنان شیون و فغان برخاست. شاه برآشفت. کلانتر را فراخواند و بی‌درنگ فرمان داد ریشش را ببرند و او را به چوب و فلک ببندند و به طنابش انداختند و جسد برهنه کلانتر را در بازار روی زمین کشاندند و تا سه روز او را از پا در میدان شهر آویزان کردند... اما مشکل نان حل نشد» (اندیشه ترقی و حکومت قانون- فریدون آدمیت). غم نان، قصه امروز ایران نیست؛ قصه پرغصه قرن و شاید قرن‌هاست. چنانکه شمه‌ای از آن در روایت فوق آمد. در تمام این موارد و ازجمله در مورد ذکرشده، وقتی کار به چالش اجتماعی می‌کشد، دولت‌ها به اجبار و منفعلانه و نه براساس خواست و اراده فعالانه و مبتنی بر ضرورت‌ها و یادگیری از تجارب گذشته و علم و دانش در پی اصلاحات می‌روند (مثل مغازه‌داری که صبح می‌آید کرکره را بالا می‌کشد، کارش را شروع می‌کند و عصر مغازه را می‌بندد، می‌رود و فردا دوباره همین روند است. انگار هیچ‌چیز در جایی جمع نمی‌شود که ما دریابیم این همه مشکلاتی که داشتیم، به چه علت بوده است» - دکتر نیلی- 7/12/140)،  اما اصلاحاتی غالبا نامنسجم، سطحی و زودگذر؛ چراکه متأسفانه اصلاحات واقعی و اساسی، سخت دشوار است و دشمنان قدرتمند خود را دارد، کسانی که معتقدند «هر تغییر و نوآوری مضر است و هر قانون و قاعده جدیدی که شورای دولت وضع کند، حاصلش عجز و ناتوانی دولت خواهد بود و در اساس استقلال حکمرانی رخنه خواهد افتاد» (اندیشه ترقی و حکومت قانون- فریدون آدمیت). تصمیمات یکی، دو روز اخیر دولت را که پس از مدت‌ها سردرگمی و اما و اگر درباره حذف ارزچهارهزارو 200 تومانی اتخاذ شد، می‌توان در قالب همان الگوی مألوف و تکرار روندهای منفعلانه ارزیابی کرد؛ اقداماتی که با گران‌شدن نان صنعتی، ماکارونی و... آغاز شد و ظاهرا قرار است با توزیع یارانه در قالب کالابرگ الکترونیکی به پنج کالا (نان، شیر، مرغ، تخم‌مرغ و روغن) و دستور بازگشت قیمت‌ها به شهریور سال قبل به سرانجام برسد و پرونده‌اش بسته شود. بازیگری در همان زمین بازی و با همان تاکتیک‌ها و نه ایجاد زمین بازی جدید و تجدیدنظر در تاکتیک‌های اشتباه قبلی! صرف‌نظر از وجود ابهامات و سؤالات بی‌شمار در نحوه اجرائی‌شدن تصمیمات اخیر اعم از میزان مهیابودن زیرساخت‌های الکترونیکی و وجود ساختار اداری و نظام بوروکراتیک کارآمد تا میزان سهمیه هر فرد و تکلیف بی‌شمار افراد فاقد کارت بانکی و جایگاه پول نقد در این معادله و... . سؤال اصلی آن است که هدف دولت از این طرح چیست (تک‌نرخی‌کردن ارز، پایان‌دادن به قیمت‌گذاری دستوری و حاکمیت قیمت‌های نسبی و...)؟ و آیا اصولا این راه به جایی ختم می‌شود یا سر از ناکجاآباد درمی‌آورد؟ متأسفانه با توجه به قرائن مختلف و از جمله تأکید شدید مسئولان دولتی بر اقدامات تعزیراتی و مقابله با گران‌فروشی هم‌زمان با آغاز طرح، فرض دوم بسیار به واقعیت نزدیک‌تر است. واقعیتی دردناک؛ چراکه سوابق تاریخی نشان می‌دهد دولتی که هم و غم آن و افق کارآمدی آن تأمین معیشت ارزان و نیازهای اولیه معیشتی مانند گوشت، مرغ و تخم‌مرغ برای مردم باشد و واژه «سفره» بیشترین کاربرد را در گفتارش داشته است، (دکتر نیلی - همان) هرروز وامانده‌تر و مستأصل‌تر شده و نه فقط آنکه «سفره» مردم رنگین‌تر نمی‌شود بلکه به‌واسطه کاهش شدید منابع طبیعی و مالی و افت سرمایه اجتماعی و حیف‌ومیل همین اندک منابع موجود به‌واسطه سیاست‌های غلط، سفره‌ها خالی‌تر و کار اصلاح امور بیش از پیش دشوارتر می‌شود. اصل قضیه آن است که دولت‌ها و در اینجا دولت سیزدهم باید بپذیرد وظیفه این دولت تأمین کالای عمومی است و نه تأمین کالای خصوصی که بر عهده بخش خصوصی است. اما متأسفانه کار برعکس است و هرروز بر میزان مداخلات دولت افزوده شده و مردم و بخش خصوصی هرچه بیشتر به حاشیه رانده می‌شوند؛ دولت‌هایی که به‌جای نگاه به آینده رو به گذشته دارند و دن‌کیشوت‌وار با توزیع انواع یارانه‌ها، انرژی و تسهیلات بانکی ارزان‌قیمت و اجرای انواع طرح‌های نمایشی به ضرب و زور اصرار بر پایین نگه‌داشتن قیمت‌ها دارند و نه آنکه در جهت افزایش درآمدها و ثروت عمومی حرکت کنند. به‌جای توزیع کیکی که هرروز کوچک و کوچک‌تر می‌شود، به فکر بزرگ‌کردن کیک اقتصاد باشند که این البته علم و هنر می‌خواهد. قضیه خیلی ساده است. باید همان راهی را رفت که همه کشورهای توسعه‌یافته رفته‌اند؛ تعامل و همکاری با جهان، جذب سرمایه و دانش و مدیریت متخصص، مشارکت‌دهی بخش خصوصی، ایجاد فضای رقابتی، نظام مالیاتی و مالی کارا، ارتقای نظام تأمین اجتماعی و... در نتیجه برای رشد اقتصادی، تولید ثروت، ایجاد اشتغال، ایجاد رفاه و... میان‌بری وجود ندارد، از تاریخ درس بگیریم!