نمایشگاه کتاب و تناقضهای پدیده نشر در ایران
بلوای بازار و کالاییشدن کتاب
سالها است که نشر کتاب در ایران وضعیتی تناقضآمیز دارد و بهخصوص در سالهای اخیر بر عمق این تناقض افزوده شده است. نمایشگاه کتاب تهران از نشانههای پررنگ این تناقض است. نمایشگاهی که در هر دورهاش چند میلیون نفر بازدیدکننده داشته و اگر ارقام بازدیدکنندگان هرسالهاش را با مشهورترین نمایشگاه کتاب جهان یعنی نمایشگاه فرانکفورت مقایسه کنیم، به نتیجهای میرسیم که مسئولان برگزاری نمایشگاه و سیاستگذاران فرهنگی در ایران اعلام میکنند: اینکه نمایشگاه کتاب تهران پرمخاطبترین نمایشگاه کتاب جهان است و از نظر گستردگی دومین نمایشگاه است.
پیام حیدرقزوینی
سالها است که نشر کتاب در ایران وضعیتی تناقضآمیز دارد و بهخصوص در سالهای اخیر بر عمق این تناقض افزوده شده است. نمایشگاه کتاب تهران از نشانههای پررنگ این تناقض است. نمایشگاهی که در هر دورهاش چند میلیون نفر بازدیدکننده داشته و اگر ارقام بازدیدکنندگان هرسالهاش را با مشهورترین نمایشگاه کتاب جهان یعنی نمایشگاه فرانکفورت مقایسه کنیم، به نتیجهای میرسیم که مسئولان برگزاری نمایشگاه و سیاستگذاران فرهنگی در ایران اعلام میکنند: اینکه نمایشگاه کتاب تهران پرمخاطبترین نمایشگاه کتاب جهان است و از نظر گستردگی دومین نمایشگاه است. از تناقضهای پدیده نشر کتاب در ایران یکی هم اینکه در جامعهای که میلی به کتابخواندن ندارد و آمار و ارقام نهادهای رسمی نیز آن را تأیید میکنند، یکی از پرمخاطبترین نمایشگاههای کتاب جهان برگزار میشود. جز این، در یک سال اخیر، به جز نمایشگاه کتابی که بعد از دو سال تعطیلی دوباره برگزار شد و بهتازگی به پایان رسید، چند نمایشگاه کتاب مجازی هم برگزار شده است و این بر تناقضهای موجود اضافه میکند؛ اما این تنها یکی از تناقضهای نشر کتاب در ایران است. در سالهای اخیر بیش از هر دوره دیگری قواعد بازار بر کار نشر کتاب مسلط شده و بلوا و بلبشویی بیحدومرز پدید آمده است.
از ارزش خواندن به ارزش اضافی: بفروشبودن
هر محصولی که تولید میشود ارزش استفاده دارد و ارزش کتاب در خواندنش نهفته است؛ اما کتاب نیز کالایی است که به بازار میآید و فروخته میشود و ارزشی دیگر هم پیدا میکند که ارزش مبادله است. سلطه قواعد بازار و روابط سرمایه در نشر کتاب در دستکم سه دهه اخیر روندی همواره فزاینده داشته و چنین است که امروز در بازار کتاب، سود تعیینکننده اول و آخر است. محتوا و کیفیت کتاب اهمیتی ندارد اگر که کتاب «بفروش» و سودآور باشد. نتیجه کالاییشدن و سلطه قواعد بازار هم همیشه یکی است: سود و فاجعه توأمان شکل میگیرند و تا حد نهایی بحران پیش میروند. حالا بازار کتاب ایران پر است از کتابهای بیکیفیتی که هیچ چیزی ندارند جز سود از پیش تعیینشده و در اینجا حد نهایی فاجعه بیخاصیتشدن کتاب است.
در این بازار قاعده نشر کتاب تنها یکی است و آن سودآوربودن است و شعار این بازار هم اینکه تنها کتابی منتشر میشود که بتواند خرج خودش را دربیاورد و به سود برسد. تا چند دهه پیش بودند ناشرانی که به پشتوانه اعتقاد به کارشان و با وجود آنکه میدانستند انتشار یک کتاب میتواند تنها زیان مالی به همراه داشته باشد کتاب را منتشر میکردند و هزینهاش را میپرداختند. انتشار کتاب فقط تولید کالایی برای فروش نبود؛ بلکه وظیفهای اجتماعی هم بود. از سوی دیگر این ناشران هر کتابی را هم منتشر نمیکردند؛ حتی اگر سود کتاب تضمینشده بود. با سلطه سرمایه اما اینک به دشواری میتوان چنین ناشری یافت.
افت تیراژ در برابر رشد تعداد عناوین
نتیجه بیخاصیتشدن کتاب افت فاحش تیراژ است. چندسالی است که مهمترین کتابهای ادبیات و علوم انسانی که هرکدام جریانی را در پی خود ساختهاند، با تیراژ 200 یا 300 نسخهای منتشر میشوند. بخشی از این آثار از دروس دانشگاهی به شمار میروند و تیراژ نازل آنها نشانهای است از اینکه این کتابها حتی توسط دانشجویان هم خریداری نمیشود. این هم تناقض دیگری است که از یک سو با افزایش تعداد دانشگاه و رشد تعداد دانشجویان روبهرو بودهایم و از سوی دیگر با سقوط تیراژ کتاب.
روی دیگر مسئله افت تیراژ، رشد تعداد عناوین منتشرشده کتاب در طول سالهای اخیر است. براساس آمارهای رسمی خانه کتاب در سال گذشته 103هزارو 805 عنوان کتاب منتشر شده است که از این میان 75هزارو 70 نسخه تألیف و 28هزارو 735 عنوان ترجمه بوده است. معاون امور فرهنگی وزارت ارشاد مدتی پیش گفته بود که در سال ۱۴۰۰ تعداد عناوین منتشرشده رشد ۱۹ درصدی را نسبت به مدت مشابه سال قبل نشان میدهد. درواقع در سالهای اخیر با روندی روبهرو بودهایم که در آن از یک سو تعداد عناوین کتاب همواره افزایش داشتهاند و در مقابل تیراژ کتاب کاهش داشته است.
تعداد عناوین منتشرشده در بازار کتاب ایران در طول یک سال را اگر با کشورهای پیشرفته مقایسه کنیم، نتیجهای عجیب به دست میآوریم و آن اینکه از این حیث نهتنها اختلافی با آنها نداریم؛ بلکه حتی میتوانیم در صدر هم قرار بگیریم؛ اما این آیا نشانهای است از پیشرفت یا چیزی در این میان سر جایش نیست که در آمار رسمی نادیده گرفته میشود. کامران فانی چند سال پیش با اشاره به این موضوع در گفتوگویی به «شرق» گفته بود:
«این نشانه بلبشو است. مجموعه متنوعی از آثار واقعا مبتذل، بیشکل، بیمحتوا، بیهیچی بازار کتاب ایران را اشباع کرده است. اینطور هم نیست که مخاطب بلافاصله بتواند این کتابها را تشخیص بدهد؛ چون نه در دوران مدرسه، نه در دانشگاه و نه حتی در اجتماع یاد نگرفته، که اگر مثلا علاقهمند است به تعبیر خواب –که هر سال از پرفروشها است- لااقل برود خوبش را بخرد. اگر دیوان حافظ را – که بعد از مفاتیحالجنان پرفروشترین کتاب است- میخرد، اقلا متن صحیحتر و خواناتر حافظ را بگیرد. نتیجه اینکه سردرگمی ایجاد شده است. اگر انتخابهای بهتری انجام میشد، بسیاری از این کتابهای بیشکل و سرگردان در عالم نشر کتاب ما به وجود نمیآمد».
رشد کمی عناوین منتشرشده کتاب به انتشار هر کتابی دامن زده است. در این سالها کم نبودهاند کتابهایی، بهخصوص در حوزه شعر و ادبیات نمایشی، که با خرج خود شاعر یا نویسنده و مترجم منتشر شدهاند و نتیجهاش اینکه امروز کتاب شعر به چیزی بیخاصیت بدل شده و هیچ کتابی دیگر یک اتفاق به شمار نمیرود. به عبارت دیگر، افزایش تیراژ کتاب یعنی افزایش تعداد کتابخوانان و تعمیق کتابخوانی اما افزایش عناوین در کنار سقوط تیراژ کتاب به معنای تنوع سطحی و بیعمق پدیده نشر در ایران است. بازار کتاب پر است از آثار بیکیفیت و بنجلی که فقط برای کسب سود بیشتر تولید شدهاند در واقع کالاهایی بیخاصیت اما سودآور هستند. دههها است که سانسور کتاب به بیخاصیتشدن آثار منجر شده و در سالهای اخیر کالاییشدن حداکثری کتاب، بحران بیخاصیتشدن را وارد مرحله تازهای کرده است. شاید اگر تعداد عناوینی که هر سال در بازار کتاب ایران منتشر میشود، به نصف یا حتی کمتر کاهش مییافت، با تیراژ بالاتری روبهرو بودیم. کتابهای بیشکل و محتوایی که بازار کتاب را پر کردهاند سلیقه مخاطب را به شکل معناداری فروکاستهاند. مسئله دیگر این است که ناشران هم دیگر هیچ وسواسی برای انتشار کتاب ندارند. حتی اگر به فهرست کتابهای چند ناشر بزرگی که دههها از عمر فعالیتشان میگذرد و هریک آثار بسیار مهمی در کارنامه کاریشان دارند نگاهی بیندازیم، میبنییم که آنها هم در سالهای اخیر همهجور کتابی منتشر کردهاند و درواقع برای آنها سود بیشتر در تولید «درهم» است. آنها در کنار آثار مهم فارسی یا ترجمهشده به فارسی، کتابهایی درباره راههای موفقیت و بنجلهای روانشناسی زرد هم منتشر میکنند و این برایشان اصلا موضوع عجیبی نیست.
تعداد ناشران و تعداد کتابخوانان
چند سال پیش یکی از مسئولان خانه کتاب با افتخار گفته بود که تعداد ناشران ایران بیشتر از اتحادیه اروپا است تا آنجا که سازمان جهانی شابک از میزان عرضه شابک در بازار کتاب ایران شگفتزده میشود. ارائه آمار دقیق از اینکه چه تعداد ناشر واقعا فعال در بازار کتاب ایران مشغول به کارند، چندان ساده نیست؛ اما اعداد و ارقام حدودی میگوید که ما بیش از چهارده هزار ناشر داریم که البته بخشی از آنها همانهایی هستند که هر سال در نمایشگاه کتاب تهران ظاهر میشوند و دیگر خبری از آنها نیست تا سال بعد.
این تعداد از ناشر در برابر تیراژ کتاب و میزان کتابخوانی در ایران یکی دیگر از تناقضهای عمده نشر کتاب در ایران است. موج سوم پیمایش ملی «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» میگوید که 57.7 درصد از ایرانیان کتاب غیردرسی نمیخوانند. این پیمایش همچنین میزان کتابخوانی ایرانیان را در شبانهروز به طور متوسط 12.33 دقیقه میداند. البته مثل بسیاری دیگر از آمارها و دادههای موجود در ایران، سنجش میزان کتابخواندن نیز کاری است دشوار و به طور دقیق نمیتوان به آماری که توسط نهادهای مختلف اعلام میشود، اعتماد کرد؛ اما به هر حال در اینکه بخش مهمی از جامعه نیازی به کتابخواندن حس نمیکند، تردیدی نیست. با این وضعیت پرسشی که روی یکی از تناقضهای بازار نشر کتاب در ایران انگشت میگذارد، این است که چرا این تعداد ناشر برای جامعهای که تا این حد به کتابنخواندن عادت کرده است، وجود دارد.