چیزی بخور، چیزی بده، چیزی بنه!
در ماههای پایانی آموزشهای غیرحضوری در دوران کرونا به همت و پیشنهاد خانم «شهرزاد همتی» خبرنگار روزنامه «شرق» و به یاد آموزگار اندیشمند، نویسنده، مترجم و کنشگر صنفی فرهنگیان «مهدی بهلولی» که بر اثر کرونا جان باخت، با همکاری «شرق» و «کانون صنفی معلمان ایران» 50 تبلت برای دانشآموزان محروم تهیه و در برنامهای چندمرحلهای به دست نیازمندانش رسید.
1- در ماههای پایانی آموزشهای غیرحضوری در دوران کرونا به همت و پیشنهاد خانم «شهرزاد همتی» خبرنگار روزنامه «شرق» و به یاد آموزگار اندیشمند، نویسنده، مترجم و کنشگر صنفی فرهنگیان «مهدی بهلولی» که بر اثر کرونا جان باخت، با همکاری «شرق» و «کانون صنفی معلمان ایران» 50 تبلت برای دانشآموزان محروم تهیه و در برنامهای چندمرحلهای به دست نیازمندانش رسید. پول این کار ارزشمند کمتر از یک ماه و با همیاری گروه گستردهای از فرهنگیان و البته شماری از خیراندیشان غیرمعلم گردآوری شد و زمینه آموزش مجازی برای شماری از بچههای جامانده از آموزش را فراهم کرد.
2- ششم خرداد امسال نیز به فراخور نخستین سالگرد درگذشت این آموزگار آزاداندیش و به همت آموزگاری دیگر به نام خانم «زهرا خماریان» و خانوادهاش، کتابخانهای محلی به نام «فرهیزش» در یکی از محلههای نابرخوردار کرج راهاندازی شد تا تلاشی باشد برای گسترش فرهنگ کتابخوانی در میان کودکان و نوجوانان محروم کشور. همه هزینههای این کار ارزشمند بر عهده خانواده این آموزگار پرتلاش و ترویجکننده کتاب و کتابخوانی بود. در روز آغاز به کار این کتابخانه، خانواده زندهیاد بهلولی، خانواده و همکاران خانم خماریان در کتابخانه، شماری از دوستان ایشان و گروهی از کودکان و نوجوانان علاقهمند به کتاب و کتابخوانی حضور داشتند. پیش از آغاز به کار کتابخانه به پیشنهاد یکی از همکاران قرار شد که از سوی دوستان و همکاران نزدیک به بهانه یک هدیه کاربردی برای کتابخانه، مشارکتی در این کار ارزشمند داشته باشیم. متن کوتاهی تهیه و در چند گروه با اعضای کمشمار همرسانی شد. شگفت آنکه دوستانی که پیش از این پرچمدار همیاری بودند، آن را نادیده گرفتند و به احتمال فراوان با «عذاب وجدان» از آن گذشتند! چند روز درگیر این بیتوجهی بودم اما زمانی که پیشنهاد یاری از بخش دیگری از دوستان و نزدیکان خیر بیرون از آموزشوپرورش نیز چندان مورد استقبال قرار نگرفت، ریشه و نتیجه ترسناک این واکنش تا اندازهای آشکار شد! از پدرم که دستی در بخشندگی داشت، بارها شنیده بودم که چیزی بخور، چیزی بده، چیزی بنه! یا از زبان صامت بروجردی میگفت: حج اکبر طلبی رو غم درویشان خور/ کعبه را سنگ نشانیست که ره گم نشود. البته چنین عبارتهایی در شعر و ادبیات فارسی ریشههایی بس ژرف و گسترده دارد؛ برای نمونه فردوسی بزرگ سراییده: ببخشای بر مردم مستمند/ ز بد دور باش و بترس از گزند- بنوش و بپوش و ببخش و بده/ برای دگر روز چیزی بنه. اما پرسش اینجاست که در شرایط اقتصادی کنونی اولویت چیست؟ خوردن، نهادن یا دَهش؟ اگرچه دَهش یا بخشندگی به دارایی و نداری نیست اما با توجه و دقت بیشتر با تبصرههای جدی همراه خواهد بود! در شرایط اقتصادی کنونی که بسیاری هشتشان در گرو نُه است و خرج از دخل بسیار پیشی گرفته شاید سخن از بخشش و بخشندگی جدای از درخواستی نامعقول! برای آنانی که ذاتی بخشنده دارند و اما توانش را نه! سرزنشهای درونی و عذاب وجدانهای پیدرپی به همراه داشته و شکنجهای روحی بهشمار آید! بر آن کدخدا زار باید گریست/ که دخلش بود نوزده خرج بیست! گروه بزرگی از ایرانیان درگیر اقتصاد ناپایدار و تورم لگامگسیختهای هستند که بزرگترین دلنگرانی و دلمشغولیشان گذران روزانه زندگی، یعنی «سیرکردن شکم» شده است. در این شرایط خواهناخواه از بده و بنه خبری نیست! این روند به یکی از مهمترین ویژگی انسانی و البته ایرانی، یعنی بخشندگی و گذشت و همیاری، آسیبهای جدی وارد کرده و آینده بدون چنین منش و روشی خطرناک به نظر میرسد. امروز بحران اقتصادی افزون بر توسعه و پیشرفت کشور، زندگی اقتصادی خانوادهها و از همه مهمتر اخلاق را با خطرهای ترسناکی روبهرو کرده و میکند. احتمالا اقتصاد در میانمدت جبرانپذیر است! اما کاربهدستان باید بدانند که اخلاق برآمده از فرهنگ و تاریخ و تمدن به این آسانیها توان بازگشت به ارزشهای پیشین را ندارد. خطر بیخ گوشمان است، اخلاق برآمده از اقتصاد بحرانزده بسیار ترسناک است؛ باید کاری کرد! آیا دلی نگران و گوش شنوایی هست!؟