|

فرار از فرم، نقد رمان در ایران

فاشیسم هدایت!

بعد از جمالزاده دیگر کسی به مفهوم دموکراسی ادبی نپرداخته است. نویسنده کتاب «فرار از فرم» با این ادعا، به بازخوانی انتقادی پارادایم‌هایی می‌پردازد که رمان‌نویسی ایران را دستخوش تحول کرده است. و چنان‌ که از عنوان کتاب نیز برمی‌آید، یاسر فراشاهی‌ن‍ژاد، مؤلف کتاب، فرار از فرم را در مرکزیت نقد خود می‌گذارد تا در مورد خلط مبحثی سخن بگوید که سال‌ها در ادبیات معاصر ایران جا افتاده و آن، یکی‌گرفتن فرم با تکنیک است.

فاشیسم هدایت!

شرق: بعد از جمالزاده دیگر کسی به مفهوم دموکراسی ادبی نپرداخته است. نویسنده کتاب «فرار از فرم» با این ادعا، به بازخوانی انتقادی پارادایم‌هایی می‌پردازد که رمان‌نویسی ایران را دستخوش تحول کرده است. و چنان‌ که از عنوان کتاب نیز برمی‌آید، یاسر فراشاهی‌ن‍ژاد، مؤلف کتاب، فرار از فرم را در مرکزیت نقد خود می‌گذارد تا در مورد خلط مبحثی سخن بگوید که سال‌ها در ادبیات معاصر ایران جا افتاده و آن، یکی‌گرفتن فرم با تکنیک است. «برخی نویسندگان و معلمان داستان‌نویسی ما به فرم فرار می‌کنند و ادبیات را دانسته و نادانسته عاری از تجربه‌های انسانی و فکری ترویج می‌دهند. فرم از نگاه این افراد چیزی جز تکنیک نیست. به بیان دیگر، فرم از نگاه این دوستان ادبیات چیزی جز چند تکنیک آموختنی نیست. می‌توان برای تنوع چند داستان پست‌مدرن نوشت و بعد چند داستان مدرن و بعد... آنچه در این‌دست کتاب‌ها و کلاس‌های داستان خالی است، سخن از ماهیت هنر، داستان و انسان است. انسان صنعت‌زده امروزی، خاصه در ایران مدام از تفکر دور می‌شود و همه‌چیز حتی ادبیات کارکردی ابزاری می‌یابد». این تفکر ابزاری به‌ زعم نویسنده، از مواجهه متجددان با سنت و برخورد افراد برآمده از سنت با تجدد ریشه می‌گیرد و رفته‌رفته پای این نوع تفکر به ادبیات و علوم انسانی هم باز می‌شود. فراشاهی‌ن‍ژاد از تطور پارادایمی رمان سخن می‌گوید و مدعی است حد مشترک نظریه‌پردازی در باب هنر و داستان کوتاه و رمان در ایران را می‌توان «فرار از فرم» دانست. او برای مجاب‌کردن خوانندگان و مستدل‌کردن ادعای خود از مبانی فکری و فلسفی آغاز می‌کند که گرچه در ایران امری پرسابقه نیست، اما در تحولات رمان ایران سهم بسزایی دارد. «تقریبا از سال‌های 1320 شمسی به بعد، با پا‌گرفتن جریان‌های مارکسیستی و چپ در ایران و پدید‌آمدن حزب توده، ادبیات متعهد هگلی-مارکسیستی در ایران پایه‌گذاری شد. نخستین کوشش فلسفی پیرامون ادبیات و هنر در ایران توسط نویسندگان مجلات دنیا، کبوتر صلح، نامه مردم و... صورت گرفت. آنها بودند که نخستین بار از ماهیت هنر و ادبیات سخن گفتند و در تلاشی صرفا مکتبی، به تقلید از استالینیسم شوروی کوشیدند برای نویسنده تعیین تکلیف کنند. از دید این نویسندگان و منتقدان، ادبیات وسیله‌ای بود برای القای رنج‌ها و مشکلات توده و دست‌یافتن به آرمان‌های حزبی. با چنین نظرگاهی «هنر برای هنر» همواره نفی می‌شد. گرچه جریان چپ،‌ غالب‌ترین جریان روشنفکری تاریخ معاصر ایران بوده است، بسیاری نیز چون گلشیری و نجفی و دیگر نویسندگان مجله جُنگ اصفهان، در مخالفت با جریان روشنفکری حاکم، رمان نو و زیباشناسی خودارجاع کانتی را در دهه چهل تبلیغ می‌کردند و در این میان، از جریان متأخرتری که پارادایم هنری دیگری را در سال‌های بعد پی نهاد نمی‌توان غافل شد». نویسنده اینجا به روشنفکران بوم‌گرا و دینی اشاره می‌کند که ریشه افکارشان به نظرات برخی روشنگران مشروطه می‌رسد. نویسنده سراغ نظریاتی رفته است که حول پرسش‌های فلسفی پیرامون هنر و ادبیات شکل گرفته است. او، نخست تأملی بر مفهوم پارادایم دارد و بعد ادعا می‌کند که در تحلیل پارادایم‌های هنر و رمان و ادبیات داستانی فارسی آنچه تاکنون محل بحث و نظر بوده، صرفا مسائل اجتماعی-سیاسی است و از این‌رو نویسنده بر آن است تا این نظام‌ها را بر مبنای فلسفه هنر نام‌گذاری کند و مبانی فکری را در کنار تحولات سیاسی-اجتماعی بسنجد. کتاب «فرار از فرم» در سه فصل تدوین شده است: فصل اول زمینه‌های تاریخی ظهور پارادایم قدسی در ایران را بررسی می‌کند و به مقولاتی نظیر تجدد بومی، کسروی و آیین جدید، روشنفکر دینی و سروش و شبستری و چرخش کوپرنیکی می‌پردازد. فصل دوم با نگاهی به پارادایم قدسی، به‌طور خاص بر اندیشه علی شریعتی، عبدالکریم سروش، مرتضی مطهری، سید‌حسن نصر، داوری‌اردکانی و مددپور متمرکز است؛ شریعتی را با هنر برای هنر تفسیر می‌کند، عبدالکریم سروش را با نقد اخلاقی و در مطهری و نصر و اردکانی هم رد سنت و پارادایم قدسی از منظر هایدگری را جست‌وجو می‌کند. در فصل سوم نیز نقدی بر انحصارگرایی هنر در ایران آمده است که به‌نوعی انتقادی‌ترین فصل کتاب است که نوع نگاه انحصارگرای ادبی را نفی می‌کند که به بیانیه و تعیین تکلیف برای نویسنده و خواننده می‌پردازد. از اینجا نویسنده به دورانی می‌رسد که روشنفکران ایرانی با مفهوم ناسیونالیسم آشنا شدند و نوعی از ناسیونالیسم ایرانی پا گرفت که بر مبنای ساده‌سازی و مقدس‌انگاری مفهوم ایران باستان شکل گرفت و به ضدیت و دشمنی با اعراب رسید و به ریشه‌های فرهنگی اروپا و هم‌پیوندی آن با ایران تأکید داشت. اینجاست که ایده جنجالی خود را مطرح می‌کند و آن فاشیسم ایرانی است که او در نویسندگانی همچون صادق هدایت نیز آن را ردیابی کرده است: «بی‌شک ردپای فاشیسم در افکاری از این‌دست هویداست و آثار این اندیشه‌ها را در آرای نویسندگان و روشنفکران دوره بعد به‌وضوح می‌توان دید. صادق هدایت به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین روشنفکران و نویسندگان معاصر ایران، ازجمله افرادی است که از جریان‌های فاشیستی هم‌روزگارش سخت تأثیر پذیرفته است. هدایت، در یک روایت نوستال‍ژیک، اعراب را ویران‌کنندگان فرهنگ ایران می‌دانست... هدایت در این نوع نگاه به تاریخ تنها نبود. روشنفکرانی چون کاظم‌زاده ایرانشهر، کریم طاهرزاده بهزاد و گردانندگان مجله ایران باستان جملگی به دنبال روایتی یکدست و پاک از ایران باستان بودند». اگرچه اشاره به رگه‌های تفکر فاشیستی موجود در آثار هدایت، بخش کوتاهی از کتاب «فرار از فرم» است، اما با توجه به اینکه این تفسیر از هدایت بیش از هر چیز بر داستان‌هایی همچون «علویه‌خانم» و «محلل» استوار است و نه شاهکارهای او، ایده قابل نقد و بحثی است که به نظر می‌رسد برای خود نویسنده یا دست‌کم ناشر نیز چنان جالب‌ توجه بوده که هدایت به‌عنوان یکی از چهره‌های طرح جلد انتخاب شده است. نویسنده در نتیجه‌گیری خود به ادعای نخستش بازمی‌گردد که آنچه در جریان‌های ادبی ایران که گاه تابع جریان‌های روشنفکری نیز هست، مشاهده می‌کنیم، نوعی فرار از فرم است و معتقد است نویسندگان و صادرکنندگان بیانیه‌ها و نظریه‌پردازان غالبا در حال یارگیری و صف‌کشی در مقابل جبهه مخالف بودند؛ «یکی سوزاندن رمان را جشن می‌گیرد، یکی تنها رمان اخلاقی را می‌پذیرد، دیگری می‌خواهد رمان را به خادم ایدئولوژی چپ تقلیل دهد». و مفقوده ادبیات ما از نظر این نویسنده، توجه به ماهیت رمان است: «آنچه در نظریه‌پردازی ادبی ایران غایب است، پذیرش یا حتی گفت‌وگو در باب ماهیت گفت‌وگویی رمان است».