شاخصی مهم در آسیبهای اجتماعی
وقتی ناامیدی از آینده و ترس از تأمین بدیهیات زندگی امروز از سطح استادان و نخبگان مدیریتی به سطح دانشجویان و جوانان و اقشار عادی جامعه میرسد، یعنی میزان دافعه یک کشور در مقابل جاذبه امکانات کشورهای دیگر حداقل دو برابر است
وقتی ناامیدی از آینده و ترس از تأمین بدیهیات زندگی امروز از سطح استادان و نخبگان مدیریتی به سطح دانشجویان و جوانان و اقشار عادی جامعه میرسد، یعنی میزان دافعه یک کشور در مقابل جاذبه امکانات کشورهای دیگر حداقل دو برابر است. وقتی مردم کشور هر روز شاهد حاکمیت رانت در بخشهای مختلف در کشور حتی در سیستم آموزشی و دانشگاهی هستند و مسئولیتهای کلیدی و مهم به دست افرادی غیرمتخصص میافتد، زنگ خطر برای نخبگان، دانشجویان و استادان به صدا درمیآید. ناامیدی و نبود افقهای روشن، عادیترین اقشار را هم به سمت مهاجرت میبرد و قابل قبول است که در چنین شرایطی دانشجویان و تحصیلکردگان بیشتر به دنبال فرصتهای مناسب برای زندگی و کار باشند. استادان دانشگاهها یکی از گروههایی هستند که در چند دهه گذشته در میانه سیاستهای مختلف دولتها، تجربههای زیادی از فشارهای سیاسی، اقتصادی، تبعیض و حذف یا اخراج را شاهد بودهاند و در نتیجه آن تعداد زیادی از آنها ترجیح دادند در کشوری دیگر کارهای تحقیقاتی خود را ادامه دهند و برخی دیگر به خانه رفتند و دیگر کار نکردند! احمد بخارایی، مدیر گروه جامعهشناسی سیاسی در انجمن جامعهشناسی ایران، در گفتوگو با «شرق» تأکید دارد که عوامل دفع از ایران برای نخبگان و حتی اقشار مردم بسیار بیشتر از عوامل جذب در خارج از ایران است و سادهانگارانه است اگر جذابیتهای اقتصادی کشورهای مقصد را عامل عمده مهاجرتها از ایران قلمداد کنیم.
او با اشاره به دو دیدگاه جهانگرا و ملیگرا در تحلیل پدیده مهاجرت و فرار مغزها، افزود: به نظر میرسد عوامل دفع از کشور که در این سالها از سوی دولتها اتفاق افتاده، دارای ضریب اثرگذاری دوبرابری نسبت به عوامل جذب در کشورهای مقصد است. از نگاه جهانگرا، افراد به شکل طبیعی تمایل دارند در فضایی بهتر زندگی کنند و از فرصتها استفاده بیشتری داشته باشند و از دیدگاه ملیگرا اگرچه همه افراد وطنشان را دوست دارند و میخواهند در کشورشان بمانند، اما عوامل دفع و تخریبی وزن بیشتری دارد و افراد رفتن و فرارکردن را انتخاب میکنند. وقتی شنیده میشود بیش از دوسوم کسانی که مهاجرت کرده یا پناهنده شدهاند، از طرق غیرقانونی و از مبادی غیر از ایران بوده، نشان میدهد وزن دافعه و فشارها حداقل دو برابر جاذبه بوده است.
او تأکید دارد که عوامل اقتصادی شامل وضع معیشت، بیکاری، دستمزد پایین، تبعیض، فساد و... تنها یکی از عوامل دفع از ایران است که در کنار عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و نبود آزادیهای اجتماعی مطرح میشود و افزود: مهاجرت، پدیدهای است که در آن فرد نزاعی بین عقل و دل دارد و با موضوعات مختلفی مثل دوری از خانواده و دوستان، خاک و زبان مادری درگیر میشود، اما زندگیکردن را به تنها زندهبودن ترجیح میدهد و فرار میکند.
بخارایی به اشاره به آخرین آماری که از سوی رصدخانه مهاجرت ایران منتشر شده است، گفت: بر اساس این نظرسنجی حدود 35 درصد ایرانیها علاقهمند به مهاجرت هستند؛ اما به نظر میرسد لازم است این عدد کمی را با توجه به سن و تحصیلات افراد شرکتکننده در نظرسنجی در نظر بگیریم تا کیفیت آن مشخص شود. عمده این افراد را جوانان و نخبگان تشکیل میدهند که موتور محرک اقتصاد و سرمایههای انسانی هستند.
او با اذعان به اینکه زندگی و شرایط روزمره ما در ایران کاملا گویاست که در چه شرایطی قرار داریم و نیاز چندانی به فهم عمیق و نظرسنجیها وجود ندارد، افزود: با نگاهی به افراد و خانواده و اطرافیانمان بهخوبی میبینیم که چه تعدادی تمایل به مهاجرت و رفتن دارند و به نظر من رقم واقعی افرادی که تمایل به مهاجرت و رفتن از ایران دارند، حتی بیش از آن 35 درصد است.
این جامعهشناس به ضرر مالی سالانه مهاجرت و فرار مغزها از ایران که رقمی حدود ۵۰ میلیارد دلار است، اشاره کرد و گفت: این رقم تقریبا سه برابر درآمد ناشی از صادرات نفت و معادل 40 درصد بودجه 1400 دولت است. تازه اینها خسارتهای مادی و قابل اندازهگیری است؛ وقتی میشنویم که ۹۶ درصد اختراعات ثبتشده از سوی متولدان بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۲ از سوی ایرانیان مقیم خارج از کشور بوده، بیش از قبل به موضوع آسیب اجتماعی پی میبریم. این موضوع محصول فراریدادن مغزهاست که یکی از شاخصهای «آسیب اجتماعی» است و ریشه در نگاه بسته ایدئولوژیک دارد و نمیتوان در کوتاهمدت امیدی به اصلاح این شرایط داشت.
این استاد دانشگاه به موجی که برای بازنشستهکردن استادان در دهه 80 رخ داد، اشاره کرد و گفت: یک بار در دوره ریاستجمهوری آقای احمدینژاد این اتفاق رخ داد و جمع زیادی از استادان را به شکل اجباری بازنشسته کردند و دانشگاهها را از حضور افراد نخبه پاک کردند و پیام خودشان را به جامعه دادند و حالا در این دوره هم سراغ دانشگاهیان آمدهاند و به بهانه غربستیزی و پاککردن محافل آکادمیک از عوامل نفوذ لیبرال و سکولار غربزده، دست به اخراج و بازنشستهسازی اجباری میزنند و این یعنی عقبگرد و ناامیدشدن از هرگونه تغییر! این رویه که از سالها قبل شروع شده، با توصیه و دستور و وعده و وعید حل نمیشود و بیش از قبل باعث پراکندهشدن سرمایههای انسانی خواهد شد.