|

در این 30 ماه، 30 سال پیر شدیم!

نسیم عزیز، دختر بابا سلام. یکی، دو روز قبل من و مامان با خانواده‌های داغدار پرواز اوکراین آمدیم و در همان قطعه‌زمینی که شماها به زمین خوردید و به آسمان پر کشیدید، بساط کردیم و یک درخت کاشتیم.

در این 30 ماه، 30 سال پیر شدیم!

جمشید رحمانی‌فر 

نسیم عزیز، دختر بابا سلام. یکی، دو روز قبل من و مامان با خانواده‌های داغدار پرواز اوکراین آمدیم و در همان قطعه‌زمینی که شماها به زمین خوردید و به آسمان پر کشیدید، بساط کردیم و یک درخت کاشتیم. این هم از تفریح ما خانواده‌ها! امروز درست30 ماه گذشت. راستی 30 ماه گذشت یا 30 سال؟ نمی‌دانم، دیگر ذهنم نمی‌کشد و یاری نمی‌کند. انگار زمان شناور است و کش می‌آید! هر‌چه هست ما 30 سال پیر شدیم اما در هر زمان از این 30 سال، داغ شما چنان تازه مانده که انگار از آن فاجعه فقط 30 ثانیه گذشته است! با خانواده‌ها راه افتادیم و از شهردار «شاهدشهر» خواستیم در همان زمینی که در آن آسمانی شدید، بنای یادبودی برایتان بنا کنیم. شهردار به فرماندار و فرماندار به استاندار ارجاعمان دادند و سرانجام مخالفت شد. گفتند باید شورای امنیت ملی تصمیم بگیرد! سرانجام خودمان دست به‌ کار شدیم و چند روز پیش تک‌درختی به زمین حادثه بردیم و به یادتان کاشتیم. دیگر نمی‌دانم سرنوشت آن درخت چه خواهد شد. شاید به سرنوشت همان پرونده‌ای دچار شود که 30 ماه است گشوده شده و همان‌طور باز مانده و انگار قرار نیست با کشف حقیقت و اجرای عدالت بسته شود. چطور به بعضی پرونده‌ها دو، سه‌ماهه رسیدگی می‌شود اما پرونده خون 177 انسان بی‌گناه در کوچه‌پس‌کوچه‌های عدالت گم می‌شود! نسیم جان 30 ماه گذشت اما اگر 30 سال و 300 سال هم بگذرد، باز مردم و تاریخ مردم و خدای مردم، شماها و اتفاقاتی را که بر سرتان آوار شد، فراموش نمی‌کنند. عزیزم «تا نفس می‌کشیم، پا پس نمی‌کشیم!».