برجام و چارچوب سیاسی تنگ آن
در شرایطی که طی ماههای گذشته شاهد تحولی معنایی و محتوایی در مورد برجام نبودهایم، به نظر میرسد دورنمای احیای برجام کمرنگ شده است. اگرچه برخی تحولات مانند بحران اوکراین در این امر بیتأثیر نبوده، اما ریشه اصلی مشکل را باید در چارچوب سیاسی تنگی دانست که از ابتدا مبنای شکلگیری برجام بوده است.
در شرایطی که طی ماههای گذشته شاهد تحولی معنایی و محتوایی در مورد برجام نبودهایم، به نظر میرسد دورنمای احیای برجام کمرنگ شده است. اگرچه برخی تحولات مانند بحران اوکراین در این امر بیتأثیر نبوده، اما ریشه اصلی مشکل را باید در چارچوب سیاسی تنگی دانست که از ابتدا مبنای شکلگیری برجام بوده است. خواسته مقامات ما طی یکی، دو ماه گذشته مبنی بر لزوم «انتفاع مردم ایران از مزایای کامل اقتصادی برجام» و معرفی آن به عنوان عامل اصلی «مکث» در مذاکرات، در واقع ریشه در همین چارچوب سیاسی محدود دارد. مقامات ما ممکن است اکنون به این نتیجه رسیده باشند که تمرکز صِرف بر رفع تحریمهای مرتبط با برنامه هستهای ایران که در مذاکرات منتهی به برجام در 94 مبنای کار بوده، درست نبوده و باید از ابتدا بر تحریمهایی که به بهانههای دیگر مانند حقوق بشر و تروریسم و... نیز اعمال شده، متمرکز میشدیم و با مذاکره راجع به دیگر ابعاد بحران در روابط ایران و آمریکا سیاست رفع همه تحریمها را دنبال میکردیم. اگر دولت سیزدهم به چنین نتیجهای رسیده باشد، قطعا نتیجهگیری درستی کرده است. از ابتدا روشن بود که با رفع تحریمهای مرتبط با برنامه هستهای و باقیماندن تحریمهای اولیه و ثانویه و فراملی مرتبط با دیگر ادعاهای آمریکا و مهمتر از آن تکموضوعیبودن برجام و خارجماندن دیگر منازعات بین ایران و آمریکا از شمول آن، استخوان همچنان لای زخم میماند. در چنین شرایطی تمییز بین انواع تحریمها برای فعالان اقتصادی بینالمللی ناممکن و ریسکزا و عواقب تنشهای ناشی از دیگر منازعات ناروشن بوده است. در نتیجه هدف برجام که عادیسازی کامل روابط اقتصادی ایران با جهان خارج بود نمیتوانست با صِرف لغو تحریمهای مرتبط با برنامه هستهای ایران محقق شود.
در دوره دوساله اجرای برجام روشن شد که در عمل شرکتها و بانکهای بزرگ بینالمللی حاضر به پذیرش ریسک کار جدی و درازمدت با ایران نخواهند بود. آنها نگران بودند که مثلا در نهایت مشخص شود که شرکت ایرانی طرف کار با آنها با نهادهای تحت تحریم ایرانی مرتبط است و در آن صورت هدف جریمههای سنگین نظام قضائی آمریکا و قطع دسترسی به بازار اقتصادی و مالی آمریکا قرار گیرند. همچنین، یکی از دلایل تلویحی ترامپ برای خروج از برجام پولسازبودن آن برای دیگران و عدم دسترسی آمریکا به بازار ایران بود. اگرچه در بند (A22) برجام از فروش هواپیما و دسترسی شعب خارجی شرکتهای آمریکایی به اقتصاد ایران سخن رفته، اما نه فروش هواپیما عملی شد و نه شعب مذکور به لحاظ ایجاد شغل و سهم در تولید ناخالص داخلی آمریکا از چنان اهمیتی برخوردارند که بر سیاست آمریکا اثر بگذارد؛ ضمن اینکه از دسترسی این شعب نیز در عمل جلوگیری شد. اکنون تجربه خروج ترامپ از برجام برای شرکتهای بینالمللی نیز مزید بر علت شده و ادامه مخالفت جمهوریخواهان با برجام و احتمال بازگشت آنها به کاخ سفید در ژانویه 2025 و نیز تهدیدات منطقهای میتواند بر تردید نهادهای مالی بینالمللی درمورد کار اقتصادی جدی با ایران افزوده باشد؛ ازاینرو تردید در اینکه برجام موجود با توجه به تجربه اجرای آن میتواند «انتفاع کامل اقتصادی» ایران را ممکن کند، تردید درستی است. برجام در یک چارچوب بسیار محدود سیاسی تعیینشده از سوی نظام مورد مذاکره قرار گرفت و تیم مذاکرهکننده ایرانی با درایت، مهارت و توانایی کمنظیری به متنی رسید که با وجود آن چارچوب سیاسی تنگ بیشترین دستاورد ممکن (با تأکید روی واژه ممکن) را برای ایران محقق کرد. اکنون اگر چیزی بیشتر از آنچه محقق شد، مد نظر است، آن چارچوب سیاسی محدود باید اندکی فراخ شود و امکان مذاکره درمورد تحریمهای غیرمرتبط با برنامه هستهای ایران و برخی از دیگر موضوعات مورد نزاع نیز فراهم آید. اکنون اگر هدف انتفاع کامل از برجام است و در شرایطی که قدرت سیاسی و اجرائی و تقنینی و قضائی در ایران یکپارچه و در اختیار یک جناح است، مقتضی برای این منظور موجود و مانع مفقود است؛ بنابراین رفتن دنبال برخی امور فرعی آب در هاون کوفتن است. مقامات ما باید باور کنند که بایدن نه میتواند جانشین خود را به چیزی متعهد کند و نه دولتهای لیبرال میتوانند شرکتها و بانکهای خود را که تنها تابع مجامع عمومی خود هستند، به چیزی ملزم کنند. حتی اگر امروز بایدن نامهای قرص و محکم به آقای رئیسی بنویسد و تضمن کند که جانشینش از برجام خارج نخواهد شد و شرکتها و بانکها ملزم به کار با ایران خواهند شد، هرگز نباید از او بپذیریم. اگر بحث درمورد مثلا «تضمینهای ذاتی» یعنی ماندن اقلام و مواد هستهای فراتر از حد مقرر در برجام در ایران است، این نیز با برجام موجود مغایرت دارد و تنها در صورت تجدید نظر در آن میتواند عملی باشد؛ بنابراین اگر برجام را کافی نمیدانیم، باید به تجدید نظر در چارچوب سیاسیای که برجام براساس آن مذاکره شده، فکر کنیم.
امید است که در کنار مانورهای دیپلماتیک و اظهارات کلی و بیحاصل درمورد برجام اندکی نیز به محتوا پرداخته شود و تصمیمی محتوایی و معنایی برای رفع تنگناهای موجود و فشارهای اقتصادی بر مردم گرفته شود. باید توجه داشت فرصتی که اکنون در پرتو بحران اوکراین رخ نموده، دیر یا زود به سر خواهد آمد و اگر از این فرصت دستاوردی برای کشور فراهم نیاید، تنها خاطره دردناکی از یک فرصت سوختشده دیگر در اذهان باقی خواهد ماند.