درباره رضا جولایی و داستانهایش
اگر تاریخ نباشد هر داستانی مجاز است
تاریخ مقوله عجیبی است، بهخصوص آن هنگام که به صورت روایتی داستانی ارائه میشود، داستاننویسان هر یک تاریخ -واقعه تاریخی- را به شیوههای گوناگون تعبیر میکنند.
نادر شهریوری (صدقی): تاریخ مقوله عجیبی است، بهخصوص آن هنگام که به صورت روایتی داستانی ارائه میشود، داستاننویسان هر یک تاریخ -واقعه تاریخی- را به شیوههای گوناگون تعبیر میکنند. سادهترین و رایجترین تعریف از تاریخ گزارش مستند از واقعههای گذشته است. اما این تنها در کلام ساده است، زیرا مستندنویسی که میخواهد گزارشی از واقعهای در گذشته حتی در سادهترین رفتار و عادات و رسوم آن زمان ارائه دهد، بالاجبار از افقی که در آن زندگی میکند یعنی از «حال» به گذشته مینگرد و این موقعیت او را در ارائه آن واقعه تاریخی دشوار میکند. درباره داستاننویس که تخیل دستمایه اصلی او در ارائه متن ادبی است، این کار پیچیدهتر است، زیرا درک هر واقعه در گذشته در هر حال مُهر زمان حال را دارد و لازمه درک هر واقعه درهمآمیزی اجتنابناپذیر افقهای تاریخی حال با گذشته است، اما این هم همه دشواری داستاننویس تاریخی نیست.
داستاننویس تاریخی در وهله اول میکوشد از میان انبوهی از اتفاقات و وقایع سپریشده، آنهایی را برگزیند که برایش جالبترند. گزینش او در این مرحله گزینش فردی و زیباییشناسانه است. در پی آن نویسنده میکوشد تا با دخل و تصرف در واقعیت آن را از واقعه تاریخی به فُرمی هنری ارتقا دهد، در اینجا او از تخیل خود مایه میگذارد. گزینش واقعه تاریخی اگرچه نشان از علاقه و آزادی نویسنده به آن واقعه دارد، اما هنگامی که نوبت به روایت میرسد، آزادی اولیه از میان رفته و یا محدود میشود. آنچه آزادی نویسنده -مؤلف- را محدود میسازد، خود واقعیت است. واقعیت زمانی است و یا بهتر است گفته شود لحظهای است که واقعه رقم میخورد و در همان لحظه واقعه پایان میپذیرد و دقیقا به همین دلیل پایانناپذیر میشود. پس از آن نوبت به تفسیر واقعه میرسد. تفسیر هر واقعه در قالب روایت ارائه میشود. نویسنده میکوشد درک درستتری از آن واقعه سپریشده ارائه دهد، اما این کاری است بس مشکل، زیرا میبایست «رمان» را بر واقعهای که در لحظهای از تاریخ رخ داده و سپس سپری شده حک کرد. آنچه این کار را مشکلتر میکند تاریخ است، تاریخی که میتوان آن را «زمانی» در حدفاصل میان حال با گذشته در نظر آورد. نویسندهای که مینویسد و یا راوی که واقعه سپریشده را روایت میکند در هر حال و به ناگزیر مقید به زمانهای است که در آن زندگی میکند و همینطور متأثر از آمال، آرزوها و پیشذهنیهای شخصی و جمعی خود و گذشته است، اینها ازجمله عواملیاند که او را ناگزیر محدود میکنند.
رضا جولایی، داستاننویس معاصر، نویسندهای با علائق تاریخی است که اتفاقات و واقعههای پرتبوتاب و شاخص سیاسی از گذشته نهچندان دور را گزینش کرده و میکوشد با ارائه فرمی دلنشین آن را روایت کند، روایت تاریخی از نظر جولایی چنانکه میگوید «... پسزمینهای است که میتوانم ذهنیت خود را در آن آزاد کنم و شخصیتهایم از مرز محدود «امروز» میگذرند، از روزمرگی میگریزند، زبانی چندلایه و فارغ از زمان را در اختیارم میگذارد».1
آنچه جولایی بهدرستی درباره خودش میگوید تلاشش در عبور از مرزهای محدود امروز است. اساسا جولایی مرزها را تحمل نمیکند، زیرا مرزها او را محدود میکنند، در حالی که نویسنده میخواهد با فراغ بال و آزادی بیشتری به گذشته، گذشتههای دور و نزدیک و بیشتر نزدیک برود، بنابراین میکوشد با خلق مخلوقات جدید و آشناییزدایی از شخصیتهای تثبیتشده تاریخی از فشار محدودکننده گذشته و تاریخ بکاهد.
عبور از مرزها را به یک معنا میتوان مرکز ثقل داستانهای جولایی در نظر گرفت، این عبور خلاصی از فشار فزاینده زمان نیز است. به بیانی دقیقتر جولایی میکوشد خود را از قید زمان و تالی اجتنابناپذیر آن یعنی «تاریخ» برهاند و در عوض بهجای آن به استقلال تام و تمام رمان روی آورد. جولایی همچنین از اکتشافاتی میگوید که میتواند خلاصی از تاریخ را تسهیل کند، طرفه آنکه این اکتشافات که نویسنده به آن «بخش نانوشته تاریخ» نام میدهد، آزادی او را بیشتر هم میکند: «... من در نوشتههایم با استفاده از پسزمینه و رنگ و لعاب تاریخی به هیجان اکتشاف دست پیدا میکنم اکتشاف بخش نانوشته تاریخ».2 جولایی از انسجام فکری برخوردار است، یعنی میداند چه میخواهد و بهخوبی درمییابد که ادبیات در غیاب تاریخ بیشتر به فرم و آرایههای ادبی منتهی میشود، او البته ادبیات را برمیگزیند. جولایی حتی آن هنگام که از «بخش نانوشته تاریخ» میگوید، مقصودش تأمل در جزئیات و یا آدمهای فراموششده و معمولی است که میکوشد آنها را به صحنه آورد. در این شرایط چنانکه علی شروقی در گفتوگو با جولایی میگوید «... بهجای اینکه رمان در خدمت تاریخ باشد، این تاریخ است که به جزئی از رمان تبدیل شده، چنانکه گاه از تاریخ بهنحوی سخن میگوید که گویا یکی از شخصیتهای رمان است».3
هرگاه تاریخ به یک شخصیت در رمان فروکاسته شود، آنگاه تاریخ ماهیت خود را از دست میدهد و در این صورت تاریخ به علائق نویسنده بدل میشود و هر واقعه قبل از آنکه بیان واقعه سپریشده و یا جزئی از گذشتهای باشد که حضورش دائما حس میشود، به پدیدهای دمدستی تبدیل میشود که میتواند به هر شکل و البته شکلی هنری و ادبی درآید، تا قبل از هر چیز بیانگر خلق و خوی نویسنده شود.
مهمترین و تقریبا معروفترین داستانهای تاریخی رضا جولایی از «سوءقصد به ذات همایونی» تا «شکوفههای عناب» که به ماجرای به توپ بستهشدن مجلس توسط محمدعلی شاه و حواشیهای آن میپردازد و همینطور داستان «یک پرونده کهنه» و «پاییز 32» به وقایع تاریخی معاصر میپردازد که هنوز نیز جزئی از «تاریخ معاصر» قلمداد میشود. در این رمانها نویسنده میکوشد به آنچه او آن را «نانوشته تاریخ» نام میدهد بپردازد و در ضمن با آشناییزدایی از روایت مرسوم و ارائه جزئیات، دِین خود را نه به تاریخ و وقایع و شخصیتهای گذشته بلکه به ادبیات و درواقع به تخیل خود ادا کند. «سوءقصد به ذات همایونی» به ماجرای ترور محمدعلی شاه و بیشتر حواشیهای آن و افراد دستاندرکار در آن واقعه میپردازد و چنان که نویسنده خود با صراحت یادآوری میکند به جزئیاتی میپردازد که برای خواننده البته تازگی دارد، اما در ازای این تازگی گاه کل واقعه همچون تصویری مجزا به داستانی دیگر بدل میشود که در اصل بیان آن واقعه سپریشده نیست. در اینجا آنچه فدا میشود، روح آن واقعه تاریخی فارغ از نیک و بد آن است، واقعهای گزینششده و گاه مهم که مبین چیزی در خود است که میتواند در ادامه به فراتر از خود بدل گردد -مانند تکتک این وقایع تأثیرگذار که بعضی سرفصلی از تاریخ بودند، مانند ترور محمدعلی شاه و بهتوپبستن مجلس و... که بدل به داستانی اگرچه جذاب و خواندنی اما در اساس روایتی بهطور کلی متفاوت میشود.
داستان «یک پرونده کهنه» نیز مشابه داستانهای تاریخی جولایی اما از منظرگاهی دیگر نگاشته شده است. ماجرا به قتل پرسروصدای محمد مسعود، نویسنده و روزنامهنگار مشهور بازمیگردد. روایت داستان چنان است که از همان ابتدا کنجکاوی خواننده را برمیانگیزد، چون به صورت پلیسی- جنایی روایت میشود. ماجرا از گمشدن دفترچه مهم گروه مخالف که حاوی اطلاعاتی مهم است و رسیدن آن به دست محمد مسعود، شروع و در ادامه به افراد گروهی میپردازد که در پی جلسات و بحث و گفتوگوهای زیاد در نهایت تصمیم به قتل محمد مسعود میگیرند. در آخر داستان با ورود کارآگاهی که میخواهد پیگیر پرونده شود اما نمیتواند، چون دستهای پنهان در کار مختومهکردن پرونده است پایان میپذیرد. آنچه در این داستان و دیگر داستانهای جولایی بهوضوح دیده میشود، تنها بخشی از واقعیتی است که ذیل تخیل نویسنده ساخته و پرداخته میشود. جولایی اگرچه میگوید «من اندکی به تاریخ بدهی دارم»4 اما بدهی کلان او در اصل به ادبیات است، چیزی که انکار نمیکند. جولایی ازجمله نویسندگانی است که با خواندن آثارش درمییابیم که اگر خدای تاریخی در کار نباشد، هر کاری مجاز خواهد بود.
پینوشت:
1، 2، 3، 4. «نویسنده، مجاز به جعل تاریخ است»، گفتوگوی رضا جولایی با علی شروقی، روزنامه شرق شماره ۱۸۲۷، 18 شهریور 1392.