مصطفی فرزانه و چهره هدایت
باید از اصل زیرش بزنم
م. ف. فرزانه، نویسنده و فیلمسازی که عمده شهرتش برای ما به خاطر ساخت تصویری روشنتر و دقیقتر از صادق هدایت بود، بهتازگی در فرانسه درگذشت. فرزانه به نسلی از روشنفکران ایرانی تعلق داشت که سالهای نوجوانی و ابتدای جوانیاش در دهه بیست گذشته بود.
پیام حیدرقزوینی
م. ف. فرزانه، نویسنده و فیلمسازی که عمده شهرتش برای ما به خاطر ساخت تصویری روشنتر و دقیقتر از صادق هدایت بود، بهتازگی در فرانسه درگذشت. فرزانه به نسلی از روشنفکران ایرانی تعلق داشت که سالهای نوجوانی و ابتدای جوانیاش در دهه بیست گذشته بود. دههای که از چند حیث نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران بهشمار میرود و دستاوردهای مهمی بهخصوص در عرصههای ادبیات و هنر و نیز جریان روشنفکری منتقد سنت در آن دوران شکل گرفت. فرزانه در سال 1308 در تهران متولد شد و در ابتدای جوانی برای ادامه تحصیل در رشته حقوق به فرانسه رفت اما علاقه و دغدغه اصلیاش سینما و ادبیات بود و به این خاطر به فیلمسازی و نویسندگی پرداخت. فرزانه در دورهای که هنوز نوجوان بود با صادق هدایت آشنا شد و دوستی و آشنایی آنها تا روزهای پایانی حیات هدایت ادامه داشت. او سالها پس از مرگ هدایت، کتابی درباره او نوشت و تصویری از او به دست داد که با بسیاری از کلیشههای جعلی پیرامون هدایت در تضاد بود. درواقع بخشی از شناخت جمعی ما از مهمترین نویسنده و روشنفکر معاصرمان به واسطه تصویری است که فرزانه از هدایت به دست داده است.
مبارزه هدایت
صادق هدایت در سالهای کوتاه زندگی و دوران پس از مرگش، نویسندهای همواره در سانسور و محدودیت بوده است. حذف آثار هدایت توسط روایت غالب تلاشی بوده برای آنکه او خوانده نشود و در حاشیه بماند. اما این تنها یکی از بیشمار تلاشهایی بوده که همواره درباره او در جریان بوده است. ارائه تصویری مخدوش و جعلی از هدایت بهعنوان مهمترین نویسنده و روشنفکر معاصر ایران ایبسا تلاشی مهمتر بوده که بیش از دیگری جواب داده است. او از یک سو نویسندهای لاابالی و افسرده و گرفتار اعتیاد معرفی شده و از سوی دیگر روشنفکری افسرده که کاری جز نقونوقکردن نداشته و دستآخر هم کارش به خودکشی کشیده است.
هدایت مهمترین نماد روشنفکری معاصر ایران است که به هیچ چارچوب و قاعدهای تن نداده و این مهمترین دلیل حذف او و آثارش و نیز مخدوشکردن چهرهاش بوده است. به حاشیه راندن او از یک سو و چسباندن انواع و اقسام انگهای گاه حتی متضاد به او از سوی دیگر، ناشی از ارادهای است که نمیخواهد کسی یا چیزی موی دماغ و مزاحم باشد و هدایت سخت مزاحم بود حتی برای اطرافیانش.
چنین است که تلاشی که مصطفی فرزانه برای شناساندن چهره هدایت کرده اهمیتی مضاعف پیدا میکند. «آشنایی با صادق هدایتِ» فرزانه، بیش از آنکه شرح خاطرات او از هدایت باشد، تلاشی است برای کنارزدن دروغها و کلیشههای جعلی که پس از مرگ هدایت پیرامون او ساخته شد. فرزانه هدایت را در متن وضعیت تاریخی و اجتماعی که در آن قرار داشته معرفی کرده و این از مهمترین خصلتهای کار اوست:
«حالا دیگر جوان هفدهساله و بیستساله نیستم. سخنان او را شنیدهام، ناظر تحولات سالهای آخر عمرش بودهام، کتابهایش را با دیدی نوین دوباره و چندباره خواندهام، شاهد سرنوشت شوم او در بستر جریان تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران بودهام. شک نیست که روایت خاطرات آن دوران برایم هم لذتبخش است و هم دردناک. لذتبخش است، چون از لحاظ عاطفی هدایت برایم یک پدر دوم، یک پدر معنوی بود و در روابط ما هرگز وضع ناگواری پیش نیامد که بخواهم یاد او را از حافظهام بزدایم... نقل خاطراتم برایم دردناک است، زیرا مثل چشمههایی است که جوش بزند و خیلی زود به حفرههای ژرف تبدیل شود. خود او دیگر نیست و اطرافیان و مریدانش که ادعا میکردند در حشر و نشر با او آدمهای نوظهوری شدهاند و اخلاق انسانی او را پذیرفتهاند، اکثرا جا خالی دادند».
فرزانه میگوید حتی کسانی که به ستایش هدایت هم میپرداختند به «مبارزه»ای که او آغاز کرده بود چشم بستند:
«صاحبقلمانی که جامه استادی پوشیدند، چگونگی آموزش از هدایت را فراموش کردند و بهجای اینکه از سرنوشت او پند گیرند و مبارزه موجه او را ادامه دهند، دست در دست هم، صورتکهای عجیب و غریبی بر چهره روشن و بیآلایش او چسباندند».
فرزانه میگوید هدایت تا پایان عمرش مبارزه کرد تا معنایی دیگر به لغاتی چون عدالت اجتماعی، فرهنگ و میهن بدهد؛ لغاتی که در وضعیت تاریخی و اجتماعی که هدایت در آن به سر میبرد از معنی تهی شده بودند.
علیه گذشته جعلی
هدایت را میتوان مهمترین و پیگیرترین نویسنده معاصری دانست که در آثارش به نقد ریشهای سنت پرداخته و ساختهای بنیادین یک فرهنگ را به چالش کشیده است. برخلاف آنچه روایت غالب دوست داشت از هدایت بسازد، او نه نویسندهای بریده از اجتماع و نقنقو بلکه روشنفکری بود که روبهروی استبدادی که ریشههایی تاریخی داشت ایستاده بود. هدایت در آثار مختلفش به نقد این فرهنگ میپرداخت بیآنکه اسیر مد روز شود و تن به چارچوبهای رایج دهد. امروز اگرچه تلاش میشود با جعل تاریخ تصویری درخشان از گذشته به دست داده شود، اما هدایت در آثارش پوسیدگی گذشتهای را که امروز برایش تبلیغ میشود نشان داده است.
فرزانه در کتابش میگوید هدایت یک بار بطری روی میز را نشان میدهد و میگوید وقتی میشود یکی، دو ایراد گرفت که بقیه بطری قابل قبول باشد اما این بطری و آنچه توش هست آنقدر عیب دارد که جای ایراد نیست و باید از اصل زیرش بزنم. کار هدایت این بود که از اصل زیر خفقانی که از بالا تا پایین وجود داشت زد و این مهمترین مبارزه او به عنوان روشنفکر بود. فرزانه میگوید محیطی که در آن زندگی میکردند شبیه به وضعیت همان بطری بوده است که هدایت گفته بود باید از اصل زیرش زد:
«محیطی که در آن زندگی میکردیم دچار همین وضع بود: همه چیزش ایراد داشت و این عیبها را ما در همهجا و همه مواقع حس میکردیم. مسئله فقط سیاسی و اقتصادی و اداری نبود. به هرچه دست میزدید میلرزید و فرو میریخت. همه روابط با دروغ آمیخته بود. عدم امنیت فقط در اوضاع اجتماعی دیده نمیشد، هر فردی در کنج خود در ناامنی به سر میبرد. بهتان به آسانی جای اتهام را میگرفت. اصل شناسایی دیگری بر مبنای عدم اعتماد و سوءظن بود».
برخلاف آنچه درباره هدایت جعل کردهاند او نمیخواست در کنج خود به گوشهای بخزد و چشم به اطرافش ببندد و این مهمترین دلیل حذف و به حاشیه راندن او بوده است. هدایت چه در آثار تلخ و تراژیکش و چه در نوشتههای طنزآمیزش، با نگاهی انتقادی ریشهها را هدف گرفت و وارد مبارزهای تمامعیار شد که ناتمام مانده است. او نه فقط در مضمون آثارش بلکه حتی در فرم هم دست به همین کار زده بود و رفتاری طنزآمیز با زبان ادبی مرسوم داشت که نمونه درخشانش در «کتاب مستطاب وغوغساهاب» دیده میشود. هدایت از زندگی دلزده نبود چراکه بهطور کلی آدم دلزده وارد مبارزه نمیشود. فرزانه نوشته است:
«آنچه صادق هدایت به من گفت، به من شاگرد مدرسه گفت، در سالهای آخر عمرش بود. در این سالها هدایت روز به روز واقعبینتر میشد. هدایت هرگز از زندگی دلزده نشد. مسائل اطرافش را با موشکافی و استدلال عقلانی بررسی میکرد. هیجاناتش در تمام لذتها بود... هدایت زندگی در محیطهای شاد را دوست داشت. اما از هرچه شلخته، مبتذل و وقیح بود میگریخت. هدایت از دیدن مردم، خندههای بچهها، چهرههای باز دختر و پسر شاد میشد. هدایت لذت زندگی را در جاه و مقام نمیدانست، خود زندگی را دوست داشت؛ زندگی آدم باشعور، سربلند، بیآزار، سبکبال، شوخ و خندان. هدایت در آخرین پیام خود، در توپ مرواری، نویسندهای است که با زندگی قهر نکرده، با زندگی مرگآوران ستیز میکند».
بازیهای فرم
هدایت الگویی تازه برای داستاننویسی فارسی ارائه کرد که همچنان قابل نقد و بررسی است. هدایت و نیز نیما برای به تصویرکشیدن زمانهای که تغییر کرده بود فرمهای موجود را تغییر دادند و فرمهایی تازه پدید آوردند. اما تغییر فرم نه از سر تفنن و دلبخواهی بلکه پاسخی روشن به وضعیتی بود که در آن به سر میبردند. در دهههای اخیر با جعل واقعیت به این تصور دامن زده شده که تنها این فرم است که اهمیت دارد و نویسنده و شاعر میتواند بیتوجه به وضعیت تاریخی و اجتماعی که در آن به سر میبرد به فرمآفرینی دست بزند. فرزانه در جایی از کتابش نقل کرده که یک بار از هدایت میپرسد در نوشتن آیا اول تکنیک را در نظر میگیرد یا نه و هدایت در پاسخ میگوید اول باید حرفی برای زدن وجود داشته باشد تا بعد فرمی مختص به آن انتخاب شود:
«من نسبت به مطلبی که دارم طرز کارم عوض میشود... آدم یا حرف دارد یا ندارد. وقتی حرف دارد باید بهترین شکلی را که با حرفش جور است انتخاب کند، نه اینکه اول فرم را انتخاب کند و فلان تکنیک را به کار ببرد... منظورم از بهترین فرم این است که برای درآوردن جان کلام از هیچ وسیلهای نباید گذشت. نه از لغت، نه سبک، نه جملهبندی، نه اصطلاح... همهشان باید بجا باشد تا ساختمان رویش بند بشود».