کالبدشکاف زندگان
روبرت موزیل، نویسنده ملی اتریش بهشمار میرود که البته تأثیری بسیار فراتر از ادبیات اتریش و حتی ادبیات آلمانیزبان داشته است. موزیل از مهمترین داستاننویسان قرن بیستم ادبیات جهانی است و مورد توجه بسیاری دیگر از نویسندگان بوده است.
شرق: روبرت موزیل، نویسنده ملی اتریش بهشمار میرود که البته تأثیری بسیار فراتر از ادبیات اتریش و حتی ادبیات آلمانیزبان داشته است. موزیل از مهمترین داستاننویسان قرن بیستم ادبیات جهانی است و مورد توجه بسیاری دیگر از نویسندگان بوده است. موزیل در سال 1880 در خانوادهای با پیشینه نظامی و علمی به دنیا آمد. او تنها فرزند خانواده بود و پدرش میخواست که او افسر شود. اما موزیل آموزش نظامی را نیمهکاره رها کرد و به سراغ رشتهای فنی رفت و در بیستویکسالگی مهندس ماشینساز بود. او سپس به سراغ فلسفه و روانشناسی رفت و پس از مدتی همکاری با چند مجله به نویسندگی روی آورد.
موزیل در ایران هم شناخته میشود و تاکنون برخی از آثار او ترجمه و منتشر شده است، از جمله اثر مشهورِ «پریشانیهای ترلس جوان» که سالها پیش با ترجمه محمود حدادی به چاپ رسیده بود و بهتازگی و بعد از سالها، چاپ تازهای از آن در نشر نو منتشر شده است. آنطورکه در توضیحات کتاب هم آمده، «پریشانیهای تُرلِس جوان»، اولین اثر روبرت موزیل، که در سرآغازِ قرن پرفاجعه بیستم در سال ۱۹۰۶ منتشر شده، شرح ماجرای آزار و شکنجه حسابشده پسری دبیرستانی به دست همکلاسهایش است و موشکافانه نشان میدهد که چگونه در پسِ پوسته نازک متانت مدنیِ آدمها غرایزی موحش و قهرآلود و بدوی زبانه میکشد. شخصیتها در این داستان، با نگرش خردستیز و کنش خشونتبار خود، همچون نماینده و نماد انحطاط اشرافیت جامعهای ظاهر میشوند که در آن، نیکخواهی خانهنشین و منطق آشفته میشود و جستوجوی یقین به درد و درماندگی میانجامد.
موزیل از جهان فن و فلسفه به دنیای هنر گام نهاده بود و ابتدا درمورد اینکه خودش این داستان را بنویسد دودل بود، برای همین موضوعش را به دو تن از دوستان نویسندهاش عرضه کرد؛ اما چون این دو شانه خالی کردند، در ۱۹۰۳، خود به نگارش آن روی آورد. «پریشانیهای ترلس جوان» در ۱۹۰۶ انتشار یافت و روانکاوی باریکاندیشانهای که در هر صفحۀ آن نمودی عیان مییافت، همراه با پیگیری داستان در بازپرداختِ بیپروای واقعیت، ستایش بسیار برانگیخت و نویدبخش آیندۀ پرباری برای نویسندۀ جوان آن شد.
واقعیت وقوع فاشیسم در قارۀ اروپا، آنهم درست چند دهه بعد از نگارش این رمان، تأییدی دردناک بر نگاه نهانبین روبرت موزیل، این نویسندۀ بزرگ اتریشی بود که در ادبیات کلاسیکِ نوین او را با مارسل پروست و جیمز جویس مقایسه میکنند. رمان با این سطور آغاز میشود: «ایستگاهی کوچک در راهآهن مسیر روسیه. چهار ریل موازی از دو سو بر پشته خاکریز و شنهای زنگارزده آن مستقیم تا بینهایت میرفت. در راستای هر ریل رد رگهای سوخته: نقش بخار، که به سایهای کثیف میمانست. پشت ساختمان تازه رنگخورده ایستگاه خیابانی پهن و پرچالوگودال به سکوها میرسید، خیابانی که در این برهوت از دو ردیف اقاقیای تشنهکام، غمزده و غبارپوش در دو حاشیه آن میشد پیدایش کرد. در فضای این رنگهای غمبار، و آفتاب بیرمق، محو، و مهآلود بعدازظهری اشیاء و آدمها، گفتی از صحنه تئاتر عروسکی بیرونشان آورده باشی، حالتی بیاراده، مات و مرده داشتند...».
موزیل در سالهای بحرانی جنگ جهانی با فقر و محرومیت و جابهجاییهایی اجباری روبهرو بود. او در سال 1933 از برلین که دیگر مقر فاشیسم شده بود به وین برگشت. در سال 1938 نازیها انتشار آثار او را ممنوع کردند و او به ناچار به سوئیس رفت و در آنجا، در سال 1942، در گمنامی و فقر درگذشت. پس از جنگ بود که آثار موزیل مورد توجه قرار گرفت و ارزش واقعی آنها نمایان شد. فضای رمان «آشفتگیهای ترلس جوان»، به اتریش در سرآغاز قرن بیستم، و به سالهایی برمیگردد که این کشور در قالب امپراتوری خشن بر بسیاری ملتها و اقوام اسلاو فرمانروایی قهرآمیز داشت. در بخشی دیگر از رمان میخوانیم: «وانگهی هستند چیزهایی که میان تجربهکرد آنها و درکشان همیشه این قیاسناپذیری حاکم است. آن هم پیوسته به این ترتیب که: آنچه ما در لحظهای یکپارچه و خالی از تردید تجربه میکنیم، همین که میخواهیم زنجیری از اندیشه به پایش ببندیم و آن را دارایی ماندنی خود کنیم، نامفهوم و مغشوش میشود. و آنچه تا آن وقت که به بند کلام ما کشیده نشده است، شکل و نمودی عجیب و ناشناخته دارد، همین که به حوزه عملی زندگی ما درآمد، معصوم میشود و جنبه نگرانکننده خود را از دست میدهد».
پریشانیهای ترلس جوان/ روبرت موزیل/ ترجمه محمود حدادی/ نشر نو