برای نیلوفر، روزنه نور زندگی
زمانی که با نیلوفر آشنا شدم، اوضاع روانم خیلی خراب بود. همان اوایل، یک بار به او گفتم تو «ورِ زندگیِ دنیا» هستی و من «ورِ مرگ آن»، بهتر است هرکدام ما برود پی کارش.
محمدحسین آجرلو: زمانی که با نیلوفر آشنا شدم، اوضاع روانم خیلی خراب بود. همان اوایل، یک بار به او گفتم تو «ورِ زندگیِ دنیا» هستی و من «ورِ مرگ آن»، بهتر است هرکدام ما برود پی کارش. عقل درست و حسابی نداشت و رهایم نکرد. نیلوفر ماند و من را کشاند سمت خودش؛ «ورِ زندگیِ دنیا». منی که 10 سال پیش میگفتم اگر همین امروز مرگ سراغم بیاید، هیچ کار و برنامهای ندارم که حسرت انجامندادنش را بخورم، حالا یک دنیا هدف و برنامه و انگیزه برای زندگی دارم، در واقع داریم. نیلوفر، روزنه نوری بود که به زندگی من تابید و جهانم را پر از نور کرد. نه اینکه چون همسر و همراه من است این حرف را بزنم، نیلوفر همیشه و همه جا مثل نور بوده است؛ چه در زندگی حرفهای بهعنوان یک خبرنگار و چه در رویارویی با آدمها در زندگی شخصی. در این یک ماه که از او دور بودم، از ابراز محبت آدمهای دور و نزدیک فهمیدم نور او به قلب خیلیها تابیده و باعث شد بیش از همیشه به وجودش افتخار کنم. بعضی از دوستان نیلوفر به او «علیذوقی» میگویند، بس که پر از شور زندگی است. امروز تولدش است و همزمان با آغاز سیویکمین سال زندگیاش، وارد سیویکمین روز بازداشتش شد. نیلوفر تولد و متعلقاتش را خیلی دوست دارد و میدانم خیلی غصهدار است که چنین روزی را پشت دیوارهای اوین سپری میکند، اما شک ندارم حتی در این روزهای سیاه هم جانش پر از قدرت، قلبش پر از امید و سرش پر از شور است. پیش از بازداشت هم مطمئن بودم اما در چند تلفن کوتاهی که در این مدت داشتیم، بیشتر به من ثابت شد. منتظرم و منتظریم برگردد و دوباره با خندههایش زندگی را شیرینتر کند و با نوشتههایش نور بر بتاباند.