دو کلان روایت
برخی فعالان جبهه فرهنگی انقلاب در بیانیهای که در تسنیم منتشر شده بود، در قبال وقایع اخیر در کشور موضع گرفتند. در بخشی از این بیانیه آمده است: «باید روایتهای درست و کلانروایتها شکل گیرد. نور حق در ستیز با ظلمات تابیده شود و خیل انسان در رسانهها سامان یابد».
برخی فعالان جبهه فرهنگی انقلاب در بیانیهای که در تسنیم منتشر شده بود، در قبال وقایع اخیر در کشور موضع گرفتند. در بخشی از این بیانیه آمده است: «باید روایتهای درست و کلانروایتها شکل گیرد. نور حق در ستیز با ظلمات تابیده شود و خیل انسان در رسانهها سامان یابد».
فعالان فوق سعی کردهاند صحنهآرایی جبهه حق و باطل را تشریح کنند و خواستار شکستن فضا و آنگاه به میدان آمدن قوای جبهه حق شدهاند و در ادامه نیز این را از طریق جنگ روایتها ممکن دانستهاند. البته منظور آنها از «کلانروایت» همان اشاره به سوگیری ارزشی مفاهیمی همچون حق و باطل و نور و عفاف و حجاب بوده است.
اما مشکل اینگونه طبقهبندیها چیست؟
بهطورکلی، «کلانروایت» هرگونه روایت، داستان و مفهوم جامع و فراگیری است که میخواهد در یک حقیقت استعلایی و جهانشمول انتظام یابد.
فرانسوا لیوتار، متفکر پستمدرن فرانسوی، درباره تجارب، پدیدهها و وقایع پیرامونی مطالعه کرد. او متوجه شد دستهای از روایتهای کلی و فراگیر وجود دارند که پدیدههای مذکور را به صورت ارزشهای جهانی و حقایق فراگیر عرضه میکنند. او در نظریه خود تلاش میکند این «کلانروایتها» را از درجه اعتبار ساقط کند.
به باور او، امروزه قدرت روایتهای کلان تمام شده است. پستمدرنیسم در حال حاضر به پذیرش کثرت باور دارد و این باور بدون نیاز به تلاش فراوان برای خلق سلسلهمراتب حقیقت میتواند مشخص شود.
متفکران پساساختارگرا از این جهت با کلانروایتها مشکل دارند که ناهمگنی و گوناگونی هستی بشری را نادیده گرفته و جلوههای بازنمایی آن در رفتار انسانها را محترم نمیشمارند و تمایل دارند ناهمسانیها را به صورت همسان جلوه داده و مغایرتها را نفی و طرد کنند.
به تعبیر لیوتار، اکنون روشنفکران امروزی هیچ فراروایتی در اختیار ندارند و نمیتوانند به نام جهانیان حرف بزنند.
مشکل بیانیه فعالان یادشده نیز از همینجا ریشه میگیرد. معترضان در وقایع اخیر عمدتا جوانان و نوجوانان بودهاند. نمیتوان اظهار کرد این جوانان همگی «پستمدرن» بودهاند، بلکه آنها در عصر رسانههای نوین در جریان تحولات فرهنگی و اجتماعی در سراسر جهان قرار داشتند. از حیث اندیشه نیز چهبسا اعتراض آنها به جهانشمولی و تفسیر منحصرانه همین کلانروایتهاست.
با این بیانیه اکنون مشخص شد که مشکل اساسی همانا درک اوضاع از سوی فعالان مذکور است. مفاهیمی مانند «حق» و «باطل» در این بیانیه احتمالا کارویژه کلانروایتی هستند، اما از آنجا که طبعا تفسیر و تبیین آن نیز در دست همان فعالان است، بنابراین راهکارهایی نیز برای همه گروههای اجتماعی برای مقابله با وضعیت موجود دارند (بانوان، معلمان، نوجوانان، دانشجویان و امثالهم) و در یک بخش نیز تکالیفی تعیین میکنند. اتفاقا مشکل در همینجاست. در ابتدا باید به این جمعبندی رسید که آیا اساسا کلانروایتهایی به شکلهای مدنظر این فعالان وجود دارد یا نه؟
به تعبیر ویتگنشتاین، سیاست و اجتماع یک بازی زبانی نیست، بلکه تکثری از این بازیهای زبانی است. در واقع انواع روایات مختلفی در گفتمانهای گوناگون وجود دارد که از قواعد مختلفی پیروی میکنند.
وقتی لیوتار از بیاعتباری کلانروایتها سخن میگوید، به این معناست که ما در عرصه تکثیر بازیهای روانی جا داریم و ساختار سیاسی باید با این تکثر رفتار عادلانهای داشته باشد.
بهطورکلی، در جهان پستمدرن امروزی، معرفت بشری به دنبال تجویز طرح و نقشههای کلانی همچون فراروایتهای مذکور در بالا نیست.
بنابراین در یک نگاه همهشمول میتوان آرزو کرد که بیانیهای صادر شود تا فارغ از فراروایتهایی همچون «باطل»انگاشتن دیگری یا پافشاری بر بهچنگآوردن «تمامی حقیقت»، شرایطی فراهم آید که به ناهمسازیها و تفاوتها اجازه ایفای نقش بیشتری داده شود.