|

برای بهمن، برای علی‌اصغر

‌روزهای سخت ورزشکاران ایرانی با وجود عشق و علاقه‌ای که به پرچم ایران دارند همچنان ادامه دارد. بسیاری از آنها با سختی‌های موجود، چندصباحی می‌سازند و با اتمام عمر ورزشی‌شان از گردونه دوران حرفه‌ای جدا می‌شوند. عده زیادی هم طاقتشان را از دست می‌دهند و راه دشوار مهاجرت را در پیش می‌گیرند

برای بهمن، برای علی‌اصغر

‌روزهای سخت ورزشکاران ایرانی با وجود عشق و علاقه‌ای که به پرچم ایران دارند همچنان ادامه دارد. بسیاری از آنها با سختی‌های موجود، چندصباحی می‌سازند و با اتمام عمر ورزشی‌شان از گردونه دوران حرفه‌ای جدا می‌شوند. عده زیادی هم طاقتشان را از دست می‌دهند و راه دشوار مهاجرت را در پیش می‌گیرند. تعدادی هم که سختی‌ها، بیش از زمان‌های دیگر آزارشان می‌دهد، لب به اعتراض و انتقاد می‌گشایند. نگاه به این دو قشر آخر در بین رسانه‌های خاص، به ویژه رسانه‌هایی که نزدیک به دولت هستند چندان جالب نیست. دسته دوم را وطن‌فروش و خائن می‌نامند و دسته آخر را هم بهانه‌جو و فرصت‌طلب برای مهاجرت صدا می‌کنند. این رویه آن‌قدر نخ‌نما شده که به نظر می‌رسد پاک‌کردن صورت‌مسئله هم دیگر جواب نمی‌دهد. با بررسی طیفی که از ایران مهاجرت کرده‌اند، تقریبا می‌شود سه دسته را ارزیابی کرد؛ دسته اول که تعدادشان بیش از بقیه است، آنهایی هستند که از بی‌توجهی، به ویژه از لحاظ مالی و اقتصادی، به سیم آخر زده و از ایران رفته‌اند. دسته دوم که تعداد آنها هم قابل توجه است، افرادی هستند که معمولا مورد بی‌توجهی فنی قرار گرفته‌اند و بار سفر را بسته‌اند. دسته آخر هم افرادی هستند که نگران سطحی بالاتر و حرفه‌ای‌تر در دنیای ورزش هستند و سیاست‌های موجود در ورزش را برنمی‌تابند. مثال عینی برای این دسته از افراد همان‌هایی هستند که به دلیل سیاست عدم مسابقه‌دادن با ورزشکاران اسرائیلی از ایران مهاجرت کرده و بعضا عناوین مهمی را به دست آورده‌اند. سعید ملایی که مدال نقره بازی‌های المپیک را برای مغولستان به دست آورد و علیرضا فیروزجا، نابغه شطرنج دنیا که روزگاری با پرچم ایران مسابقه می‌داد و حالا برای فرانسوی‌ها کسب افتخار می‌کند، در این دسته قرار می‌گیرند.

آنها که رفته‌اند، ظاهرا دیگر از لحاظ مالی یا ورزشی دغدغه‌ای ندارند. شاید مشکل‌شان این باشد که در تلویزیون و رسانه‌های نزدیک به دولت از این چهره‌ها به عنوان وطن‌فروش و خائن یاد می‌شود و بعضا مثل داستان کیمیا علیزاده، ساعت‌ها زمان صرف تخریب آنها روی آنتن در تلویزیون می‌شود؛ اما شرایط برای آنهایی که مانده‌اند و چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرند، شبیه به معمای لاینحلی شده که حل‌کردن مشکلشان چندان ساده نیست. آنها عموما از بی‌توجهی مسئولان ورزش به امور مالی‌شان گلایه دارند و تعدادشان از تمامی چهره‌هایی که مهاجرت کرده‌اند بیشتر است. درد آنها گاهی به قدری باورنکردنی است که اگر از بیرون به آن نگاه شود، از تلخی زیاد، خنده‌دار می‌شود. در تازه‌ترین اتفاق موجود می‌شود به داستان علی‌اصغر موسی‌زاده، ملی‌پوش دوچرخه‌سواری ایران رسید که این روزها به قدری لَنگ 20 میلیون تومان است که تصمیم گرفته از تیم ملی کنار بکشد و به فکر حرفه‌ای دیگر بیفتد. علی‌اصغر در صحبت‌هایی که ایسنا آن را منتشر کرده، حرف‌های تلخی می‌زند و می‌گوید: «لوازم دوچرخه‌سواری من برای بازی‌های کشورهای اسلامی مقداری رده‌پایین بود، ازاین‌رو از جیب خودم لوازم جدید را خریداری کردم. ۵۵ میلیون آن را خودم پرداخت کردم. ۲۰ میلیون دیگر باقی مانده بود که آن موقع آقای انوشیروانی مدیر کل ورزش و جوانان استان اردبیل بود که گفت اگر نتیجه بگیرم، این پول پرداخت می‌شود. خوشبختانه ایران در استقامت جاده مدال طلا گرفت اما مدیر کل تغییر کرد و این ۲۰ میلیون هم پرداخت نشد چون یکی، دو نفر در اداره کل استان هستند که با پرداخت پول به ورزشکار مخالف‌اند. پاداش مدال طلای بازی‌های کشورهای اسلامی ۱۵۰۰ یورو بود. آقای وفایی مربی تیم ملی به ما گفت مدال طلا بیاوریم، ۱۵۰۰ یورو می‌گیریم اما وقتی به ایران آمدیم این مبلغ، ۱۵ میلیون تومان شد و همان را هم هنوز پرداخت نکرده‌اند و هر زمان پیگیری می‌کنیم می‌گویند پولی به حساب فدراسیون نیامده است. در مشکین‌شهر مراسم تجلیل برگزار کردند که فرماندار یک چفیه جایزه داد، این در حالی بود که در سایت خودشان اعلام کرده بودند که شش میلیون تومان هم پاداش داده‌اند. در واقع هیچ پولی به من پرداخت نشد و من هم پیش کسی که لوازم خریده بودم، بدقول شدم. به نظرم دوچرخه‌سواری را کنار بگذارم بهتر از این است که با ذلت و بدبختی رکاب بزنم. برایم سخت است به این شکل ورزش کنم و روحیه‌ام را از دست داده‌ام. دوچرخه‌ام را می‌فروشم تا بدهی را پرداخت کنم و کار دیگری را نیز شروع کرده‌ام. کنارگذاشتن برای من اصلا راحت نیست به هر حال من هم وقت و هزینه زیادی گذاشته‌ام اما آینده شوخی‌بردار نیست و چاره‌ای ندارم».

علی‌اصغر یکی از معدود چهره‌های ورزش و ملی ایران است که شاید رسانه‌ای پای صحبتش نشسته تا دردهایش را منعکس کند وگرنه تعداد زیادی از ورزشکاران حرفه‌ای در ایران هستند که قربانی مدیریت ضعیف تعدادی از مسئولان هستند و مجبور شده‌اند قید حضور در ورزش حرفه‌ای را بزنند و به کارهای دیگری بپردازند. عجیب آنکه وقتی همین ورزشکاران که این روزها به‌خاطر 20 میلیون تومان مجبور به خداحافظی می‌شوند، مهاجرت را در دستور کار قرار می‌دهند، عده‌ای به آنها تاخته و الفاظی مانند وطن‌فروش و خائن را به این چهره‌ها نسبت می‌دهند. جالب آنکه این پروسه ظاهرا تمامی ندارد و هر روز به واسطه همین مدیریت بحث‌برانگیزِ عده‌ای از مسئولان، بی‌توجهی مسئولان استانی و سایر پشت‌میزنشین‌ها، ورزشکاران زیادی قید مسابقه‌دادن برای ایران را می‌زنند، مهاجرت می‌کنند یا خانه‌نشین می‌شوند. شعارهای عده‌ای که می‌گویند مشکلات آنها را در کوتاه‌ترین زمان ممکن حل می‌کنند یا اینکه دیگر اجازه نمی‌دهند چنین موضوعاتی گریبان ورزشکاران حرفه‌ای را بگیرد هم در حد همین حرف باقی می‌ماند و فراموش می‌شود. نباید از یاد برد که علی‌اصغر تنها ورزشکاری نیست که به خاطر 20 میلیون تومان، مجبور شده یا می‌شود قید حضور در رشته مورد علاقه‌اش را بزند یا اینکه کلا تصمیم به مهاجرت بگیرد. همین چند ماه پیش، بهمن نصیری نفر اول تیم ملی روئینگ ایران که پیش از این موفق به کسب سهمیه المپیک توکیو هم شده بود، به جمهوری آذربایجان مهاجرت کرد. از نصیری به‌عنوان یکی از بخت‌های اصلی کسب مدال رقابت‌های آسیایی زیر پرچم ایران یاد می‌شد ولی او مجبور شد برای سپری‌کردن دوران حرفه‌ای‌اش، پرچم کشور دیگری را انتخاب کند. همان زمان تعدادی از ملی‌پوشان قایقرانی از اینکه مسئولان ورزش ایران به استعدادهایی مانند نصیری رسیدگی نمی‌کنند، گلایه کرده بودند. نصیری پیش‌تر در جریان کسب سهمیه المپیک موفق به اخذ این مورد شد، ولی از آنجا که فدراسیون فقط می‌توانست یک ورزشکار را به توکیو اعزام کند، این سهمیه در اختیار نازنین ملایی قرار گرفت. دلیل مهاجرت بهمن نصیری ولی از همه‌چیز تلخ‌تر بود: او فقط به خاطر دریافت حقوق ماهانه 500 دلار از ایران مهاجرت کرد. آن زمان علیرضا سهرابیان، رئیس فدراسیون قایقرانی، به مهاجرت بهمن نصیری به کشور آذربایجان پرداخته و گفته بود: «چندین‌بار با مسئولان صحبت کردم. نصیری مشکل کار داشت و با مسئولان مطرح کردیم. دوستان وزارت نفت در نهایت این کار را انجام دادند و قرار شد نیمه دوم اردیبهشت استخدام شود، ولی با برنامه‌ریزی‌ای که کرده بود و بدقولی‌هایی که از مدیران استان دیده بود، فکر کرد باز هم انجام نمی‌شود. قبل از آن چند بار مکاتبه کرده بودیم ولی انجام نشد و در نهایت او مانند سایر نخبگان رفت. برای نصیری و همه قایقرانان هزینه زیادی شده تا به اینجا برسند. استخدام نصیری و پرداخت حقوق عرف، ضرر و زیان کمتری داشت تا اینکه آذربایجان مفت و بدون هزینه از راه برسد و با پرداخت 500 دلار او را به کار بگیرد. نصیری چیز زیادی نمی‌خواست، فقط شغل می‌خواست».