آیا جنگ نیابتی به منازعه مستقیم میرسد؟
بحران اوکراین که از سال ۲۰۱۴ به منصه ظهور رسید، پس از گذشت هشت سال ادامه دارد و بیش از هشت ماه است که آشکارا به یک نمونه کلاسیک از جنگ نیابتی تبدیل شده است؛ به این مفهوم که شاهد رویارویی دو یا حتی چند قدرت هستهای در چارچوب یک بحران منطقهای هستیم.
احمد وخشیته-استاد دانشگاه دوستی ملل روسیه: بحران اوکراین که از سال ۲۰۱۴ به منصه ظهور رسید، پس از گذشت هشت سال ادامه دارد و بیش از هشت ماه است که آشکارا به یک نمونه کلاسیک از جنگ نیابتی تبدیل شده است؛ به این مفهوم که شاهد رویارویی دو یا حتی چند قدرت هستهای در چارچوب یک بحران منطقهای هستیم. امروز نیروهای آمریکایی با پرچم ایالات متحده در این کارزار دیده نمیشوند، همانطورکه در جنگ ویتنام اثر مستقیمی از نیروهای شوروی یافت نمیشد اما یک چیز برای تمام ناظران عیان است؛ تقابل کاخ سفید و کرملین.
بحران اوکراین را میتوان در سوی دیگر بحران کارائیب تحلیل کرد؛ به این معنا که در ۱۹۶۲ شوروی به دنبال آن بود تا از یک کشور ثالث برای کاهش عدم تقارن استراتژیک با آمریکا بهره ببرد و اکنون ایالات متحده از اوکراین برای برتری استراتژیک نفع میبرد. در شماره پیشین «در حوالی میدان سرخ» اشاره شد که چرا بحران اوکراین از بحران کوبا وخیمتر است اما یک تفاوت دیگر این است که در بحران کارائیب میان دو قدرت هستهای یعنی شوروی و آمریکا بهواسطه سلاحهای هستهای که در کوبا مستقر شد، اصطکاک شکل گرفت اما اکنون با وجود اینکه سلاح هستهای داخل اوکراین وجود ندارد، شاهد تقابل روسیه و آمریکا هستیم که دو قدرت هستهای دیگر یعنی فرانسه و بریتانیا نیز در مجاورت این منطقه جنگی قرار دارند و پنج کشور دیگر منطقه یعنی آلمان، هلند، بلژیک، ایتالیا و ترکیه نیز از سلاحهای هستهای تاکتیکی آمریکایی برخوردارند؛ بنابراین ما از جنگ نیابتی در محدودهای متراکم از سلاحهای هستهای سخن میگوییم.
در این میان یک ملاحظه جدی دیگر نیز وجود دارد؛ در بحران کارائیب و حتی بحرانهای نیابتی میان مسکو و واشنگتن چه در ویتنام و چه سوریه، طرفین از قدرت هستهای خویش بهعنوان ابزاری برای بازدارندگی و کسب منافع حداکثری بهره میبردند و درواقع رویکردی تاکتیکی در چارچوب رقابتهای ژئوپلیتیکی آنها بود؛ ولی اکنون انگیزه و هدف مسکو و واشنگتن، منافع کلیدی طرف مقابل است تا این فرضیه پررنگ شود که در صورت احتمال فرضی توسل آنها به سلاح هستهای، این گمان وجود دارد که این اتفاق در خاک اوکراین رخ ندهد.
توجه داشته باشیم که خروشچف و کندی در بحران کوبا ۱۲ روز پس از آغاز آن به نقطه معامله رسیدند و توافق کردند شوروی از کوبا خارج شود و در ازای آن، آمریکا نیز موشکهایش را از ترکیه و ایتالیا خارج کند اما امروز بیش از هشت ماه از کارزار نظامی در اوکراین میگذرد و باوجود تمایل روسیه برای دستیابی به آتشبس، هیچ نشانهای از علاقه آمریکا برای سازش با کرملین به چشم نمیخورد؛ اگرچه این گفته به معنای رد دستیابی به صلح در آینده نیست.
برایناساس در غیاب هرگونه نشانهای در جهت از سرگیری مذاکرات میان پوتین و بایدن، احتمال تشدید جنگ نیابتی میان روسیه با آمریکا، بریتانیا و فرانسه (چهار قدرت هستهای) رو به گسترش است که در سناریوی آینده ممکن، از این ظرفیت برخوردار است که آنها را به منازعه مستقیم بکشاند؛ چراکه کمکهای فزاینده آمریکا و بریتانیا به اوکراین، بهطور فزایندهای نیابتیبودن نبرد را برای روسیه مبهم میکند.
در این میان انتخابات امروز کنگره آمریکا میتواند صحنه اوکراین را نیز تا حدی تحت تأثیر قرار دهد؛ به این معنا که اگر مطابق ارزیابیها، جمهوریخواهان موفق به پیروزی با اختلاف اندکی شوند، در سناریوی محتمل تا حدودی کار بایدن پیچیده میشود و به نظر میرسد که دستور کار سیاست خارجی بایدن و در رأس آن موضوع اوکراین اندکی کمرنگ شود. آنچه مشخص است باوجود منازعه جدیای که میان کاخ سفید و کرملین شکل گرفته است، آنها از این موضوع نیز آگاهی دارند که جنگ هستهای هیچ برندهای ندارد و علاقهمند به کاهش یک جنگ مستقیم هستند که میتواند در شرایطی وخیم به یک درگیری هستهای منجر شود.
باوجوداین پرسش کلیدی اینجاست که آیا سران روسیه و آمریکا به مسیر گفتوگو با محور تضمینهای امنیتی متقابل بازمیگردند و مبتنی بر رویکردی برد-برد سازش میکنند؟ انتظار دشواری است؛ چراکه بیش از دو ماه است که سفیر آمریکا در مسکو بازگشته و واشنگتن هنوز حتی جانشین او را نیز معرفی نکرده است، باوجوداین سیاست خارجی استوار بر واقعگرایی طرفین حکم میکند که اجازه ندهند این جنگ نیابتی که یک قدم تا منازعه مستقیم فاصله دارد، به چنین مرحلهای برسد؛ چراکه در این صورت شکست بیچونوچرای مسکو، سرنوشت رهبری فعلی روسیه را تحت تأثیر قرار میدهد و شکست واشنگتن به فروپاشی ناتو و ناکامی بایدن در انتخابات پیشرو منجر میشود.