حق به شهر و برهمکنشهای اجتماعی
بنابراین ناآگاهی بخشی از مردم کشور ما درباره این مقولات به این معنی نیست که این حقوق وجود ندارند و در روند روزمره زندگی شهروندان دیگر شهرهای دنیا نقش ایفا نمیکنند.
بنابراین ناآگاهی بخشی از مردم کشور ما درباره این مقولات به این معنی نیست که این حقوق وجود ندارند و در روند روزمره زندگی شهروندان دیگر شهرهای دنیا نقش ایفا نمیکنند. لوفِور به زندگی روزمره خیلی بها میدهد. به نظر او سوسیالیسم همان جامعه جدید یا زندگی جدید است و تجسم این زندگی در وضعیت اقتصادی نیست؛ بلکه در بالندگی زندگی روزمره است و همین زندگی روزمره است که باید دگرگون شود. در واقع زندگی روزمره جایی است که آرزوها ارضا میشوند. متفکر دیگر «شهر»، والتر بنیامین نیز در زندگی روزمره یک عنصر تکاملیابنده کشف میکند و آن عقل متعارف است. میگوید عقل متعارفی (common sense) که در زندگی روزمره وجود دارد، میتواند آدمها را تابع آن جریان زیربنایی کند. این دو بیشتر به روش سقراط معتقد به گفتوگو و حرفزدن درباره مسائل با افراد هستند، تا راهحلها از دل خود جامعه برآید.
با جاافتادن مفهوم حق به شهر در بسیاری شهرهای دنیا، نظرات شوراهای محلات از طریق شورای شهر به برنامهها و طرحهای شهری (از پروژههای استراتژیک تا اجرائی) راه پیدا کرد و بودجهریزیهای محلی برای شهر از محلات آغاز شد. با جاافتادن ایده حق به شهر بود که شهرداریها فهمیدند برای جلب رضایت شهروندان باید طرحها و پروژههای جاری و تصویبنشده شهری و معماری را ابتدا در محل تالارهای شهر و محلات به معرض دید شهروندان بگذارند تا نظرات اصلاحی آنها را که مهمترین استفادهکنندگان از این پروژهها هستند، داشته باشند.
به هر رو، لوفِور معتقد است که روابط اجتماعی در فضا نفود میکند و فضا نهتنها با روابط اجتماعی تداوم مییابد (یا پشتیبانی میشود)؛ بلکه روابط اجتماعی را تولید نیز میکند و خود به واسطه روابط اجتماعی تولید میشود. البته روشن است که «پرکتیس فضایی» یا بخش مادی و محسوس و فیزیکی فضا (مکانها، ترکیبها و آرایش فضاها) حتما در ارتباط با «بازنماییهای فضا» که بخش ذهنی و تصویری فضاست نیز قرار میگیرد که البته اعمال قدرت در آن بیشتر است و تصویر و روایتی از فضا را ارائه میدهد که نقشهها، طرحها و اطلاعات تصویری را نیز در بر میگیرد؛ اما مهمتر «فضاهای بازنمایی»، یعنی فضاهای زیستشده و تجربهشده اجتماعی هستند که کنشگر اجتماعی در حال تجربه آن است و میتواند با درک غالب و مسلط تصورشده در شهر متفاوت باشد. در واقع دیالکتیک این سهگانه است که نظریه تولید فضای لوفِور را شکل میدهد.
اگر از حقوق دیگری مانند حق مسکن، حق کار و برخورداری از رفاه و بهداشت سخن میگوییم، این حقوق از طریق فضای مناسبی که برای آنها ایجاد شده، تحقق مییابند و تحقق این فضا وابسته به تحقق حق به شهر است. این حق منبع برتری برای تحقق حقوق دیگر است. در زندگی شهری وقتی فضاها تحت تأثیر دولت و سرمایه ساماندهی میشوند، امکان برآوردهشدن این حقوق کم و مشکل میشود. ما این واقعیت را در زندگی امروز میبینیم. اطهاری میگوید تراکمفروشی در تهران امکان زندگی شهری را که جزء حق به شهر است و همینطور حق تحول اقتصادی تهران را برای جهانیشدن سلب میکند؛ چون فضاهایش را به بورژوازی مستغلات میدهد. از طرف دیگر دولت در بیابان مسکن مهر میسازد و چون فقط مسکن است و شهر نیست، مردم را جلب نمیکند. این مثالی است که نشان میدهد حق به شهر چه حق مهمی است؛ یعنی تحول اقتصاد و مسکن مناسب به این حق وابسته میشود.
لوفِور عقیده دارد که میتوان دوباره زندگی شهری را با رهایی از بند دولت و سرمایه تبدیل به یک «اثر» کرد و نجاتش داد. منظور او از تبدیلشدن شهر به اثر این است که خلاقیت به شهر برگردد. وقتی آفرینندگی به شهر بازگردد، جامعه جدید و زندگی جدید آغاز میشود. پس اگر بپرسیم ما از زندگی شهری چه میخواهیم؟ ندا میآید که بله. ما برای حقوق جمعی تلاش میکنیم، حق بر شهر، حق به محیط زیست، حق به توسعه، حق بر فضای عمومی جمعی، حق بر عرصه عمومی و اجتماعی، حق به فراغت، حق به شادی، حقوق زنان، حقوق کودکان، حق به مدرسه و بهداشت و هوای تازه و پاک! و صد البته که تاکنون این حقوق را کم طلب کردهایم. و به هرچه پیش آمده و هرچه پیش نیامده، راضی بودهایم یا اعتراض کردهایم و شنیده نشدهایم! البته این حقوق به این آسانی به دست نمیآیند. باید مجهز بود، به قوانین، به باهمستانها، به تشکلها و انجمنهای حرفهای، به تخصص، به زبان حقوقی و بوروکراتیک برای گفتوگو با تکنوکراسی مسلط، به زبانی دقیق و ظریف و موجز. ما باید در آرامش بعد از توفان، تازه به گفتوگو بنشینیم. نهفقط با دولت و شهرداری و... بلکه با خودمان که مدعی شهر و شهروندان آن هستیم... .
تأثیر این جنبش بر زیست شهری از نظر دمیدن روح زندگی بیشتر در عرصه عمومی، زندگی نرمال طبق معیارهای امروزی، افزایش تحمل و پذیرش سلیقههای مختلف و سبکهای مختلف زندگی و منعطفشدن رفتارها در فضا خواهد شد. البته این موضوع هماکنون در شرایط مختلف و در شهرهای مختلف درجات مختلفی دارد. زندگی زنان و جوانان و شکل آن در تهران بسیار متفاوت از زاهدان است. حتی در تهران در سطح محلات مختلف بسیار متفاوت است. دست آخر ماییم که مسئولیم. همه مایی که به نقصانها شاهد و آگاهیم. از 60 سال پیش که هانری لوفِور این مفهوم را مطرح کرد، هرکس معنا و تفسیر خود را از آن برای خود ساخت. حق به شهر تنها حق استفاده آزادانه از خیابان و فضاهای عمومی نیست؛ بلکه برخوردی خلاقانه با فضای شهری را در خود نهفته دارد.