یک تابستان با مارسل پروست
تصویر خاطره
تاکنون درباره شاهکار مارسل پروست و ادبیات جهان، «در جستوجوی زمان ازدسترفته»، نوشتههای بسیاری منتشر شده است که هریک سعی داشتند خوانش تازهای از این اثر مهم ادبی به دست دهند. «یک تابستان با پروست» نیز یکی دیگر از این آثار است که شامل تفسیرهایی از منتقدان و متفکران سرشناس همچون ژولیا کریستوا، ژان ایو تدیه و رافائل آنتوان در مورد «در جستوجوی زمان ازدسترفته» و به تعبیر دیگر دروازه ورود به این اثر است.
شرق: تاکنون درباره شاهکار مارسل پروست و ادبیات جهان، «در جستوجوی زمان ازدسترفته»، نوشتههای بسیاری منتشر شده است که هریک سعی داشتند خوانش تازهای از این اثر مهم ادبی به دست دهند. «یک تابستان با پروست» نیز یکی دیگر از این آثار است که شامل تفسیرهایی از منتقدان و متفکران سرشناس همچون ژولیا کریستوا، ژان ایو تدیه و رافائل آنتوان در مورد «در جستوجوی زمان ازدسترفته» و به تعبیر دیگر دروازه ورود به این اثر است. اهمیت این کتاب به خاطر تفسیرهایی است که در بخشهای مختلف و از نظرگاههای متفاوتی به این اثر مهم ادبیات جهان پرداختهاند. تفسیرهایی که به وجوه مختلف ازجمله تخیل، روانشناسی، زیبایی، هنر، فلسفه، خاطره و عشق توجه داشتند و این مفاهیم را در رمان «در جستوجوی زمان ازدسترفته» ردیابی کردهاند. این کتاب جز تحلیل و خوانش عمیق و چندجانبه از اثر پروست، از این منظر نیز اهمیت دارد که این رمان را به طرفداران ادبیات معرفی میکند؛ طرفدارانی که یا فرصت خواندن رمان مفصل «در جستوجوی زمان ازدسترفته» یا جرئت ورود به دنیای پروست را نداشتهاند. کتاب «یک تابستان با پروست» با نقلقولی از «زمان بازیافته» یکی از مجلدهای خواندنی شاهکار پروست آغاز میشود: «زندگی واقعی، زندگی سرانجام کشف و روشن شده، در نتیجه تنها زندگیِ بهراستی زیسته ادبیات است». راوی، درست در اواخر رمان متوجه میشود که چگونه میتواند زمان ازدسترفته را نجات دهد: به یاری نوشتن. رمان «در جستوجوی زمان ازدسترفته» پیش از هر چیز داستان یک ذوق است؛ ذوق قهرمان و در خلال آن، ذوق نویسندهاش، مارسل پروست که بخش بزرگی از زندگی خود را به نوشتن این کتاب زیبا و درعینحال ناتمام اختصاص داد. در بخشی از «یک تابستان با پروست» آمده است: «یک روز صبح مارسل پروست که تازه از شبی کوتاه چشم گشوده و هنوز روی تختش دراز کشیده بود، به خدمتکار باوفایش، سلست آلباره، میگوید: کلمه پایان را نوشتم، حالا دیگر میتوانم بمیرم. این داستان در سال ۱۹۶۲ از زبان زنی که منشی او هم بود در جریان برنامه تلویزیونی با عنوان تصویر خاطره نقلشده که پروست را به همه معرفی میکرد. این ماجرا مربوط به زمانی است که پروست، با بروز مشکل برای انتشار کتابش، به نویسندهای در دسترس برای بچههای نسل جنگ تبدیل شد. پس از پشتسر نهادن برزخ بین سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، اکنون اثرش برای همه در دسترس است و بهزودی در نسخه جیبی چاپ و به زبانهای زیادی ترجمه میشود. امروز جستوجو وارد فهرست کلاسیک شده و کتابی بنیادی شناخته میشود، حتی با اینکه کمی سترگ و خوشبختانه ناکام است». چنانکه در بخشی از کتاب آمده است، این کتاب پروست شبیه رمان روانشناختی فرانسوی، از شاهزاده خانم کلو گرفته تا پل بورژه نیست. این کتاب به طرز انکارناپذیری همه را شگفتزده کرده. پس شاید پروست نباید از اولین ناشرانی که قبل از چاپ کتابش نزد انتشارات برنارد گراسه به خرج خودش و با بهایی سنگین، دست رد به سینهاش زدند، کینه زیادی به دل میگرفت. او غول 800صفحهای تایپشدهای تحویلشان داده بود، با برگههای دستنوشته اغلب ناخوانا که خدمتکارانش کپی گرفته بودند و بعد گفته بود یک یا دو جلد دیگر هم در ادامه خواهد داد که هنوز آماده نبود. این موضوع مأیوسشان کرد. بااینحال وقتی بالاخره رمان چاپ شد، اولین نقدها خوب بودند، همینطور فروش بین نوامبر ۱۹۱۳ و آگوست ۱۹۱۴: حدود سههزار نسخه که برای آن موقع و برای کتابی سختخوان بسیار زیاد بود. منتقدان خیلی سریع متوجه شدند که این رمان رمانی جدید و مهم است. بلافاصله این نویسنده بزرگ در خارج از کشور معروف شد. یک ماه پس از انتشار کتاب، هفتهنامه ادبی تایمز لیتریری ساپلمنت و نیز مجلهای ایتالیایی گزارشی از آن نوشتند. در فرانسه شرایط سختتر بود. پروست کتاب «خوشیها و روزها» را با مقدمهای از آناتول فرانس و آبرنگهای مادلن لومر که سرپرست یک سالن بود، در سال ۱۸۹۶ چاپ کرده بود. این پیشداوریها نقش داشتند و ناشران اصالت اثر را نسنجیدند. «در جستوجوی زمان ازدسترفته» جزء کتابهایی است که هیچوقت دستهبندی نمیشوند. همین باعث قدرت و عمقش میشود. خواننده 10 سال بعد آن را دوباره میخواند، نسلهای متوالی بازخوانیاش میکنند و هر بار چیز دیگری در آن کشف میکنند. «این اثر به مسائل ابدی بسیار پرداخته: عشق، حسادت، جاهطلبی، تمنا، حافظه. بااینحال، اگرچه این کتاب بسیار معروف است اما کسانی که کل آن را میخوانند، بسیار اندکاند. قانونی هست که اصلا تغییر نکرده. پروست نویسنده آسانی نیست: جملاتش طولانی است، محافل اجتماعیاش تمام نمیشوند. او آدم را میترساند. اما حق داریم از کتابها بترسیم، چون این کتابها تغییرمان میدهند».