|

گفت‌وگو با پیروز حناچی 19 سال بعد از زلزله بم

هنوز آسیب‌پذیریم

مدیریت بحران در ایران هوشمندی لازم را ندارد

نزدیک به دو دهه از زلزله بم می‌گذرد، بیش از 30 هزار نفر جان خود را از دست دادند و زنگ خطری برای نحوه مدیریت بحران در کشور به صدا درآمد. به همین منظور 5 دی‌ماه، بنا بر تصمیم شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، «روز ملی ایمنی در برابر زلزله و کاهش اثرات بلایای طبیعی» نامیده شد

هنوز آسیب‌پذیریم
فرانک جواهری روزنامه نگار

  نزدیک به دو دهه از زلزله بم می‌گذرد، بیش از 30 هزار نفر جان خود را از دست دادند و زنگ خطری برای نحوه مدیریت بحران در کشور به صدا درآمد. به همین منظور 5 دی‌ماه، بنا بر تصمیم شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، «روز ملی ایمنی در برابر زلزله و کاهش اثرات بلایای طبیعی» نامیده شد. در شرایطی که کشور به علت تخلفات در ساخت‌وساز فاجعه متروپل را پشت سر گذاشته است، این سؤال را بار دیگر می‌پرسیم که ایران، به‌خصوص تهران چقدر در برابر زلزله آماده است. پیروز حناچی شهردار سابق تهران و رئیس دو دوره شورای عالی معماری و شهرسازی است. او در این گفت‌وگو از اهمیت فاجعه بم در تغییر نگاه به مدیریت بحران می‌گوید. خاطرات او از سال 82 حاوی نکات فراوانی است؛ زمانی که فرانسوی‌ها زودتر از مسئولان داخلی فهمیدند در بم چه اتفاقی افتاده و عده‌ای به خاطر امداد اشتباه قطع نخاع شدند. بعد از زلزله بم طرح‌های فراوانی با تغییر دولت نیمه‌کاره ماند و هنوز مدیریت بحران در ایران هوشمندی لازم را ندارد و همین نگرانی را نسبت به وقوع حوادث طبیعی آینده بیشتر می‌کند.

 

‌ روز پنجم دی ماه مصادف با واقعه زلزله بم است و به همین خاطر این روز ایمنی در برابر زلزله نام‌گذاری شده، به نظر شما شرایط تهران از نظر ایمنی در برابر زلزله چطور است؟

پنجم دی ماه زلزله‌ای در ایران اتفاق افتاد که از جهاتی منحصربه‌فرد و نادر بود. می‌شود گفت اولین زلزله شهری ایران در دوره معاصر بود، ما زلزله‌های زیادی را در کشور تجربه می‌کنیم ولی اینکه گسل در زیر شهر با شرایطی خاص فعال شود، در این مقیاس نداشتیم. بم نمونه‌ای کوچک از سایر شهرهای ما بود و میزان آسیب‌پذیری ما را نشان داد. اگر نقشه پهنه‌بندی زلزله آن موقع را نگاه کنید، می‌بینید بم در نقطه انتهایی منطقه خطرپذیری است. یعنی تصور شما این است که در این منطقه زلزله نمی‌آید، ولی این اتفاق افتاد. مطالعه دقیق و عمیقی ظرف یک دهه اخیر درمورد تهران نشده ولی در آخرین مطالعه‌ای که جایکا (مرکز همکاری‌های بین‌المللی ژاپن) انجام داده بود یک سناریو حادثه را براساس فعال‌شدن هر کدام از گسل‌های شناخته‌شده و اصلی تهران انجام داده بود و اساسا ایده بافت فرسوده از همین گزارش بیرون آمد. تهران دو گسل شناخته‌شده اصلی داشت: گسل مشاء-فشم و گسل ری.

گسل مشاء-فشم، انرژی بیشتری را آزاد می‌کند و ایده‌های اولیه در مطالعات ژاپنی‌ها این بود که تلفات در شمال شهر بیشتر خواهد بود. ولی وقتی که شیوه ساخت را در کل تهران بررسی کردند، متوجه شدند در مناطق جنوبی به ‌دلیل تنیدگی، تراکم بالا و فرسودگی این آمار بالاتر خواهد بود. الان نسبت به آن موقع وضعیت بهتری داریم با فرض اینکه ساختمان‌هایی که نوسازی شدند می‌توانند در برابر زلزله مقاومت کنند.

ولی می‌خواهم در مورد بم از زاویه دیگری به موضوع نگاه کنم. سفیر ایران در فرانسه، در آن تاریخ آقای خرازی بود. ایشان می‌گفت؛ چهار صبح آمدند و به من گفتند در ایران زلزله‌ای اتفاق افتاده که در کتگوری کمک‌های ما است و سازمان شرایط اضطراری آنها درخواست داشت اجازه ورود هواپیماهای فرانسوی را به تهران و کرمان بگیرد. ایشان می‌گفت؛ من ساعت شش یا هفت صبح با تهران تماس گرفتم، اما کسانی که فکر می‌کردم درمورد زلزله بدانند هیچ‌کدام اطلاعی نداشتند! شاید تفاوت ما در این بود اگر خدای نکرده، اتفاقی مشابه در دورترین نقاط کشور بیفتد آیا هوشمندی ما به اندازه زمان بم است یا بهتر شده است؟ در دنیا سازمان‌هایی از جنس نظامی وجود دارند، ما قبل از انقلاب، سازمانی به اسم سازمان دفاع غیرنظامی کشور داشتیم و الان ترکیبی از هلال احمر، بسیج و اورژانس، این مأموریت را انجام می‌دهند و هیچ‌کدام به تنهایی مسئولیت ندارند. البته ما قوانینی مانند قانون مدیریت بحران کشور داریم، ولی آن هم این سازمان را ایجاد نکرده است، یعنی سازمانی به وجود نیامده که هوشمند باشد و دائما همه جا را مانیتور کند. مثلا فرانسوی‌ها از طریق اطلاعات ماهواره‌ای کل جهان و ایران را رصد می‌کنند و در مواقع بحران فعال می‌شوند. در حقیقت برای آنها حکم مانور آمادگی را دارد و آمار می‌دهند ما در ۳۶ ساعت اول چند نفر را از زیر آوارها زنده درآوردیم. هرکجای دنیا که اتفاقی از این جنس می‌افتد سریع خودشان را به منطقه می‌رسانند. دیسیپلین آنها نظامی است، تجهیزات را دارند، نیاز به پشتیبانی ندارند، به شدت آموزش‌دیده هستند و نهایتا امکانات آنها متناسب با مأموریت‌های آنهاست. در روزهایی که حادثه اتفاق می‌افتد آب و برق قطع است، شرایط بهداشتی مثل روزهای قبل نیست، غذا، آب و امکانات ساده وجود ندارد و افراد باید آموزش‌های لازم را دیده باشند تا بتوانند به دیگران کمک کنند. مثلا در زلزله بم تعداد کسانی که قطع نخاع شده بودند کم نبود، وقتی شما دست کسی را بگیرید تا او را از زیر آوار بیرون بکشید، اما بدن شخص زیر گیر کرده باشد در نهایت عارضه‌ای ایجاد خواهد شد. یکی از مشکلات ما زمان زلزله این است که همه برای کمک‌کردن به منطقه می‌روند و بزرگ‌ترین معضل روزهای اول هستند.

تجربه بم، متفاوت بود، زلزله روز جمعه اتفاق افتاده بود و روز دوشنبه آقای خاتمی به منطقه آمد. در فرودگاه بم در جلسه‌ای همه مدیران مربوطه گزارش دادند. به یاد دارم که شهید کاظمی آن موقع فرمانده نیرو هوایی سپاه بود و با لهجه اصفهانی‌اش گزارش می‌داد که ما پروتکل‌های عادی‌مان را عملا کنار گذاشتیم و از عصر جمعه تا صبح شنبه حدود 150 هواپیما در فرودگاه بم نشاندیم. نهایتا بیش از حدود هشت هزار نفر که مریض بدحال بودند را به سایر نقاط کشور رسانده بودند. آقای کاظمی می‌گفت؛ آقای خرم (وزیر راه وقت) در برج مراقبت بود، شهید سلیمانی در سالن فرودگاه بود که در آنجا مریض‌های بدحال را می‌آوردند و من هم برای هدایت هواپیما در اپرون بودم و لابه‌لای اینها هلی‌کوپترهای ما در شب برای امدادرسانی پرواز می‌کردند.

در بازسازی هم تجربه متفاوتی داشتیم؛ روزهای اول، این موضوع مطرح شد که وقتی اینجا این‌قدر ناامن است باید در جای دیگری شهر را بسازیم. غافل از اینکه ما تا ۲۰۰ کیلومتر به سمت غرب، ۴۰۰ کیلومتر به سمت شرق و حدود ۱۵۰ کیلومتر به سمت جنوب منطقه آباد دیگری مثل بم نداشتیم و شمال هم که کویر لوت بود و این ایده که شهر را اساسا جابه‌جا کنیم نفی شد و اصرار بر این بود که شهر باید در همان‌جا ساخته شود (برخلاف لار و طبس که شهر جابه‌جا شد و خرابه‌ها باقی ماندند) در واقع اگر زلزله دلیل تخریب بم بوده دلیل احیای بم هم هست. گسل‌های زیر شهر بم آب زلالی را در اختیار قرار می‌دهند و علت فضای کشاورزی و نخلستان‌ها در بم گسل‌ها هستند و به همین جهت تصمیم بر این شد تا شهر در مکان خودش بازسازی شود اما مقاوم و با هویت. تجربه بم برای اولین بار یک تجربه کیفی در طراحی بود و شعار «مشارکت، هویت، پایداری» را داشت؛ این شعار بازسازی زلزله بم بود. وقتی رهبری در روزهای اول به منطقه بم سفر کردند به این نکته اشاره کردند. ولی این ایده‌های طراحی به نتیجه کامل نرسید یعنی بعد از تغییر دولت و مدیریت این کار اتفاق نیفتاد. ما شش هزار واحد مسکونی ۸۰متری توسط مشاورین جوانی که با همکاری بنیاد در منطقه مستقر شده بودند، طراحی کردیم و برای اولین بار امکان این را فراهم کردیم تا مردم در طراحی و بازسازی احساس مشارکت کنند، منتها بعد که دولت تغییر کرد این نگاه‌ها هم تغییر کرد. آن چیزی که در زلزله بم آه از نهاد ما درآورد، قطع‌کردن درختانی بود که در خیابان‌های اصلی بودند، بدون فضای سبز نمی‌شود در بم زندگی کرد! آن موقع در دبیرخانه شورای عالی، ما طرح جامع بم را تازه تهیه کرده بودیم و حد و نصاب واحدهای مسکونی در بم حدود ۴۰۰ مترمربع بود. یعنی مردم ترکیبی از فضای سبز و مسکن را داشتند؛ در واقع بدون فضای سبز نمی‌شود در آنجا زندگی کرد مخصوصا در فصل گرم سال و در توفان‌های ۱۲۰روزه‌ای که در آن منطقه معروف است. آن‌وقت دوستانی به آنجا آمده بودند و درختان اکالیپتوس ۷۰ساله را قطع کردند، اینها از خاطرات بد بود و امیدوار هستیم هرگز تکرار نشود. در هر صورت باید این سؤال را از خودمان بپرسیم که اگر خدای نکرده زلزله دیگری در ایران اتفاق بیفتد و بخواهیم بدانیم حادثه در کجا و با چه شدتی شکل پیدا کرده آیا در صورت زنگ‌زدن به مسئولین آنها باخبر و هوشیار خواهند بود یا خیر؟ البته من نمی‌خواهم زحمات همکارانمان را در بنیاد مسکن یا در هلال احمر نادیده بگیرم، اینها در زلزله‌ها نهایت سعی‌شان را می‌کنند ولی وقتی زلزله‌ای در منطقه شهری اتفاق می‌افتد باید مثل منطقه نظامی با آن برخورد کنیم؛ منطقه را محصور کنیم، جاده‌های ارتباطی را کنترل کنیم و دیسیپلین نظامی را در عین ملاطفت و عطوفت عمومی برای حادثه‌دیدگان حاکم کنیم و فقط افراد آموزش‌دیده را وارد منطقه کنیم چون وقتی چنین اتفاقی می‌افتد افرادی که آنجا زندگی می‌کنند، حالت عادی ندارند (حتی مسئولین) و خودشان به اندازه کافی مشکلات دارند؛ از این جهت اینها تجربیاتی است که بعد از سال‌ها حادثه اندوخته شده است.

‌ به نظر شما بعد از زلزله بم و تشکیل سازمان مدیریت بحران آیا این خلأ مدیریت بعد از حادثه تا حدودی جبران شده است؟

مدیریت بحران سه قسمت دارد: اقدامات قبل از حادثه، هنگام حادثه و بعد از حادثه. معمولا بعد از حادثه بنیاد مسکن این کارها را انجام می‌دهد و به گونه‌ای متبحر شده است؛ چون ستاد مقابله با سوانح در بنیاد مسکن بعد از زلزله رودبار و منجیل به وجود آمد و الان هم بنیاد و تجربیات آن ستاد در بازسازی به کار می‌آیند. در هنگام حادثه ما مشکلات زیادی داریم و موقعی که منطقه‌ای دچار زلزله می‌شود، برای هماهنگی‌های ستادی و اینکه هر کسی وظیفه خودش را بداند، مشکلاتی وجود دارد. ۳۶ ساعت اول اصطلاحا گلدن‌تایم محسوب می‌شود؛ یعنی اگر کسی در آن ۳۶ ساعت مجروح بوده باشد، اگر او را نجات دهید احتمال زنده‌ماندن او بسیار بالا می‌رود؛ به‌همین‌خاطر می‌گویند در آن ساعات از دستگاه‌ها یا سگ‌های زنده‌یاب استفاده کنید یا مثلا ماشین‌های مکانیکی اصلا نباید کار کنند؛ چون اگر در جایی که آوار شده بیل مکانیکی کار کند کسانی که زیر هستند از بین می‌روند. از این جهات ما هنوز دچار مشکل هستیم. در واقع امکانات را داریم و سازمان‌ها هستند؛ اما به جهت فرماندهی لحظات اول و آموزش تخصصی مشکلاتی وجود دارد. ما نباید منتظر شویم تا جلساتی در دولت تشکیل شود یا وزیر کشور جلسه‌ای تشکیل دهد، اگر حادثه‌ای اتفاق افتاد افرادی که دائما کشور را مانیتور می‌کنند، باید قبل از اینکه فرمانی صادر شود خودشان را به آن منطقه برسانند و فقط با درجه‌بندی حادثه و آمادگی‌های قبلی به انجام مأموریت بپردازند. ما در این بخش هنوز خلأ داریم. امکانات را داریم؛ ولی هوشمندی لازم را به صورت کامل نداریم. برای قبل از زلزله ما مؤسسه پژوهشگاه زلزله را داریم که یکی از معتبرترین مجموعه‌های مطالعاتی زلزله در دنیاست؛ ولی وقتی دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی به اندازه کافی منابع لازم برای مطالعات آمادگی نداشته باشند، نمی‌شود انتظار زیادی از آنها داشت.

‌ آیا دستورالعمل یا پروتکلی برای فردای زلزله در تهران وجود دارد؟

کلیاتی وجود دارد؛ مثلا در شهر تهران برای حوادثی که ۳۰۰ یا ۴۰۰ نفر درگیر تلفات باشند، شهردار تهران از طرف وزیر کشور مسئولیت دارد؛ اما اگر تعداد بالاتر باشد، وزیر کشور مسئولیت مستقیم دارد و مسئولیت اصل قضیه با وزیر کشور است؛ اما هوشمندی لازم برای لحظات اولیه بحران بسیار مهم است. به عبارتی اگر وزیر کشور جلسه‌ای تشکیل ندهد، سازمان مربوطه نمی‌داند وظیفه‌اش چیست و باید چه کار کند. در مثالی که برای شما زدم، گفتم سازمانی که در فرانسه بود، گفته بود زلزله بم در کتگوری کمک‌های ما است و تجهیزات ما الان آماده هستند، فقط می‌خواهیم برای ورود هواپیماهای‌مان اجازه بگیریم. در واقع آنها منتظر وزیر کشورشان نشدند؛ بلکه یک سازمان آماده‌ای هستند که دائما دارند همه جای دنیا را مانیتور می‌کنند و ما چنین چیزی را در کشورمان به این شکل نداریم و این نقیصه ماست.

‌ پیش‌بینی می‌کنید که مثلا اگر امروز در تهران زلزله بیاید، روز بعد از زلزله چه شکلی خواهد بود؟

در همان مطالعه‌ای که جایکا انجام داده بود درباره پیش‌بینی سناریوی حادثه، این بود که مثلا در بدترین ساعت روز که همه مردم در خانه‌هایشان هستند اگر زلزله‌ای با بیشترین شدت ممکن در گسل‌های تهران فعال شود، چه اتفاقی می‌افتد. مثلا همه فکر می‌کردند تلفات ناشی از زلزله بالاترین آمار تلفات خواهد بود؛ اما مطالعات نشان داد تلفات اصلی ناشی از انفجار لوله‌های گاز خواهد بود. با وجود همه این اقدامات زلزله کوبه به ژاپنی‌ها نشان داد که بسیار آسیب‌پذیر هستند، شش هزار نفر در این زلزله کشته شدند و شهردار کوبه خودکشی کرد؛ ولی یک نقطه عطف در مطالعات ژاپنی‌ها شد؛ یعنی آنها هم برای اولین بار زلزله شهری شدید را تجربه کردند در کوبه، اکثر شریان‌های اصلی و پل‌های بتونی تک‌پایه واژگون شده بود و اساسا مسیر کمک‌رسانی را بسته بود، مثل این می‌ماند که در اتوبان تهران – کرج یک‌دفعه تمام این پل‌های عریض بتونی واژگون شوند و اتوبان تهران – کرج را ببندند و در بقیه مسیرهای اصلی هم این اتفاق بیفتد. بعد از مطالعه آن زمان یک اقداماتی انجام شد، من به یاد دارم در سال‌های ۸۰ تا ۸۴ دولت برای مقاوم‌سازی بیمارستان‌ها و پمپ‌بنزین‌ها و مکان‌هایی که در شرایط اضطرار می‌بایست سرویس بدهند، اعتباراتی تخصیص داد. حتی محل اقامت مسئولان درجه یکی را که در شرایط بحران باید زنده باشند و تصمیم‌گیری کنند، مقاوم‌سازی کرد. شناسایی نقاط آسیب‌پذیر در تأسیسات زیربنایی مثل آب، برق و گاز که اینها به طور اتوماتیک بر اثر لرزه قطع اتوماتیک داشته باشند و قطع شوند، نقاط این کار هم شناسایی شد و فکر می‌کنم برای گاز این کار انجام شد. بحث مقاوم‌سازی ساختمان‌ها بود که آن زمان به‌عنوان بافت فرسوده شناخته شد؛ ولی الان خیلی وضعیت‌مان نسبت به آن زمان فرق کرده است، آن زمان ژاپنی‌ها در این مطالعات در صورت شدیدترین زلزله در تهران تلفات ۴۰۰ هزار نفر را پیش‌بینی کرده بودند؛ ولی این آمارها دینامیک است. من بعد از آن دیگر مطالعات کامل و جامعی درمورد تهران ندیدم (چه زمانی که شهردار بودم و چه زمانی که در دانشگاه و دبیرخانه شورای عالی بودم).

‌ از زمانی که زلزله بم اتفاق افتاد، در قوانین نظام مهندسی یک‌سری تغییراتی در زمینه مقاوم‌سازی اتفاق افتاد؛ یعنی ما پیشرفت نکردیم یا تخلفات اتفاق افتاده است، مثل ماجرای متروپل.

بخش‌هایی از مقررات ملی اصلاح شد، مثلا به یاد دارم همان دوشنبه‌ای که برای زلزله رفته بودیم (جمعه زلزله بود و ما دوشنبه رفتیم)، وقتی به ساختمان‌ها نگاه می‌کردیم، حتی ساختمان‌هایی که خود ما برای مسکن کم‌درآمدها ساخته بودیم، خرپشته‌ها جدا شده بود و بعضی از این خرپشته‌ها بر اثر ضربه از روی بام ساختمان جدا شده بود و جلوی ساختمان افتاده بود (یعنی چهار طبقه پایین‌تر) و این هم نشان‌دهنده شدت زلزله و هم نشان‌دهنده ایراد در آیین‌نامه بود. ایراد در آیین‌نامه اصلاح شد؛ ولی واقعیت این است که بازسازی بم فقط با یک مؤلفه پایداری نیست، اگر شما فقط مؤلفه پایداری را در منطقه‌ای مثل بم در نظر بگیرید، قوطی کبریت‌های ۸۰‌متری که بادبند دارد، فقط یک سرپناه مقاوم است؛ ولی ربطی به بم ندارد؛ یعنی در شرایط اقلیمی بم چنین چیزی جواب نمی‌دهد، این نشان می‌دهد که ما در این زمینه‌ها باید به‌شدت پژوهش کنیم و دنبال نمونه‌هایی باشیم که بر‌اساس معماری بومی منطقه‌ای خودمان در هر منطقه مقاوم‌سازی انجام دهیم؛ وگرنه همه کشور چه در مناطق شهری و چه در مناطق روستایی شبیه هم می‌شود. ما یکی از کشورهایی هستیم که تنوع اقلیمی و تنوع جغرافیایی داریم و این باعث شده تنوع معماری فراوانی هم داشته باشیم، مثلا شما در ساحل خلیج فارس یک نوع معماری دارید و در مناطقی مثل اردبیل و جلفا یک نوع معماری دارید، در منطقه گیلان یک نوع معماری و در مناطق کویری یک نوع معماری دیگر، تنوع عجیب و زیبا و متنوعی داریم که این خصیصه ما هست و اگر ما به این خصیصه توجه نکنیم و به اندازه کافی برای آن وقت نگذاریم و مطالعه نکنیم و برای آن در مراکز تحقیقاتی‌مان و دانشگاه‌هایمان راهکار پیدا نکنیم، وقتی در جایی مثل بم زلزله می‌آید، چیزی که نهایتا می‌سازیم چنگی به دل نمی‌زند. البته ما در بم تا ۵۰ درصد راه را رفتیم؛ ولی سازمان نظام مهندسی بم صرفا نگاه پایداری داشت؛ یعنی اصلا به چیزهای دیگر کار نداشت و می‌گفت این سازه باید بتواند زلزله هفت ریشتری را جواب دهد و به هیچ عنصر دیگری کار نداشت؛ ولی کیفیت، مجموعه‌ای از این عوامل است که در کنار هم قرار می‌گیرند.

مهم داشتن این نگاه است که ما باید با زلزله زندگی کنیم، الان در هر لحظه هر تصمیمی که می‌گیریم، این را هم باید به‌عنوان یک مؤلفه در نظر بگیریم که اگر زلزله آمد چه؟ مثلا داریم ساختمان می‌سازیم یا اگر داریم مجوز می‌دهیم، مجوز را روی حریم گسل ندهیم. یکی از نگرانی‌های من این است که حریم گسل‌ها را شناختیم و حریم برای آن تعیین کردیم؛ ولی اگر کسی که در شهرداری دارد مجوز می‌دهد، به این نکات توجه نکند و برای‌ آن منطقه‌های ممنوع مجوز دهد چه؟ اگر بعدا برای آن اتفاقی افتاد، نباید خودمان را شماتت کنیم؟

‌ این خطر وجود دارد که ایمنی فدای سود حاصل از ساخت‌وساز بی‌رویه شود؟

زمانی تلویزیون یک تبلیغی را درمورد یک محصول نشان می‌داد که طرف می‌گفت کیفیت اتفاقی نیست. اگر شما می‌خواهید به کیفیت دست پیدا کنید، باید منابع‌ و برنامه‌ داشته باشید. اگر شما می‌خواهید در حوزه مدیریت بحران موفق شوید، باید بهترین متخصصان مدیریت بحران و بهترین کسانی که زلزله و حوادث بعد از زلزله را می‌شناسند، برای این کار بگمارید و آن کسانی که در شهرداری‌ها پروانه می‌دهند و کسان دیگری که در حوزه شهرسازی دخالت می‌کنند، باید بهترین‌هایی باشند که این موضوعات را می‌شناسند و می‌دانند باید چه کاری را انجام دهند و چه کاری را انجام ندهند. اگر چنین چیزی نبود، باید نگران باشیم.

‌ به نظر شما ما از تجربه زلزله بم درس گرفته‌ایم؟ و آیا شما نمره قبولی می‌دهید؟

در بعضی از قسمت‌ها بله و در بعضی از قسمت‌ها خیر. مثلا تجربیاتی که همکاران ما در بازسازی بنیاد مسکن بعد از زلزله پیدا کردند، خیلی تجربیات ارزنده‌ای است و قطعا بهره‌وری آن می‌تواند بالاتر از این برود. این سازمان تقریبا ۱۰ زلزله بزرگ بعد از انقلاب را تجربه کرده است و این شانس را داشته که مدیرانش خیلی عوض نشوند، شاید در وزارت مسکن یا وزارت کشور چنین چیزی نباشد. این سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها یک دوره‌ای کن‌فیکون شدند، از این نظر قابل استناد است. هلال‌احمر چیزی بین ان‌جی‌او و سازمان‌ بین‌المللی است و از خیلی جهات امکانات خوبی دارد و انبارهایی که معمولا برای آمادگی در شرایط بحران ذخیره می‌کند، خوب توسعه پیدا کرده و اینها وجوه مثبت است؛ ولی نمی‌توان آسیب‌پذیری را کتمان کرد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها