انبانهای تهی از دانش (2)
سیاستگذاری شبهعلمی؛ تهدید، بحران
در ماههای اخیر و بهویژه پس از رویکارآمدن دولت سیزدهم، شاهد بعد عمیقتری از این افول معرفتی در دستگاههای تصمیمساز هستیم و آن هم اداره کشور بر مبنای شبهعلم است، یعنی جایگزینی کارشناسان توانمند و صاحب تجربه با کارشناسانی بیتجربه و تهی از دانش و معرفت علمی که در اندکزمان، خسارتهای فراوان و قابل توجهی برای کشور در پی داشته است.
احمدرضا سازگارنژاد* در تاریخ 23 تیر 1401 طی یادداشتی که تحت عنوان «انبانهای تهی از دانش» برای روزنامه «شرق» نوشتم، به روند افول معرفتی و علمی پژوهشگاهها و اندیشکدههای دولتی که در نقش تصمیمساز سیاستگذاران ملی ایفای وظیفه میکنند، اشاره کردم و تبعات عقبماندن ایشان از قافله پرشتاب جهان در حال تغییر را برشمردم. در ماههای اخیر و بهویژه پس از رویکارآمدن دولت سیزدهم، شاهد بعد عمیقتری از این افول معرفتی در دستگاههای تصمیمساز هستیم و آن هم اداره کشور بر مبنای شبهعلم است، یعنی جایگزینی کارشناسان توانمند و صاحب تجربه با کارشناسانی بیتجربه و تهی از دانش و معرفت علمی که در اندکزمان، خسارتهای فراوان و قابل توجهی برای کشور در پی داشته است. شناسایی و مقابله با شبهعلم شاید یکی از سختترین چالشهایی باشد که اهالی علم و تحقیق و معرفت با آن روبهرو هستند. شبهعلم و کسانی که بر پایه آن اظهارنظر میکنند و برای مسائل کلان ملی، استانی و محلی راهکار ارائه میدهند، حائز چند ویژگی مشترکاند که اشاره به آنها میتواند در مسیر مواجهه با این پدیده نامیمون کمککننده باشد.
نخست، اهالی شبهعلم حرفهای خود را با زبان ظاهرا علمی بیان میکنند، بدون آنکه از روش علمی استفاده کنند و بهره بگیرند. کسانی که مشغول به کار علمی و تحقیقاتی باشند، میدانند که در هر حوزهای از علم، چه علوم طبیعی و چه علوم اجتماعی، روش تحقیق علمی برای رسیدن از مجموعهای از مشاهدات یا دادهها به یک نتیجه معتبر، پیچیدگیهای روشی و نظری فراوانی دارد و نیازمند دقتهای فراوان و شکاکانه است تا بتوان یک نتیجهگری صادق که برآمده از مجموعهای از مشاهدات است، استخراج کرد. در این میان، اهالی شبهعلم، در اظهارنظرهای خود به طور قابل مشاهدهای از این بخش کلیدی و اساسی عبور کرده و تصورات و درک بیرونی خود از پدیدهها را به عنوان نظر علم و تحقیق بر عموم جامعه تحمیل میکنند. بر پایه همین پیشبینیها، پیشنهادها و توصیههای نادرست، غیرعلمی، غیرکارشناسی و آرزووارِ کارشناسان و بدنه تصمیمسازی کشور، تصمیمگیران مملکتی پیشبینیهای اشتباهی مانند زمستان سخت اروپا و بالارفتن قدرت چانهزنی ایران در فصل زمستان در مذاکرات برجام، مفیدنبودن بانکهای خصوصی در کشور و لزوم تقویت بانکهای دولتی، ایجاد شغل با یک میلیون تومان و بسیاری مثالهای دیگر را مطرح میکنند که بطلان آنها امروز بر مسئولان و عموم مردم عیان شده است، پیشگوییهایی که نادرستبودن آنها برای صاحبان علم از بدو مطرحشدن بدیهی بوده، اما استفاده از شبهعلم برای ارائه چنین دیدگاههایی، هزینههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فراوانی را برای کشور و مردم به جای گذاشته است.
دومین ویژگی مشترک اهل شبهعلم، تفوق احساسات بر واقعیات است. ساکنان سرزمین ناکجاآباد شبهعلم با پدیدههای بیرونی که ریشههای علی و معلولی در فرایندهای اجتماعی-اقتصادی دارند، برخورد سلیقهای و احساسی میکنند. برای مثال گزارشهای مرکز ملی فضای مجازی پیرامون کوچ مردم از پلتفرمهای خارجی به پلتفرمهای داخلی در ایام قطعی و محدودیت شدید اینترنت در چند ماه اخیر که با واکنش شدید بیشتر کارشناسان فناوری اطلاعات در کشور مواجه شد، یا نسبتدادن علت باخت تیم ملی فوتبال به انگلیس در جام جهانی به «بیغیرتی» فوتبالیستها، صفتی که نهتنها معنای علمی و تخصصی ندارد، بلکه قابل اندازهگیری نیست و بهقدری سیال است که میتوان در هر شرایطی از آن استفاده کرد، همه بیانگر وجه دوم از تفکر افراد دارای شبهعلم است. جالب آنکه صفت «بیغیرت» کمی قبلتر و در میان تبلیغات انتخاباتی توسط یکی از کاندیداهای ریاستجمهوری به عنوان دلیل عدم موفقیت مدیران کشور در اداره کشور مورد استفاده قرار گرفت، کسی که هماکنون بدون داشتن صلاحیتهای لازم، حرفهای، مرتبط و ناکافی، شهردار تهران است که شرایط آلودگی هوا تحت مدیریتِ شبهعلمی شهری وی در یک سال اخیر، بیسابقهترین حجم از آلودگی هوا در یک دهه اخیر را به همراه داشته است.
ویژگی سوم این گروه از مدعیان مطالعات علمی و فرهیختگی، صدای بلند ایشان در شبکههای اجتماعی و رسانههای جمعی است که سبب اعتمادبهنفس بالا برای اظهارنظر در همه مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی و بینالمللی شده است. متأسفانه در سالهای اخیر صداوسیما، با رویگردانی از متخصصان صاحب علم و کارآزموده، جایگاه رسمی ملی را در اختیار شبهعلمگرایان قرار داده است. این پدیده فارغ از رویکرد سیاسی ایشان هم پذیرفتنی نیست. زیرا فراواناند اصولگرایانی که دارای درجات علمی قابل توجهی هستند اما مورد دعوت صداوسیما قرار نگرفتهاند. همچنین و از سوی دیگر رواج مدرکگرایی افسارگسیخته و تبدیلشدن جایگاه هیئت علمی در دانشگاهها به سکوی پرتاب و ساحل امن؛ همگام با نداشتن سابقه مسئولیت اجرائی و پژوهشی در سالهای اخیر، کشور را با فوجی از اقتصاددانان، جامعهشناسان، علومسیاسیدانان دارای مدرک دکترا مواجه کرده است که سواد علمی ایشان و درکشان از واقعیت بیرونی شاید حتی به اندازه یک دانشجوی دوره لیسانس از یک دانشگاه معتبر کشور نیز نباشد. این شیوه از مدرکگرفتن به روش غیرعلمی و اخذ جایگاه استادی، اعتمادبهنفس فوقالعاده و کاذبی برای ایشان پدید آورده تا در هر حوزهای اظهارنظر کرده و براساس آن دولت و مردم را بر آن بخوانند تا از نظرات ایشان پیروی کنند و رسانههای غیرمستقل نیز شوربختانه بلندگوی صدای ایشان شدهاند.
در چنین بستری، با خروج یا مهاجرت نخبگان از ساختار سیاستگذاری رسمی به بیرون از ساختار رسمی یا به خارج از کشور و جایگزینی ایشان با سیاستگذارانی که با شبهعلم مبادرت به نسخهپیچی میکنند، سیاستهایی برای کشور پیشنهاد میشود که نهتنها شفابخش و راهگشا نیستند، بلکه مشکلات را نیز تشدید میکنند و بحرانآفریناند. این وضع تقریبا در تمامی حوزههای اداره کشور از محیط زیست گرفته، تا سلامت و آموزش و پرورش و نفت قابل مشاهده است. دکتر فرهاد نیلی، اقتصاددان و نماینده سابق ایران در بانک جهانی، در برنامهای در شبکه چهار صداوسیما با صراحت این سؤال را از دولتمردان و سیاستگذاران کشور پرسیده است که آیا واقعا اداره کشور بر پایه این شیوه کافی نیست؟ اهالی شبهعلم، انبانهایی پر از نادانش دارند، انبانهایی با ظاهری زرین و دلفریب که در داخل آن جز پوستهای از علم، متاعی یافت نمیشود. مردم مشتاقانه به آن مینگرند، بدون دانستن پر از خالیبودن این انبانهای زرین.
جامعه مدنی و دانشگاهی در این شرایط، مسئولیت اجتماعی مهمی بر عهده دارد و آن مواجهه همهجانبه و یکپارچه با شیوع و گسترش شبهعلم است. در این میان سه اقدام اساسی ضروری به نظر میرسد:
اول، اهل دانشگاه باید با تمام قوا در برابر سازوکارهای مقوم مدرکگرایی بایستند. یکی از مهمترین مکانیسمهایی که متأسفانه به تقویت این روند در شرایط فعلی کشور میپردازد، خدمت اجباری سربازی برای پسران است. کار مهم دیگر دانشگاهیان صاحب علم در این مسیر میتواند اهتمام به تربیت شاگردانی باشد که بتوانند روش علمی را برای حل مسائل کشور به کار گرفته و پرچم آن را برافراشته کنند. در این مسیر ورودیهای دانشگاه باید از مسیرهای شایستهسالارانه و بدون انواع و اقسام رانتها، تبعیضها و امتیازات انتخاب شوند تا مهمترین مانع رشد تلهکابینی این نوع از افراد در دانشگاه ایجاد شود.
دوم، شبکههای اجتماعی، به عنوان رسانههای در اختیار عموم مردم، میتوانند بستری برای آگاهیبخشی نسبت به تحلیلها و سیاستهای پیشنهادی این دست از افراد باشند. این روزها، شبکههای اجتماعی با خطر جدی پراکندهشدن اطلاعات نادرست مواجهاند، جایی که در آن رباتها، رسیدن خبر صحیح به عموم جامعه را با چالشهای جدی مواجه میکنند، اما همچنان در دسترسترین بستر تعامل عمومی در نبود رسانههای مستقلاند.
سوم، شروع آگاهیبخشی از خانواده و گروههای دوستی. بستر خانوادگی و دوستانه شاید مهمترین زیرساخت تعامل اجتماعی روزانه ما باشد و جایی است که در آن حیات فردی و اجتماعی ما به هم پیوند میخورند. باید از این ظرفیت بزرگ استفاده کرده و اطلاعات نادرست را به بحث گذاشته و بطلان آنها را نشان داده و اثبات و اصلاح کنیم. حلقههای بحث و مطالعه کتاب، فیلم و... خانوادگی، فامیلی و دوستانه شاید کمهزینهترین و اثرگذارترین مسیر برای آگاهیبخشی جمعی باشد.
مواجهه با شبهعلم به واسطه ظاهر دلربای آن چالشهای فراوانی در پی خواهد داشت، چراکه تنها راه آگاهیبخشی اجتماعی است، فرایندی که باعث میشود چنین متاع بیارزشی، خریدار نداشته باشد. امید است که با همکاری همهجانبه جامعه دانشگاهی کشور و مسئولان اجرائی و نهادهای ناظر و قانونی شاهد کمفروغشدن چراغ صاحبان شبهعلم باشیم.
* پژوهشگر سیاستگذاری علم، فناوری و نوآوری