شهر و حیات مدنی
شهر چگونه شهر میشود؟ آیا با تجمع انبوهی از شریانهای عبور اتومبیل و ساختمانهایی با کاربردهای گوناگون شهر پدید میآید؟ البته شهر حتما شریانهای عبور اتومبیل و ساختمانهایی با کاربردهای گوناگون دارد، اما اینها موجد جسد شهر هستند و نه جان آن. شهر بنا بر حیات مدنی شهر میشود و حیات مدنی کیفیتی از حیات فرهنگی-اجتماعی است که خارج از ساختمانهایی با کاربردهای گوناگون جریان دارد.
سیدمحمد بهشتی: شهر چگونه شهر میشود؟ آیا با تجمع انبوهی از شریانهای عبور اتومبیل و ساختمانهایی با کاربردهای گوناگون شهر پدید میآید؟ البته شهر حتما شریانهای عبور اتومبیل و ساختمانهایی با کاربردهای گوناگون دارد، اما اینها موجد جسد شهر هستند و نه جان آن. شهر بنا بر حیات مدنی شهر میشود و حیات مدنی کیفیتی از حیات فرهنگی-اجتماعی است که خارج از ساختمانهایی با کاربردهای گوناگون جریان دارد. کسانی که به جسد شهر اکتفا میکنند از فهم این امر ناتواناند؛ آنها فقط ساختمانها و وسایل نقلیه شهر را میبینند، نه ساکنان آن را و فضاهای شهری را در بهترین حالت بهمثابه واسط و رابط گذار از ساختمانی به ساختمان دیگر میفهمند. به تبع این نگاه، بسیاری از ارکان شهر از نظر خارج و مخفی میشود و معنا و مفهوم عناصر و ارکان شهری مشهود نیز قلب (دگرگون) میشود: پیادهرو بهمثابه مکان و محملی برای نقل و انتقال درک میشود، پارک نیز لکهای سبز با عملکرد فتوسنتز و به تعبیر دیگر ریه شهر و پدافند آلودگی هوا فهمیده میشود. به طریق اولی، تمایزی میان ساکن شهر و شهروند نیز گذاشته نمیشود. در این حالت، موضوع مدیریت شهری رتقوفتق امور مربوط به جداول و آسفالت خیابانها و زباله و درخت و دیوار و... است و مهمترین موجودات زنده در این مفهوم از مدیریت شهری، حشرات و جانوران موذیاند که باید آنها را نابود کرد.
در این تعریف از شهر، مردم با معیارهای کمّی طبقهبندی میشوند و در بهترین صورت، همچون حیوانات نیازهای فیزیکیشان رفع و برای تولیدات کمیشان برنامهریزی میشود؛ تولیداتی مثل جمعیت که باعث افزایش زباله، فاضلاب، اموات و... میشود و در نتیجه بر حجم و گستره شهر میافزاید. مسلما این جنس تولیدات را نیز ضرورتا باید دور از شهر دفع کرد؛ به نحوی که محیط را آلوده نکنند. کار مدیریت شهری با واحدهای کمیای مثل متر، مترمربع و مترمکعب برای اندازهگیری میزان جدولسازی، آسفالتریزی، بتونریزی و احداث کانال دفع آبهای سطحی و دفع فاضلاب و زباله قابل سنجش است و نسبت مدیریت شهری به مردم شهر مثل نسبت صاحبخانه به مستأجر است.
اما شهر از منظر حیات مدنی از سه رکن اصلی تشکیل میشود؛ شهروند، کالبد شهر و مدیریت شهری. شهروند و مدیریت شهری ماهیتی فعالانه دارند و کالبد شهری ماهیتی انفعالی. انسان بنا بر مدنیالطبعبودن میل به شهروندی دارد؛ یعنی نیازمند حیات مدنی است. در نتیجه مدیریت شهری مکلف به ساماندهی و مدیریت کالبد شهر است؛ به نحوی که همچون لباسی شایسته و برازنده قامت کیفیتهای متنوع و مراتب حیات مدنی باشد و شرایط حیات مطبوع را برای شهروندان فراهم کند.
در تعریف قبلی از شهر، مدیریت شهری مدیریتی آمرانه است؛ همان چیزی که در اصطلاح «سیویل» (civil) لحاظ شده است. اما در تعریف اخیر، مدیریتی همدلانه و از جنس مدیریت فرهنگی-اجتماعی است. بدون شک هر عنصر شهری در تعریف اخیر با تعریف قبلی از شهر تفاوتی ماهوی دارد. در تعریف جامد و سیویل از شهر،کمیتها تعیینکننده است، ولی در تعریف مدنی از شهر، کیفیت زندگی شهروندان میزان و معیار سنجش است. در این مفهوم از شهر، همه اقدامات کمی برای آن است که شادابی و نشاط در چهره شهروندان ظاهر شود و حیات فرهنگی و اجتماعی مطبوع در شهر جریان یابد.
متأسفانه اکنون همه شهرهای سرزمین ما در وضعیت قبض روح قرار دارند؛ یعنی شهر کالبدی خالی از روح شهروندی است. البته در اکثر آنها -بهجز تهران- به علت تداوم بقایایی از حیات مدنی و علیرغم مزاحمتهای مدیریت شهری از نوع سیویل و کمی، تضاد کیفی میان «ساکنان شهر» با «شهروندان» ملموستر است. بااینحال، در شهری مثل تهران که چند دههای است توسط «ساکنان شهر» فتح شده، «شهروندی» دیگر خاطرهای دور، شیرین و دستنیافتنی است.
از منظر حیات مدنی، هر شهر سرمایههایی دارد از قبیل سرمایههای طبیعی، تاریخی، کالبدی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سرمایههای مادی و کمی. از منظر مدیریت شهری جامد (سیویل)، این سرمایهها عموما سرمایه به شمار نمیآید. در این تعریف امتیازات شهر که طبعا ضامن بقا و حیات شهر و مبین هویت آن است، یا «مزاحم» شناخته و از سر راه برداشته میشود یا مسرفانه مصرف میشود. درحالیکه از دیدگاه حیات مدنی، امتیازات و سرمایههای شهر عناصر پایدار شهر است و همه تلاش مدیریت شهری در جهت حفظ و تقویت این عناصر و ایجاد سرمایههای جدید است. سرمایههای پایدار از منظر مدیریت جامد و سیویل، مزاحم است؛ زیرا همه چیز از نگاه مصرفی اهمیت دارد و هر چیز باید پاسخی به نازلترین و ناپایدارترین نیازمندیهای انسان باشد. پس همهچیز تاریخ مصرف پیدا میکند و از اینرو است که پایداری هر عنصر شهری چوب لای چرخ سوداگری مدیریت است.
شهر واجد حیات مدنی محل ظهور فرهنگ است و شهر جامد و سیویل (بیبهره از حیات مدنی) میدان بروز بیفرهنگی و بهتر است بگوییم بیماریهای فرهنگی. در حیات مدنی، امنیت شهر با نظارت اجتماعی شهروندان حاصل میشود و در شهر جامد و سیویل، امنیت بهواسطه پاسبان، نرده، دزدگیر و شبگرد نیز به دست نمیآید.
استمرار زندگی در شهر مبتنی بر حیات مدنی موجب تحول مفهوم «ساکن شهر» به «شهروند» و نزدیکی و تقرب شهروندان به یکدیگر میشود و در شهر جامد و سیویل همسایگان دیوار به دیوار یکدیگر را بهچهره نیز نمیشناسند؛ هرچند از همسایگیشان یک عمر گذشته باشد. شهر منطبق بر حیات مدنی، آرامشبخش و رافع بحرانها و مشکلات اجتماعی است و شهر جامد و سیویل خود موجد بحران و ناهنجاریهای اجتماعی.
شهر با معیار حیات مدنی نیازمند طرح و برنامه در مقیاسهای گوناگون است و هر اقدام شهری با فرض اینکه قرار است در عالم واقع تحقق یابد، طراحی و برنامهریزی میشود؛ اما شهر جامد و سیویل فارغ و غافل از جریان زندگی شهری، در مقیاسهای کلان طرح جامع و طرح تفضیلی متصلب و بیجان طراحی و برنامهریزی میشود. ناموفقبودن بسیاری از طرحها و برنامههای تفصیلی و جامع اجراشده به جای آنکه طراحان و مدیران را متوجه نامربوطبودن و واقعینبودن آن طرحها کند، آنها را دچار فرافکنی کرده و سبب میشود این عدم توفیق را به ضعف قدرت آمرانه مدیریت شهری نسبت دهند.
در شهر برخوردار از حیات مدنی، کارشناسان و مدیریت شهری خاطره شهروندان از شهر در زمره مهمترین سرمایههای مقوم شهروندی و حیات مدنی تلقی میشود. درحالیکه کارشناسان و مدیران شهری در شهر جامد و سیویل خاطره را نمیفهمند و مفهوم شهروند و حیات مدنی را اموری فانتزی و متعلق به گذشته و مانع رشد و ترقی به حساب میآورند.
کارشناسی و مدیریت شهری در شهر برخوردار از حیات مدنی، مقیاسهای شهری مثل تهران را با مقیاسهای حیات مدنی میسنجند و بنا بر این سنجش درمییابد که کوچکترین واحد شهر محله است. محله بخشی از شهر است که از ترکیب مناسبات متنوع همسایگی و پیوندهای اجتماعی ساکنان محله و ارکان و اعضای خانواده (پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ، برادر، خواهر و...) پدید میآید. در این مقیاس از شهر، مهمترین عامل قوام و دوام پیوند ساکنان، مناسبات رودرروی عابران پیاده با هم است و نه رابطه رانندگان اتومبیلها. در شهر واجد حیات مدنی فضاهای عمومی متنوع از قبیل مسجد، تکیه، میدان، قهوهخانه، بقالی، نانوایی و... محل برخورد و تعاملات شهروندان است و در نتیجه مدیریت شهری مُصر به ایجاد و رونق این فضاهاست. درحالیکه در شهر جامد، فضاهای عمومی کاملا کاربردی و در مقیاس محلی و صرفا به منظور رفع حوائج ساکنان محله است؛ فروشگاههای بزرگی که با یک تلفن کار بقالی، نانوایی، میوهفروشی، قصابی و... را یکجا میکنند و سبب میشوند کمترین برخوردهای اجتماعی نیز به حداقل برسد.
در کلانشهر تهران، وسعت محله نارمک تقریبا به اندازه تهران ناصری است. بنابراین از این منظر، شهر بزرگ تهران در واقع منظومهای است از چندین شهر و اداره آن باید بر اساس سلسلهمراتب حیات مدنی باشد نه بر اساس مساحت یا جمعیت یا محور خیابانها و بزرگراهها. در شهر سازگار با حیات مدنی اصلیترین وجهه مدیریت شهری امور فرهنگی-اجتماعی است و هر وجهه دیگری متاثر از آن است. اما در شهر جامد و سیویل اگر توجهی به امور فرهنگی-اجتماعی بشود، امری است مستحب که به کوچکترین بهانهای از آن صرفنظر میشود. در شهر جامد و سیویل در عالیترین مرتبه، جنبه فنی و عمرانی شهر و در نازلترین مرتبه نظافت و رفع ضایعات تأسیسات شهری وجهه اصلی مدیریت شهری محسوب میشود.
در شهر منطبق بر حیات مدنی، برای روانکردن ترافیک، افزون بر ایجاد و تعریض شریانهای شهری، به کاهش انگیزه شهروندان برای سفرهای درونشهری و عرضه خدمات شهری در مقیاسهای خرد و کلان و توسعه شبکههای اطلاعرسانی شهری توجه میشود. درحالیکه در شهر جامد و سیویل، راهحل در ایجاد و تعریض شریانها و یا ممانعت از حرکت اتومبیلها با طرحهای سلبی مثل طرح ترافیک یا در بهترین حالت توسل به وسایل نقلیه عمومی به جای وسایل نقلیه شخصی دیده میشود. در شهر سازگار با حیات مدنی، «شهر ما خانه ماست» شعار شهروندان است و در شهر جامد و سیویل، این شعار، شعار مدیریت شهری است؛ مدیریت شهری که خود را صاحبخانه میداند و ساکنان شهر را مستأجر خود میپندارد.
در شهر متناسب با حیات مدنی، عدالت در تأمین هزینههای شهر با ایجاد نسبت بین برخورداری از خدمات و پرداخت هزینه این خدمات برقرار میشود؛ اما در شهر جامد و سیویل، عدالت مفهومی ندارد و اگر مدیریت شهری قصد اجرای عدالت را داشته باشد، تنها راه توسل به شیوههای عیاری به مفهوم واقعی کلمه است.
شهر اسلامی شهری است که در آن جریان حیات مدنی مبتنی بر موازین و فرهنگ دینی، صورتی از کالبد شهری را پدید آورده باشد که در آن آسایش، امنیت، طراوت و شادابی شهروندان متدین تأمین باشد و متخلفان، با ناامنی، ملامت و ناهمواری مواجه شوند. شهر اسلامی نخست منوط به حیات مدنی دینی است و در پی آن، صورت کالبدی شهر پدید میآید؛ به نحوی که درخور این کیفیت از حیات مدنی باشد. کارشناسان و مدیریت و مدیریت شهریِ جامد و سیویل با توسل به تظاهرات صوریِ دینی از محققکردن شهر اسلامی طفره میروند؛ چراکه بنا بر آنچه گفته شد، نه شهر و نه فرهنگ اسلامی و بالطبع حیات مدنی مبتنی بر فرهنگ اسلامی از منظر حیات مدنی فهمیده نمیشود.