عضو هیئت علمی دانشگاه کنت و پژوهشگر دانشگاه آکسفورد:
اگر اروپاییها جای ایران بودند از کارهایشان فیلم میساختند
آموزش محیط زیست در ایران نیازمند بهروزرسانی گسترده است
«آموزش محیط زیست در ایران نیازمند بهروزرسانی گسترده است تا بتواند نسلی از متخصصان را برای حل مشکلات طبیعت ایران تربیت کند». این جمله گفته محمدصادق فرهادینیا عضو هیئت علمی دانشگاه کنت و پژوهشگر دانشگاه آکسفورد است.
شرق: «آموزش محیط زیست در ایران نیازمند بهروزرسانی گسترده است تا بتواند نسلی از متخصصان را برای حل مشکلات طبیعت ایران تربیت کند». این جمله گفته محمدصادق فرهادینیا عضو هیئت علمی دانشگاه کنت و پژوهشگر دانشگاه آکسفورد است. او همچنان که خود میگوید نزدیک به دو دهه فضای آموزشی و دانشگاهی اروپا، بهویژه انگلیس را رصد کرده و در کنار آن با دانشجویان و دانشگاههای ایران هم ارتباط خود را حفظ کرده است. او میگوید «گفتههای من به معنای یک مقایسه جامع و سیستماتیک نیست، صرفا مشاهدات پراکندهام در طول دو دهه است، ولی اطمینان دارم برای دوستان و همکاران جالب است». دکتر فرهادینیا جزء معدود پژوهشگرانی است که وبینارهای مشترکی را با دانشگاههای شهرهای مختلف برگزار میکند. به مناسبت روز جهانی حیاتوحش در گفتوگو با این دانشآموخته جانورشناسی از او درباره مقایسه فضای آموزشی در اروپا و بهویژه انگلیس با ایران پرسیدیم.
تاکنون بارها به موضوع عدم اشتغال دانشآموختگان محیط زیست در ایران و نرخ بالای بیکاری آنها پرداخته شده. با این حال کمتر از مقایسه شیوههای آموزش محیط زیست در ایران با کشورهای دیگر حرف زدهایم. آیا همچنان که در حفاظت تغییر رویکردها را شاهد بودهایم. در آموزش نیز تحولی اتفاق افتاده است؟
مشاهدات من مربوط به دانشگاههای اروپایی با محوریت انگلیس است. در این کشور موضوعات حفاظتی مبتنی بر موضوعات روز است؛ برای مثال ما از دانشجویان میخواهیم تصور کنند در اجلاس تغییر اقلیم حضور داشته و موظفاند سیاستمداران را درباره اهمیت مقوله محیط زیست متقاعد کنند یا تهیه گزارشی برای وزارت کشور بر عهده آنها گذاشته شده تا درباره یک طرح توسعهای که ملاحظات محیطزیستی در آن گنجانده شده، دیدگاهشان را مطرح کنند. در واقع در دانشگاههای انگلیس ما دانشجو را در برابر مجریان توسعه و سیاستمداران قرار میدهیم تا خود را در چنین موقعیتی تصور کنند، اینکه چطور حرف بزنند، چطور گزارش دهند یا خود را معرفی کنند. در ایران این رویه را شاهد نیستیم. دانشجویان کمترین برخورد را حتی با سازمان حفاظت محیط زیست دارند که همین رابطه نیز از طریق استادان انجام میشود و کمتر موردی پیش میآید دانشجو از نزدیک مراجعه داشته باشد. خاطرم هست خبرگزاری سبزپرس 15 سال پیش ارگان اصلی اطلاعرسانی در حوزه محیط زیست بود، آن زمان از دانشجویان محیط زیست یک دانشکده پرسیدم آیا به وبسایت این خبرگزاری مراجعه کردهاند؟ هیچکدام پاسخ مثبت ندادند. این موضوع بسیار تأسفبار است که دانشجویان در یک محیط ایزوله از واقعیات قرار بگیرند. در مقابل در انگلیس تلاش دائمی ما این است که دانشجویان را سراغ شرایط محیط طبیعی بفرستیم.
پایاننامه یکی از دغدغههای همیشگی دانشجویان است، در ایران معمولا دانشجویان یا سراغ موضوعی میروند که به سادگی از آن دفاع کنند یا موضوعی که تاکنون کاری روی آن انجام نشده و با چالشهای زیادی انجام آن همراه است؟ در انگلیس وضعیت چطور است؟
در انگلیس بسیار رایج است که پایاننامه را با همکاری مراکز خارج از دانشگاه تعریف کنیم. سازمانهای مردمنهاد یا همان «انجیاو»ها، براساس فعالیتهایی که انجام میدهند، داده و اطلاعات بهروز را در اختیار دارند و میتوانند آنها را در اختیار دانشجویان قرار دهند تا در پایاننامهشان تحلیل آنها را انجام دهند. ازهمینروست که برگزاری جلسات مشترک بین دانشگاه و انجمنها در ابتدای کار یک امر رایج است؛ یعنی استادان مجرب و باسابقه دانشگاه از انجیاوها دعوت میکنند با آنها جلسه داشته باشند و مسئله را از ابتدا با هم طرح کنند. در این جلسات، درباره مسائلی که هرکدام از دو طرف دارند و اینکه چطور میتوانند آنها را برطرف کنند، بحث میشود. ما با انجیاوهای مختلف از انگلیس یا سایر کشورها دعوت میکنیم تا در جلسات هماندیشی برای تعیین موضوع پایاننامه برای دانشجویانمان شرکت کنند. همین موضوع سبب میشود فرایند درستی از ابتدا شکل بگیرد. در ایران دانشگاهها اساسا برای انجمنها اعتباری قائل نیستند و شاهد دوگانگی بین دانشگاه و انجیاوها هستیم، به این ترتیب که دانشگاهیان عنوان میکنند انجمنها صلاحیت ندارند و دادههایشان ارزشمند نیست و در مقابل انجیاوها معتقدند دانشگاهیان مجموعهای افراد پشتمیزنشین هستند که به دنبال داده میگردند تا آنها را تبدیل به مقاله کنند بدون اینکه از کسانی که این دادهها را جمعآوری کردهاند قدردانی کنند.
آنچه تاکنون گفته شد بیشتر به نهاد دانشگاه برمیگردد، آیا تفاوتی میان رویه دانشجویان هم به چشم میخورد؟
در این چند سال چند تفاوت جالب دیدهام. دانشجویان در دانشگاههای ایران خیلی رؤیاپردازانه به پایاننامه و مطالعات دانشگاهی نگاه میکنند و میخواهند با آن مشکلات زیادی را حل کنند. در مقابل در انگلیس دانشجویان گرچه علاقهمندند کار مفیدی انجام دهند ولی چندان رؤیاپردازی نمیکنند. تلاش آنها این است که پایاننامه متناسب با برنامه زمانی آنها و واقعی باشد. دومین تفاوت آن است که دانشجویان در ایران همچنین درباره برنامه زندگیشان هم خیلی رؤیاپردازی و اهداف غیرواقعی برای خود تعریف میکنند؛ در مقابل اینجا دانشجویان خیلی مشخصتر و دقیقتر نگاه میکنند، اینکه قرار است یک سالی آنجا درس بخوانند و بعد سر کار بروند، همین موضوع باعث میشود خیلی سریع جذب بازار کار شوند. دانشجویان ایرانی اغلب منتظرند کار عجیب و غریبی برایشان درست شود، همین موضوع هم سبب شده تصمیماتشان به تأخیر بیفتد زیرا شرایط رؤیایی مدنظرشان محقق نمیشود. سومین تفاوتی که میتوانم به آن اشاره کنم این است که دانشجویان ایرانی عموما در محیط زیست و حفاظت از طبیعت شخصیت آکادمیک و شخصیت سیاسی را در کنار هم دارند. آنها احساس میکنند چون در این رشته تحصیل کردهاند باید یک اکانت برای خود ساخته و به سرعت وارد فرایند نقد شوند، آنهم زمانی که مطالعه و تجربه لازم را ندارند. ما نقادی و اعلام نظر غیرضروری را در کار بسیاری از دانشجویان میبینیم. در حالی که در اینجا دانشجویان به ندرت اینطور صریح درباره هر چیزی اظهارنظر میکنند و شخصیت آکادمیک و سیاسی اینطور با هم ممزوج نشدهاند. آخرین و چهارمین تفاوت این است که دانشجویان در انگلیس زمان زیادی برای کسب تجربه میگذارند، با وجود آنکه دانشگاه تلاش میکند آموزش آنها متناسب با شرایط واقعی جامعه باشد، ولی این برای دانشجو کافی نیست. آنها اغلب چندین هفته در یک پروژه فعالیت کرده و در آنجا کارآموزی میکنند. در مقابل در ایران بارها با افرادی برخورد کردهایم که تصور میکند با حضور در یک سرشماری کارشناس شده است. از نظر من دانشجویان در ایران باید بیشتر روی خود سرمایهگذاری کنند و دورههای بیشتری ببینند. البته بخشی از این مشکل به خاطر عدم همکاری نهادهای دولتی است که روی خوشی به دانشجویان نشان نمیدهند.
نقدهایی که از آن صحبت میکنید، آیا به واسطه کاستیهایی نیست که در عملکردها وجود دارد؟
در انگلیس هم چالشهای محیطزیستی باعث عصبیشدن افراد میشود به طوری که ما حتی در دانشگاهها، گروههایی برای کسانی که به خاطر بحث تغییر اقلیم دچار تنش عصبی و ناامیدی شده و معتقدند همه چیز از بین خواهد رفت، داریم. با این حال باید توجه کنیم که در میان همه خبرهای بد، اتفاقات مثبتی هم میافتد و کارهای خوبی هم به عنوان مثال برای احیای زیستگاهها و گونهها انجام میشود. این اقدامات در کشورهای اروپایی در کنار خبرهای بد بسیار دیده میشود. در این کشورها که تنوع زیستی آنها به شدت از بین رفته، مجموعه اقداماتی برای احیای عقاب دریایی دمسفید، گربه وحشی در اسکاتلند و یا گرگ در آلمان انجام میشود که از سوی رسانهها بازتاب گسترده دارد. ما در ایران هم سالانه چند گونه را به زیستگاههایی که پیشتر در آنها منقرض شدهاند معرفی مجدد میکنیم ولی اینها یا دیده نمیشود و یا اگر تلاش برای احیا صورت گیرد تبدیل به بحران میشود. من معتقدم ما در یک تله گرفتار شدهایم که پایان ندارد. ما همواره در حال تحقیر خودمان هستیم و اقدامات و فعالیتهای مثبتمان را نادیده میگیریم. در بسیاری از مناطق ایران در 20 سال گذشته جمعیت حیات وحش رشد داشته ولی در رسانه سراغی از آنها نمیبینید. بین دانشآموختگان، دانشجویان و علاقهمندان محیط زیست ذهنیتی شکل گرفته که بر اساس آن همه چیز رو به تخریب است و کار اصلاحی به هیچ عنوان انجام نمیشود. وقتی شما در مقام مسئول و مجری چنین تصوری داشته باشید طبیعی است که برای بهبود وضعیت نمیجنگید و تلاش نمیکنید. سخن من این است که بسیاری از کشورها وضعیتشان بهتر از ما نیست ولی این حجم از ناامیدی را هم ندارند. زمانی که از ناامیدی صحبت میکنم به چند ماه اخیر برنمیگردد بلکه سالهاست چنین روحیهای را داریم و این خودتحقیری باعث میشود به جای تلاش بیشتر بگوییم هیچ کاری فایده ندارد. ما در ایران گور یا آهو را به مناطقی که پیشتر زیستگاه آنها بوده، برگردانده یا جمعیتشان را به شکل قابل توجهی در یک زیستگاه افزایش دادهایم. اینها کارهای بزرگی است که اطلاعرسانی خوب درباره آنها انجام نشده است. ما درباره پلنگ اقدامات قابل توجهی انجام دادهایم که اگر در یک کشور اروپایی انجام شده بود دربارهاش فیلم میساختند و بارها مصاحبه میگرفتند. ولی اگر در ایران کار احیایی انجام دهید بهتر است صحبت نکنید چون نه تنها کسی حمایت نمیکند بلکه به شما ضربه هم میزنند.
به هر حال در هر طرح احیایی هم مشکلاتی ممکن است وجود داشته باشد که بتوان آن را نقد کرد.
دوستی هندی میگفت یکی از مشکلات بزرگ حفاظت از حیات وحش خود حفاظتگرایان هستند زیرا گاهی تلاش میکنند هر اقدامی را با نقدهای غیرسازنده و مخرب خود به نابودی بکشانند. البته بخش بزرگی از حفاظت توسط حفاظتگرایان انجام میشود ولی صداهای مخالفی که دارند، حفاظت را با مشکل روبهرو میکند. همانطور که گفتم برخی دانشگاههای ایران با طرح درسهایی کار میکنند که در دهه 50 در دانشکده منابع طبیعی کرج تدریس میشده، در حالی که شرایط در این 50 سال تغییرات زیادی کرده است. دانشجویان در معرض مشکلات اجرائی قرار ندارند که مقصر آن هم دانشگاه است و هم سازمان حفاظت محیط زیست. سازمان حفاظت محیط زیست ترجیح میدهد دانشجویان چندان وارد مناطق نشوند و درگیر مجوزدادن به کارآموزان نباشند. همین موضوع سبب شده حفاظتگرایان با کمبودها و کاستیها آشنا نباشند. مجموعه این عوامل سبب شده ما با دانشجویان و دانشآموختگانی سروکار داشته باشیم که به جای آنکه یک متخصص صاحبنظر در امور فنی باشند، در قامت یک مصلح اجتماعی ظاهر شده و درباره هر موضوعی اعم از یوز، درنا، آب و... صحبت میکنند و نظر میدهند. سازمان حفاظت محیط زیست برای اینکه در معرض قضاوت و هجمه قرار نگیرد، پروژههایش را پنهانی انجام میدهد. البته آنچه گفتم به آن معنا نیست که در پروژهها اشتباهی صورت نمیگیرد.
شما از این صحبت کردید که در ایران دانشآموختگان محیط زیست دنبال فرصتهای ایدئال هستند، این در حالی است که در بازار کار کشورمان حتی فرصتهای شغلی معمولی هم کمتر به چشم میخورد.
درباره موقعیت شغلی دانشآموختگان محیط زیست در کشورهای مختلف تفاوتهایی را شاهد هستیم با این حال در آمریکا، انگلیس و استرالیا موقعیتهای شغلی نسبتا متنوعی برای کسانی که در این حوزه کار میکنند وجود دارد. یکی از آنها انجمنها و انجیاوها هستند، حقوقی که انجیاوها به پرسنل خود میدهند برابر با اعضای هیئت علمی دانشگاه و گاهی بیشتر از آنهاست. همین موضوع سبب شده یکی از گزینههای شغلی مطلوب برای فارغالتحصیلان کارشناسی ارشد محیط زیست انجمنها به جای دانشگاهها باشد. شرکتهای مشاورهای هم در بحثهای اکولوژیک به دانشآموختگان محیط زیست نیاز دارند. از آنجا که کشورهای اروپایی محیط زیست خود را طی سدهها به شدت تخریب کردهاند در هر کار و فعالیتی که میخواهند وارد شوند مشاوره اکولوژیک را دخیل میکنند، همین موضوع فضای کاری زیاد با درآمد معقول برای فارغالتحصیلان فراهم کرده است. با این حال حتی در بسیاری از کشورهای اروپایی هم بازار گستردهای مانند انگلیس نیست، مثلا در انگلیس 100 دوره کارشناسی ارشد حفاظت از حیات وحش در هر سال برگزار میشود که بیش از هزار فارغالتحصیل در هر سال دارند و بسیاری از آنها وارد فضای کاری میشوند. بنابراین نه تنها در ایران بلکه کشورهای دیگر فضای کار به شدت محدود است. انجمنها فرصت کاری زیادی ندارند، معمولا با آنها قراردادی امضا نمیکنند، اصلا آنها را تحویل نمیگیرند و... سازمان حفاظت محیط زیست هم تمایل دارد بیشتر با دانشگاهها کار کند. این در حالی است که انجمنها مشتاق کار میدانی هستند و گاه یک دهه روی یک منطقه خاص کار میکنند. در مقابل دانشگاهها فرصت چندانی به دانشجو برای ورود به عرصههای طبیعی نمیدهند و ممکن است دانشجویان یک یا چند سفر به منطقه داشته باشند و اطلاعات جامعی به دست نیاورند. شرکتهای مشاور هم برخلاف انگلیس فرصت شغلی متنوع و در عین حال امنیت شغلی به دانشآموختگان محیط زیست نمیدهند و احتمال بیکارشدن در آنها بالا و امنیت شغلی پایینی دارند.
به نظر میرسد یکی از چالشها ایجاد اعتماد بین دانشگاهیان و انجمنها باشد. برای این موضوع چه باید کرد؟
هر دو طرف دیدگاهی دارند که در مقابل هم است. انجمنها تصویرشان نسبت به دانشگاه به مثابه بنگاهی برای انتشار مقالات است، آن هم مقالاتی که چندان با واقعیت تطبیق ندارد. دانشگاهیان هم انجمنها را افراد علاقهمند غیرمتخصص میبینند که نیازی نیست نظرشان کسب شود و پروژه مشترک داشته باشند، به ویژه که دانشگاهها از لحاظ تأمین مالی شرایط بهتری از انجیاوها دارند. به نظر من بهترین حالت این است که شروع کار از دو طرف باشد. انجمنها سراغ دانشگاهها بروند و به دانشجویان دادههایشان را بدهند و از طرف دیگر دانشگاهها با انجمنها تماس بگیرند که کار مشترک با آنها انجام شود. هر دو طرف بایستی علاقهمند به این همکاری باشند که کار دشواری است، آن هم در کشوری که فضای همکاری به سختی شکل میگیرد.