|

«ایران» او را صدا می‌زد

رضا یوسفیان؛ ‌سمبل نسلی که هنگام ثمردادنش خزان شد

دکتر رضا یوسفیان، نماینده دانشجویان در مجلس ششم درگذشت و چه زود بود برای پرکشیدنش. همان‌طور که وقتی در ۳۲سالگی نماینده مجلس شد، به چشم بسیاری از سیاست‌مداران ایران جوان بود و همان‌طور وقتی که در ۱۵سالگی عازم جبهه شد،‌ برای جنگیدن کم‌سن‌و‌سال بود.

«ایران» او را صدا می‌زد
وحید عابدینی مدرس دانشگاه بین‌المللی فلوریدا

دکتر رضا یوسفیان، نماینده دانشجویان در مجلس ششم درگذشت و چه زود بود برای پرکشیدنش. همان‌طور که وقتی در ۳۲سالگی نماینده مجلس شد، به چشم بسیاری از سیاست‌مداران ایران جوان بود و همان‌طور وقتی که در ۱۵سالگی عازم جبهه شد،‌ برای جنگیدن کم‌سن‌و‌سال بود. خبر ناگوار مرگ زودهنگام او که متولد سال ۱۳۴۶ بود، یادآور خزانی‌ است که آزادی‌خواهان و وطن‌دوستان هم‌نسل او در سایه جریان‌های تاریخی تعیین‌کننده‌ای تجربه کردند. شاید تعبیر «نسل سوخته» که در ایران برای نسل‌های مختلفی استفاده می‌شود بیش از همه باید برای همین نسل استفاده شود که یوسفیان آینه تمام‌نمای آن بود.

در ادبیات مرتبط با مطالعات نسلی، این نسل، یعنی متولدین دهه‌های ۴۰ و ۵۰،‌ با عنوان نسل ایکس شناخته می‌شوند. آنها بین دو نسل مهم و تأثیرگذار گرفتارند: بومرها (متولدین دهه‌های ۲۰ و ۳۰) و هزاره (متولدین دهه‌های ۶۰ و ۷۰)‌. 

نسل بومرها (Baby boomers)،‌ ماحصل انفجار جمعیت پس از جنگ جهانی دوم بودند. رشد اقتصادی و اصلاحات قابل توجه در آموزش نسلی را شکل داد که تحولات بزرگ سیاسی، از جمله جنبش دانشجویی دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ و جنبش ضد جنگ ویتنام را رقم زدند. به این جهت تا همین امروز نیز سیاست‌مداران بسیاری از کشورهای دنیا از این نسل هستند. در ایران نیز این نسل، یعنی متولدین دهه‌های ۲۰ و ۳۰ که به واسطه افزایش قیمت نفت، از مزایای توسعه آموزشی و فرهنگی دهه ۴۰ برخوردار شدند،‌ نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری انقلاب ۱۳۵۷ ایفا کردند. آن نسل انقلابیون همچنان بر قدرت سیاسی در ایران تکیه زده‌اند و حسن غفوری‌فرد که هم‌زمان با رضا یوسفیان درگذشت، نمادی از این نسل بود. تسلط سیاسی نسل بومرها در بسیاری از کشورهای دنیا و از جمله ایران سایه سنگین و صلبی از قدرت ایجاد کرد که اجازه بروز و فعالیت نسل پس از خود، یعنی نسل ایکس را به‌شدت محدود کرد. این محدودیت را می‌توان در میزان متفاوت نسبت میان عاملیت و قدرت تغییر بین دو نسلی دید که یکی را همواره در صدر سیاست و سیاست‌گذاری می‌نشاند و دیگری را در تقلای مداوم برای تغییر.

برخلاف آن نسل که انقلاب کرد و از مواهب آن نیز بهره‌مند شد، نسل ایکس بیشتر قربانی بود. زمانی که انقلاب رخ داد، رضا یوسفیان تنها 11 سال داشت. وقوع این تحول شگرف سیاسی و اجتماعی در دوران کودکی و نوجوانی این نسل منجر به این شد که نه‌تنها آنها نتوانند از مزایای این انقلاب بهره‌مند شوند بلکه هضم این تحولات نیز برای بسیاری از آنها دشوار باشد.

با وجود این مهم‌ترین اتفاق برای این نسل،‌ نه انقلاب، که جنگ بود. زمانی که این نسل، پا به عرصه حیات اجتماعی می‌گذاشت، یعنی ابتدای دهه 60، جنگ ایران و عراق آغاز شد و آنها داوطلبانه (یا اگر به سن سربازی می‌رسیدند به اجبار) راهی جنگ می‌شدند. رضا یوسفیان تنها ۱۵ سال داشت که به همراه بچه‌محل‌های خود با تلاش زیاد خود را به جبهه رساند. پدرش برای بازگرداندن او به جبهه رفت و ناکام بازگشت. او در یک نامه کوتاه به پدرش نوشته بود: «به‌خاطر اسلام به جبهه می‌روم». او بعدا در مصاحبه‌ای در مورد اینکه چرا به جای مدرسه به جبهه رفت، می‌گوید:‌ «ما احساس کردیم وطن ما را صدا می‌زند و نمی‌شد بی‌تفاوت باشیم». اما او یک ماه پس از حضور در جبهه در عملیات محرم اسیر شد و هشت سال مهم از زندگی خود یعنی دوره جوانی‌اش را در زندانی‌های رژیم بعث گذراند. بسیاری از هم‌نسلان او در ایران نیز با فضای بسته دهه 60 مواجه بودند و نمی‌توانستند آن‌طورکه می‌خواهند «جوانی» کنند. فشار اقتصادی جنگ و فضای بسته فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن سال‌ها، بدترین دوره برای جوانی را طی چند دهه اخیر رقم می‌زد.

اما پایان جنگ، شروع زندگی دوباره برای بسیاری از نسل سوخته ایکس بود. رضا یوسفیان نیز در ۲۳سالگی همراه با دیگر اسرای ایرانی در عراق به کشور بازگشت. او در زمان اسارت، با زبان‌های عربی و انگلیسی آشنا شده بود و اینک با گسترش آموزش عالی در دهه 70، فضایی برای تحصیل مهیا شده بود. او دیپلم گرفت و به دانشگاه رفت تا پزشک شود. در دوران اسارت، یک پزشک ایرانی زخم‌های او را مداوا کرده و جان او را نجات داده بود. یوسفیان هم می‌خواست پزشک شود و به مردم خدمت کند. دانشجویی او هم‌زمان بود با اوج دوره سازندگی. توسعه اقتصادی و گسترش آموزش عالی در دهه 70 که یک نتیجه به دنبال داشت:‌ ضرورت توسعه سیاسی. در این زمان رضا یوسفیان، می‌توانست از مزایای ایثارگری خود بهره‌مند شود و کنج عافیت گزیند اما او باز هم‌ مانند آغاز جنگ، صدای وطن را می‌شنید که او را فرامی‌خواند تا سرباز توسعه سیاسی شود. او وارد انجمن اسلامی دانشگاه شیراز و علوم پزشکی شد و نقش کلیدی در فعالیت‌های آن بازی کرد. یوسفیان و هم‌نسلانش، انجمن‌های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت را به نهادهایی دانشجویی برای اعتراض به رویکردهای دولت تبدیل کردند. این تلاش آنها یکی از مهم‌ترین عوامل پیروزی سیدمحمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ و ظهور جنبش اصلاح‌طلبی بود.

وقتی در ۱۵ اسفند ۱۳۷۵ اولین سفر استانی سیدمحمد خاتمی به دعوت دانشگاهیان شیراز انجام شد و یوسفیان و دیگر فعالان دانشجویی شیراز میزبان خاتمی بودند، همه برای اولین‌بار حس کردند خبری در راه است، چراکه بیش از پنج هزار نفر از دانشجویان در تالار فجر دانشگاه شیراز جمع شده بودند تا از زبان خاتمی بشنوند: ‌«دولت باید تحمل و بردباری در قبال عقاید مختلف در جامعه را نهادینه کند تا به این طریق بتوان شاهد مشارکت عمومی در همه زمینه‌ها بود». پیروزی خاتمی با شعار توسعه سیاسی این امید را ایجاد کرد که یوسفیان و هم‌نسلانش بتوانند نقش کلیدی را در عبور کشور از تنگناها به دموکراسی و آزادی بازی کنند. یوسفیان پیشگام این مسیر بود. ابراهیم صبوری، از فعالان دانشجویی آن زمان دانشگاه شیراز می‌گوید:‌ «مجمع عمومی سال ۷۶ در سالن امیرکبیر دانشکده مهندسی بود و یوسفیان در مقام کاندیدای شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه شیراز و علوم پزشکی، برای اعضای انجمن سخنرانی می‌کرد؛ هنوز صدایش در گوشم زنگ می‌خورَد که می‌گفت: هر کس به آزادی اعتقاد ندارد به من رأی ندهد؛ هرکس به دموکراسی و مردم‌سالاری اعتقاد ندارد به من رأی ندهد؛ هرکس به ایران عشق نمی‌ورزد به من رأی ندهد».

همین رویکرد یوسفیان منجر شد که در انتخابات مجلس ششم در اسفند ۱۳۷۸، انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه‌های شیراز و علوم پزشکی او را به عنوان نماینده اختصاصی دفتر تحکیم وحدت به مردم شریف شیراز معرفی کند و او در یک انتخابات رقابتی به عنوان نماینده شیراز به مجلس راه یافت و به عنوان عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نقش مهمی در بهبود روابط خارجی و حمایت از سیاست خارجی تنش‌زدا به‌خصوص پس از حمله آمریکا به افغانستان و عراق بازی کرد. او که سختی جنگ را با پوست و گوشت و استخوان خود تجربه کرده بود، برای صلح می‌جنگید، چراکه معتقد بود:‌ «جنگ اتفاق خوبی نیست و همیشه آرزوی صلح، آرامش، رفاه و آزادی برای مردم داریم. اگر هم آن ایام برای جنگ رفتیم ضرورت حکم می‌کرد که در برابر تهاجم بایستیم. باید تا می‌شود از جنگ با روش‌های دیپلماتیک دوری کرد؛ چراکه خسران و زیان جنگ بسیار زیاد است».

او در مجلس ششم همچون سربازی شجاع برای بسط آزادی‌های عمومی تلاش کرد. تلاش‌های او و دیگر نمایندگان دانشجویی مجلس برای آزادی دانشجویان زندانی، ازجمله تحصن آنها در تیرماه ۱۳۸۲، پس از بازداشت گسترده دانشجویان، از اتفاقات مهم تاریخ پارلمان در ایران است. همچنین او در کنار علی تاجرنیا، دیگر نماینده دانشجویان در مجلس، به عنوان دبیر و رئیس هیئت مرکزی نظارت بر انتخابات شوراهای اسلامی در مقابل فشارهای بیرونی برای رد صلاحیت گروه‌های سیاسی ایستادگی کردند. درحالی‌که نمایندگان مسن‌تر مجلس، به توان این جوانان برای مدیریت این انتخابات بی‌اعتماد بودند، با ایستادگی آنها،‌ یکی از دموکراتیک انتخابات‌های پس از انقلاب در انتخابات شورای دوم در اسفند ۱۳۸۱ شکل گرفت.

آن انتخابات می‌توانست شروع مهمی برای نسل ایکس در ایران باشد،‌ اما از قضا چراغ بخت آن نسل از همین انتخابات رو به خاموشی رفت. تلاش‌های یوسفیان و هم‌نسلانش برای توسعه سیاسی و افزایش مشارکت سیاسی مردم با درهای بسته و مقاومت نسل پیشین مواجه شد و پس از پیروزی یاران احمدی‌نژاد در انتخابات شورای دوم و رد صلاحیت گسترده در انتخابات مجلس هفتم و در نهایت پیروزی احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست‌جمهوری نهم، امیدهای این نسل برای تغییر رنگ باخت و خزان نسل ایکس شروع شد.

هم‌نسلان یوسفیان زیر سایه نسل انقلاب ماندند و با خزان زودهنگام مواجه شدند. آنها یا از کشور مهاجرت کردند یا سیاست را کنار گذاشتند و به زندگی روزمره مشغول شدند. معدود افرادی مثل رضا یوسفیان، تلاش کردند به‌خصوص پس از وقایع سال ۸۸ سیاست‌ورزی را زنده نگه دارند. او که زمانی به عنوان عضو شورای مرکزی حزب مشارکت به توسعه فعالیت حزبی مشغول بود، پس از انتخاب روحانی و شکل‌گیری حزب اتحاد ملت نیز به عنوان عضو دفتر سیاسى این حزب به تلاش‌های خود در این زمینه ادامه داد. بیماری سرطان نیز مانع از این فعالیت او برای دموکراسی نشد. نه فشارها او را از فعالیت حزبی بازداشت و نه رد صلاحیتش او را از صندوق رأی ناامید کرد، چراکه معتقد بود «صندوق ‌رأی، تابوت شورش‌هاست». او در سال ۱۳۹۴ در حمایت از ائتلاف اصلاح‌طلبان و نیروهای اعتدال‌گرا و مشارکت در انتخابات مجلس گفت:‌‌ «هر وقت رأی ندادیم دچار فاجعه شدیم». با این حال این به معنای تن‌دادن به هر وضعیتی نبود. او هیچ فرصتی را برای اعتراض به حذف سلایق مخالف از انتخابات از دست نمی‌داد. او یک روز پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ نامه‌ای سرگشاده را امضا کرد که خواهان لغو نظارت استصوابی و جلوگیری از دخالت نامحدود در انتخابات شده بود.

رضا یوسفیان، نماد مهمی از نسل ایکس ایران بود. نسلی که عمری را دوید و نرسید. رضا یوسفیان با وجود بیماری سرطان تا روزهای آخر در شبکه‌های اجتماعی برای یک «ایران» بهتر فعال بود. کاربران عرب و انگلیسی‌زبان کلاب‌هاوس جای خالی رضا یوسفیان را حس خواهند کرد. کاربری که مثل یک سرباز از ایران دفاع می‌کرد. او به بیماری خود اشاره نمی‌کرد ولی از دشواری‌های بیماران ایرانی برای دسترسی به داروها،‌ تحت تأثیر تحریم‌ها سخن می‌گفت.

در سال‌های گذشته از دهه شصتی‌ها زیاد گفته شده و در ماه‌های گذشته از شجاعت دهه هشتادی‌ها. با این حال، رضا یوسفیان به‌تنهایی پرچم نسل ایکس یا دهه چهلی‌ها را بالا می‌برد. نسلی که ایستاد و شجاعانه کوشش کرد ولی در سایه نسل‌های پیش و پس از آن به چشم نیامد. نسلی که هنگام ثمردادنش خزان شد.