|

 مروری بر کتاب «کنشگران مرزی» نوشته مقصود فراستخواه

نظریه‌ کنشگر مرزی

کتاب «کنشگران مرزی» را بیشتر که می‌خوانیم، بیش از پیش روشن می‌شود با متنی مواجه هستیم استوار بر پنج بنیاد «دانش، دقت، درایت، دلیری و دلسوزی». و مگر می‌شود برای «مسئله‌ ایران» بدون هریک از این پنج بنیاد، راهی جست یا چاره‌ای ساخت؟

نظریه‌ کنشگر مرزی

شهرام حلاج: کتاب «کنشگران مرزی» را بیشتر که می‌خوانیم، بیش از پیش روشن می‌شود با متنی مواجه هستیم استوار بر پنج بنیاد «دانش، دقت، درایت، دلیری و دلسوزی». و مگر می‌شود برای «مسئله‌ ایران» بدون هریک از این پنج بنیاد، راهی جست یا چاره‌ای ساخت؟

1  مسئله‌ای با این گستردگی و ابعاد، بی‌گمان در ذات خود پیچیدگی و غموض دارد. پس باید پرسید چگونه محققی، با چه روش تحقیقی، می‌تواند سراغ مسئله‌ای با این اندازه از پیچیدگی و غموض ذاتی برود؟

محققی مانند مقصود فراستخواه می‌تواند از پس چنین مسئله‌ای برآید. فراستخواه محققی است که نعمت‌الله فاضلی بارها از وی با وصف «علامه فراستخواه» یاد می‌کند. محققی است که سال‌ها شبانه‌روز کوشیده‌ است خودش را به سطح غموض این مسئله و تنوعات پیچیده‌ آن ارتقا دهد و نه آن‌که با نادیده گرفتن این غموض ذاتی مسئله را تقطیع یا ساده کند. بسیار مهم است که پژوهشگر نخواهد مسئله را زیاده از حد ساده‌سازی بکند تا زودتر به حد محدودیت‌های خودش برساند و بسته‌بندی کند. مهم است که پژوهشگر نخواهد در دامنه داشته و ماحضر خودش یا رشته‌ تحصیلی‌ خودش مسئله را ببندد؛ بلکه خودش، دیدگاهش و رشته‌اش را توسعه دهد و تا حد ممکن به سطح واقعیتی چنین پیچیده و چندوجهی ارتقا دهد.

ما اینک با حاصل کوشش پژوهشگری روبه‌رو هستیم که می‌کوشد در جای‌جای واقعیت پیچیده و درهم‌تنیده، از بهترین ابزارهای ممکن کمک بگیرد. گرچه در حال کاوش در داده‌های سرشار تاریخی است اما در صورت ضرورت، سراغ آینده‌پژوهی نیز می‌رود؛ به ضرورت سراغ جامعه‌شناسی و باز به ضرورت، سراغ روان‌شناسی. این پژوهشگر درایت می‌ورزد تا در چارچوب یکی از این ابزارها و روزنه‌ها محصور نماند. تا تحقیق را دچار «خطای سیستماتیک» نکند. این شیوه که بتوانیم از هریک از این ابزارها با دقت و درایت کمک بگیریم اما در هیچ‌یک از آنها محصور نشویم، یادآور آن انعطاف یا چابکی است که تحت عنوان «Cognetive Flexibility»، به‌عنوان یکی از ده مهارت بنیادی در فهرست مهارت‌های پیشنهادی اجلاس جهانی اقتصاد ذکر شده‌ است.

دست آخر آن‌که، این پژوهشگر «مسئله‌ ایران» و نظریه‌پرداز «کنشگران مرزی»، باز در میان همه‌ این رشته‌ها، دست به کوشش دیگری می‌زند. او در پی تحقیق روشمند یا آکادمیک است. پس در میانه‌‌ میدانش، به روش تحقیق اهتمام می‌ورزد. او سال‌ها است که روش تحقیق درس می‌دهد. کتاب روش تحقیق وی بارها تجدید چاپ شده ‌است. پیش از آن‌که از وجه نخست کار -یعنی کیستی مؤلف- عبور کنیم، شایان تصریح است که محدودیت‌های ذاتی این نظریه‌پرداز نیز مانند هر محقق و نظریه‌پرداز دیگری، در جای خودش هست. طبعا وی نیز در جاهایی ناخواسته -و بسا در جاهایی نیز خواسته- برخی وجوه و بسیاری اجزا یا عناصر را نادیده گرفته‌ است. ذکر گسترده‎تر بودن نگاه فراستخواه -‌ به معنی توجه به مزیت‌های نسبی نگرش و روش وی- بخشی از واقعیت است. در کنار این واقعیت، واقعیت دیگری نیز هست: نیازهای طبیعی کار وی به بهسازی و چکش‌کاری بیشتر. مگر جز این است که «پژوهش پروژه همواره ناتمام است». در بررسی کتاب یا متن، چند زاویه نیازمند تأمل است. یکی این بود که چه کسی آن را تألیف یا تدوین کرده‌ است. دوم آن‌که چگونه تحقیق و تدوین کرده‌است؟ سرانجام این‌که چه چیزی تولید و بیان کرده‌ است؟ اینک پس از وجه اول یا «کیستی؟»، به وجه دوم یا «چگونگی» بپردازیم.

2  درباره‌ چگونگی این تحقیق، توجه به نقطه‌ عزیمت آن بسیار راهگشا است. خوشبختانه در این مورد خود نویسنده، تأکید می‌کند که شایسته است توجه کنیم «کنشگران مرزی» پاسخ به کدام مسئله است؟ وی به‌روشنی و در نخستین سطور کتاب «کنشگران مرزی» می‌نویسد: پاسخی است به «مسئله‌ ایران».

این نگرانی یا مسئله‌مندی، هنگامی روشن‌تر می‌شود که توجه کنیم: دیگر کتاب تازه‌ مقصود فراستخواه که همزمان با تحقیق و تدوین نظریه‌ کنشگران مرزی تدوین شده‌است و البته حدود یک سال قبل از انتشار کتاب «کنشگران مرزی» به زیور طبع آراسته شده ‌است، کتابی است دقیقا با همین نام: «مسئله‌ ایران» (نشر آگاه- زمستان 1400).

چالش و تنش ذهنی نویسنده این بوده ‌است که پاسخی بیابد برای جامعه‌ای که از نظر وی مدام خرگوش آزمایشگاهی نظریات گوناگون می‌شده‌ است. جامعه‌ای که مدام «اوراق» می‌شده‌است. سیر مطالعاتی مقصود فراستخواه جامعیت و روشمندی توأمی داشته‌ است. زبان قرآن، تاریخ اسلام، تاریخ ایران، تاریخ معاصر، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، ذهن، تفکر نقاد، گفت‌وگو، آموزش‌وپرورش، آموزش عالی، دانشگاه و سرگذشت آن، روش تحقیق و گراندد تئوری. اینک، وجه «دلسوزی» و «دیگردوستی» کار نمایان‌تر می‌شود. او نه از سر تفنن و بحث‌های روشنفکرانه و بلکه همه‌ این شاخه‌ها را در زیر عنوان «مسئله‌ ایران» خوانده و وارسیده ‌است. همه‌ اینها را در پی راهی برای کاستن از درد و رنج انسان ایرانی معنا بخشیده و از سازگاری و تلائم آنها یک شبکه‌ علّی و علمی را برساخته‌ است.

اما «کنشگران مرزی» به این مسئله (مسئله‌ ایران) چگونه پاسخ می‌دهد؟ در همان صفحات نخستین می‌گوید ما بسیاری مواقع دائم می‌شنویم که فلان امکان را نداریم، فلان ساختار را نداریم و نداریم، نداریم و نداریم. سپس می‌پرسد ‌پس ایران، چرا مانده‌ است؟ و چگونه مانده‌ است؟نویسنده در این مسیر نیز فقط به حل مسئله قناعت نمی‌کند. بلکه اول مسئله را تشدید می‌کند. او می‌پرسد: اگر شکاف هست، پس چرا ایران از بین نرفت؟ اگر این همه چالش هست، پس چرا ایران همچنان هست؟ ایران با چه سازوکار یا سازوکارهایی مانده‌ است؟

نویسنده با چنین پرسش‌هایی پیش می‌آید و «سرمشق امکان» را به‌جای «سرمشق فقدان» نشانمان می‌دهد. او برای آن‌که راز تداوم زندگی در ایران را بگشاید، پژوهش را نیازمند رهایی از ثنویت سنگین «دولت و مردم» می‌داند. نیازمند رهایی از ایدئولوژی‌های آماده می‌داند. نیازمند رهایی از سنگینی هر ابرروایت «کلی‌نگر». نیازمند روی چرخاندن به‌سوی 1Microhistory یا تاریخ خُرد. خودش نیز راه توصیف فربه از ابعاد مختلف زندگی مردمان این فلات را پیش می‌گیرد. راه تعمق و فهم روایت‌های کوچک‌تر زندگی در ایران را می‌پیماید. تا نظریه‌ای بر پایه‌های واقعیات عینی ایران به دست دهد. نویسنده ما را دعوت می‌کند که تاریخ «نخبگان معمولی» را ببینیم. نخبگانی که مؤثر هستند و در عین حال همه‌چیزدان و همه‌فن‌حریف نیستند. فرهمند نیستند. نخبگانی که گوشت و پوست دارند. در چارچوب منطق طبیعی و مادی زندگی هستند امـا در عین حال مهارت‌ها و ابتکار عمل‌هایی هم می‌ورزند. فهم موقعیتی، منطق موقعیتی و خلاقیت موقعیتی را به کار می‌بندند. نخبگانی که راه Realpolitik و سیاست‌ورزی و کنشگری واقعی می‌پیمایند. یعنی به‌جای تعیین قواعد باید و نباید، کنش می‌ورزند و بر اساس ملاحظات، شرایط و عوامل معین و موجود، در میدان سیاست و بر امور سیاستی تأثیرهای ولو کوچک می‌گذارند.

فراستخواه می‌گوید: «وقتی تاریخ ایران را با دقت می‌خوانیم شگفت‌زده می‌شویم که با وجود این‌همه مصایب و سوانح، ایران هنوز هم هست. با همه‌ فراز و فرودها، انسان ایرانی هست و تصاویری از زندگی و خیالی از زیست بهتر دارد و هنوز در درون خود تنش و امید زندگی و بهبود دارد». نویسنده می‌گوید: «راز ماندگاری ایرانی را فقط با نظریات غالب موجود نمی‌توان به‌درستی توضیح داد. در نظریات رایج و نگاه‌های کلی‌نگر (نه «کل‌نگر») گویا بخشی از کوشش‌ها و کنش‌ها نادیده گرفته‌ایم». فراستخواه تصریح می‌کند: «وقتی از استبداد و انسداد صحبت به میان می‌آید چه‌بسا گرفتار پارادایم عقب‌ماندگی و دولت آب‌سالار، پاتریمونیال و اقتصاد نفتی هستیم. در ادبیات فردیدی نیز فرض می‌شود که صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب است. از اینها ممکن است این نتیجه گرفته شود که استبداد فابریک ایران است و یا ایران به پایان رسیده‌ است. این نگاه تقلیل‌گرایانه است. نظریه جامعه کوتاه‌مدت جناب دکتر کاتوزیان ظرفیت‌های خوبی دارد اما تأویل اجتماعی و عامه‌پسند آن در ایران گاه این نتیجه را به دست می‌دهد که کار ایران تمام است و ایران یک پروژۀ پایان‌یافته و شکست‌خورده و تکرار و تدوام انحطاط است» (اعتماد، ششم اسفند 1401). فراستخواه با دیدن این‌همه سرمشق فقدان، می‌بیند که در عمل ایران همچنان مانده است. هست و زندگی می‌کند. بنابراین می‌اندیشد: پس باید عنصری یافت که به این قوام و دوام انجامیده‌ است. امری ناگفته و نامکشوف باید بوده‌ باشد که سبب شده ‌است ایران به‌جای نبودن، باشد. شاید یک نمونه‌ ساده، حمله‌ اعراب مسلمان (یا مسلمانان عرب) به ایران باشد که فارغ از احساس، ادراک یا عاطفه و هیجان هریک از ما، یک رخداد تاریخی است. این واقعیت تاریخی که سپاهیانی از جزیره‌العرب به هر دو سوی شرق و غرب رفته‌اند. در غرب به مصر رفته‌اند و در شرق به ایران. اکنون زبان مصریان عربی شده‌است اما زبان ایرانیان نه. به این مسئله دقت کنیم: زبان فارسی هم ممکن بود نباشد و به‌جایش زبان عربی باشد، چنان که در مصر چنین است. زبان ایران در معرض نیستی بود. اما هنوز هست. چرا و چطور هست؟

فراستخواه از این‌دست پرسش‌ها یافته و دنبال سبب‌شناسی آنها بوده‌ است. پی آواز این پرسش و تنش، گویا ناگهان با یک تیپ، یک گونه از اشخاص برخورده‌است که در یک روش و کنش همانند یکدیگر بوده‌اند. نهادهای مدنی و اجتماعی در این سرزمین چشم‌گیر نیست. اما «دقت» کرده و کنش‌های جایگزینی که این نقص ساختاری را جبران کرده‌اند، به چشمش آمده‌ است. او پس از برخورد با نمونه‌هایی از این تیپ در صفحات تاریخ ایران، دیگر گریبان خود را و این تیپ را و صفحات تاریخ را رها نکرده‌ است. بلکه درنگ و جست‌وجو و کاوش را تشدید کرده‌ است و برای این تیپ و این کنش، مصداق‌های دیگر و دیگری هم یافته‌ است و رفته‌رفته وجود یک نوع کنش را در تاریخ ایران استقرا کرده‌ است: «کنش مرزی». سرانجام کار، دیدن همین کنش‌ها و کنشگران گویا گشودن راهی شده‌ است از «تاریخ فقدان» به‌سوی «تاریخ جبران». اینها، همه، در تاریخ ایران بوده‌اند. نشانشان در لابه‌لای سطور و صفحات تاریخ مندرج است اما کسی لازم بود پرسشگر و چشمانی می‌بایست جویا، تا آنان را ببیند و آنان و راه و رسمشان را برکشد و در برابر دیدگان ما نهد تا درباره آنان سخن بگوییم. تا سخن تازه بگوییم. تا آن رسم و راه را به خودآگاه جمعی ما درآورد و در محافل دانش و اندیشه به بررسی و شناسایی بیشتر بگذارد. به ارزیابی و آسیب‌شناسی و پندآموزی و راهجویی بگذاریم.

بدین ترتیب ماجرا از طرح افکندن یک پرسش یا گمان آغاز شد: اگر یک سره «تاریخ فقدان» بود که باید ایران پایان می‌یافت اما ایران همچنان مانده ‌است؛ پس باید چیز دیگری هم بوده‌ باشد. همین برهان خلف، وجود چیزی را اثبات می‌کند که پیش از این، کمتر به چشم آمده‌ است. چیزی که پیش از این در سایه و حاشیه مانده ‌است. فراستخواه تلنگرمان می‌زند که حواسمان را جمع کنیم، چهره گروهی دیگر از کنشگران به چشم نیامده‌ است. فراستخواه قائل است اگر این کنشگران را یکی یکی بجوییم و از نگاهی عمیق و نزدیک‌تر ببینیم و غبار تعجیل، «کلی‌نگری» و فراموشی را از رویشان فوت کنیم، آنگاه خطوط چهره مشترک میان این گروه از کنشگران برایمان معنی‌دار می‌شود. کنشگرانی که معمولا در جریان روزگار و نیز گاهی در بزنگاه‌های آن، آثاری قابل‌ملاحظه داشته‌اند اما در روایت‌های تاریخ «کلی‌نگر: صدای کارشان و صلای نامشان به گوشمان نیامده‌ است. پس برای فهم بهتر «مسئله‌ ایران»، اکنون وقت آن است که ما گوش و چشم خود را به‌نوعی دیگر از کنش‌های تکرارشونده باز کنیم. کنش‌هایی که نخ تسبیح میان آنها، «رفتار مرزی» است. حضور و تردد در مرز میان ایوان جامعه و دیوان دولت. فراستخواه با نظریه‌ بر پایه‌ شواهد تاریخی ایران، یا نظریه‌ برآمده از بستر تاریخی ایران و استقرای نمونه‌های مکرر، قواعد و قواره‌هایی در کنش‌های این گروه از کنشگران را کشف و صورت‌بندی کرده ‌است. کتاب «کنشگران مرزی» معرفی و بازنمایی همین اشخاص و رفتارهایشان است.

فراستخواه تلاش می‌کند از روایت‌های کلان تاریخی نقبی بزند به تاریخ خُرد. دستاورد این کاوش گشایش دروازه‌ «تاریخ امکان» است در برابر «تاریخ فقدان». او در متون و مستندات تاریخی سازوکارهایی برای بهتر زیستن را به ما نشان می‌دهد. از جمله نشان می‌دهد که خانم ونسا مارتین درباره جامعه ایران کار علمی کرده و با تحقیقات تاریخ خُرد نشان داده‌ است: در ایران دوره قاجار نوعی چانه‌زنی و مذاکره وجود داشته‌ است. (کنشگران مرزی، ص 51).

خلاصه آن‌که روش کار برای صورت‌بندی نظریه این بوده‌ است که: پژوهشگر تک‌تک این نمونه‌های یا مصادیق را گزارش می‌کند. گزارشی از تاریخ خُرد. به این ترتیب تاریخ خُرد از «کلی‌نگری» (نه کل‌نگری) فراتر می‌رود؛ جزئیاتی را می‌بیند و امکان‌های تازه‌ای کشف می‌شود. به این ترتیب تاریخ خُرد از «سرمشق فقدان» راهی به‌سوی «سرمشق امکان» می‌گشاید. البته او در حالی که این‌گونه با مشقت و دقت نشانه‌ها و مصادیق کنشگران مرزی را از لابه‌لای صفحات تاریخ می‌جوید و بر می‌کشد اما در عین حال بارها به ما یادآوری می‌کند که کنشگر مرزی انسان فرهمند و خاصی نیست. تا جایی که حتی ممکن است برای منفعت خودش وارد منطقه‌ یا فضای مرزی شده ‌باشد‌ اما سرریز عملش -خواسته یا ناخواسته- سبب گشایشی در بخش عمومی و زیست جامعه نیز بشود. نکته‌ این است که در هر صورت و با هر نیت، یک راهبردها یا کنش‌هایی در تردد بازیگران میان جامعه و قدرت، سبب ثبات و دوام ایران شده‌است. در واقع وجه توصیفی و انکشافی که باید بدان توجه کنیم این است که این چنین کنش‌ها و افرادی بارها و بارها در تاریخ ایران سبب گشایش شده‌اند.

اما چرا کشف نقش «کنشگر مرزی» و صورت‌بندی کنونی آن را باید نظریه دانست؟

نظریه‌ اجتماعی آن است که امری را با شواهد قابل اثبات، به صورت منظم، سیستماتیک و بین‌الاذهانی توضیح می‌دهد و امکان نقد، بررسی و بازبینی شواهد را فراهم می‌سازد. شکل کنونی کتاب کنشگران مرزی واجد این ویژگی‌ها هست. کنشگر مرزی از شواهد تاریخی برآمده است. «کنشگر مرزی» از شواهد میدانی در تاریخ ایران کشف‌، صورت‌بندی و توضیح شده‌ است. با توضیح علّی و به‌صورت سیستماتیک و همراه با شواهد تجربی. چرایی و سبب شکل‌گیری آن تشریح شده‌است. زمینه‌های ظهور و نیز اشکال و روش‌های ظهور و بروز آن تشریح شده‌ است. موانع و نیز عوامل تشدید‌کننده‌ آن تشریح شده‌است. پس ما در این کتاب با «نظریه‌ کنشگران مرزی» رو‌به‌رو هستیم.

خوب است در کنار این که توجه می‌کنیم «نظریه‌ کنشگران مرزی» چیست، به این نیز توجه کنیم که «نظریه‌ کنشگران مرزی» چه چیزی نیست. پیش از هرچه باید توجه کرد که این نظریه، بنا ندارد ایدئولوژی باشد. این نظریه در پی تجویز نیست. توصیف است. البته توصیفی فربه، غنی و سیستماتیک. همچنین باید توجه کرد که این نظریه، دعوت به نظریه‌ اعتدال نیست. مرادش این نیست که حد وسط خوب است. نظریه‌ «نه دولت و نه ملت» یا «کمی دولت و کمی ملت» نیست. به‌تصریح نویسنده رهیافت رئالیسم انتقادی را در پیش می‌گیرد. همان‌طور که گفتیم «کنشگر مرزی» آدم فرهمند، همه‌فن‌حریف و قهرمان نیست. همه‌کاره نیست. افزون بر این یگانه ‌کنشگر جامعه‌ ایران هم نیست. حتی شاید کنشگر برتر هم نباشد. نکته این است که بدانیم هست. در کنار کنشگران مدنی هست. وی هم کار خودش را به انجام می‌رساند.

«کنشگر مرزی» جایگزین کنشگران حماسی و قهرمانان و جان‌نثاران هم نیست. دعوی نظریه فقط این است که این کنشگر هم با تمام ضعف‌ها و قوت‌هایش بخشی از واقعیت تاریخی ایران است که باید سهمی در خورد در فراز و فرودهای تاریخی به آن داد تا بلکه تاریخ را درست‌تر فهم کرد. علاوه بر اینها، فراستخواه دقت دارد که گاهی نظریات با درک عامه‌پسند تأویل می‌شود. بنابراین می‌خواهد که از همین آغاز مراقبت کنیم تا نظریه عامه‌پسند نشود. او این نگرانی را به روشنی ابراز می‌کند که «تأویل عامه‌پسند نظریه‌های بزرگ بسیار مهم است و من در مورد نظریه کنشگران مرزی نیز این ترس را دارم که نوعی بدفهمی و سوءتأویل اجتماعی از آن به دست داده‌شود که از عمق نظریه و پیچیدگی‌های تئوریک آن بکاهد» (اعتماد، ششم اسفند 1401).

3  اینک به وجه سوم کار بپردازیم، به معنا و محتوای «نظریه‌ کنشگر مرزی».

کتاب نخست به این پرسش می‌پردازد که این نوع کنشگری چرا به وجود می‌آید؟ چه موجباتی داشته‌ است؟ کتاب دلایلی را برای چرایی بروز این روش کنشگری برمی‌شمارد. از جمله بزرگی دولت یا بزرگی اقتصاد دولتی را یکی از علل می‌داند. استقلال دولت از درآمد مالیاتی و اتکای دولت به رانت‌ها و منابعی کمیاب مانند نفت، جایگاهی بی‌بدیل به دولت و سپس نقش مهم به کنش‌های مرزی می‌دهد. همچنین هزینه‌ بالای تغییر را دلیلی دیگر می‌داند. دلیل دیگر را موقعیت خاص منطقه‌ای و بین‌المللی ایران برمی‌شمارد.

پرسش دیگری که کتاب به آن می‌پردازد این است که این نوع از کنشگری، چـه زمینه‌هایی دارد؟ وی عللی مانند کهنسالی ایران و داشتن خاطرات تمدنی را از این علل می‌داند. این خاطرات تمدنی، تصاویر ذهنی و خیال‌ها سبب شده ‌است که انسان ایرانی از زندگی و پیشرفت دست بر ندارد. انسان ایرانی در هر زمانه و زمینه‌ای در پی تصاویر بلند و خیال‌های خود باشد و از هر طریق راهی به آنها بجوید. ایرانیان در ذخیره‌ تاریخی گران‌بار خود ابن‌سیناها، خیام‌ها و خوارزمی‌ها دارند و با همین تصاویر است که از زندگی دست نمی‌کشند. البته وجه دیگر نیز آن است که روح سازگار ایرانی سبب می‌شود در هر جای و شرایطی راهی بجوید و روشی بسازد. آن ناآرامی همیشگی که مسبب سازگاری ایرانیان شده‌ است و گاه به‌افراط هم شاید رفته ‌است، خواه ناخواه، این‌گونه از کنش، یعنی کنشگری مرزی را در ایران تشدید و تقویت کرده ‌است. با توجه به این زمینه‌، این‌گونه از کنش در ایران بیشتر روییده و بالیده ‌است. به همین سبب شایسته است برای فهم بهتر ایران، در چنین کنشی بیشتر تحقیق، تحلیل و تعلیل انجام دهیم.

پرسش دیگر آن است که کنشگران مرزی با چه روش یا ترفندهایی کار کرده‌اند؟ کنشگران مرزی چه راهکارهایی یافته یا ساخته‌اند؟ محقق در پاسخ این پرسش نیز روش‌ها یا ترفندهای گوناگونی را یافته و به ما نشان داده‌ است. از مذاکره و چانه‌زنی گرفته تا صدابخشی مردمان و توانمندسازی جامعه. از دیپلماسی و آموزش حکمرانان گرفته تا تصمیم‌سازی و اصلاح، تعدیل یا ارتقای سیاست‌گذاری. پرسش دیگری که مؤلف تشدید و تشریح کرده‌ است، این است که کدام متغیرها، کنش‌های مرزی را تقویت یا تعدیل‌ کرده‌اند؟ در پاسخ به این پرسش نشان می‌دهد که گاهی روابط یا نسبت‌های خانوادگی توانسته ‌است این نوع کنش را تسهیل یا حتی تقویت کند. همچنین ویژگی‌های شخصی مانند هوش کنشگر -در غیاب ساختارهای هوشمند- اهمیت زیادی داشته ‌است. توانایی شخص کنشگر در خلاقیت یا در طرح افکندن ابتکارات نیز امکان این نوع کنشگری را تشدید و تقویت کرده‌ است. سوای این خصایص فردی و خانوادگی و خاندانی عوامل محیطی و خارجی مانند بحران‌ها نیز تشدیدکننده بوده‌اند. گاهی بحران‌ها گوش دولت‌ها را شنواتر ساخته ‌است و به این ترتیب کنش‌های مرزی را تقویت کرده‌اند.

فراستخواه با همان روش استقرایی و تحلیلی و کیفی، به شناسایی و دسته‌بندی دستاوردها یا بگوییم کارکردهای کنش مرزی نیز پرداخته و آنها را در پنج سطح طبقه‌بندی کرده ‌است: سطح ایجاد یا تأسیس، سطح امداد یا تقویت، سطح اصلاح و سپس سطح اخطار و در نهایت -یعنی در مواردی که هیچ‌یک از اینها امکان نداشته ‌است- در سطح انتقال؛ انتقال برای کاهش هزینه‌های جایگزینی و جلوگیری از هزینه‌های فروپاشی بیش از حد ساختارها.یکی از مزایای این تحقیق آن است که محقق به کژکارکردی‌ها یا بدکارکردی‌های کنش‌های مرزی هم توجه داشته‌ و آنها را برشمرده ‌است. او نشان می‌دهد تمام آنچه گاه به‌عنوان کارکردهای کنش مرزی بر می‌شمارد، گاهی نیز دچار انحراف شده‌ است مثلا کنشگر مرزی گاه به‌ تداول قدرت غلتیده ‌است به‌جای کارکرد ایجاد. گاهی به تشکیل جرگه‌ها و حلقه‌های قدرت مشغول شده ‌است به‌جای امداد و تقویت کارآیی یا مشروعیت دولت. گاهی به توجیه قدرت پرداخته‌ است به‌جای اصلاح قدرت و بسا انحراف‌های دیگر.

نویسنده در بخش پایانی کتاب با تفصیل و دقت بر محدودیت‌ها و موانع کنش‌های مرزی نیز مداقه کرده‌ است. وی موانع و محدودیت‌هایی مانند «چسبندگی کنشگران مرزی به بوروکراسی دولتی»، «تولید فعالیت به جای نهادسازی و توانمندسازی»، «بوروکراسی دولت، روح خلاقیت و چالاکی از کنشگران می‌ستاند»، «لختی، ماندگرایی و فرمالیسم»، «فقدان ظرفیت‌های جذب در حکومت»، «دشواری بازی در زمین گل‌آلوده» و «قدرت دانشی و کارگذاری از عهده‌ قدرت حکومتی و رانتی برنمی‌آید» را برشمرده ‎است.

سوای آنچه مؤلف در پایان کتاب به دقت و تفکیک و تفصیل آورده ‌است، آنچه بیشتر ذهن من به‌عنوان یکی از خیل مخاطبان نظریه را درگیر می‌سازد این است: کنشگر مرزی در تردد میان جامعه و دولت است. کنشگر مرزی از یک دیدگاه دیگر نیز در مرز است. از دیدگاه اخلاقی. حتی شاید از دیدگاه اخلاقی، خطیرترین شکل کنش، همین کنش مرزی باشد. زیرا قدرت همواره وسوسه‌انگیز و همنشین ثروت و چرب و شیرین دنیا است. کنشگری مرزی به شکلی پنهان و ظریف می‌تواند به نوعی کاسبی مرزی تبدیل شود. پس شایسته است که کنشگر مرزی همواره مراقب خویشتن باشد و چو بید بر سر ایمان خویش بلرزد . این وجه به‌شدت اخلاقی است چون هر کسی در اعماق ذهن یا قلب خود می‌داند چه می‌کند و چه در سر دارد.

از دیدگاه رویکرد معناجویی که در آثار فراستخواه به‌روشنی موج می‌زند، گفتنی است که نظریه‌ «کنشگران مرزی» نشان می‌دهد که حتی، حتی، حتی در سخت‌ترین لایه‌های قدرت عبوس و خشن نیز می‌توان معنا آفرید. بازمی‌نمایایند که راه رهایی میهن ما، ایران عزیز، پافشاری بر همین معنادادن به قدرت و حتی معنا آفریدن در ساختارهای سخت و حتی بخش‌های خشن است. شاید از همین‌رو است که دکتر محسن رنانی که در چارچوب «پویش فکری توسعه» سال‌هاست روی توسعه در ایران کار می‌کند، با بیش از بیست اندیشه‌ورز و دانش‌ورز جدی و به‌روز ایران امروز ما، بحث، نقادی و مصاحبه‌‌های عمیق داشته‌‌ است و در چارچوب «دایره‌المعارف توسعه‌ ایران» نظریات هریک از این نخبگان ارجمند ایرانمان را بررسی کرده‌ است، سرانجام، در جمع‌بندی تابستان 1401 خود اعلام می‌کند: در میان نظریات موجود برای ایران امروز ما، آنچه می‌تواند گره از کار فروبسته ایرانمان بگشاید و از دردها و رنج‌های مردم رنجدیده و رنجیده‌‌ ما بکاهد: همانا چیزی نیست جز «نظریه‌ کنشگران مرزی مقصود فراستخواه». سخن آخر این‌که این پژوهش و نظریه، گرچه محدودیت‌های ذاتی هر پژوهش را با خود دارد اما به دلیل سبک کار و روش و نگرش نظریه‌پرداز آن، از غنای نسبی بالایی برخوردار است. پس کلمات و عبارات و گزاره‌های آن را باید جور دیگری خواند. با وجود نسبیت و نقدپذیری مسلم این کتاب، باید غنای پس پشت کلمات آن را دید و دریافت. کتابی برآمده از «دانش، دقت، درایت، دلیری و دلسوزی».

1. Microhistory is a genre of history that focuses on small units of research, such as an event, community, individual or a settlement.