چاره برای زوال تریبونهای هفتگی
هنوز یادم میافتد، دلتنگ آن صفا و صمیمیت و سادگی میشوم. انگار خوابی بود و رفت. اوایل انقلاب، نوجوان بودم و صفوف بیشمار مردم در نمازجمعه را خوب به یاد دارم.
هنوز یادم میافتد، دلتنگ آن صفا و صمیمیت و سادگی میشوم. انگار خوابی بود و رفت. اوایل انقلاب، نوجوان بودم و صفوف بیشمار مردم در نمازجمعه را خوب به یاد دارم. من مُکبّر بودم و در شهرمان تبریز، از صبح کلی منتظر میماندیم تا آقای مدنی بیاید، از پیکان سفیدرنگ پیاده شود. ما چند نوجوان، جلو میدویدیم و دستش را میبوسیدیم. دست بر سرمان میکشید و محبت میکرد. بلندبالا بود و چهرهای نورانی داشت. در یک خطبه، چند بار بغض میکرد و با گریه و صدای بسیار حزین، سخن میگفت و سخنش بر دل مینشست. قیافه آن جوان چهارشانه تروریستی که به خود نارنجک بسته بود و از پشت، امامجمعه در حال نماز را با خشم گرفت و منفجر کرد، هنوز در خاطر دارم. آقای مدنی که شهید شد، دیگر نمیشد به امامجمعه نزدیک شد. بنز ضدگلوله آمد و نردههایی که مردم عادی را از مسئولان و نزدیکان جدا میکرد. آن موقع نماز در کف خیابان برگزار میشد. با خود جانماز میبردیم و روی آسفالت پهن میکردیم. تا چشم کار میکرد، جمعیت بود. آنها وقتی شعار میدادند، یا دست در دست هم، دعای وحدت میخواندند، شهر به لرزه درمیآمد. نمازجمعه، قرارگاه هفتگی مردم بود و دیدارها تازه میشد و از احوال هم باخبر میشدیم. امامجمعه هم کنار مردم بود. حرفهایش، حرف دل مردم بود. در تهران، نمازجمعه آقای طالقانی، غوغایی بود. انگار برای همه دنیا خطبه میخواند. در دوران جنگ، خطبههای آقای هاشمی، به اندازه فیلم سینمایی بعدازظهرهای جمعه و شاید بیشتر، در تلویزیون مخاطب داشت. شب، همه خانواده گوش تا گوش اتاق، به صفحه تلویزیون زل میزدند و به دقت حرفها و تحلیلهای جالب آن سیاستمدار کارکشته را به جان و دل میشنیدند.
تریبون نمازجمعه، رسانه بسیار مطلوب، برای ارتباط اثربخش میان مردم و حاکمیت میتواند باشد. در علم ارتباطات، ارتباط چهره به چهره را بالاترین و تأثیرگذارترین نوع ارتباط میخوانیم. در نمازجمعه، ارتباط بیواسطه و صمیمی میان مردم و مسئولان برقرار میشود و ظرفیت بزرگ و استثنائی برای تعامل دولت- ملت دارد. از دهه 70، سیر نزولی ارتباط هفتگی شروع شد. شاید دلیل اصلی این تنزل مستمر، رسمیکردن تریبون نمازجمعه و دورساختن آن از حرف دل مردم و نگاه ابزاری به آن برای تبلیغات خاص و منحصر یک جناح سیاسی بود. بهتدریج آن صفا و صمیمیت و نزدیکی امامان جمعه با آحاد مردم، تبدیل به آن شد که امامجمعه بهعنوان یک مقام دولتی، در مراسمهای رسمی حاضر شود. جلوی دوربین باشد و تحلیلها و مواضعی را که در بولتنهای هفتگی از مرکز ارسالشده، برای نمازگزاران بیان کند و نگاهش به مرکز باشد که خطمشی خود را با آن تنظیم کند، تا قادر به حفظ منصب خود باشد. چند وقت پیش به مریوان رفته بودم؛ یک شهر مرزی در غرب کشور. ظهر همه مغازهها تعطیل بود. تمام مسجد و خیابان جلوی مسجد، پر از جمعیتی بود که در صف نمازجمعه نشسته بودند. در اغلب شهرهای سُنینشین، هنوز نمازجمعهها مرکز تجمع مردم است. حکومتیکردن نمازجمعه، این ابزار مهم ارتباط را از محتوا و اثرگذاری خالی کرده است. اکنون هر هفته در فضای مجازی، آن بخش از سخنان امامان جمعه انعکاس مییابد که دید منفی مخاطب را برمیانگیزد. در خطبههای مشهد، هر مطلب حاشیهداری که آقای علمالهدی بگوید، بهسرعت برجسته میشود. کاری که امامجمعه قشم برای پلمب مغازهها کرد، وقتی امامجمعه رشت، از دختران بیحجاب حاضر در سخنرانیاش ابراز خشم و انزجار کرد و سالن را ترک کرد و آنچه آقای احمد خاتمی یا آقای کاظم صدیقی در نمازجمعه تهران، درباره حقانیت روحانیت گفتند، در افکار عمومی انعکاس بسیار پیدا کرد.
من فکر میکنم وقت آن رسیده است که از جامعهشناسان زبده، بخواهند این تریبون عبادی - هفتگی را به دقت آسیبشناسی کنند و برای برونرفت از شرایط حاضر و بهبود وضعیت، پیشنهادهای عملی بدهند. عملکرد شورای سیاستگذاری نمازجمعه، بررسی شود و ایرادات آن درآید. پر واضح است که مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود؛ اینکه تریبون نمازجمعه کارکرد خود را از دست بدهد؛ بلکه به ضد اهداف خود تبدیل شود، جای چارهجویی و بازنگری دارد. البته هنوز گوشه و کنار نمونههایی از امامان جمعه متفاوت مانده؛ ولی کماند و خلاف قاعده شورای سیاستگذاری پیش رفتهاند. آقای آلهاشم، امامجمعه تبریز یک نمونه است که تا حدی توانسته متفاوت با بقیه باشد و وجهه مردمی خود را حفظ کند. هم انتخاب مناسبی است و مردم شهر، خاندان او را از قدیم به نیکی و بزرگی میشناسند و هم توانسته وجهه پدرانه در منش و رفتارش بروز دهد و تندروی نکند و از اعتدال دور نشود. شاید بازگشت به مردم و فاصلهگرفتن از دیوانسالاری،گماردن شخصیتهای آشنای مردم و محبوب جوانان، سپردن مناصب به مراجع تقلید، دورکردن تریبون هفتگی از فرقهگرایی و مریدسازی و تنگنظری و نظایر آن بتواند چارهساز باشد و این ارتباط بینظیر میان مردم و مسئولان را به مدار درست خود بازگرداند. آن جناح سیاسی که بیوقفه و سنگر به سنگر، موقعیتها و مناصب را از چنگ رقبای خود به در آورده و امروز شرایط کاملا یکدستی حاکم کرده است، به مسیر گذشته و طیشده نگاه کند و با خود فکر کند که در مقابل اینهمه فتوحات بیبدیل، چگونه مردم را باخته و چقدر از افکار و آمال خود دور شده است. به فاصله خود و جوانان، نیک بنگرد و در فکر بازگشت و اصلاح باشد. تریبون نمازجمعه، یکی از این سنگرهای قدرت است و زمانی که این سنگر، کارکرد خود را از دست میدهد، به ضد خود تبدیل میشود؛ بنابراین گذشت زمان و تعلل، خُسران بزرگتر را در پی خواهد داشت.