درخت آرزوهایمان مُرد
ازدستدادنها، تا زمانی نامعلوم، صورت همه ازدستدادگان را خراش میدهد. با هر نگاه به عکسهای رفتگان، هر بوییدن عطری که آنان را به خاطر میآورد و هر نامی که شبیه نام آنان است، ما تا لحظههایی ممتد مجبوریم به اینکه قلبمان را لانه پرنده سیاه سوگ کنیم. سوگها اما گاهی برای انسانها نیست و نمیشود مثلا وقتی پشت تلفن صدایت گریهای را مخفی میکند و دوستی میپرسد چه شده، بزنی زیر گریه و جوابی بدهی؛ مثل جملهای که ماه گذشته از یک زن روس شاغل در تهران شنیدم و ساعتها نشستم به فکرکردن درباره سختی ازدستدادنها و احترام به ماهیت آنچه از دست رفته بین قومیتها و مردمانی دیگر. هنوز داستان «آنیا »که جایی نزدیک به مرز روسیه و چین بهدنیا آمده از ذهنم پاک نشده بود که در جزیره محل زندگیام، کیش، خبر آمد درخت سبز خشک شد.
آزاده تاجعلی: ازدستدادنها، تا زمانی نامعلوم، صورت همه ازدستدادگان را خراش میدهد. با هر نگاه به عکسهای رفتگان، هر بوییدن عطری که آنان را به خاطر میآورد و هر نامی که شبیه نام آنان است، ما تا لحظههایی ممتد مجبوریم به اینکه قلبمان را لانه پرنده سیاه سوگ کنیم. سوگها اما گاهی برای انسانها نیست و نمیشود مثلا وقتی پشت تلفن صدایت گریهای را مخفی میکند و دوستی میپرسد چه شده، بزنی زیر گریه و جوابی بدهی؛ مثل جملهای که ماه گذشته از یک زن روس شاغل در تهران شنیدم و ساعتها نشستم به فکرکردن درباره سختی ازدستدادنها و احترام به ماهیت آنچه از دست رفته بین قومیتها و مردمانی دیگر. هنوز داستان «آنیا »که جایی نزدیک به مرز روسیه و چین بهدنیا آمده از ذهنم پاک نشده بود که در جزیره محل زندگیام، کیش، خبر آمد درخت سبز خشک شد.
مرگی که از 2 سال پیش آغاز شد
درختی که از گونه «انجیر معابد» یا لور است، بومی استانهای جنوبی ایران و مناطق استوایی بهشمار میرود. این درخت احترام فراوانی بین هندیان دارد و بسیاری معابدشان را زیر ریشههای هوایی آن میسازند تا مردم، در کنار قداست آن، بهتر با خدایشان نیایش کنند. پس از انتشار خبر در هیچ رسانه، صفحه و خبرگزاریای ندیدم که بگویند درخت سبز کیش مُرد. این فعل را در نهایت در یک باغ سرسبز بومی برای ازدستدادن درخت سبز شنیدم.
برای آشنایی با زادوزیست درختی که دیگر نداریمش، به «باغ ابراهیمی» رفتم؛ محدودهای در انتهای محله «خانشیر» در گوشهای از کیش و میانه یک جاده خاکی کنار قبرستان قدیمی اهل تسنن. جایی از این جزیره چندهزارساله که باغدار هنرمند و تاریخدانی آن را همچنان سرسبز و آباد نگه داشته است. مردی که چندین نفر نخل بلندقامت 60ساله و درختان کُنار، لیمو، لوز، انجیر و چند درخت لور یا همان انجیر معابد را به شایستگی باغبانی و در کنارش از اجزای مختلف نخلهایش، حصیربافی میکند.
«ابراهیم ابراهیمی» برای همه فعالان و دوستداران محیط زیست در جزیره کیش نماد حفاظت از کره مسکون و احترام به طبیعت است. او نگاهبان درختهایی است که به نبض دستان او خو گرفته و هر روز پس از نماز صبح، همچنان با وضو به کنارشان میرود و نوازششان میکند. او که اکنون 66 سال دارد، گهوارهاش از نوزادی زیر همین درختان لور بسته شده و بعد، با بازی در سایه آنها و خوراکگرفتن با هیزم چوبهایشان رشد کرده است. او به گمان، بهترین صاحبنظر درباره درختان لور جزیره کیش و درخت ازدسترفته است. ابراهیم میگوید: «چه کسی اصلا باید درخت خشکشده را هرس کند؟ اینها نمیدانستند باید اول درخت رول (تلفظ عربی لور) را کَرتبندی کنند، آبیاری کنند و بعدش اگر جوانه داد، هرس کنند؟ نه، مشکل این چیزها نیست و سالهای سال و حداقل 15 سال است که ما در همین خانشیر خیلی کم اگر بخواهم بگویم، 60 درخت لور را از دست دادیم. همه لورهای این طرف و آن طرف باغ من مُردند». او ادامه میدهد: «آمدند اینها را شیلنگ انداختند و شرکت عمران گفت میخواهیم آبیاری کنیم. آخرش فهمیدیم با آب دریا آبیاری کردند که شور و مضر است. یک زمانی هم آمدند که بیا این شیلنگ عمران خدمات را در باغ ببر زیر نخلهایت بینداز. من اما محکم ایستادم گفتم اصلا نمیگذارم پای این به باغ من باز شود. نتیجه این شد که همه نخلهایی که آنها آبیاری کردند، در جزیره خشک شد و نخلهای من ماندند، چون خودم مراقبشان بودم». باغدار قدیمی تأکید میکند: «اگر الان هم هرکسی ادعا میکند میخواهد درختان جزیره را نجات بدهد، خودش باید کنار هرکدام آنها موقع آبیاری بایستد نه اینکه او به کسی بگوید و آنهم به نفر بعدی که مثلا برو با تانکر از دریا آب بیاور بریز پای درختها». ابراهیم درحالیکه درست وسط تَلی از تسمه سیاه مخصوص بستهبندی بلوکهای سیمانی نشسته، دارد از آنها یک سبد خیلی بزرگ برای جمعکردن برگ و بار درختان میبافد و به نظر میرسد هیچکسی اندازه او در ساخت سبد و وسیلههای زیبا از مواد دورریز، هنرمندی ندارد. او دستکم در همه سالهایی که در جزیره زندگی میکند، انبوهی از موادی را به چرخه بازیافت برگردانده که ما حتی فکرش را هم نمیکنیم. صحبتهای او درباره درخت« لور» ادامه دارد. جایی هم میگوید: «این درخت پیش ما عربها خیلی احترام دارد. همه درختان اگر خودشان دربیایند و اسمشان مال باشد، لور با قباله خرید و فروش میشود، اسمش مُلک است و به این سادگیها صاحبش اجازه نمیدهد کسی بخواهد تا چند سال چوب آن را ببرد. اما وقتی موقعش رسید، برای بهترشدن و زیباترشدنش، کسی مثل من که بلد است، باید کمی از چوبهایش را ببرد. در قدیم که از این چوب استفاده میشد، همه میدانستیم که رنگ دودش سفید است و حتی همین دود چوب سوخته لور به بقیه دودها شرف دارد که رنگشان سیاه است. برگهای درخت لور هم خاصیت درمان دارند و برای خوبشدن مزاج از آنها استفاده میکنیم. حالا من نمیدانم چطور میروند این درخت را بیخودی میبُرند. ما در جزیره یک درختهایی داریم که بین عربهای خودمان میگوییم «اسرائیلی».* خب سازمان بهجای اینکه این اسرائیلیها را ببرد، میرود لور را میبرد. این درختان تا پنج متر نمیگذارند حتی یک ذره علف در اطرافشان سبز شود. اصلا مثل اسرائیلیها هستند که به فلسطینیها حمله میکنند». او دیگر چند رج از سبد زیبایش را بافته و باز دلش آرام نمیگیرد. ادامه میدهد: «قدیمها که برق نبود، از برج سه مردم از خانه میزدند بیرون. میآمدند تا چند ماه در همین باغها و جنگلهای کیش کپر میزدند و زندگی میکردند. فقط هم زیر درختان لور را انتخاب میکردند، چون این لورهایی که از کلکته به کیش آوردند، خیلی به درختهای دیگر مزیت دارد. مثلا هر جایی که آب میریخت، باز یک نهال کنار یا داخل کپرها سبز میشد و تا سال بعدی باز درختان بیشتری هم داشتیم. فقط هم همین نبود، برگهای لور خیلی بزرگ است و زنان ما اگر موقع غذا درستکردن زیر درختی بودند، موقع افتادن برگ داخل غذا سریع متوجه میشدند اما برگ درختان دیگر را نمیشد با وزش باد تشخیص داد که چگونه میافتند در غذا». ابراهیم با دستان سبزکنندهاش به لور انتهای باغ نگاهی میاندازد و میگوید: «صد سال دارد و همین الان برگهای قدیمیاش دارد خزان میکند و برگهای جدید جوانه میزند. خب آبیاری خوب و هرسی که ما از بچگی یاد گرفتیم، به خوبترشدنش باز هم کمک میکند». نگاهی میاندازم به آنچه پیرامون مرد باغبان حصیرباف است. گلدانهای کوچک تا ردیفها در جایجای باغ دیده میشوند. در هرکدام نهال کوچکی از لور بزرگ به دنیا آمده و منتظر پدریکردن پیر نگاهبان جزیره است. کسی که سالهای سال از عمرش را به تمامی وقف سبزینگی نخلهای مُسَلی، غرایب، خنزی، کبکاب و کُنارها و لیموهای جنوبی کرده ولی چنان مورد بیمهری واقع شده که برای نگاهداشت درخت تاریخی جزیره آباواجدادیاش از او حتی یک نظر ساده نخواستند. یا همین الان سالهاست باغش را مجبور است بدون برق اداره کند و هیچ مدیری از سازمان به دادش نرسیده و فقط فاکتورهایی با مبالغ هنگفت جلوی رویش گذاشتهاند که از توان مالی او خارج بوده اما با اندک درآمد خود کمرش را برای سبزنگهداشتن درختان باغ بسته است.
مرگ بر اثر قارچ سیاه
بومیان کیش این روزها با لهجه شیرینشان دارند از مرگ و نه از خشکشدن درخت سبز با هم صحبت میکنند و به باور آنان این مرگ یکروزه و مثل یک سکته ناگهانی نبوده. یکی از بومیان ورزشکار هم دراینباره میگوید: «از دو سال پیش من در مسیر دویدنهایم از کنار این درخت رد میشدم و بارها تذکر دادم که دارد میمیرد اما کسی توجه نکرد». علاوه بر او، یکی از فعالان محیط زیست جزیره هم تأکید دارد: «درخت سبز قارچ سیاه داشت. قارچی که به دلیل ضعف گیاهان سراغشان میرود. رفته بودند زیر این درخت تاریخی، گلکاغذی و اطلسی کاشته بودند که شیوه آبیاریشان کاملا متفاوت است. و گیاه شروع کرد به ضعیف و مریضشدن. وقتی هم که ما در گروهی از کارشناسان این را تشخیص دادیم، دعوت به سکوت شدیم. اصلا نمیخواهم نامی از من برده شود، چون روز بعد از چاپ مطلب، همه کسبوکار و مغازه من تعطیل خواهد شد. مسئول معاونت امور شهری و فضای سبز در کیش با خیلی از مدیران سازمان دوستی نزدیک دارد. همه کسانی که اینجا خطایی میکنند، دوستانشان را متحد و کارشناسان را تنبیه میکنند که چرا نظر دادی. آخر جزیرهای که سالانه 200 میلیارد تومان هزینه فضای سبز دارد ما باید این درخت عزیزش را از دست بدهیم؟ خواهش میکنم اسم من و بقیه کارشناسان را نیاورید». این درخواست برای پنهانماندن نام را از یکی از کارکنان حراست فیزیکی شهر تاریخی حریره یعنی محل بازدید از درخت سبز هم میشنوم. او لباس فرم آبی دارد و در چندمتری خاک مزار درخت سبز ایستاده است. میگوید: «به ما گفتند نظر ندهیم ولی این درخت از 10 سال پیش شروع کرد به خشکشدن. حالا هم دنبال مقصرش میگردند اما از خود ما جنوبیها هم کسی نیامد بپرسد شما در روستاهایتان چطور درخت هرس میکنید. نگاه کنید به سرشاخههای هرسشده. ما در میناب وقتی میخواهیم درختان باغ را هرس کنیم، کمی گِل سر شاخه میزنیم. الان در شهرهای بزرگ، یک رنگ قرمزی هست که جای گِل را گرفته اما ببینید که اصلا از آن در همه این سالها استفاده نشده است».
مراسم ختم
ونهای «گشت جزیره» یکییکی دارند به سر مزار میرسند. گویا مراسم ختم درخت سبز باشد. دیگر هیچکدامشان مانند گردشگران دهه پیش پارچه رنگی به دست ندارند تا با نیتکردن به شاخهها و ریشههای درخت سبز ببندند. آخر این درخت را خیلیها به درخت آرزوها میشناختند و با نیتکردن برای آرزوهایشان تکهپارچه سبزی از آن آویزان میکردند. اکنون اما فقط ریشههای قطعشده و شاخههای سیاه از آن همه خاطره جمعی مانده است. دیگر آرزویی نیست که با قداست انجیر معابد، با سبزی اساطیری برگهای شفادهنده درخت به آسمان برسد. آرزوهای ما برای زندگی، همینجا در همین نقطه از جزیره کوچکی در خلیج فارس مُرده است و نمیدانیم از این به بعد با عطر برگهای لور باید چه آرزویی را از خدا بخواهیم.
*درخت «کونوکارپوس» که یک گونه مهاجم است و به اشتباه در جایجای جزیره کیش و استانهای جنوبی دیگر کاشته شده.