صد سال خواب آشفته نفت و صد سالگی محمدعلی موحد
محمدعلی موحد چهره برجسته علمی و فرهنگی ایران است. اهمیت او در اتکا به دانشاندوزی و خدماتش در زمینههای گوناگون حقوقی و ادبی و پژوهش تاریخی بهویژه در زمینه سیاسی-حقوقی-اقتصادی و نفت است، که به بهای پشتکاری خستگیناپذیر در پژوهش و نگارش برایش کسب احترام کرده است.
محمدعلی موحد چهره برجسته علمی و فرهنگی ایران است. اهمیت او در اتکا به دانشاندوزی و خدماتش در زمینههای گوناگون حقوقی و ادبی و پژوهش تاریخی بهویژه در زمینه سیاسی-حقوقی-اقتصادی و نفت است، که به بهای پشتکاری خستگیناپذیر در پژوهش و نگارش برایش کسب احترام کرده است.
من در این مختصر، به مناسبت صدمین سالروز یک پیشینه پربار، به شرح زندگی ایشان و تحصیلات و جنبههای فرهنگی و ادبی و عرفانی و حتی حقوقی و خدمات و آثار ایشان نمیپردازم؛ زیرا دیگران بیشتر گفتهاند و خواهند گفت؛ اما برای تحلیلی سیاسی و تاریخی درباره یکی، دو نکته درباره آثار ایشان، لازم است به آغاز کارشان بهعنوان حقوقدانی جوان در شرکت نفت ایران و انگلیس و اینکه چگونه شاهد میدانیِ هیجانات ملیکردن نفت و خلع ید و سپس تعطیلی چهارساله صنعت نفت ایران و تحولات منجر به 28 مرداد و سقوط مصدق تا امضاشدن قراردادهای پیمانکاری استخراج و فراوری و صدور نفت میان شرکت ملی نفت ایران با کنسرسیوم و تحولات بعدی آن بودهاند، در همین حد که عرض شد اکتفا کنم. تاریخچه همراه با پژوهش و انعکاس وقایع آن مراحل در کتاب فاخر چهارجلدی «خواب آشفته نفت» ایشان آمده است. تحلیل من اندکی رنگ سیاسی دارد؛ زیرا نهضت ملیکردن نفت در تاریخ معاصر ایران اهمیتی استثنائی دارد. نقش دکتر مصدق در این جنبش که او را محبوبترین نخستوزیر تاریخ ایران کرد، جای تردید ندارد و در کتاب جناب موحد منعکس است. در واقع اهمیت سیاسی این اتفاق از ملیکردن یک شرکت و توقع درآمد بیشتر از آن و جبران مافات بیشتر است، و پس از سالهای طولانی تحقیر و شکست نظامی و سیاسی وحدت و حرمتی ملی پدید آورد که قضیه اقتصادی را تحتالشعاع قرار داد و در مواردی مشکلآفرین شد! اتفاقا اهمیت همین مأموریت و محبوبیت بار تاریخی سنگینی را بر دوش او گذاشته و انتظاراتی را فراهم آورده بود و فراهم کرده است که هنوز درباره آن بحث میشود. بخشی از مشکل رنگ حقوقی دعواست که مصدق از این دریچه به قضیه مینگریست. او حقوقی را برای کشورش قائل بود و بدون توجه به امکانات سیاسی و صنعتی خواهان دریافت کل حقوق ملیِ ادعایی بود و طرف مقابل، که خود را کاشف و عالم و سرمایهگذار به امید بهرهبرداری اقتصادی میدانست، بدون توجه به تغییر شرایط سیاسی زمان خواهان ادامه بهرهبردن با همان شرایط قدیمی بود. در واقع هر دو طرف به ادعاهای خود از دیدگاه حقوق مینگریستند که همواره با ادعای حقوق طرف دیگر تقابل دارد. البته طرف انگلیسی به سیاست به اعتبار قدرت برای تقویت ادعای خود توجه داشت، و مصدق با توجه کمتر به امکانات انسانی و صنعتی کشور و بیتوجه به مصلحت سیاسی و حتی اقتصادی، برای احقاق «حق» متکی به آن هیجان و محبوبیت عمومی بود. هیجان و محبوبیتی که نزد روشنفکران و طبقات بالای فرهنگی که اغلب حقوقبگیران فرهنگی و قضائی و اداری و دارای درک ملی بیشتری بودند، دوام بیشتری داشت، و نزد طبقاتی که تاب مقابله با سختشدن شرایط اقتصادی را نداشتند، به گسست زودتر میانجامید. در چنین شرایطی رسیدن به تفاهم با طرف انگلیسی به بنبست حقوقی و سیاسی انجامید، و مصدق و یارانش با آن محبوبیت و هیجان ملی سیاست مقاومت را در لوای شعار «اقتصاد بدون نفت» و اتکا به قرضه ملی در پیش گرفتند. مانند شهر محاصرهشدهای که از سویی با شعارهای مقاومت تا آخرین قطره خون غیرتها را به امید یافتن راه نجات برمیانگیزد و از سویی اگر پشتوانه مقاومت فراهم نشود، به تسلیم پس از تخریب تن میدهد. همیشه کسانی هم هستند که امکانات را برآورد میکنند و توصیه به تعامل یا مصالحه پیش از تخریب و ویرانی میکنند. در تاریخ ایران، قرارداد گلستان پس از جنگ اول ایران و روس را میتوان تا حدی مصالحه پیش از تخریب ویرانی و قرارداد ترکمانچای را تسلیم پس از تخریب نامید! در قضیه نفت اتفاقا حزب توده که به دستور شوروی که خواهان امتیاز نفت شمال ایران بود، با مصدق مخالف بود و پس از قیام 30 تیر حامی مصدق شد، طبق شعارهای مرسوم هرگونه تعامل یا مصالحهای را سازشکاری میدانست، یا به عبارت دیگر خواهان مقاومت در تداوم محاصره بازنده شد. این مقاومت به شعارهای امروزی مقاومتی در برابر تحریم 40ساله شباهت دارد؛ بیآنکه به زیانهای آن بیندیشد. محمدعلی موحد با دیدگاهی غیرجانبدارانه و منصفانه، اما با ظرافتی محافظهکارانه که دوستداران متعصب و مرید مصدق را نرنجاند، به این قضیه میپردازد؛ خصوصا که الزام به توافق درباره پرداخت غرامت منصفانه به پایاندادن به محاصره پیش از تخریب میانجامید. محمدعلی موحد در سخنرانی خود به مناسبت مراسمی که برای بزرگداشت او با برپایی روزی به نام او ترتیب داده بودند و در سایت تاریخ ایرانی مورخ 6 فروردین 1400 منعکس شده است، میگوید: «داستان ملیشدن صنعت نفت با ماجرای سرگذشت مصدق سخت در هم تنیده و مصدق بهویژه برای ایرانیان چهرهای اسطورهای است و مانند بسیاری از مردان بزرگ دنیا هوادارانی بهغایت متعصب دارد که برای او قدوسیتی در حد امام معصوم قائلاند؛ و نیز معاندان و مخالفانی دارد به همان حدّت و شدت که او را به چشم سیاستمداری مغرض و محیل و ناکارآمد و خودبین مینگرند و لاجرم گزارشهای هر دو گروه، مصروف برجستهتر کردن هنرهای مصدق یا پررنگتر کردن کاستیهای اوست و من شخصا کوشیدهام از این افراط و تفریط برکنار بمانم، در جلد دوم «خواب آشفته نفت» فصلی زیر عنوان کارنامه مصدق دارم که آن هم کارنامه مصدق است و نه کارنامه ملیشدن صنعت نفت».
این مختصر نشان از دیدگاه منصفانه و غیرجانبدارانه او در نوشتن «خواب آشفته نفت» و نیز در سایر سخنان و مقالات او دارد. موحد در بخش دیگر سخنرانیاش درباره مرحله بازگشایی پالایشگاه و صنعت نفت میگوید: «متعاقب کودتا کارشناسانی از شرکتهای نفتی به ایران آمدند تا از تأسیسات نفتی دیدن کنند. میخواستند مطمئن شوند که همه چیز سرِ جای خودش هست و ماشینآلات دقیق و حساسِ این بزرگترین و پیشرفتهترین صنعت آن روز - که نفت بود - از نهیب تموّجات در طول مدت تعطیلی و توقف فعالیتها آسیب ندیده است.
آری همه چیز سرِ جای خودش بود؛ پاک و پاکیزه و همان نظم و ترتیب پیشین در پالایشگاه حکومت میکرد. آبادان دیگر آن آبادان سابق نبود. من کمی پیش از ملیشدن نفت به آبادان رفتم. احساسی را که از آبادانِ آن روز داشتم، در دیباچه دفتر اول «خواب آشفته نفت» آوردهام. آن آبادان با ملیشدن نفت به تاریخ سپرده شد. آن کمپانی جامعِ متمرکز که همه چیز را، از خانه و رستوران و شیر و پنیر و مهندس و بنا و شاعر و خطاط و کاریکاتوریست و روزنامه و مجله از خود داشت، رخت بربست و به جای آن کنسرسیومی نشست زیر لوای شرکتهای آمریکایی و با رنگوبوی کاملا متمایز و مدیریتی نوآیین آمد. فضای نفت عوض شد؛ شرکتهای اقماری سر برآوردند؛ حالا دیگر بسیاری از کارها به پیمانکاران خارج از نفت ارجاع میشد که خواه و ناخواه سبب گسترش فناوری در خارج از محدوده نفت بود».
آقای محسن آزموده، روزنامهنگار باسابقه و فاضل در مقالهای به مناسبت جلسه رونمایی از جلد چهارم «خواب آشفته نفت» که اتفاق اکنون صد سال از آن تاریخ میگذرد و با صد سالگی محمدعلی موحد هم مقارن شده است، در 4/11/93 با نقل از نوشته موحد آورده است: «قرن بیستم برای ما با امتیازنامه دارسی آغاز شد و حوادث و ماجراهای بعدی خواهناخواه، مستقیم یا غیرمستقیم در دود و تف نفت و گاهی در آتش آن فروپیچید. سرنوشت ما هنوز سخت با نفت گره خورده است. وقتی من این کتاب را نوشتم نفت ١٤٠ دلار بود و امروز نفت افتاده پایین ٥٠ دلار. این مسئله عرض بنده را ثابت میکند. مسئله نفت هنوز برای ما مسئله است و ما هنوز در تقلای نفتیم. ببینید مملکتی با ١٤٠ دلار نفت بودجه تصویب میکرد ولی حالا با زیر ٥٠ دلار باید بودجه تصویب کند. غرضم از این کتاب این است که نسل جوان را به تأمل وا داریم. جوانهای مملکت که فردای ایران در دستشان است، شما جوانها قدری در این باره تأمل کنید. من در سرتاسر این کتاب کوشیدم از شعارزدگی برحذر باشم. شعارزدگی، ظاهرسازی ما را گرفتار کرده. با دهان پر باد حرفزدن، شعاردادن، لجنپراکنی، به یکدیگر پریدن، باید تمام شود. شعاردادن دردی از ما درمان نمیکند، گرهی از کار ما باز نمیکند. آقای [کاوه] بیات اشاره فرمودند ما تقریبا از ١٣١٩، یعنی از فردای جنگ بینالملل اول با نفت سر و کار پیدا کردیم. تا ١٣١٩ اصلا چیزی به ما ندادند. در ١٩١٤ نخستین محموله نفت ایران به اروپا صادر شد، ولی آنها از همان اول بهانههایی گرفتند و نگه داشتند و پول به ما ندادند. پولی هم که میگویم به نسبت حالا پولی نبود، هیچ بود. ما وقتی که نفت را ملی کردیم و همه عالم به هم خورد، ٣٤٠ هزار بشکه تولید ایران بود، ٢٢ سنت عایدی ما از هر بشکه بود. ما راجع به این ارقام صحبت میکنیم».
این بیطرفی حتی در توصیف منصفانه او از دوران رضاشاه دیده میشود که برخلاف مریدان مصدق، صرفا به دلیل تعصبات موروثی یا خانوادگی رضاشاه را تخطئه نمیکند و سفید و سیاه را از یکدیگر جدا میکند: «نفت مثل خط قرمزی است که سلطنت رضاشاه را به دو قسمت میکند؛ در قسمت اول آدمهای درجه اول با رضاشاه کار میکنند. فوقالعاده است در تاریخ ایران، اصلا سابقه نداشته. ببینید مستوفیالممالک نخستوزیر است. وقتی به تقیزاده پیشنهاد میکند که بیا استاندار خراسان بشو، با مستوفیالممالک مشورت میکند. هرچه میگفت قبول میکردند. آدمهایی که در آن دوره با او کار کردند، مخبرالسلطنه هدایت آدم بسیار بافهمی است، کتابش را بخوانید، این کتاب هفت تو دارد. ولی خودش را زده به نادانی. آدمهای درجهیک مثل داور، تیمورتاش. هیچیک از رجال خارجی، از سیاستمداران خارجی، از دولتمردان خارجی کم نمیآورد، بسیار باهوش بود، براساس آنچه دیگران نوشتند میگویم. نصرتالدوله فیروز که آدمی است بینظیر و درجهیک وزیر دارایی است. مثلثی که حکومت رضاشاه روی آن سه پایه قرار داشت عبارت بود از داور، تیمورتاش و نصرتالدوله فیروز. بعد از کار نفت، این آدمها رفتند کنار و کار افتاد دست آدمهای درجه دو و درجه سه. نمیدانم این چه سرنوشتی بوده...».
باری، چند روز پیش یکی از دوستان که نسبت به مرحوم مصدق تعصب دارد حتی برای توجیه اشتباه مهم ایشان که ردکردن اداره موقت صنعت نفت ایران با همان پرسنل و کارشناسان تحت نظارت و سرپرستی بانک جهانی بود، به بهانه اینکه آن پیشنهاد منوط به امضای موافقت ایران و انگلیس بود و بنابراین با قانون ملیکردن نفت ایران منافات داشت، آن پیشنهاد را نپذیرفتند! البته این بهانه مشاوران اغلب مهندس مرحوم مصدق بود، اما بدیهی است که آن نظارت و اداره موقت اتفاقا ملیشدن را به طور تلویحی پذیرفته بود، زیرا ضمن تقسیم بالمناصفه 40-40 سود که با نظارت بانک جهانی امکان تقلب و دزدی در آن هم نمیرفت، 20 درصد باقیمانده را هم در ید امانی بانک جهانی نگه میداشت تا پس از روشنشدن موضوع غرامت با توافق طرفین تقسیم شود.
یا در جای دیگر کسانی که ملیکردن را به معنی حاکمیت ملی و لزوم اداره امور توسط دولت ایران دانستهاند، نمیدانند که مصدق چون خودش از مشکلات پرسنلی و فنی برای ادامه کار آگاه بود، تقاضا داشت که پرسنل انگلیسی کارشان را ادامه دهند، اما زیر نظر شرکت ملی نفت ایران که مورد قبول انگلیس نبود. پس توافق به شرط مذاکره و روشنکردن تکلیف غرامت امکانپذیر بود! در جای دیگر ترس از تحمیل عدمالنفع و غرامتهای گزاف را بهانه مذاکرهنکردن میدانند. در حالی که اولا، برای اینگونه غرامتها کارشناسان بینالمللی وجود دارند و ثانیا، مرحوم فاطمی که در همان نخستین روز وزارت روابط ایران و انگلیس را به بهانه بیم از جاسوسی و خرابکاری قطع و باب مذاکره را مسدود کرده بود، در مقالاتش بر این عقیده بود که «انگلیسیها آنقدر برده و خوردهاند، غرامت هم میخواهند!». البته برای ما شادیآفرین بود اما به حل مسئله کمک نمیکرد.
سرانجام قرارداد پیمانکاری کنسرسیوم با وجود شرایط پس از تخریب، در بخش محدودشده ارضی قرارداد دارسی و توافق با پرداخت 25 میلیون پوند خسارت با اقساط بدون بهره 10 ساله و پس از سه سال استراحت یعنی از 1337 تا 1346 و با تقسیم 50-50 سود میان کارفرما (ایران) و پیمانکار (کنسرسیوم) برای اکتشاف و بهرهبرداری و بازرگانی به مدت 25 سال منعقد شد و در سال 1352، مصادف با جنگ 1973 اعراب و اسرائیل و نیاز به نفت ایران، بهاستثنای بخش بازاریابی و فروش، بخشهای اکتشاف و بهرهبرداری (پالایش) هفت سال زودتر از پایان مهلت 25 ساله شامل کل تأسیسات به ایران و مدیریت ایرانی تحویل داده شد، اما هنوز بحث بر سر مضار 60 ساله بودن قرارداد قبلی و زیانهای آن ادامه دارد.