|

بشرویه شهر دوستدار حیوانات و طبیعت

برای بسیاری بشرویه با نام استاد فروزانفر همراه است؛ استادی بزرگ که در این شهر به دنیا آمده است و خانه کودکی‌هایش نیز در این شهر قرار دارد و همچنان پابرجاست و در اوقاتی نیز میزبان علاقه‌مندان می‌شود.

بشرویه شهر دوستدار حیوانات و طبیعت
گیسو فغفوری دبیر صفحه آخر روزنامه شرق

 برای بسیاری بشرویه با نام استاد فروزانفر همراه است؛ استادی بزرگ که در این شهر به دنیا آمده است و خانه کودکی‌هایش نیز در این شهر قرار دارد و همچنان پابرجاست و در اوقاتی نیز میزبان علاقه‌مندان می‌شود.

در شبی که به بشرویه رسیدیم هوا خنک و آسمان بعد از یکی، دو روز باران، ستاره‌باران بود و ما در بافت قدیمی شهر بشرویه خراسان جنوبی قدم می‌زدیم. خانه‌های مشهور بسته بودند اما کوچه‌های قدیمی و حال‌وهوایش از دست دادنی نبود. ته کوچه‌ای چشممان افتاد به تابلو کوچک آبی‌رنگی که بالایش چراغ روشن بود. تا ته کوچه رفتیم با این گمان که موزه بسته است. در موزه بسته بود اما از داخل موزه صدا می‌آمد. در زدیم و پیرمردی خوش‌رو در را به رویمان گشود و خوش‌آمد گفت که بعدتر فهمیدیم «حسین اسدی‌مقدم»، مؤسس و از بستگان دور علامه فروزانفر است و بازنشسته آموزش‌و‌پرورش و به خاطر عشق و علاقه شخصی‌اش در ملک میراثی‌اش این موزه‌ را ساخته است. از بخت خوش ما او در آن ساعت موزه را به خاطر میهمانانی که داشت، باز کرده بود و ما هم میهمانش شدیم. موزه یک طرف و تسلط مؤسس موزه به فرهنگ عمومی و باورها و آیین‌های مردم بشرویه یک طرف.

از میز ارواح تا لباس عروس

هم‌چنان‌که موزه کوچک خصوصی را می‌گشتیم، او درباره بنا و موزه و بشرویه توضیح می‌داد. موزه در خانه‌ای قدیمی ساخته شده بود که حیاط مرکزی داشت. سقفی حیاط مرکزی را پوشانده بودند، هنگامی که باران شدت گرفت، سقف با کنترل بسته شد. برای شب‌های بی‌باران هم این امکان فراهم می‌شد که از آنجا آسمان و ستاره‌ها را نگاه کرد. در هر اتاق از خانه وسایل چیده شده بود؛ وسایل متنوعی از زندگی و گذشته و حال مردم بشرویه. به نوعی موزه مردم‌شناسی بود که به همت و همیت یک فرد درست شده بود. از کفش و لباس و سلاح و وسایل آشپزخانه و ظرف و ظروف قدیمی گرفته تا اسناد قدیمی.

هر خانواده‌ای هم که وسایل قدیمی داشت، سعی کرده بود آن را در اختیار موزه قرار دهد. از این رو گاه قفسه و وسایلی که در آن قرار داشت، با نام واگذارکنندگانش همراه بود. کاغذی در کنار وسایل بود که نام اهداکننده در آن قرار داشت و گاه درخواست فاتحه‌ای برای آن عزیز درگذشته.

وسایل موزه متنوع بود، آن‌قدر که می‌شد در جایی میز ارتباط با ارواح را دید و در جای دیگر شمشیری قدیمی یا لباس عروسی چندصدساله که نشان از هنر دست و زحمت زنان گذشته داشت.

در گوشه‌ای دیگر اتاقی از موزه پر از دوچرخه بود، دوچرخه‌های قدیمی که نو بود، اهدایی کسی بود و قرار بود برای مراسم افتتاحیه‌ای از آن استفاده شود که کرونا آمده بود و همه چیز چندسال عقب افتاده بود و به نظر می‌رسید دیگر آن شور و شوق از بین رفته است.

شهر دوستدار حیوانات

همان‌طورکه در موزه می‌گشتیم، رسیدیم به تله‌‌موشی که شکلش فرق داشت با تله‌موش‌های دیگر و این آغاز آشنایی ما با زاویه تازه شهری بود که مردمانش حقوق حیوانات را مانند حقوق مردم می‌شماردند.

تله‌موش به نوعی طراحی شده بود که یادآور پرنده بود. این تله‌، موش را نمی‌کشت و فقط آن را زندانی می‌کرد و بعدتر موش را به صحراهای اطراف شهر می‌بردند و رها می‌کردند. از این تله‌موش هم تعداد کمی بود. در هر مرحله 24 ساعت آن را قرض می‌دادند و سپس در اختیار کس دیگری قرار می‌گرفت. کرایه آن هم یک قرص نان بود برای رهایی از موش‌های آسیب‌رسان.

«اسدی‌مقدم» سپس به سندی اشاره کرد و آن را از حفظ خواند. سندی که طبق آن ملاعلی یا ملاعباس نامی در بشرویه در دوره ناصری زمینی را وقف کرده بود. زمینی که درآمدش صرف گربه‌ها می‌شد، در‌واقع اگر کسی خسارتی از بابت گربه می‌دید، مراجعه می‌کرد و از محل این درآمد به او خسارتش داده می‌شد به شرط آنکه به گربه خسارتی زده نشود؛ خسارت‌هایی مانند دزدیدن گوشت یا خوراکی. مسئول موزه که این سند را حفظ بود. برای گرفتن خسارت احتیاج به هیچ سند یا شاهدی نبود، مبنا صداقت بود و تمام.

حکایت رابطه مردم این شهر با مورچه‌ها نیز حکایتی است شنیدنی. صبح‌ها که جلوی خانه را جارو می‌کردند، خاک را گوشه‌ای قرار می‌دادند و بعد از مدتی به سراغ آب‌پاشی می‌آمدند. این فرصتی بود برای مورچه‌ها تا بتوانند هرچه زودتر از آنجا بروند و جان خود را نجات دهند.

پرستوها هم در این شهر ارج و قرب خاصی داشتند. بشرویه نیز مانند دیگر شهرهای مرکزی در گوشه وکنارش نخلستان‌های فراوان وجود دارد. مردم شهر در میان نخل‌های خود چوب‌هایی قرار می‌دادند که ساختن لانه برای آنها آسان‌تر شود.

خانه‌های بشرویه بر گرد چاهی که در ابتدا می‌کندند، ساخته می‌شد. ابتدا چاه کنده می‌شد و بعد کم‌کم در اطرافش اتاق‌ها ساخته می‌شد‌ اما برخی از خانه‌ها حوض‌هایی داشت که در آنها آب می‌ریختند و البته کبوتران نیز از این حوض‌ها سهم داشتند و برایشان پله کفترنشین طراحی می‌شد. اما مسئله آب در این شهر نیاز به محاسبات زیادی داشت و مردم این شهر سعی می‌کردند کمترین میزان هدررفت آب را داشته باشند. از این‌رو ‌ظرف‌هایی برای تقسیم آب طراحی شده بود که با مقیاس دنگ و پنگ ارزیابی می‌شد. زمین با دنگ و زمان با پنگ شناخته می‌شد. در این ظرف شامل دو کاسه بود؛ یکی کاسه بزرگ بود که در آن 24 ساعت شبانه‌روز به هزار قسمت تقسیم شده بود و آن کاسه کوچک سوراخ‌دار هر‌وقت به زیر آب می‌رفت و صدا می‌داد، در‌واقع یک پنگ بود.

حفظ بادگیرها و بناها‌

بشرویه شهر آرام و زیبایی بود که به نظر می‌رسد سعی شده است تاریخ و فرهنگ آن زنده بماند. در خیابان‌های قدیمی شهر بارکدهایی قرار داشت که می‌شد اطلاعاتی درباره ساختمان‌ها و مساجد آن دریافت کرد. گاهی کوچه‌ها باریک می‌شد و گاه شاخه‌های درخت نخلی از درون خانه به کوچه آمده بود. در این میان نقطه مشترک خانه‌ها بادگیرهایی بود که می‌شد بارها آنها را در ساختمان خانه‌ها دید.