|

گزارش نشست ابعاد و پیامدهای حاشیه‌نشینی مهاجران افغانستانی در ایران و راهبردهای مواجهه با آن

تهران بی‌در و پیکر مقصد اول مهاجران

سومین سلسله نشست هم‌اندیشی در باب ابعاد فرهنگی حضور مهاجران افغانستانی با همکاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات و اندیشکده دیاران برگزار شد. موضوع نشست «ابعاد و پیامدهای حاشیه‌نشینی مهاجران افغانستانی در ایران و راهبردهای مواجهه با آن» بود. در ابتدای این نشست، پیمان حقیقت‌طلب، مدیر پژوهش اندیشکده دیاران و دبیر نشست با بیان اینکه بیش از چهار دهه از حضور مهاجران افغانستانی در ایران می‌گذرد، گفت: «مهاجران افغانستانی عموما به صورت موج‌های مهاجرتی در پنج و به نظر برخی کارشناسان شش موج مهاجرتی در این چهار دهه اخیر در ایران حضور داشتند.

تهران بی‌در و پیکر  مقصد اول مهاجران

شرق: سومین سلسله نشست هم‌اندیشی در باب ابعاد فرهنگی حضور مهاجران افغانستانی با همکاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات و اندیشکده دیاران برگزار شد. موضوع نشست «ابعاد و پیامدهای حاشیه‌نشینی مهاجران افغانستانی در ایران و راهبردهای مواجهه با آن» بود. در ابتدای این نشست، پیمان حقیقت‌طلب، مدیر پژوهش اندیشکده دیاران و دبیر نشست با بیان اینکه بیش از چهار دهه از حضور مهاجران افغانستانی در ایران می‌گذرد، گفت: «مهاجران افغانستانی عموما به صورت موج‌های مهاجرتی در پنج و به نظر برخی کارشناسان شش موج مهاجرتی در این چهار دهه اخیر در ایران حضور داشتند. موج اول مربوط به حمله شوروی به کشور افغانستان بود که شاهد حضور میلیونی مهاجران در ایران بودیم. موج دوم پس از خروج شوروی و شروع جنگ‌های داخلی در افغانستان رخ داد. موج سوم زمان استقرار طالبان بود. موج چهارم خروج طالبان و حمله آمریکا به افغانستان و پس از آن هم به صورت ممتد و پیوسته شاهد حضور مهاجران افغانستانی در ایران بودیم تا آخرین موج مهاجرتی که استقرار دوباره طالبان در کشور افغانستان بود». وی در ادامه بیان کرد: «در مورد شکل مهاجرت افغانستانی‌ها و حضورشان در ایران، یکی از مسائلی که همواره شاهد آن بودیم، شهری‌شدن حضور مهاجران افغانستانی در ایران است. اِلزیوسکا، استاد دانشگاه آکسفورد، سه دلیل برای شهری‌شدن حضور مهاجران افغانستانی در ایران برشمرده که «بهره‌مندی از تسهیلات زیست شهری»، «بیشتربودن فرصت‌های اشتغال» و «ناشناس‌ماندن افراد در شهرهای بزرگ» از دلایل شهری‌شدن این مسئله به نظر او است. به آمارها هم که نگاه می‌کنیم، تأیید می‌کند که حضور مهاجران افغانستانی بیشتر به شکل شهری بوده است؛ 78.5 درصد اتباع افغانستانی طبق آمار مرکز ملی آمار ایران در سال 95 در مناطق شهری سکونت داشتند و فقط حدود 21 درصدشان در مناطق روستایی بودند».

‌‌خبری از اردوگاه نیست

حقیقت‌طلب بیان کرد: «در ایران برخلاف کشورهای دیگری که با پدیده پناه‌جویی و پناهندگی مواجه می‌شوند، ما اردوگاه برای مهاجران به آن شکل نداشتیم و نداریم. در ایران ساختاری به نام «مهمان‌شهر» هست که حدود فقط 27 هزار نفر از مهاجران افغانستانی در مهمان‌شهرها که می‌شود آنها را کمپ پناهندگی نامید، ساکن هستند و بیش از 4.5 میلیون نفر مهاجر افغانستانی  در شهرها ساکن هستند. حاشیه‌نشینی معضل بسیاری از کشورهای جهان و شهرهای بزرگ است و پدیده رو به رشدی در جهان هم هست. پیش‌بینی می‌شود تا سال 2030 دو میلیارد نفر در شهرهای مختلف جهان حاشیه‌نشین باشند و تا سال 2050 به سه میلیارد نفر یعنی بیش از یک‌سوم جمعیت کره زمین برسند که عموم شکل‌های حاشیه‌نشینی حاصل مهاجرت از روستاها به شهر است.

در مورد مهاجرت افغانستانی‌ها به ایران، ما شاهد دوبل‌شدن مهاجرت‌ها هستیم. افغانستان از معدود کشورهای جهان است که هنوز جمعیت روستانشین آن بیش از جمعیت شهرنشین آن است. آمارها می‌گوید نسبت در این کشور هنوز 70 به 30 است. از طرفی یک مهاجرت بین‌المللی داریم و از طرفی دیگر این مهاجرانی که عموما خاستگاه روستایی دارند، ساکن حاشیه‌های شهرهای بزرگ ایران می‌شوند.

‌‌ما مسئولیم

سخنران ابتدایی این جلسه دکتر علاء‌الدینی، دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نویسنده کتاب «افغانستانی‌ها در شهر تهران» بود. علاءالدینی با بیان اینکه حضور افغانستانی‌ها در ایران بی‌شباهت به خیلی از کشورهای دیگر دنیا نیست، گفت: «اخبار را که می‌شنویم، مثلا فکر می‌کنیم یک عده ایرانی یا افغانستانی دارند به اروپا می‌روند، یعنی از یک جای خیلی دور؛ یا آفریقایی‌ها دارند سعی می‌کنند دریای مدیترانه را رد کنند و مثلا بروند به اروپا برسند. ولی بیشتر مهاجران جهان اتفاقا به کشورهای همسایه خودشان می‌روند و آنجا ساکن هستند و کمتر امکان این را که بتوانند به سمت اروپای غربی و آمریکای شمالی بروند، پیدا می‌‌کنند. خب این جنبه‌های جالب و مثبتی دارد. چرا به کشورهای همسایه می‌روند؟ بالاخره نزدیک است. خیلی از مواقع ممکن است به لحاظ قومیتی و زبانی و اینها با آن کشورها اشتراکات خیلی زیادی داشته باشند و به همین دلیل می‌توانند به آنجا بروند. از قدیم هم بالاخره بین این کشورها رفت و آمد بوده و شبکه‌ها وجود دارند و می‌توانند از این شبکه‌ها بهره بگیرند برای اینکه آنجا زندگی کنند. خیلی موقع‌ها راحت‌تر ادغام صورت می‌گیرد؛ حالا ادغام که نه ادغام کامل ولی می‌توانند یک‌جورهایی خودشان در جمعیت گم شده و برای خودشان جایی را پیدا کنند».

وی افزود: «افغانستانی‌ها در کشور ایران هم مقدار زیادی این حالت را دارند. اما چیزی که همیشه من را متعجب می‌کند، این است که وقتی درباره افغانستانی‌ها در ایران صحبت می‌کنیم و به‌ویژه با مسئولان، دو ادعا از سال‌ها پیش وجود دارد؛ یک ادعا اینکه وارث تمدنی به نام ایران بزرگ است. خب اگر شما وارث این تمدن بزرگ هستید، لابد مسئولیتی هم در قبال این دارید! مثلا می‌گویند چرا فلان کشور مثلا تاجیکستان، رودکی را برده. آقا! خب رودکی متولد آنجا بوده دیگر. البته مشکل روشنفکران ایرانی این است که اصلا نتوانستند تا به امروز مشکل هویت ایرانی را حل کنند؛ این مسئله که ایران تنها وارث تمدن ایرانی نیست، بلکه یکی از وارثان تمدن ایرانی است و افغانستانی‌ها هم در این هویت کاملا می‌گنجند».

این استاد دانشگاه در ادامه افزود: «می‌خواهم بگویم این نشان‌دهنده این است که نوع درست این گفتمان و آن نوعش که حالت فرهیخته دارد، در ایران کم است. خوشبختانه در سال‌های اخیر یک مقدار بیشتر شده است؛ یعنی تا حدودی محققان توجهشان جلب شده و بالاخره شروع به زدن حرف‌های سروته‌دار کردند. اما در مقابلش باز تمایلاتی وجود دارد که شبه‌گروه‌های دست راست افراطی در کشورهای دیگر می‌گویند نخیر! اینها آمدند شغل ما را گرفتند و یک عده اینجا هستند و اینها نژادشان با ما فرق دارد و خونشان با ما فرق دارد و فرهنگشان با ما فرق دارد و... که اینها هم چندان در مورد افغانستانی‌ها به شکل جدی وجود ندارد. اگر ادعای دیگری که افغانستان و ایران یک کشور بودند، قبول داشته باشیم، به نظر خیلی مسخره می‌آید. وضعیت مهاجران افغانستانی از ایران تحت تأثیر دو مجموعه سیاست‌های دولت قرار دارد. سیاست‌های شهری که ذیل آن سیاست‌های مرتبط با کاهش فقر شهری و اگر کمی پایین‌تر بروم سیاست‌هایی که مرتبط هستند با اسکان غیررسمی و محلات فرودست (این‌طور بگوییم بهتر است) شهری، بهسازی محلات فرودست و... با اینها ارتباط دارد.

دوم، مجموعه‌ای از چیزهاست که سیاست‌های مهاجرت است (سیاست‌هایی مربوط به مهاجران). مهاجران افغانستانی تحت تأثیر این دو مجموعه سیاست قرار دارند. حالا یک مقدار عام‌تر سیاست‌گذاری اجتماعی را هم می‌توانیم در نظر بگیریم. مهاجران افغانستانی در ایران چندان تحت تأثیر آن قرار ندارند. دلیل آن هم این است که بسیاری از مؤلفه‌های سیاست‌گذاری اجتماعی در ایران در مورد مهاجران نیست؛ یعنی مهاجران از آنها محروم هستند؛ ازجمله انتقالات نقدی و طرح‌های حمایتی و... . بخش خیلی کوچکی از سیاست‌گذاری اجتماعی ایران روی وضعیت مهاجران اثر می‌گذارد».

وی با طرح این سؤال که چرا گفتم سیاست شهری و بعدا فقر شهری و بعد سیاست‌هایی که مرتبط با سکونتگاه‌های فرودست شهری هستند؟ گفت: «دلیلش این است که مهاجران افغانستانی با این وضعیت که از افغانستان به ایران مهاجرت کردند، اغلب نه‌تنها دارایی‌های اندکی دارند، بلکه سرمایه‌های انسانی‌شان هم به احتمال زیاد بسیار پایین است. بر این اساس وارد یک کشور جدید می‌شوند. نه‌تنها این مسائل را دارند، بلکه سیاست‌های مهاجرت و اشتغال در ایران تا حد زیادی مانع تحرکات اجتماعی اینهاست؛‌ مثلا اعلام می‌شود شما در یک‌سری از حرفه‌ها حق اشتغال ندارید.‌ وقتی ما می‌خواهیم فقرزدایی کنیم، معمولا دنبال این هستیم که آدم‌ها را به سمت بالا هل بدهیم. این برعکس است؛ اگر عده‌ای هم بخواهند بالا بیایند، ما دستمان را روی سرشان گذاشتیم و می‌گوییم نه، حق نداری بالا بیایی».

‌‌مهاجران و اقتصاد ایران

علاءالدینی با بیان اینکه به این ترتیب احتمال اینکه اینها در گروه‌های فقیرتر جامعه قرار بگیرند بسیار زیاد می‌شود، گفت: «طبیعتا مهاجران تحت تأثیر وضعیت اقتصادی ایران هم هستند. وضعیت اقتصادی ایران چندان جالب نیست و ما تحت تحریم هم هستیم. دوره کوتاهی در زمان آقای احمدی‌نژاد که یارانه‌های نقدی را‌ البته بدون برنامه و هدف‌گذاری درست انجام دادند، فقر در ایران کاهش پیدا کرد؛ به خاطر اینکه درست است که هدف‌گذاری نشده بود، اما مبلغ یارانه‌ها آن‌قدر بود که یک عده خانواده‌های فقیر را (خیلی‌هایشان را) از فقر رد می‌کرد و به این طرف می‌آورد. اما با توجه به اینکه تورم خیلی زیاد شد و کاهش ارزش یارانه‌ها اتفاق افتاد، آن اثر خیلی کوتاه بود؛ یعنی ما دو سال بیشتر آن اثر را نداشتیم و بعد دوباره مسئله برجام و اینها پیش آمد. در نتیجه پیوسته در سال‌های گذشته فقر در ایران گسترش پیدا کرد. این حرف‌های بی‌سروتهی که گاهی در رادیو و تلویزیون زده می‌شود که نمی‌دانم روستاهای ما از بین رفت و فلان، چندان درست نیست؛ ‌چون جمعیت روستایی ایران پیوسته افزایش پیدا کرده است. درواقع جمعیت روستایی به طور نسبی کاهش داشت، ولی به طور مطلق افزایش پیدا کرده بود. این در حالی است که در سال‌های اخیر حتی جمعیت روستایی ایران دارد به طور مطلق کاهش پیدا می‌کند.

ما مهاجران را از طرح‌های اقتصادی و اجتماعی منع می‌کنیم. همین که سرمایه انسانی‌شان در آغاز کم بوده، این احتمال که مهاجران را جزء گروه فقرای شهری در ایران بکند، بسیار بالا می‌برد. البته من چیزهای دیگری هم بگویم؛ خود مهاجران افغانستانی هم که از منطقه روستایی کشور خودشان (افغانستان) به تهران آمدند، ممکن است وضعشان به طور نسبی نسبت به زمانی که در افغانستان بودند، بهتر شده باشد و دسترسی‌شان به بعضی از خدمات افزایش پیدا کرده باشد ازجمله خدمات آموزش و بهداشت؛ چون بالاخره ایران بیمارستان‌های بسیاری دارد و خیلی چیزهای دیگر مانند مدرسه و... اما این به معنای آن نیست که نسبت به بقیه مردم ساکن ایران امکاناتشان کمتر است، فرصت‌هایشان کمتر است و احتمال اینکه جزء فقرای شهری باشند خیلی بیشتر می‌شود».

‌‌فقر مسکن

بخش دیگر صحبت‌های علاءالدینی مربوط به فقر مسکن بود. او گفت: «یکی از جنبه‌های فقر شهری در ایران، فقر مسکن است. به دلیل سیاست‌های شهری و زمین شهری و سیاست‌های مسکن نامناسب و شکست‌خورده و تداوم پیگیری آنها در دهه‌های گذشته، ما پیوسته فقر مسکن‌مان افزایش پیدا کرده است. پس مهاجران افغانستانی هم دقیقا این مسئله را دارند. تازه در ایران، شهروندان و کسانی که تابعیت ایران را دارند، ممکن است بتوانند خانه ملکی داشته باشند. درحالی‌که افغانستانی‌ها این امکان را ندارند؛ یعنی نمی‌توانند این دارایی را به دست بیاورند. 50، 60 درصد مردم ایران (حالا بستگی دارد که کجا) بالاخره مالک آن (حالا هر چقدر هم خانه‌شان درب و داغان باشد) ملک‌شان هستند؛ یعنی نصف مردم ملک دارند. خود این خیلی روی وضعیت فقرشان تأثیر می‌گذارد و فقرشان را کاهش می‌دهد؛ اما افغانستانی‌ها اغلب حق ندارند یا اگر هم بتوانند خانه بخرند، باید به اسم دیگری بخرند که اینها همه ریسک‌های‌شان را به‌شدت افزایش می‌دهد و ممکن است حتی از چنگ‌شان دربیاورند. اینها مشکلاتی است که خیلی زیاد است. به ‌همین ‌دلیل خیلی موقع‌ها ممکن است افغانستانی‌ها را در بعضی محلات ببینیم که آن محلات را محله فرودست شهری بنامیم یا اسم بعضی‌از آنها را اسکان غیررسمی بگذاریم. چرا اینها به آنجا می‌روند؟ به خاطر اینکه آنجا هزینه‌های مسکن کم است. ممکن است طردی هم که در بخشی از جامعه ایران در مورد افغانستانی‌ها اعمال می‌شود، باز به این کمک کند. وقتی یک گروه قومی (فرق ندارد ‌از لارستان بیایند یا از افغانستان) بتوانند بروند جایی کنار هم قرار بگیرند، ممکن است بتوانند با همدیگر مراوده داشته باشند، به هم کار بدهند، یک شبکه درست می‌کنند و از آن شبکه بهره بگیرند، برای اینکه به‌عنوان مکانیسم بقای خودشان از آن استفاده کنند. پس ما این را مشاهده می‌کنیم که در بعضی از محلات فرودست شهری، افغانستانی‌ها تعدادشان زیاد و چشمگیر است و آن شبکه را ممکن است ببینیم».

این استاد دانشگاه با طرح این سؤال که «اما ما چرا اصلا این سکونتگاه‌های فرودست شهری را داریم؟» گفت: «همیشه در ایران محله‌های فقیرنشین بوده و در زمان قاجار نیز شاهد آن بوده‌ایم. مثلا شما اگر کتاب تهران قدیم جعفر شهری را بخوانید،‌ این دور‌و‌بر نزدیک خندق‌های تهران و این دیواره‌ها و اینها، فرودست‌ترین قشرها زندگی می‌کردند. چه گروه‌هایی بودند؟ گروه‌های طردشده بودند. مثلا ممکن بود روسپی‌ها باشند؛ روسپی‌های مرد اغلب در غارهای آنجا زندگی می‌کردند. بعضی از این آلالوتی‌ها هم ممکن بود آنجاها زندگی کنند. یک چنین چیزهایی ممکن بوده؛ یعنی شواهد نشان می‌دهد شهرهای ایران همیشه یک جنبه حاشیه‌ای داشته؛ یعنی اینکه مثلا یک خانه اینجا درست بوده و کنار آن خرابه بوده است که ممکن بوده بعضی فقرای شهری در آن خرابه زندگی کنند. حالا اینکه چرا ایران این‌طوری بوده، دیگر باید رفت دنبال آن و الان نمی‌خواهم جواب آن را بدهم. الان هم همین را تقریبا مشاهده می‌کنیم؛ نصف خراب است و آنجا رفته قصر درست کرده و یک چنین حالت‌هایی را در شهرها می‌بینیم.

درست است که چنین چیزهایی در گذشته بوده، اما اینکه شما محلات فرودست شهری به شکل امروزه داشته باشید، یک چیز جدید است و مثلا از دهه 50 اینها خودش را خیلی نشان داده است که اگر دولت می‌توانست سیاست مسکنی داشته باشد، همه را خانه‌دار می‌کرد و این حرف‌ها که خیلی خوب بود. طبیعتا اینها لاف است. اینها تفکر آرمانی غیرمنطقی است. از اوایل دهه 80 دولت ایران رویکرد بهسازی و ارتقای سکونتگاه‌های فقیر و فرودست شهری را در اسنادش وارد کرده است. سند توانمندسازی درست کرده و دوباره یک سند توانمندسازی جدید نیز درست کرده است. زمانی یکی از معاونت‌های وزارت راه و شهرسازی اصلا همین است. وزارت کشور هم ادعایش را دارد؛ هرازچندی می‌آید می‌گوید من دارم کار بزرگی می‌کنم. این دو با همدیگر خیلی خوب حرف نمی‌زنند و نهایتا هیچ‌کدام‌شان نتوانسته‌اند یک برنامه فراگیر برای ارتقای وضعیت سکونتگاه‌های فرودست شهری در ایران اجرا کنند. تا امروز هم نتوانستند؛ چون هم کارایی‌شان مدام دارد پایین‌تر می‌آید و مسئولانی که انتخاب می‌کنند برای اینکه این کارها را بکنند، مدام با این مباحث ناآشناتر هستند. معلوم نیست بر ‌اساس چه تخصصی می‌آورند و پُست می‌دهند. شک دارم از این به بعد اصلا بتوانند بهتر عمل کنند. حدش همین بوده. می‌بینیم که خیلی پایین است و درواقع ما برنامه مشخصی برای این کار نداریم. یک جنبه دیگر آن که بزرگ‌تر است و به سیاست‌گذاری اجتماعی در ایران برمی‌گردد، این است که سیاست‌گذاری اجتماعی در ایران هیچ‌وقت متوجه نشده‌ باید یک جنبه جغرافیایی داشته باشد. چه جنبه جغرافیایی؟ یعنی اینکه آدم‌ها یک جا و محله‌ای زندگی می‌کنند که اینها جماعتی را تشکیل می‌دهند. اینها الزاما فرد نیستند و با هم فرق دارند. هرکدام از آنها توانایی‌هایی دارند که می‌شود روی آن توانایی‌ها بیایید برنامه‌های‌تان را انجام دهید. به‌ همین‌ دلیل برنامه‌های سیاست‌گذاری اجتماعی باید حتما یک جنبه محلی داشته باشد؛ یعنی به سطوح محلی توجه داشته باشد. پس از آن، سیاست‌گذاری اجتماعی نیز بتواند مؤلفه‌هایش را به صورت یک بسته کامل ارائه بدهد. چرا لطف دارد؟ به خاطر اینکه هدف‌گذاری در سطح محل، ساده است. دولت علاقه‌ای به این نوع کارکردن ندارد. به‌عنوان مثال یارانه نقدی‌اش را با سماجت و اصرار شدید انجام داده است. می‌گوید من فقط خانوار می‌شناسم، خانوارها بروند ثبت‌نام کنند و مثلا شما در برازجان هستید یا هرجا که هستید، هیچ فرقی ندارد. شما باید یک عددی به من بدهید و من به شما یک یارانه نقدی می‌دهم و بعد هم اگر فکر کنم پولدار هستی، حذفت می‌کنم».

علاءالدینی در پایان خاطرنشان کرد: «ایران و افغانستان کشورهای همسایه هستند و خیلی موقع‌ها در تاریخ یک کشور بوده‌اند. دست‌کم هر دو به تمدنی به نام تمدن ایرانی تعلق دارند و ما ایرانی‌ها هم زیاد به آن توجه نداریم یا می‌خواهیم بقیه را محروم کنیم. ترکیه هم جزء آن تمدن است. ترکمنستان هم جزء آن تمدن است. افغانستان خیلی زیاد جزء آن تمدن است. ما قرار است با همدیگر در کنار هم باشیم. اگر ما سیاست درستی درباره مهاجران‌مان نداشته باشیم، اینها همه آثار بدی در آینده خواهد داشت و اصلا روی مسائل سیاست خارجی ایران نیز تأثیرگذار خواهد بود. من راجع به سیاست خارجی نمی‌توانم حرف بزنم، اما درباره سیاست‌گذاری اجتماعی و سیاست کاهش فقر می‌توانم حرف بزنم. حرف من این است که شما هرچه بیشتر اجازه بدهید که افغانستانی‌ها اینجا ادغام بشوند و سهمی در ارتقای اجتماع خودشان داشته باشند، این به نفع جامعه ایران هم هست. هر دو منفعت می‌برند و در نتیجه شما باید گفتمان خود را عوض کنید. اینکه اینها سربار هستند یا آمدند جای ما را گرفتند، درست نیست. شما باید سعی کنید اینها به‌عنوان یک گروه مهاجر هرچه بیشتر در ایران ادغام بشوند و بتوانند به ارتقای ایران کمک کنند».

‌‌تهران، سکونتگاه اصلی مهاجران

سخنران بعدی این نشست آمنه میرزایی، پژوهشگر حوزه مهاجرت بود. او در ابتدای سخنان خود بیان کرد: «قوانین ایران خودش یکی از عواملی است که 

در‌واقع جهت‌دهنده حضور مهاجران افغانستانی در شهرهاست. درواقع منع قانونی که برخی نواحی و شهرها را مشخص کردند که مهاجران تنها اجازه سکونت در مناطق مشخصی را دارند. حالا چرا بیشتر آنها ساکن تهران شدند؟ یکی از ویژگی‌های تهران، ساختار قدرت‌های سیاسی و اقتصادی است و اینکه طیف گسترده‌ای از قومیت‌ها و فرهنگ‌های مختلف را می‌تواند در خودش داشته باشد. این باعث می‌شود مهاجران افغانستانی هم که می‌خواهند به سمت ایران بیایند، قطعا اینجا را برای خودشان انتخاب کنند. طبق پژوهشی که ما انجام دادیم، سه عامل تأثیرگذار که در انتخاب مسکن برای مهاجرها باعث شد شهر تهران را انتخاب کردند، عبارت‌اند از: یکی موقعیت شغلی‌شان بود، دوم مدت‌زمان اقامت‌شان بود و سوم هم روابط خویشاوندی‌شان بود (که این را در ادامه توضیح خواهم داد).

اگر بخواهیم پیشینه‌ای بگوییم  از اینکه آیا در تهران فقط مهاجرهای افغانستانی ساکن بودند یا خیر؟ باید گذشته را بررسی کنیم؛ ما از جنگ جهانی دوم بعد از ورود لهستانی‌ها به ایران، می‌بینیم که تهران پذیرای مهاجران بوده است. بعد از آوارگان لهستانی، ما می‌بینیم که شیعیان عراقی به داخل ایران آمدند و کنار این هم در این سال‌های اخیر آوارگان سوری بودند. اینها اکثریت ساکن‌های تهران بودند. این دلایلی که وجود دارد، باعث می‌شود کلا تهران مورد توجه قرار بگیرد».

‌‌از فرحزاد تا هرندی

او با اشاره به اینکه فرحزاد یکی از مناطقی است که مهاجران افغانستانی در آن سکونت می‌کنند، گفت: «یکی از ویژگی‌هایی که محله فرحزاد دارد، این است که دسترسی‌اش برای کار این ساکنان یعنی مهاجران افغانستانی خوب است. می‌توانند در منطقه دو با توجه به ساخت‌وسازهایی که انجام می‌شود، اینجا ساکن بشوند. اما چرا محله فرحزاد را انتخاب کردند؟ محله فرحزاد از دوران پهلوی یکی از گروه‌های اصلی‌ است که مهاجرها آنجا بودند؛ یعنی هم‌زمان با قوچانی‌ها، مهاجرهای افغانستانی هم به این محل آمدند. اکثریت مهاجرانی که در محله فرحزاد هستند، یک زیرمحله‌ تشکیل دادند و مثلا محدوده‌ها مشخص است که اینها قوچانی هستند یا اینها کُرد هستند و اینکه از کجا آمدند نیز معلوم است. بااین‌حال، مهاجران افغانستانی از همان زمان در کل محله فرحزاد پراکنده شدند؛ یعنی زیرمحله‌ای برای خودشان نداشتند. اما اتفاقات مربوط به سکونتشان و نداشتن سند باعث شده که خانه‌ها یا بافت قدیمی و روستایی خودشان را داشته باشند یا خیلی ساخت‌هایی که در آنجا انجام شده، به صورت شبانه بوده که یک اتاق و جلویش هم یک اتاق دیگر ساخته شده؛ یعنی بافت روستایی و قدیمی خودش را دارد اما خانه‌ها هیچ‌گونه ایمنی‌ ندارند. اینها محله‌های سکونتی است و دیگر ساکن‌های ایران هم تمایلی ندارند که در آنجا ساکن باشند و اکثر مالک‌های آنجا هم از آن خارج می‌شوند و اینجا مهاجران افغانستانی چون قبول می‌کنند در این فضا ساکن شوند، به دلیل اینکه هم تعداد اعضای خانوارشان بالاست و هم اینکه با همدیگر در یک محل به خاطر نزدیکی به محل کار، چه به صورت مجردی باشند و چه به صورت خانوار باشند، همین‌جا سکونت می‌کنند».

او افزود: «در محله فرحزاد در آن دوران که تا الان هم همین حالت است، قیمت اجاره پایین نبود که به فرض احساس شود حالا این افراد این محله را انتخاب کردند چون منطقه خیلی ارزانی است. هزینه‌ها نسبت به منطقه و محلات دیگر بالا بود و قیمت بالایی داده می‌شد. اما با توجه به شرایط مهاجرهای افغانستانی که اکثر آنها حالا یا فاقد مدرک بودند یا اگر مدرک هم داشتند، جاهای دیگر خیلی پذیرای آنها نبودند و به خاطر گستردگی خانواده‌‌هایشان ترجیح می‌دادند اینجا ساکن شوند. اکثر مهاجران افغانستانی که در این محل بودند،‌ پشتون‌زبان‌های هرات بودند و بعدش قومیت تزارهایی بودند که به اینجا آمده و ساکن شده بودند. به لحاظ اقتصادی هم افرادی که ساکن اولیه بودند، وضعیتشان بد نبود‌. در این محله شغل‌ها هم باغ‌رستوران و حالا بحث گردشگری فرحزاد است که از ابتدا اکثریت با آن آشنایی دارند و هم ‌اینکه بافت اقتصادی محله خیلی دست مهاجرهای افغانستانی است؛ از سوپرمارکت گرفته تا رستوران‌ها. در رستوران‌ها هم ‌فقط به‌عنوان کارکن‌های آنجا نبودند، بلکه مدیریت خود رستوران‌ها را هم بر عهده داشتند. در کنارش سبزی‌فروشی، سوپرمارکت و‌... یعنی بعضی از شغل‌هایی که اصلا ممنوعیت دارد، افراد در این محل انجام می‌دهند».

او در ادامه با طرح این سؤال که «چطور مردم فرحزاد پذیرای آنها هستند؟» می‌گوید: «یکی اینکه به لحاظ قدمتی که در آن محل داشتند، شناخته‌شده هستند؛ یعنی محلی‌ها آنها را می‌شناسند. دیگر اینکه پشتکار و سخت‌کوشی‌ای که دارند باعث می‌شود در این محله بهتر بتوانند این کارها را انجام دهند و زنانشان هم در این محلات درواقع فعالیت دارند و در لباس‌فروشی‌ها یا به‌عنوان شاگرد‌ یا اصلا خودشان این کار را راه‌اندازی کرده‌اند و دارند کار می‌کنند؛ درحالی‌که در بقیه مناطق به‌راحتی نمی‌توانند این کار را انجام دهند. این به لحاظ کاری و سکونتی‌شان بود».

میرزایی با اشاره به محله هرندی نیز گفت: «محله بعدی ما محله هرندی است. محله هرندی در منطقه 12 قسمت قدیمی تهران است که افغان‌ها ساکن آنجا هستند. درواقع یکی از ویژگی‌هایی که محله هرندی دارد، این است که چون اطرافش اکثرا بازار و فضاهای اشتغال‌های عمده است، برای سکونت مهاجران مناسب است. اما حالا آنها مجبور به رفتن از هرندی هستند. ‌محله هرندی درواقع توسط این فضای اقتصادی پوشیده شده و اینکه هر‌روزه از فضای سکونتی‌اش کاسته می‌شود و به بخش تجاری آن افزوده می‌شود. در کنار این، بحث‌ آسیب‌های اجتماعی که در این محله مطرح می‌شود، باعث شده که خیلی از ساکنان محل از اینجا خارج شوند و مهاجرهای افغانستانی ورود پیدا می‌کنند. مهاجرانی که در این محله هستند، شاید قدمت محله فرحزاد را به لحاظ سکونتی نداشته باشند و بیشتر افرادی هستند که تازه وارد شده‌ یا در سال‌های اخیر به این محله آمده‌اند. اینجا هم دو حالت سکونتی دارد؛ با توجه به ساختمان‌هایی که ساخته شده، بعضی از مهاجرها در این ساختمان‌ها یعنی آپارتمان‌‌ها ساکن هستند که‌ یا آن را خریداری کرده‌اند‌ یا اجاره. حالت دیگر هم خانه‌هایی است که یک حیاط مرکزی دارد و ممکن است هر خانواده در یک اتاق خودش ساکن باشد‌ یا ممکن است یک افغانستانی که قبلا شرایط اقتصادی بهتری داشته خانه را اجاره کند و این را خودش به مهاجرهایی که فاقد مدرک هستند، اجاره بدهد. به خاطر همین چون دسترسی‌اش هم به لحاظ کاری برای این گروه از مهاجرها بهتر است، پذیرای این محل هستند و می‌آیند ساکن می‌شوند. یکی دیگر اینکه این محله نسبت به محلات اطراف، اجاره‌هایش پایین‌تر بود و به همین دلیل بیشتر بر اساس خانه‌هایی که دارد، مورد توجه قرار گرفت. محله بعدی ما، محله امین‌آباد است که این محله در شهر‌ری، منطقه 20، قرار دارد که کلا به لحاظ قدمت پذیرایی از مهاجرهای افغانستانی، بیشتر افراد شاید این محله را با این نام می‌شناسند که بیشتر در آنجا ساکن هستند. در خیلی از محلات شهر‌ری مهاجرهای افغانستانی ساکن هستند. ما چرا محله امین‌آباد را انتخاب کردیم؟ چون این محله هم به لحاظ زمین‌های زراعی، ‌دامداری و کارگاه‌های تولیدی که در اطرافش بود، باعث شد که بیشتر مورد توجه قرار بگیرد و در کنار آن مهاجرهایی که در این محله ساکن هستند».‌

میرزایی گفت: «‌اتفاق جالبی که در محدوده محله امین‌آباد افتاده این است که خانه‌هایی که در این محله هستند، بیشتر خانه‌هایی است که بافت قدیمی دارند و شاید مثلا دو تا اتاق پایین ساخته شده باشد و خیلی نوساز نیست؛ اما مابین این فقط یک خانه بود که خب خیلی امروزی ساخته شده بود و نمای آن اصلا متفاوت بود و این خانه برای مهاجر افغانستانی است. این محله از این لحاظ مورد توجه مهاجرها قرار گرفته که چون تعدادی از اینها خودشان بنا بودند، آن زمان زمینی را در اینجا به‌راحتی خریداری کردند و خودشان که  توانستند این خانه را بسازند و به همین دلیل در اینجا مالک خانه شدند. اما غیر از آن، خانه‌های دیگری که وجود دارد، شاید اصلا خانه نبود و ممکن بود مثلا دو، سه خانوار هم در آن زندگی کنند و شرایط خیلی بدی داشته باشد.

به لحاظ عرصه فعالیتی که در این محلات وجود دارد، خب تفاوت‌هایی می‌شد دید. بین سه محله ممکن است بعضی از فعالیت‌ها با توجه به اینکه مهاجرهای افغانستانی در بعضی از عرصه‌ها خیلی شناخته‌شده هستند که یکی ساختمان‌سازی است، یا بحث‌های ورودشان به خدمات شهری ‌یا دامداری و کشاورزی باشد. البته به لحاظ کشاورزی هم افرادی که در باغداری و دامداری وارد می‌شوند، متفاوت هستند بین محله فرحزاد که باغ دارد با شهر‌ری که زمین کشاورزی دارد. هر بافت محلی توانسته این مهاجرها را در خودش جذب کند و درون محلات خواسته و ناخواسته این اتفاقات افتاده است».

او با اشاره به گروهی کار‌کردن مهاجران خاطرنشان کرد: «اکثر‌ این کارهایی که به‌صورت گروهی انجام می‌شود، یا مهاجرها به‌صورت خویشاوندی دارند انجام می‌دهند‌ یا اینکه نیروهای کاری‌شان را از افغانستان دعوت می‌کنند. آنها برای یک مدت اینجا کار می‌کنند و باز دوباره به کشورشان برمی‌گردند. ‌در این کارها هم حتی ممکن است مهاجرهایی که در ایران به دنیا آمده‌اند و بزرگ هم شده‌اند، همین کار را انجام بدهند. با وقوع آتش‌سوزی‌ ‌پلاسکو ‌برخی از همین تولیدی‌های امین‌آباد که 60 تا 70‌ چرخ خیاطی داشتند و برای مغازه‌های پلاسکو تولید می‌کردند، ورشکسته شدند.‌ اتفاق جالبی که افتاد‌، در محله امین‌آباد دوشنبه‌بازاری شکل گرفته و اکثر مهاجرهای افغانستانی فروشنده‌هایشان هستند. حتی مهاجرهای افغانستانی که از خود افغانستان به اینجا برای تجارت می‌آمدند هم یک‌سری محصولات (لباس و پوشاک و هر چیزی) را که از افغانستان آورده بودند، به اینجا می‌آوردند و به فروش می‌رساندند. اکثر‌ا نیازهای محدوده‌ها را در همین محله با بازارشان تأمین می‌کردند. فروشنده‌‌های این بازارها بیشتر افغان هستند‌، اما مراجعه‌کننده‌های ایرانی هم می‌آمدند. در امین‌آباد یک محله محمودآباد هم است که مهاجرهای افغانستانی که در آن ساکن هستند، شاید نسبت به مهاجرهای دیگر شرایط خیلی دشوارتری دارند. اینجا هم ساکنان ایرانی دارد که شش‌ ماه در سال کار می‌کنند‌ اما مهاجرهای افغانستانی ساکنان ثابت این محله هستند که کنار محله امین‌آباد که بیشتر حالا یا تحصیلات یا شرایط اقتصادی بهتری داشتند، در این محله شرایط اقتصادی مهاجرهای افغانستانی واقعا خیلی سخت بود.

‌‌افغانستانی‌ها و گود زباله

سخنران دیگر این مراسم محمدحسن کریمیان، نویسنده کتاب زباله‌گردی بود.

او با طرح مبحث «ریشه‌های در حاشیه نگه‌داشتن مهاجران افغانستان در ایران با تکیه بر مسیر تاریخی شکل‌گیری و گسترش کار غیررسمی در بازار پسماند خشک» گفت: «‌این ارائه بر پایه یک کار پژوهشی است که بین سال‌های 97 تا 99 انجام شده و البته بعدتر هم ادامه داشته است و خب من دارم شخصی ارائه می‌کنم‌ اما انباشت دانشی است که از سوی چند نفر و چند گروه و با همکاری هم انجام شده است.

اول برای اینکه یک مقدار با این مدل موجود آشنا بشویم، بگویم قسمت عمده‌ای از کار به‌ واسطه اینکه در زیست روزمره ما حضور مهاجران افغانستانی خیلی جدی و پررنگ است، تا حدی همه ما این دانش را داریم؛ یعنی کسانی که از مخزن تفکیک مستقیم انجام می‌دهند، شبانه‌روزی این کار ر‌ا انجام می‌دهند، بسیاری از آنها کودکان هستند و درواقع با گونی‌ها یا با چرخ‌دستی‌هایی اینها را حمل و انباشت می‌کنند تا به ماشین حمل برسانند و درنهایت به مراکز تفکیک ببرند.

مراکز تفکیک زباله که افغانستانی‌ها در آن حضور دارند، بیشترش سمت محمودآباد است. اساس این پژوهش‌ها با رفتن یعنی پژوهش میدانی در 20 گود زباله تقریبا از پنج منطقه شهر تهران است. ولی به غیر از آن، مثلا خلازیر، حکیمیه، کن و‌... این چهار منطقه هم از شرق و غرب و جنوب و جنوب غرب تهران و همین‌طور شمال غرب که کن است، محله‌های دیگری بودند که گودهایشان دیده شد. چرا اسم آن گود است؟ به‌طور‌کلی دو اصطلاح بیشتر به کار برده می‌شود؛ یکی گاراژ زباله است و یکی گود زباله. گود بیشتر به این واسطه است که اینها خیلی وقت‌ها دیوار ندارد و یک محیط پستی در منطقه مخصوصا منطقه‌های محمودآباد است که به ‌واسطه آن نخاله‌هایی که خالی شده، حصاری دورشان ایجاد شده است. گاراژهای زباله بیشتر به محیط‌های کوچک‌تری اطلاق می‌شود که دیواری دارد و حتی می‌تواند سقف هم داشته باشد. در سمت خلازیر سقف هم داشت‌ ولی این تفکیک از اینجا ناشی می‌شود. در‌حال‌حاضر، اول اینکه این گودهای زباله همگی به نحوی با پیمانکارها در ارتباط هستند؛ یعنی شما خیلی کم گودی پیدا می‌کنید که ارتباط مالی و قراردادی (قراردادی که می‌گویم یعنی قرارداد غیررسمی) بین پیمانکار و صاحبان گود یا زباله‌گردها شکل نگرفته باشد. شکل گسترده این مدل قراردادی را خانم ایثاری در پژوهشی که انجام دادند، ‌به این عنوان گذاشتند «برون‌سپاری مجدد». درواقع اگر ‌یک پیمانکار، منطقه‌ای را از شهرداری با یک رقم مشخص اجاره کرده باشد؛ مثلا فرض کنید منطقه دو و یک که جزء منطقه‌های گران شهری هستند، باید ماهانه هفت، هشت میلیارد به شهرداری پول بدهد تا بتواند حق کا‌رکردن در آن منطقه را داشته باشد.

حالا این پیمانکار که به واسطه مزایده این منطقه را توانسته برنده شود، می‌آید و در یک برون‌سپاری گسترده که گودهای زباله را می‌کند که هر‌کدام ارباب‌هایی دارند و این ارباب‌ها هستند که امور گود را رتق و فتق می‌کنند، وارد یک اصطلاح به نام «رسوم» می‌شود و درواقع این رسوم قرارداد غیررسمی است که بین اینها حاکم است و باعث می‌شود حالا این گود زباله حق داشته باشد مثلا از یک ساعت تا یک ساعت در این ناحیه این منطقه فعالیت کند و در ازای‌ آن چه چیزی به پیمانکار می‌دهد. به ازای کارکردن هر نفر مثلا ماهانه (آن موقعی که ما فعالیت می‌کردیم) سه، چهار میلیون بود و الان مثلا 8، 9 میلیون ماهانه به ازای هر زباله‌گرد به پیمانکار پرداخت می‌کنند. البته این تنها شیوه نیست؛ یعنی پیمانکار خودش گودهای تحت ‌اختیاری دارد و این گودها هم دیگر زباله‌گردهایش مستقیم با پیمانکار کار می‌کنند؛ یعنی درواقع فروش این زباله‌ها هم در اختیار خود پیمانکار است و دیگر مثل یک کارمند به زباله‌گرد حقوق می‌دهد که آنها عموما درآمدهایشان پایین‌تر است. خیلی هم این بحث است که چه رقمی عایدی افراد است؟ این رقم خیلی متغیر است؛ مثلا گودهای زباله‌ای که برون‌سپاری مجدد شدند چون اختیارشان دست خودشان است یعنی اینها دارند بار را مستقیم به هر مصرف‌کننده‌ای می‌فروشند، این می‌تواند به شدت بالا برود؛ یعنی می‌تواند مثلا 15 میلیون عایدی برای یک فرد داشته باشد که حالا کودک نباشد و حمل بار بیشتری بتواند داشته باشد. این را هم تأکید کنم که تقریبا 30 درصد (حالا اگر اشتباه گفتم، خانم قدیمی اصلاح بکنند) زباله‌گردها در گودها را کودکان تشکیل می‌دهند. این باز هم بر مبنای مشاهده میدانی است نه نمونه‌گیری دقیق و آماری».

وی افزود: «ما در کنارش آمدیم چه کار کردیم؟ آمدیم مسیر سیاست‌گذاری را بررسی کردیم. این چارچوب مفهومی از دو جا آمده است:

- قوانین و قانون‌گذاری‌ها که توسط شورای شهر و سیاست‌های شهری انجام شده است.

- یک‌سری سیاست‌های مهاجرتی به‌طور‌کلی که درواقع توسط وزارت کشور، وزارت کار و مجلس درباره اشتغال مهاجران شکل گرفته است و حالا یک‌سری قوانین سازمان محیط زیست که به واسطه اینکه نفوذی ندارد، چندان هم تأثیری ندارد و خیلی هم ما به آن نپرداختیم.

ببینید! پیش از اینکه شهرداری تهران بخواهد اقدام سیاست‌گذارانه‌ای در حوزه جمع‌آوری پسماند انجام دهد، ما حضور سنتی چوبکی-نمکی‌ها را در سطح شهر داشتیم و این هم برمی‌گردد به دهه‌های 30 و 40 به بعد که همان موقع هم در شهرداری تهران اسنادی است که با این مسئله در چالش بوده که باید چه کارشان کند. اگر بخواهیم بگوییم اولین تصمیم جدی برای سیاست‌گذاری در این حوزه چه بوده، می‌رسیم به سال‌های 64، 65 تا مثلا اوایل دهه 70 که یک‌سری طرح‌های تفکیک از مبدأ را شهرداری تهران پایه‌گذاری می‌کند برای اینکه اجرا شود. به واسطه اینکه شرایط جنگی بوده و درواقع ابتدای کار هم بوده، این در مناطق محدودی می‌تواند اتفاق بیفتد و به سرعت جای خودش را به سیاست‌هایی می‌دهد که در دهه 70 به شهرداری‌ها ابلاغ می‌شود که حالا ما همگی به عنوان «سیاست‌های تعدیل ساختاری» آن را می‌شناسیم و یک دستور سیاستی مهم را وارد شهرداری تهران می‌کند که ریل‌گذاری اولیه برای شکل‌دادن به این مسیر است و آن هم «برون‌سپاری» است. این مهم است. وقتی می‌گوییم برون‌سپاری، یک برون‌سپاری نداریم؛ یعنی ما یک برون‌سپاری تمام و کمال نداریم. باید در این نکته دقت شود که ما در شرایطی داریم این کار را می‌کنیم که هیچ زیرساختی در حوزه مدیریت پسماند و درواقع پسماند خشک شهری نداریم؛ یعنی شما نه توانستید یک فرهنگ‌سازی را آن موقع انجام دهید و نه توانستید مخزن خاصی را تفکیک‌شده در سطح شهر داشته باشید. یعنی یک میدان خالی را واگذار می‌کنید. البته خالی خالی هم نیست؛ یعنی نهادهای غیررسمی آنجا فرهنگ مردم را شکل دادند؛ یعنی مردم ما به درجات بالاتری در مورد پسماند خشک‌شان حساس‌تر بودند و خب این ریل‌گذاری که انجام می‌شود، نتیجه‌اش آن موقع حادث نمی‌شود به خاطر اینکه نیاز دارد اتفاقاتی بیفتد که درواقع به این برون‌سپاری بال و پر بدهد و نتایج آن را آشکار کند. مثلا تا سال‌های 87 و 88 هنوز ارزش حاشیه سودی که پسماند خشک دارد به آن میزان نیست که حجم انبوهی از سرمایه‌گذاری بتواند حول آن شکل بگیرد و با بالارفتن قیمت نفت و بالارفتن قیمت پتروشیمی، عملا ناگهان این حاشیه سود بسیار شدید می‌شود و کنار آن یک تغییر کالبدی هم در شهرداری تهران داریم و آن واردکردن مخزن‌های مکانیزه است؛ یعنی شما چیزی در شهر به وجود آوردید که تا پیش از آن نبوده و آن دسترسی راحت به مخازن است. خب آن موقع‌ها ایده‌های خیلی آرمان‌گرایانه‌ای هم داشتند ازجمله اینکه تفکیک خشک و تر انجام بشود؛ ولی با شرایط واقعی هیچ نسبتی نداشت به واسطه اینکه شما وقتی یک مخزن بزرگ را در شهر در اختیار می‌گذارید، یعنی دارید شهروند را دعوت می‌کنید به اینکه هر زمانی که خواست به هر شکلی که خواست پسماندش را قرار بدهد. البته در همه این سال‌ها شهرداری به واسطه اینکه هنوز پیمانکاران شهری‌اش این حاشیه سود را نداشتند، از همان راه‌های جاری‌ای که شهرداری هم می‌خواست جمع‌آوری را انجام می‌دادند»‌.

کریمیان خاطرنشان کرد: «ولی با این تغییر، ناگهان ظرفیت برون‌سپاری آشکار می‌شود؛ یعنی فضایی را به وجود آوردی که هر‌چه رقم مزایده بالاتر، پیمانکار آن کسی است که حق دارد قرارداد جمع‌آوری پسماند خشک را داشته باشد و در عین حال حدودت هم به راحتی می‌تواند توسط پیمانکار نقض شود؛ یعنی به واسطه اینکه تو به کسی داری مناطقت را بیشتر می‌دهی که بیشتر به تو پول بدهد. وقتی مثلا 200 میلیون قرارداد شما تبدیل به سه میلیارد قرارداد شد، می‌دانید که آن از راه درستی به دست نمی‌آید، بلکه فشارش دارد آرام‌آرام به نیروی کار وارد می‌شود که خب این نیروی کار توانایی چانه‌زنی هم ندارد که از خودش دفاع کند و محلی می‌شود برای درآوردن آن سود مورد انتظار. افزایش قیمت قراردادها که می‌گویم خیلی مهم بود و شهرداری را کاملا وابسته کرد به این مسیری که شکل داده بود و حول آن وابستگی به مسیر به وجود آورد. در سال 97 بود که شهرداری واقعا دید من قیمت قراردادهایم خیلی کمتر از چیزی است که پیمانکارم دارد درمی‌آورد؛ پس حالا که همه چیز خراب است، چرا من نروم و قیمت قراردادم را بالا نیاورم! و دقیقا سال 97 که این اتفاق می‌افتد، مثلا اگر یک منطقه را 200 میلیون تومان سالانه به پیمانکار اجاره می‌داد، یکهو کرد چهار میلیارد تومان و ناگهان ما با حضور گسترده زباله‌گرد در شهر هم روبه‌رو شدیم.

حالا اگر این رویدادهایی را که من ترسیم کردم کنار هم قرار بدهیم، رویدادی شکل می‌گیرد که در‌واقع بر بستر پیشبرد این سیاست‌ها یعنی سیاست‌های مهاجرتی ماست. همه قانون‌گذاری‌هایی که پشت آن زحمت کشیده شده بود، یعنی شهرداری تهران واقعا به لحاظ آیین‌نامه‌ای ضعیف نیست و اتفاقا آیین‌نامه‌هایش در حوزه مدیریت پسماند مترقی است؛ ولی به همین واسطه هرگونه غائله‌گذاری دیگر شما بی‌معنا می‌شود به واسطه اینکه وقتی این حاشیه سود بی‌نهایت باشد، مخصوصا در مورد بازار پسماند که داریم صحبت می‌کنیم‌؛ بازاری که مدام دارد گسترش پیدا می‌کند به واسطه مصرف زیاد و به واسطه قیمت و همه چیز. شما زمانی که چنین بازاری دارید و برایش حد و مرزی قائل نشدید، یعنی هر چیزی هم می‌تواند خریدنی بشود دیگر».

وی در پایان خاطرنشان کرد: «ما وقتی داریم از سیاست‌های مهاجرتی صحبت می‌کنیم، باید به این فکر کنیم که این دارد چه چرخه‌ای را تأمین می‌کند. خب این در دل چه چرخه بزرگ‌تری قرار دارد؟ چیزی که درواقع من تا اینجای کار فهمیدم این است که در دل یک نظام بزرگ‌تری  عمل می‌کند و آن همین روابط رسمی و غیررسمی‌ای است که به واسطه برون‌سپاری‌های حداکثری ما در شهر تهران به وجود آمده است. یعنی حالا من دارم روی قسمت زباله‌گردی حرف می‌زنم، حتما در بقیه قسمت‌های خدمات شهری که ما داریم بعینه می‌بینیم کارگرهای افغانستانی چقدر دارند آنجا حجم زیادی از کار را بر عهده می‌گیرند نیز چنین چیزی بیداد می‌کند. حالا این قسمت خُرد قطعا می‌تواند به بقیه بخش‌های فعالیت مهاجران افغانستانی تسری پیدا کند. البته من فکر می‌کنم تکان‌خوردن سیاست‌گذاری در حوزه مهاجرت یک اقدام اولیه و مهم است. ما می‌بینیم مقاومت است دیگر؛ مثلا از آن سمت خانه کارگر در ایران با یک بهانه واهی که آقا! مثلا ما کارگر غیرماهر نمی‌خواهیم... یک قلبِ مفهوم است دیگر؛ ما کارگر را جایی نمی‌‌خواهیم وارد کنیم در قانون‌مان است که متقاضی کار ایرانی وجود داشته باشد و در این حیطه‌ها به طور مسلم متقاضی ایرانی برای چنین کاری وجود دارد (حالا باز دارم در شهر تهران صحبت می‌کنم) و عملا چاره‌ای نیست جز همین کاری که دوستان در دیاران می‌کنند و اینکه این چانه‌زنی، این مقابله و این واژگون‌کردن منطق بقیه اتفاق بیفتد».