شکست بزرگ
هرگز شکست 6 بر 2 رئال مادرید در سانتیاگو برنابئو در مقابل بارسلونا را فراموش نمیکنم. عجیبتر از آن برایم معجره نیوکمپ با عنوان رمونتادا (به معنی بازگشت) است.
سعید لبافان
هرگز شکست 6 بر 2 رئال مادرید در سانتیاگو برنابئو در مقابل بارسلونا را فراموش نمیکنم. عجیبتر از آن برایم معجره نیوکمپ با عنوان رمونتادا (به معنی بازگشت) است. شکست سنگین و باورنکردنی تیم قدرتمند پاریسنژرمن درحالیکه چهار گل پیش بودند. شبی که یکی از دوستانِ بارسادوستم در آن بازیِ رفت و برگشت از شدت هیجان تقریبا به کما رفت و برگشت. چه هیجانی! «چیه این فوتبال اصلا؟!» حالا بگذریم. اصلا قصد ندارم از فوتبال حرف بزنم. میخواهم از «شکست» حرف بزنم. در طول تاریخ، شکستهای بزرگی وجود داشته که همه آنها به یادماندنی و آموزنده هستند. مثل شکست ناپلئون در نبرد واترلو یا شکست هیتلر در ساحل نرماندی و بسیاری شکستهای دیگر. بزرگان درمورد مقوله «شکست» سخنها راندهاند. به عنوان مثال امرسون میگوید «در زندگی، زمیننخوردن افتخار نیست بلکه بزرگترین افتخار زندگی، برخاستنِ دوباره بعد از هربار زمینخوردن است». والت دیزنی بزرگ نیز گفته «همه زمین میخورند. برخاستن مجدد است که طریق راهافتادن است». یا در جایی دیگر از توماس ادیسون نقل است که میگوید «من هرگز شکست نخوردهام. فقط 10 هزار راه یافتهام که ناکارآمد بودند».
خب! حال از تاریخ، بزرگان و شکستهای آن عبور کنیم و به اینجا و اکنون بازگردیم. قصدم از این مقدمه درباره «شکست» این است که شما را نسبت به یک شکست بزرگ آگاه کنم که هر روز در بیخ گوشمان در حال رخدادن است. شاید بتوان گفت شکستهای یادشده از جهان فوتبال یا جنگهای نظامی، حداقل یک طرفِ برنده داشتهاند اما این شکستی که میخواهم به آن بپردازم هیچ طرفِ برندهای ندارد. شکستی است دو سر باخت. این شکست، ناکامی بزرگی است در زمینه اتلاف با ارزشترین متاع جهان، یعنی زمان. شکست فجیعی در زمینه اتلاف نیروی انسانی. آن هم چه نیروی انسانیای! کودکان، دانشآموزانِ نوجوان و جوان. این شکست بزرگ از دیدگاه بنده شکست وزارت آموزش و پرورش در امر آموزش زبان انگلیسی است. هشت سال زمان کمی نیست؛ آن هم در نقطه اوج خلاقیت و آموزشپذیری. در هشت سال میتوان چهار زبان را در حد قابل قبول فراگرفت. وزارت آموزش و پرورش با وجود آموزش زبان انگلیسی به مدت هشت سال، در امر تربیت زبانآموزان ناکام مانده است و نسبت به این مدت طولانی خروجی قابل قبول نیست. آن هم زبان انگلیسیای که زبان میانجی جهان امروز است. زبان علم و تکنولوژی است. همین فراگیرشدن زبان انگلیسی آن را تبدیل به سادهترین زبان جهان کرده است. ولی «دریغ و درد» که چطور ما توانستیم سادهترین چیز ممکن را تبدیل به کاری بس دشوار کنیم؟ «چه درد آلود و وحشتناک» واقعا.
همواره باور داشته و دارم که صحت بعضی گزارهها با گذر زمان تغییر میکند. مثلا اینکه همیشه به ما گفته میشد «زبان را حتما باید در محیط یاد گرفت». این گزاره در دو دهه قبل کاملا صادق بود اما با ظهور پدیدههای شگفتانگیزِ حاصل از هوش بشری مانند گوگل لنز، گوگل اسیستنت (Google Assistant)، شبکههای اجتماعی و هوشهای مصنوعی بسیار قوی مانند چت جیپیتی (ChatGPT) و همچنین کنسولهای بازیهای کامپیوتری، این گزاره دیگر صحت خود را از دست داده است. محیط یادگیری زبان دیگر در همهجا هست و فقط به اندازه گفتن Hey Google با ما فاصله دارد. جهان عوض شده است و همچنان هم با شدت بیشتری تغییر خواهد کرد؛ چه بخواهیم چه نخواهیم. گزیر و گریزی نیست. امروزه، گوشیها و تمام وسایل هوشمند به سخن آمدهاند اما چرا همچنان زبانآموزان ایرانی نمیتوانند به راحتی و بدون زحمت زبان بیاموزند؟ خب علت چیست؟ نزدیک به 15 سال است که دغدغه و سؤال اصلی من این بوده که واقعا چرا مدارس و آموزشگاههای ما در امر آموزش زبان آنقدر ناکام و ناکارآمد هستند. خب خوشبختانه باید بگویم «یافتم! یافتم!». علت اصلی، تعریف غلط از «زبان» به مفهوم عام آن و دیدگاه نادرست نسبت به آن است. ما همواره «زبان»، «سواد»، «آزمون»، «ادبیات»، «دستور زبان» و «واژگان» را با هم خلط میکنیم. به آموزش گرامر، لغات، مکالمات، دیکته میپردازیم و کتابهای نامناسب مانند ۱۱۰۰ واژه و... میخوانیم. آسیبشناسی دقیق و موشکافانه این شکست، احتیاج به مجال و فرصت بیشتری دارد که در این مقال نمیگنجد؛ خب حداقل جای شکرش باقی است که این شکست بزرگ مانند تمام شکستهای دیگر آموزنده است و به نظرم این تنها دستاورد آموزش و پرورش در این حوزه بوده است. پس بیایید این دستاورد را غنیمت بشماریم. یعنی عجالتا طبق گفته ادیسون که گفت «10 هزار راه یافتم که ناکارآمد بودند» بیایید هر کاری را که در مدارس در زمینه آموزش زبان انجام میشود، یاد نگیریم چون همه ناکارآمد هستند.