بازخوانی تاریخی وقایع ۲۳ تیر۱۳۳۰ در گفتوگو با سیدحسن امین- بخش اول
کشتاری که فرصت مصالحه را از مصدق گرفت
بعدازظهر ۲۳ تیر سال ۱۳۳۰ در تهران و نیز خوزستان تظاهرات وسیعی به دعوت حزب توده برگزار شد که به منظور اعتراض به ورود آورل هریمن، دیپلمات آمریکایی، به تهران رخ داد. بعد از درگیری فیزیکی در جریان اعتراضات، واحدهای ارتش و شهربانی با تانک وارد میدان بهارستان و خیابان شاهآباد شدند و معترضان را به گلوله بستند که تلفات سنگینی به بار آمد. اعتراضات و کشتاری که در آن روز ( ۲۳ تیر ۱۳۳۰) همزمان با سفر آورل هریمن به تهران روی داد، جزء مقاطعی است که با وجود حساسیت و اهمیت بالایش، کمتر به آن پرداخته شده است
عبدالرحمن فتحالهی: بعدازظهر ۲۳ تیر سال ۱۳۳۰ در تهران و نیز خوزستان تظاهرات وسیعی به دعوت حزب توده برگزار شد که به منظور اعتراض به ورود آورل هریمن، دیپلمات آمریکایی، به تهران رخ داد. بعد از درگیری فیزیکی در جریان اعتراضات، واحدهای ارتش و شهربانی با تانک وارد میدان بهارستان و خیابان شاهآباد شدند و معترضان را به گلوله بستند که تلفات سنگینی به بار آمد. اعتراضات و کشتاری که در آن روز ( ۲۳ تیر ۱۳۳۰) همزمان با سفر آورل هریمن به تهران روی داد، جزء مقاطعی است که با وجود حساسیت و اهمیت بالایش، کمتر به آن پرداخته شده است. در گفتوگو با سیدحسن امین سعی شده نگاه دقیقتری بر دلایل شکلگیری آن اعتراضات و عوامل به خشونت کشیدهشدن تظاهرات مردمی در آن روز و در نهایت کشتار در تهران و خوزستان داشته باشیم. این فیلسوف، حقوقدان، ایرانشناس و استاد اسبق دانشگاههای انگلستان، هند و چین، در تحلیل و خوانش تاریخی خود، میان نفس «اعتراضات» با «خشونت و کشتار» در ۲۳ تیر۱۳۳۰ تفاوت قائل است و در طول مصاحبه ارزیابی خود را درباره این نگاه بیان میکند. با این وجود، سیدحسن امین ۲۳ تیر ۱۳۳۰ را بهمثابه نقطهعطف تاریخیای میداند که اگر فقط با اعتراضات مردمی ادامه پیدا میکرد، دست آخر توان چانهزنی محمد مصدق در میانجیگری ایالات متحده بین ایران و انگلستان را بالا میبرد تا جایی که کار به اتفاقهای بعدی هم کشیده نمیشد. از نگاه این ایرانشناس، پتانسیل اعتراضات ۲۳ تیر ۱۳۳۰ به قدری بالا بود که میتوانست از حوادث بعدی بهویژه کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ نیز جلوگیری کند که برخی تندرویها و کجرویها این فرصت را از محمد مصدق گرفت.
۲۳ تیر ۱۳۳۰ جزء آن مقاطع تاریخی است که با وجود حساسیت و اهمیت بالای آن در تأثیرگذاری بر تحولات بعدی خود، کمتر به آن پرداخته شده است. با توجه به آنچه در این روز روی داد، به نظر میرسد ما با دو کلانروایت مواجه هستیم؛ نخست، تلاشی از سوی حزب توده به دلیل سفر آورل هریمن که احتمالا به پشتگرمی و حمایت شوروی بوده و دوم که بیشتر یک خوانش توطئهمحور دارد، بر این باور است که با کشتار ۲۳ تیر، فشار جدی روی دولت مصدق در قبال ملیشدن صنعت نفت شکل گرفت، آنهم در شرایطی که تنها ۱۱۷ روز از قانون ملیشدن صنعت نفت در مجلس سنا در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ گذشته بود. شما با کدام روایت بیشتر موافق هستید؟
من قائل به چیزی به نام توطئه نیستم. بهطور مشخصتر، من برای «اعتراضات» در ۲۳ تیر ۱۳۳۰، اساسا توطئه را دخیل نمیدانم. البته موضوع «کشتار» تلخ آن روز بحث جدایی است.
چرا؟
چون با توجه به حجم کثیری از مردم که در ۲۳ تیر ۱۳۳۰ حضور یافتند، تقریبا از منظر من هرگونه سناریو بر مبانی توطئه یا توطئهچینی منتفی است.
که البته نباید فراموش شود بیشتر این معترضان یا عضو یا سمپات حزب توده هم بودند که...
صدالبته و منکر آن نیستم. بله اکثر آن معترضان در ۲۳ تیر ۱۳۳۰، عضو یا سمپات حزب توده بودند. درعینحال باید گفت همه آن جمعیت معترض هم نه سمپات و نه عضو توده بودند. به روایت اسناد تاریخی در رابطه با حجم و کثرت مردم معترض در آن روز توجه کنید. شمار مردم معترض در ۲۳ تیر ۱۳۳۰، به قدری زیاد بوده که من آن را خارج از توان حزب توده برای بسیج مردمی این حزب یا حتی خارج از توان روسها، انگلیسیهای و آمریکاییها یا حتی آن را بالاتر از توان دربار برای کشاندن مردم به خیابان میدانم که از قِبَل آن بخواهند فشاری بر دولت مصدق در قبال ملیشدن صنعت نفت بیاورند. پس باید به اسناد، مدارک، روایتها و شواهد تاریخی توجه کرد و از آن مهمتر، موضوع را با یک منطق و خوانش تحلیلی دید تا به یک درک درست و واقعبینانه رسید. از شما میپرسم، آیا واقعا با توطئه میتوان این حجم از مردم را به کف خیابانهای تهران در ۲۳ تیر ۱۳۳۰ کشاند؟ اگر از من سؤال میکنید و به دنبال جواب من هستید، خیر، من چنین باوری ندارم که با نگاه توطئه یا سناریوی توطئهچینی، حالا از سوی حزب توده، درباره، روسها و... بتوان چنین توانی برای جذب و بسیج مردمی علیه مصدق شکل داد. به همین دلیل من بر این باورم آنچه در ۲۳ تیر ۱۳۳۰ روی داد، با یک خوانش توطئه قابل تفسیر نیست؛ چون یک کشور حال شوروی باشد، انگلستان یا آمریکا باشد یا نیروی داخلی مانند تودهایها و دربار نمیتوانند این حجم گسترده و کثیری از مردم را به خیابان بکشاند.
جناب امین فراموش نشود اعتراضات ۲۳ تیر ۱۳۳۰ اساسا با فراخوان و بیانیه حزب توده بود. چطور این نکته را در تحلیل و بازخوانی تاریخی نادیده میگیرید؟ ضمنا در این تظاهراتها ۲۰ نفر در تهران جان خود را از دست دادند و در خوزستان ۱۷ نفر کشته و ۱۵۱ نفر مجروح شدند که به نحوی نشان میدهد کشتاری به عمد در دستور کار بوده است. واقعا نمیتوان این نکته را فراموش کرد که کشتار ۲۳ تیر ۱۳۳۰، آنهم به فاصله ۱۱۷ روز از قانون ملیشدن صنعت نفت، اولین مورد از سلسله تلاشهای مخرب برای تحتالشعاع قراردادن تلاشهای دولت مصدق بود که در سه سال متوالی ۱۳۳۰ ،۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ نیز ادامه پیدا کرد و در نهایت به کودتای ۲۸ مرداد (۱۳۳۲) منجر شد که در آستانه ۷۰سالگی آن هستیم.
من این نکته را نادیده نگرفتم. تکرار میکنم آن اعتراضات اگرچه با فراخوان حزب توده رخ داد اما کاملا خودجوش بود. نمیشود تصور کرد این حجم از مردم با فراخوان و بیانیه تودهایها به خیابان بیایند. اما کشتار آن روز اساسا همه چیز را به هم زد؛ بنابراین باید بین نفس اعتراضات آن روز و کشتار کمی تمییز قائل شد. من شکلگیری آن اعتراضات را بههیچوجه منفی نمیدانم و اتفاقا نهتنها فشاری هم به مرحوم دکتر مصدق وارد نمیکرد بلکه یک فرصت را در اختیار آن مرحوم قرار میداد که در ادامه اگر در سؤالاتتان به آن اشاره نکردید، خودم توضیح مفصلتری خواهم داد.
بیتعارف انتظار این تحلیل و بازخوانی تاریخی را از شما نداشتم. کل ذهنیات من را از خودتان به هم ریخت...
چرا! چون عضو جبهه ملی هستم؟...
هم این دلیل و هم دلایل دیگری که از دل مطالعه گفتهها و نوشتههای شما به آن رسیده بودم. اما بهتر شد، چون حالا با این جواب وارد گفتوگوی چالشیتر تاریخی با شما خواهم شد. شما اعتقاد دارید پای توطئه در میان نیست و آنچه در ۲۳ تیر ۱۳۳۰ روی داد، اگرچه با فراخوان حزب توده بود، اما کاملا خودجوش ادامه پیدا کرد. اما جناب امین نباید فراموش کنیم چند روز قبل از اعتراضات ۲۳ تیر، «جمعیت ملی مبارزه با شرکتهای استعماری نفت در ایران» وابسته به حزب توده، مردم را در این روز به مناسبت یادبود شهدای ۲۳ تیر ۱۳۲۵ خوزستان، به شرکت در اعتراضات فراخواند و چون قبلتر از آن، اعتراضات و راهپیمایی «دوچرخهسواران صلحدوست» که در روز چهاردهم تیرماه ۱۳۳۰ از طرف «جمعیت هواداران صلح» برگزار شده بود، مورد حمله کسانی قرار گرفت که زیر «پوشش ملی» دستیار حزب توده در حادثهآفرینی بودند؛ بنابراین در بیانیه و فراخوان اعتراض ۲۳ تیر ۱۳۳۰ حزب توده اعلام شد «اگر حمله ناجوانمردانه دیگری صورت بگیرد، مشت محکم کارگران و جوانان و نفرت کلیه توده مردم شرافتمند تهران، دهان یاوهگویان را در هم خواهد شکست و این روبهان را بر سر جای خود خواهد نشاند». به همین دلیل از قبل، تظاهرات با مقدمات کافی برای درگیری و کشتار تدارک دیده شده بود و حزب توده هم مردم را بسیج کرده بود تا کار به یک درگیری و حتی کشتار با ارتش و شهربانی کشیده شود. از سوی دیگر، بالاخره ارتش و شهربانی تحت فرمان مستقیم دربار مسئول حمله و کشتار مردم بودند که البته در ادامه بیشتر روی این موضوع تمرکز خواهیم کرد. درعینحال برای آنکه معلوم شود این حادثه تا چه اندازه از قبل تدارک دیده شده بود و نمیتوان یک نگاه توطئهآمیز را نادیده گرفت، کافی است به خبر رادیو لندن که اتفاقا صبح روز ۲۳ تیر ۱۳۳۰ اعلام شده بود، رجوع کنیم که صراحت عنوان کرده بود: «امروز بعدازظهر (۲۳ تیر ۱۳۳۰) در تهران حوادث خونینی روی خواهد داد». شما چگونه این مسائل را نادیده میگیرید؟
اولا روشن کنم که نکات شما کاملا درست است، اما نباید فراموش کنیم در یک بازخوانی و تحلیل تاریخی نمیتوانیم بهطور صددرصدی و به شکل قاطع از قضاوت و داوری خود اطمینان داشته باشیم. برای قضاوت درست تاریخی باید اسناد، شواهد و مدارک همه طرفین بازخوانی و تحلیل شود و آن را با تحولات و حوادث تطبیق داد. شما صرفا از نگاه حزب توده، شوروی و انگلیسیها به مسئله نگاه میکنید؛ درحالیکه اگر بخواهیم یک ارزیابی و تحلیلی صادقانه داشته باشیم، باید گفت بههرحال در روز ۲۳ تیر ۱۳۳۰ قرار بود هریمن با دو نفر از همکاران خود برای مذاکره با دکتر مصدق وارد تهران شوند اما در این بین چون این نگرانی وجود داشت که این سفر هریمن و مذاکراتی که بین طرفین انجام میشود، شاید بتواند مسیر ملیشدن صنعت نفت را تغییر دهد و همچنین به دلیل آنکه تمام اتیکتها و و رویههای مرسوم دیپلماتیک هم در این سفر از سوی دولت تغییر پیدا کرده بود، به همین واسطه مردم حضور گستردهای در خیابانها داشتند. اینجاست که من اعتراضات ۲۳ تیر ۱۳۳۰ را بد نمیدانم و توطئهای هم درکار نبوده است؛ چون این نگرانی در توده مردم (این توده مردم از نگاه من هیچ ارتباطی به حزب توده ندارد) ایجاد شد که دست به واکنش جدی در سایه سفر هریمن بزنند؛ زیرا واقعا اکثر مردم با این سفر هریمن به ایران نگران بودند که آمریکاییها و همچنین در ادامه انگلیسیها روند ملیشدن صنعت نفت را به نام میانجیگری تغییر دهند. در نتیجه، حداقل من در بازخوانی تاریخی و مطالعاتم به هیچ سند، مدارک و شواهد تاریخی متقنی نرسیدم که آنچه در بستر اعتراضات ۲۳ تیر ۱۳۳۰ روی داد، یک توطئه بود.
اذعان دارید که برخی از همحزبیهای شما و برخی از دوستان و نزدیکانتان این باور و تلقی شما را ندارند؟
بله، آگاهم که برخی از دوستان این ارزیابی من را درست نمیدانند و باور و تحلیل دیگری از وقایع ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ دارند.
این نکته را از آن جهت گفتم که میخواهم شما را در مقابل خوانش محمد مصدق از کشتار ۲۳ تیر ۱۳۳۰ قرار دهم که این واقعه را ساخته دو اقلیت کوچک مخالف ملیشدن صنعت نفت میدانست که ناظر بر حزب توده و دربار و در یک کلام نگاه کلانتر، شوروی و انگلستان بود. این جمله را مستقیما از نطقها و مکتوبات دکتر مصدق و انتشارات مصدق ذکر کردم. با اشراف به این نکته، ارزیابیای مخالف با مصدق از آن واقعه (کشتار ۲۳ تیر ۱۳۳۰) دارید؟ شما که با دکتر کاتوزیان بهطور مشترک کتاب خاطرات و تألمات مرحوم دکتر مصدق را به سفارش پسر مصدق (غلامحسین مصدق) از فارسی به انگلیسی برگرداندهاید و بهخوبی با نگاه و تحلیل آن مرحوم (مصدق) آشنایی کامل دارید، با چه بینشی نگاه مصدق را درست نمیدانید؟
قبلتر در یک سؤال چند نکته مهم را مطرح کردید که اتفاقات اکنون میتواند ملاک تحلیل خوبی باشد. من هم معترفم در ۱۳۳۰، ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ یعنی سه سال متوالی تلاشهای مخربی برای زمینزدن دولت مصدق و ناکامگذاشتن ملیشدن صنعت نفت انجام شد اما اگر بخواهیم اعتراضات ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ در تهران و خوزستان را یک توطئه بخوانیم، من چنین تصوری ندارم. چرا؟! چون شما در بخش دیگری از سؤال قبلی خود به واقعه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اشاره کردید. ببینید در آن واقعه انگلیسیها، آمریکاییها و دربار، با وجود تمام تلاشهای خود برای کشاندن مردم به خیابان، تنها توانستند لاتها، چاقوکشها و فواحش را به خیابان بکشانند؛ پس چگونه میتوان این انتظار را داشت که حزب توده توانسته باشد با یک بیانیه ساده، آن میزان از مردم را در ۲۳ تیر ماه ۱۳۳۰ به خیابان بکشاند.
اینجاست که من بههیچوجه نمیتوانم قبول کنم که حتی با یک توطئه بتوان این حجم از مردم را در تهران و خوزستان به خیابان کشاند. از طرف دیگر شما به مرحوم مصدق اشاره کردید. ایشان یکی از مهمترین نخستوزیرهای تاریخ ایران است که خدمات گسترده و بیبدیلی به ملت ایران داشت و من نیز همواره به خود ایشان و خانوده مرحوم دکتر مصدق ارادت داشته و دارم؛ اما بههرحال ایشان (مصدق) هم یک انسان است و معصوم نیست. اتفاقا پیرو نکته درست شما چون مشترکا با دکتر کاتوزیان کتاب «خاطرات و تألمات مرحوم دکتر مصدق» را با وسواس فراوان از فارسی به انگلیسی بازگرداندهایم، آشنایی و اشراف زیادی به دیدگاهها و ارزیابیهای مرحوم دکتر مصدق دارم. از همین رو است که معتقدم قرار نیست که هر چیزی دکتر مصدق گفته یا نوشته است ملاک درستی برای تحلیل و بازخوانی تاریخی باشد. بله، من هم آگاه هستم که مرحوم مصدق چنین باوری از کشتار، تأکید دارم کشتار ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ داشت؛ اما کماکان اعتقاد دارم که این باور درباره خود اعتراضات آن روز نزدیک به واقعیت نیست یا دستکم من به اسناد، شواهد و مدارک تاریخی متقنی نرسیدم که بخواهم بحث توطئه را به میان بکشم.
حضرتعالی که اصرار زیادی بین اعتراضات و کشتار ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ دارید، اسامی زیادی مشخصا برای کشتار در آن روز مطرح است؛ از حسن بقایی (رئیس شهربانی) گرفته تا مظفر بقایی، اشرف پهلوی، اسدالله علم، شاپور ریپورتر و...، که به تکتک آنها خواهیم پرداخت؛ اما واقعا حزب توده با یک فراخوان خود انتظار وقوع آن حوادث را داشت یا از قبل خود را برای چنین کشتاری آماده کرده بود؟
باید اعتراف داشت که در آن زمان تنها حزب یا از معدود احزاب ایرانی که قادر به بسیج مردمی بودند و نفوذ درخورتوجهی در میان جوانان، روشنفکران، نویسندگان، کارگران و طبقه متوسط جامعه داشت، حزب توده بود؛ بنابراین میشد این انتظار را داشت با یک بیانیه یا فراخوان حزب توده، جمعیت درخورتوجهی جمع شود؛ اما به باور و تأکید چندباره من جمعیت معترضی که در ۲۳ تیر به خیابانها آمدند، حتی فراتر از فراخوان و پتانسیل و ظرفیت حزب توده بود؛ چون واقعا مردم فارغ از خطکشی سیاسی نگران برنامههای بعدی بودند که با سفر هریمن به ایران شکل گرفت. البته بخشی از رهبری حزب توده، فراخوان ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ و کشتار آن روز را بهعنوان یک اشتباه و چپروی رادیکال که نه در جهت تقویت موقعیت مرحوم دکتر مصدق بلکه تضعیف توان دولت او (مصدق) ارزیابی کردند.
طبق شواهد چه تعداد جمعیت در روز ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ در خیابانهای تهران بودهاند؟
بهصورت عددی، آمارها متفاوتاند اما در کل جمعیت بیش از صد هزار نفر بوده است. البته باور و تلقی من از حجم معترضان روز ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰، یک اعتراض «میلیونی» است؛ چون جمعیت به اندازهای بوده که میدان بهارستان و خیابانهای مرکزی آن زمان تهران را بهراحتی پر کرده است؛ یعنی خیابانهای شاهآباد تا سرچشمه و پامنار و از اطراف مجلس و بهارستان تا دروازهشمیران آن روز پر از جمعیت معترض بوده است. البته بزرگترین تظاهرات خیابانی در خیابان شاهآباد و میدان بهارستان آن روز تهران که شبیه خیابان انقلاب و میدان آزادی کنونی بود، برپا شد.
اتفاقا در راستای تأیید این نظر شما، محمدعلی عمویی (از چهرههای شاخص و اعضای برجسته حزب توده) هم در توصیف گستردگی اعتراضات ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ در گفتوگو با همین روزنامه «شرق» در سال ۱۳۹۲ چنین نقل میکند: «برای اینکه میزان مخالفت با امپریالیسم آمریکا نمایان شود، حزب (توده) در روز ورود (آورل) هریمن به ایران، تظاهرات گستردهای را در سراسر ایران انجام داد. در تهران انبوه جمعیت در میدان بهارستان حضور یافتند، تمام خیابانهای منتهی به بهارستان مملو از جمعیت بود. آن روز من خودم از دانشکده افسری رفتم منزل، لباسم را عوض کردم، رفتم که استقبال مردم را ببینم؛ باور کنید من هرگز چنین جمعیتی را ندیده بودم، البته به جز در انقلاب سال ۵۷ هرگز اینچنین جمعیتی برای یک تظاهرات ندیده بودم».
بله، البته حتی اگر خاطرات محمدعلی عمویی هم نباشد، آنقدر شواهد، مدارک و روایت تاریخی درباره جمعیت کثیر مردم در اعتراضات ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ وجود دارد که نشان میدهد واقعا چیزی به نام توطئه از سوی حزب توده، دربار یا هر کس دیگری نمیتواند این میزان از جمعیت میلیونی را به خیابان بکشاند. اتفاقا به دلیل همین جمعیت کمسابقه معترض، ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ ازجمله برهههای مهمی است که متأسفانه پرداخت و تحلیل درست و عمیق تاریخی از آن نشده است؛ درصورتیکه تأثیرات جدی روی تحولات بعدی داشت.
به تأثیرات بعدی اعتراضات ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ بر تحولات دیگر میرسیم؛ اما عجالتا مأموریت آورل هریمن چه بود. واقعا او با نیت میانجیگری بین تهران و لندن آمد یا مقوله فشار به مصدق در میان بود؟
آنطور که مطبوعات تیرماه ۱۳۳۰ به آن پرداختهاند، سفر آورل هریمن، دیپلمات آمریکایی، با دستور هری ترومن، رئیسجمهوری وقت آمریکا، میانجیگری بین ایران و انگلستان عنوان شد؛ اما در حقیقت، هریمن در نقش دلال بزرگ نفت و مستقیما از سوی هری ترومن برای تحت فشار قراردادن دکتر مصدق و جلوگیری از ادامه مسیر ملیشدن نفت ایران بعد از اسفند ۱۳۲۹ خود را به تهران رسانده بود. اتفاقا به همین دلیل بود که گزارش استقبال گرم و چشمگیر از هریمن در فرودگاه مهرآباد از سوی چند عضو کابینه که در رسانهها منعکس شده بود، خشم چپها در ایران درباره مأموریت و سفر هریمن در تهران را افزایش داد. قبلتر هم اشاره کردم که در جریان استقبال از هریمن واقعا اتیکتها و رویههای دیپلماتیک مرسوم کنار گذاشته شد و نوعی از ذوقزدگی سیاسی دیده شد و چون میگفتند طبق روال نزاکتهای دیپلماتیک، سابقه نداشته که وزیران از دیپلمات در سطح سفیر استقبال کنند و کار وزیران کابینه در استقبال از هریمن، یک تملق آشکار بوده است؛ بنابراین این نگرانی، هم در چپها و هم در کل مردم ایجاد شد که ادعای میانجیگری هریمن به بنبست در ملیشدن صنعت نفت منجر شود. نگرانیها بعد از سفر هریمن آنقدر پررنگ شده بود که حتی بخشی از سوسیالدموکراتهای نزدیک به مرحوم دکتر مصدق هم نگران بودند ایالات متحده آمریکا به بهانه سازش و مدیریت تنش و میانجیگری بین ایران و انگلستان، شرایط را به نحوی پیش ببرد که ایران نتواند به منافع و مقاصد خود در ملیکردن صنعت نفت برسد. بههمیندلیل واقعا همه چیز محدود و متمرکز به حزب توده نیست، اکثریت جامعه نگران نقشآفرینی مخرب آمریکاییها بودند. بههمیندلیل من برعکس شما تأکید دارم که در اعتراضات ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ نمیتوان دنبال توطئه و توطئهچینی بود. واقعا تمام اقشار جامعه و بیشتر جریانهای سیاسی که لزوما هم عضو سمپات حزب توده نبودند، نگرانیهای خود را بابت مداخلات آمریکا داشتند که ... .
همینجا توقف کنیم. این سؤال مطرح است که چرا مصدق واقعا در آن مقطع مانع از تحرکات و اعتراضات حزب توده نشد که به این کشتار ختم نشود؟
اتفاقا بسیاری از منتقدان حتی از بدنه جبهه ملی به رفتار دکتر مصدق این سؤال را داشتند که چرا او (مصدق) به حزب توده اجازه و فرصت مانور سیاسی داد که مرحوم دکتر مصدق در جواب با ذکر مثال جالبی گفته بود که «آب و آتش با هم نمیسازند؛ اما اگر آب سر جای خود باشد و آتش هم در سر جای خود عمل کند، ما دستگاهی به نام سماور داریم که میتوان با آن چای درست کرد و از آن استفاده کرد». بههمیندلیل مرحوم دکتر مصدق در مقاطع و برهههایی با آگاهی و بهعمد با میداندادن به حزب توده در حقیقت میخواست از آن بهعنوان یک ابزار در راستای تبلیغات داخلی و خارجی استفاده کند.
روشنتر موضوع را میشکافید؟
ببینید، مرحوم دکتر مصدق سعی داشت به حزب توده و هواداران آن و دیگر مخالفان و معترضان سفر هریمن به تهران اجازه اعتراض بدهد تا در نگاه بیرونی و از منظر آمریکاییها اینگونه برداشت شود که مخالفتهای گستردهای وجود دارد و دولت مصدق هم از آزادی زیادی برای پذیرش شروط و خواستههای طرف آمریکایی و انگلستانی برخوردار نیست. به عبارتی مرحوم دکتر مصدق تلاش کرد با این تبلیغات حزب توده و اعتراضات توان چانهزنی خود را در میانجیگری آمریکاییها و سفر هریمن بالا ببرد که البته در ادامه به آن کشتار ختم شد و برخی تندرویها اجازه تحقق برنامه مرحوم دکتر مصدق را نداد. واقعا مرحوم دکتر مصدق میخواست با استفاده از ظرفیت تظاهرات و اعتراضات گسترده مردم در تهران و خوزستان به آمریکا و انگلستان این را عنوان کند که مردم با هرگونه پیشنهاد، سازش و میانجیگری موافق نیست، مگر شروطی که مطالبات، انتظارات و خواستههای ملت ایران را محقق کند و مذاکرات برای عموم توجیهپذیر باشد که در سایه آن هم دولت بتواند با استفاده از اهرم گفتوگو و میانجیگری با آمریکا، منافع ملی ایران را تأمین کند. پس واقعا مرحوم دکتر مصدق بیمیل نبود که دولت در زمینه فراخوان حزب توده برای اعتراضات ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ سکوت کند و اجازه دهد که هواداران این حزب و مردم و معترضان در خیابان اعتراضات خود را داشته باشند که از آن برای افزایش توان چانهزنی در برابر آمریکاییها استفاده کند. البته قرائتهای دیگری هم درباره چرایی سکوت مصدق در برابر تودهایها وجود دارد.
پس واقعا به نظر شما مصدق در جریان سفر هریمن به دنبال سازش بود؟
ما باید «سازش» را در دو بُعد ببینیم. یک بُعد لغوی آن است و دیگری شامل بُعد مفهومی میشود. در آن زمان، شرایط بعد از اسفند ۱۳۲۹ و قانون ملیشدن صنعت نفت به قدری تند شده بود که استفاده از لغت سازش و سازشکاری بهشدت مورد انتقاد و اعتراض همه جریانهای سیاسی بود و بهکاربردن این لفظ (سازش) حتی یک توهین تلقی میشد. مستحضر هستید که اساسا بعد از مشروطه لغاتی مانند قیام، شهادت، وطنپرستی، میهن و... بهشدت محبوب شده بود و در مقابل لغاتی مانند سازش، خیانت و وطنفروشی بهشدت منفور بود؛ بنابراین واقعا دکتر مصدق به دنبال سازش نبود بلکه در بُعد مفهومی آن سعی داشت به یک راهحل مرضیالطرفین دست پیدا کند که ضمن رسیدن ایران به منافع و مقاصد ملیشدن صنعت نفت از شدت هزینهها و اصطکاکهای سیاسی هم بکاهد که البته تندرویها واقعا این فرصت را از مرحوم دکتر مصدق گرفت. چنانکه قبلا گفتم و دوباره تکرار میکنم، بخشی از رهبری حزب توده، فراخوان ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ و کشتار آن روز را بهعنوان یک اشتباه و چپروی رادیکال که نه در جهت تقویت موقعیت مصدق بلکه تضعیف توان دولت (مصدق) بود، ارزیابی کردند.
البته ناگفته نماند که در تأیید ارزیابی شما همین کشتار در تهران و خوزستان سبب شد که هریمن در مأموریت خود موفق نشود که ... .
به پرسش مهمی اشاره داشتید. من با همه سؤال شما موافق نیستم.
چطور؟
ببینید، تکرار میکنم که مرحوم دکتر مصدق روی اعتراضات، تأکید میکنم روی اعتراضات ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ برای تقویت توان چانهزنی و تحمیل پیشرفتها و خواستهها و مطالبات ملی به هریمن برنامهریزی کرده بود که با کشتار مردم ناکام ماند؛ اما همین کشتار درعینحال باعث شد که هریمن هم نتواند میانجیگری مدنظر ترومن را پیش ببرد؛ چون هریمن هنگام ورود به تهران گفته بود تا هر زمانی که لازم باشد، در ایران خواهد ماند و چون طبق روایات تاریخی، مرحوم دکتر مصدق پیشنهاد انگلستان را که هریمن با خود به تهران آورده بود، رد کرد، اقامت هریمن در تهران هم بینتیجه ماند که بخشی هم منبعث از اعتراضات در تهران بود.
آنطورکه مطرح است گویا به دعوت هریمن هیئتی هم از انگلستان به ایران آمد و مذاکراتی طولانی به مدت سه هفته بین دو طرف انجام گرفت؟
انگلیسیها در حقیقت خواهان سهم ۵۰ درصدی از منابع نفت ما در ایران به مدت ۲۵ سال بودند، اما هیئت ایرانی مذاکرهکننده با انگلیسیها این پیشنهاد را نپذیرفت و مذاکرات دوجانبه با میانجیگری نماینده آمریکا بینتیجه ماند. هریمن که پیشتر وزیر بازرگانی بود، سابقه طولانی در دیپلماسی داشت و در انگلستان (لندن) و شوروی (مسکو) بهعنوان سفیر آن کشور (ایالات متحده آمریکا) خدمت کرده بود. هری ترومن نیز به موفقیت مأموریت آورل هریمن امیدوار بود که مناقشه را به سرانجام برساند.
ولی جزئیات مأموریت هریمن در گفتوگو با دولت مصدق چه بود؟ چون درباره اهمیت حضور او (هریمن) در ۲۳ تیر ۱۳۳۰، ملکم برن در کتاب «محمد مصدق و کودتای ۱۹۵۳ در ایران»، چنین مینویسد که «مأموریت هریمن در نظر آمریکاییها مهم بود و به آن امیدوار بودند. هریمن دیدارهای زیادی با مصدق و دیگران داشت و تلاش کرد برای حل مسئله ابتکار عمل به خرج دهد».
هریمن خواهان مصالحه دولت مصدق در ازای به رسمیت شناختهشدن ملیشدن صنعت نفت ایران و بازگشت شرکت نفت انگلیس و ایران به خوزستان بود و دولت ایران نیز زیر بار این درخواست نمیرفت. این مذاکرات بینتیجه ماند و با اعمال تحریمهای اقتصادی بریتانیا علیه ایران و نیز تحریم نفت ایران در مرداد همان سال همراه شد. بنابراین در کل دیدارهای هریمن با مقامهای ایران کمکی به پایان مناقشه نمیکرد. به همین دلیل هم بود که مردم به دلیل ترس از حضور هریمن در تهران و ازبینرفتن صنعت ملی نفت که تازه حدود چهار ماه از عمرش گذشته بود، آن اعتراضات را رقم زدند. در آن مقطع مطرح بود که وقتی دولت بریتانیا که معادن زغالسنگ خود را ملی کرده است؛ در مخالفت با ملیشدن نفت ایران هیچ دلیل موجهی ندارد.
علاوه بر تحریم اقتصادی و تحریم نفتی بریتانیا علیه دولت مصدق، موضوع تهدید نظامی انگلیس هم مطرح بود. واقعا در صورت عملیشدن تهدید به حمله نظامی بریتانیا، ترومن پشت ایران و مصدق میایستاد؟
در آن مقطع سال ۱۳۳۰ من معتقدم بله. چون آمریکا صریحا به لندن اخطار کرد که در صورت حمله نظامی بریتانیا به ایران، دست روی دست نخواهد گذاشت و ساکت نخواهد نشست. اما با تحولات بعدی در سالهای ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ و دامنزدن به ادعای نزدیکشدن مرحوم مصدق به چپها، عملا نگاه واشنگتن هم تغییر کرد تا آنجا که خود ایالات متحده یک پای کودتای ۲۸ مرداد شد.
در صورتی که در خانه شخصی آورل هریمن بود که دین اَچـِسن، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، در جولای ۱۹۵۱ به سر آلیور فرنکس، سفیر کبیر وقت لندن در واشنگتن اخطار کرد که اگر بریتانیا به ایران حمله نظامی کند، آمریکا دست روی دست نخواهد گذاشت و ساکت به تماشا نخواهد نشست.
بله. حتی آمریکاییها، همزمان، به دولت مصدق وعده دادند که برای بهحرکتدرآوردن چرخدندههای صنعت تازه ملیشده نفت ایران، کمکهای فنی لازم را در اختیار این دولت بگذارند. ببینید هری ترومن و همین دین اچسن (وزیر امور خارجه) که به آن اشار کردید و برای آلیور فرنکس، سفیر کبیر وقت لندن در آمریکا به خاطر تهدید به حمله نظامی ایران، خط و نشان کشید، معتقد بودند که رهبران کشورهای دنیا و بهویژه کشورهای آسیایی، به صِرف آنکه کمونیست نباشند، مستحق پشتیبانی آمریکا و دریافت کمک از ایالات متحده هستند. اما دولت بعدی آمریکا یعنی آیزنهاور، رئیسجمهور وقت و وزیر امور خارجه دولت او، جان فاستر دالاس، موضع بهمراتب سرسختانهتر در برابر کمونیسم و کمونیستها نسبت به ترومن و اچسن داشتند و معتقد بودند که از رهبران کشورهای آسیایی تنها در صورتی باید پشتیبانی کنند که آنها نه سکوت و انفعال که سر عناد جدی با چپها، کمونیسم و کمونیستها داشته باشند.
به اعتراضات ۲۳ تیر ۱۳۳۰ بازگردیم. گویا تظاهرات از میدان فردوسی شروع شده که...
بله، تظاهرات از میدان فردوسی شروع شد، به دلیل آنکه سفارت انگلستان در آنجا واقع بود و بعد به اکباتان، خیابان بهارستان، شاهآباد و ملت و... کشیده شد. البته در همان فردوسی و در برابر سفارت انگلستان که اعتراضات آغاز شده بود چند نفری از میان جمعیت علیه انگلستان، استعمار این کشور و مداخلاتی در امور ایران کرده بود، سخنرانی تندی کرده بودند. سپس جمعیت از سمت میدان توپخانه و خیابان اکباتان خود را به میدان بهارستان رساند تا قطعنامهای را صادر کنند و به مجلس شورای ملی بدهند که...
اتفاقا ماجرا از آنجا آغاز شد که قبل از رسیدن به مجلس ملی در اکباتان و چند نقطه دیگر هواداران دکتر مظفر بقایی و اعضای حزب او (زحمتکشان) به تظاهراتکنندگان حمله کردند و میان طرفین درگیری فیزیکی روی داد تا جایی که باعث ورود واحدهای ارتش و تانک در میدان بهارستان و خیابان شاهآباد شد و معترضان به گلوله بسته شدند و تلفات سنگینی به بار آمد. واقعا مظفر بقایی که حکایتش درست برعکس تودهایهاست و در ابتدا از دوستان و حامیان مصدق بود و بعد از ملیشدن صنعت نفت به دشمن او بدل شد و تا پایان هم این رویه را ادامه داد، چرا به این شکل وارد عمل شد و بستر را برای کشتار مردم فراهم کرد؟ آیا پای شبکه «بدامن» در میان بود؟
من پیش از آنکه به موضوع بدامن اشاره کنم، معتقدم شکاف میان مظفر بقایی با مرحوم دکتر مصدق همزمان شده بود با همگرایی و همسویی بیشتر بقایی و زحمتکشان با دربار پهلوی. به همین دلیل نقطه اول و کانون اول درگیریها در ۲۳ تیر ۱۳۳۰ از سوی هواداران بقایی بیشتر بهدلیل همگرایی او با دربار بود. اما اینکه چه پختوپزی بین مظفر بقایی و دربار صورت گرفت که او و طرفدارانش در حزب رحمتکشان به مردم در ۲۳ تیر حملهور شوند، چیزی در دست ندارم.
فراموش نکنیم که مظفر بقایی و زاهدی پای ثابت دو قتل فجیع افشار طوس و سرگرد سخایی هستند؟
این دو قتل به بعد از ۱۳۳۰ و سال ۱۳۳۲ مربوط است، ما الان مشخصا درباره ۲۳ تیر ۱۳۳۰ حرف میزنیم که...
باز بااینحال نشان میدهد که مظفر بقایی تا کجا حاضر به تقابل با مصدق بوده که حتی از قتل و خونریزی، چه در جریان اعتراضات ۲۳ تیر ۱۳۳۰ یا ترور محمود افشارطوس در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۳۲ یا قتل سیدمحمود سخاییکاشانی در ۲۸ مرداد همان سال (۱۳۳۲) ابایی نداشت. اینجا فرقی بین ۱۳۳۰ و ۱۳۳۲ وجود ندارد؟
نکته شما درست است. اما بگذارید روی ۲۳ تیر ۱۳۳۰ تمرکز بیشتری داشته باشیم. چون قتل افشارطوس و سخایی ما را از موضوع دور میکند.
از این بابت گفتم که شاید بقایی ذیل شبکه بدامن واقعا به دنبال خشونت و به دنبال آن کشتار در ۲۳ تیر ۱۳۳۰ بوده است؟
من تاکنون به مدرک قابل استنادی مبنی بر قرارداد، توافق یا برنامهریزیهای بین مظفر بقایی و دربار یا بدامن نرسیدم که مشخصا او (مظفر بقایی) را مأمور کرده باشند با درگیرشدن با تودهایها و دیگر مردم معترض در اکباتان و چند نقطه دیگر تهران، آتش کشتار ۲۳ تیر ۱۳۳۰ را روشن کند و توجیهی برای ارتش و شهربانی پیدا شود که با ریختن توپ و تانک و مسلسل در خیابان مردم را به گلوله ببندد. اما کسی نمیتواند منکر شود هرچقدر بین مظفر بقایی و مرحوم دکتر مصدق شکاف ایجاد میشد، به همان اندازه همسویی مظفر بقایی و دربار پررنگتر میشد. من در تکمیل تحلیلی که قبلا ارائه کردم این ارزیابی را دارم که چون مظفر بقایی و حزب زحمتکشان احتمالا به این جمعبندی رسیده بودند که دکتر مصدق میخواهد از اعتراضات حزب توده و هواداران آن و دیگر جریانهای معترض در جریان سفر هریمن به تهران نهایت بهرهبرداری را برای افزایش توان چانهزنی خود ببرد، سعی کرد با این درگیریها و کشتاری که ۲۳ تیر ۱۳۳۰ شکل گرفت، برنامهریزی مرحوم دکتر مصدق را ناکام بگذارد، کمااینکه دیدیم بعد از این کشتار تمام بار مسئولیت این کشتار و به تبعش تمام حملهها، هجمهها و تخریبها متوجه دولت و شخص مرحوم دکتر محمد مصدق شد؛ بنابراین تکرار و تأیید و تأکید میکنم که واقعا برنامهریزی مرحوم دکتر مصدق بسیار خوب بود، اگر برخی تندرویها این اجازه را میداد که مرحوم دکتر مصدق از اعتراضات ۲۳ تیر در مذاکره با طرف آمریکایی استفاده کند و کار به کشتار کشیده نمیشد.
به بقایی دیگری بپردازیم. اقدام مشکوک دربار برای انتخاب حسن بقایی به عنوان رئیس شهربانی در ۱۹ تیر و چهار روز قبل از ۲۳ تیر ۱۳۳۰ را چگونه ارزیابی میکنید؛ فردی که در ۳۰ تیر۱۳۳۰ توسط مصدق به دلیل کشتار مردم برکنار شد. هرچند علاوه بر حسن بقایی تیغ برکناری مصدق به فضلالله زاهدی (وزیر وقت کشور) هم رسیده بود که تنها با حمایت محمدرضا پهلوی سناتور انتصابی او میشود. آیا عمدی یا برنامهریزی از سوی محمدرضا پهلوی برای این کشتار به دست بقایی وجود داشت؟
اینجاست که دوباره با موضوع توطئه موافق نیستم. ببینید نمیتوانیم رویکارآمدن حسن بقایی را به عنوان رئیس شهربانی چند روز قبل از ۲۳ تیرماه لزوما به برنامهریزی برای کشتار ارتباط بدهیم، چون مقامهای ارتش بعدها برای عمل خود اعلام کردند که چون تظاهراتکنندگان به پلیس حمله میکردند، ارتش بهناچار وارد عمل شد.
موضوع کشتار مردم خوزستان به کنار، ولی به نظر شما کشتار نزدیک به ۲۰ نفر و زخمیکردن ۳۰۰ نفر از مردم تهران با کشتهشدن یک پاسبان و زخمیشدن 10 پاسبان دیگر قابل توجیه است؟ ضمن آنکه دستور مستقیم محمدرضا پهلوی به حسن بقایی درباره کشتار مردم وجود دارد. غیر از این است؟
همه چیز را با هم خلط نکنیم...
خلط مبحثی در کار نیست. بالاخره محمدرضا پهلوی دستور مستقیمی به حسن بقایی برای کشتار داده بود یا نه ...
اجازه دهید کلام من منعقد شود، اگر جایی سؤالی داشتید، بپرسید.
بفرمایید...
بله روایتها میگویند که محمدرضا این دستور را به حسن بقایی داده بود. از سوی دیگر هم کشتار مردم در هیچ مقطعی مانند ۲۳ تیر ۱۳۳۰، چه در تهران، چه در خوزستان و چه هر جایی دیگری قابل توجیه نیست، اما این حرفها لزوما به معنای برنامهریزی و توطئه هم نیست. من بههیچوجه تمایل و تلاشی برای تطهیر حسن بقایی، فضلالله زاهدی و محمدرضا پهلوی نداشته و ندارم، اما در سؤالهای قبلی با شما بررسی کردیم که فضا پیش از سفر هریمن و حتی با ورود او (هریمن) به ایران کاملا تند شده بود. همه جریانهای سیاسی و حتی نزدیکان مرحوم مصدق هم نگران حضور هریمن و میانجیگری آمریکا در تنش ایران و انگلستان بر سر ملیشدن صنعت نفت بودند.
پس به همین دلیل در خوزستان هم اعتراضات به کشتاری مانند تهران ختم شد؟
در خوزستان که وضعیت بدتر بود. چون واقعا شرکت نفت ایران و انگلستان عملا این استان و بهخصوص آبادان را مانند مستعمره اداره میکردند. سیستم اجرائی و قضائی در این منطقه بهعنوان یک ابزار در اختیار شرکت نفت ایران انگلستان بود. به همین دلیل مردم در این منطقه به شدت مخالف و معترض مداخلات انگلیس بودند و با هرگونه سازش و میانجیگری از طرف آمریکا و دیگر کشورها مخالف بودند؛ بنابراین موضوع سفر هریمن و تحولات قبلی آن باعث شده بود که اعتراضات گستردهای هم در خوزستان شکل بگیرد. قطعا در چنین فضایی امکان وقوع هر سناریویی وجود دارد؛ حتی کشتار که نه قابل توجیه است و نه قابل دفاع، اما یک اتفاق اجتنابناپذیر جلوه کرد. اگر دقت کرده باشید همزمان با تظاهرات تهران، کارگران نفت در سراسر خوزستان دست به یک اعتصاب عمومی زده بودند که به دلیل فراخوان توده به مناسبت یادبود شهدای ۲۳ تیر ۱۳۲۵ خوزستان بود و در اینجا هم حزب توده به عنوان محرک تلقی شد. در جریان این اعتصاب نیز کار به درگیری کشیده میشود که بنا به برخی روایات حدود ۱۷ نفر کشته و ۱۵۱ نفر مجروح میشوند.
در آن مقطع همزمان با حکومت نظامی در تهران که به دستور محمدرضا پهلوی به فرماندهی سرتیپ افشارپور صورت گرفته، در خوزستان هم حکومت نظامی برقرار شد؟
بله، البته جمعی از وزیران و مقامات ارشد دولتی برای پایاندادن به اعتصاب عازم خوزستان هم شدند.
واقعا نگاه لندن به واشنگتن چه بود که هری ترومن بهعنوان میانجیگر نهایتا آورل هریمن را روانه تهران کرده بود؟
برخی از صاحبنظران در اروپا درباره وقایع تهران گفته بودند که انگلستان به آمریکا به چشم رقیب و درعینحال متحد مینگرد. همه تلاش انگلستان بر این است که منافع حیاتی خود را در خاورمیانه حفظ کند؛ ولی به آمریکا در دفاع از جزایر انگلستان نیاز مبرم دارد؛ زیرا اطلاع یافته استالین میخواهد ۲۵ بمب اتمی بر سر انگلستان فرود بیاورد که اگر چنین شود، چیزی جز خاکستر از این سرزمین باقی نخواهد ماند و تنها آمریکاست که میتواند با نیروی هوایی خود مانع چنین حملهای شود. استالین معتقد بود تا قدرتی به نام انگلستان وجود داشته باشد، بحران، توطئه و در نتیجه دشواری هم در جهان وجود خواهد داشت. البته باز هم یادآوری میکنم مرحوم مصدق با اعتراضات همراه بود و دوست داشت از این اعتراضات برای افزایش توان چانهزنی خود در مقابل آمریکاییها استفاده کند؛ اما کشتار بعدی آن تمام برنامهریزیهای مرحوم دکتر مصدق را به هم زد؛ به همین دلیل بود که مرحوم دکتر مصدق فورا سرلشکر حسن بقایی را بهعنوان رئیس شهربانی تنها به فاصله چند روز از روی کار آمدنش برکنار کرد؛ چون کشتاری که به دست شهربانی در تهران و خوزستان شکل گرفت که لزوما هم توطئه نیست، واقعا اجازه نداد که مرحوم مصدق از اعتراضات برای افزایش توان چانهزنی خود استفاده کند. البته به نظر من این برکناری سرلشکر حسن بقایی از سوی مرحوم دکتر مصدق شجاعت از سوی مرحوم مصدق بود که به نوعی هم مسئولیت کشتار را پذیرفت، بدون آنکه در آن دخیل باشد.
برای من سؤال پیش آمد که اگر مصدق واقعا نقشی در روی کار آمدن حسن بقایی نداشته است، با برکنارکردن او یا فضلالله زاهدی چگونه مسئولیت آن کشتار را برعهده گرفت؟
اولا فضلالله زاهدی با دیدن سرنوشت حسن بقایی و تلاشهای بعدی مرحوم دکتر مصدق برای محاکمه او (بقایی)، خود از سمتش کنارهگیری کرد که بعد با حمایت محمدرضا پهلوی بهعنوان سناتور منصوب شد؛ اما در سوی دیگر مرحوم دکتر مصدق وقتی سرلشکر حسن بقایی را برکنار کرد، به نحوی این نکته را هم یادآور شد که در روی کار آمدن او (بقایی) نقش داشته است. حالا یا با سکوتش یا با همراهی با دربار بر سر انتخاب او. درصورتیکه مرحوم مصدق میتوانست از همان ابتدا موضوع کشتار ۲۳ تیر ۱۳۳۰ و نقش سرلشکر حسن بقایی را به کل از مسئولیت خود دور کند و آن را متوجه دربار کند؛ ولی وقتی سرلشکر حسن بقایی از طرف مرحوم دکتر مصدق برکنار میشود؛ یعنی نخستوزیر هم به سهم و نقش خود دراینباره اذعان دارد و این شجاعت مرحوم دکتر مصدق را میرساند که به کوتاهی و مماشات برای انتصاب حسن بقایی اعتراف دارد. مرحوم دکتر مصدق با برکناری حسن بقایی این را نشان داد که اگرچه روی کار آمدن او (بقایی) بهعنوان رئیس کل شهربانی نمیتوانسته بدون اطلاع نخستوزیر انجام شده باشد؛ اما چون عملکرد حسن بقایی در کشتار ۲۳ تیر با رویه خشونتپرهیز مرحوم دکتر مصدق همخوانی نداشته است، شجاعت پذیرش مسئولیت برکناری بقایی را دارد. اتفاقا به نظر من این اقدام مرحوم دکتر مصدق بخشی از انتقادات و حملات علیه او را بعد از ۲۳ تیرماه کاهش داد.
به چه دلیل چنین نظری دارید؟
چون اگر مرحوم مصدق بهعنوان نخستوزیر از اساس نقش دولت و شخص نخستوزیر را در آن کشتار نادیده میگرفت و همه چیز را گردن دربار، حزب توده، مظفر بقایی و دیگران میانداخت، قطعا حملههای بیشتری به او و دولتش صورت میگرفت.
باوجوداین به روایت گفتههای تاریخی انتصاب حسن بقایی بهعنوان رئیس شهربانی گزینه تحمیلی بوده است تا یک گزینه توافقی؟
من چنین تصوری ندارم یا حداقل این استنباط را دارم که مرحوم دکتر مصدق بهعنوان نخستوزیر با دربار بر سر انتصاب حسن بقایی بهعنوان رئیس شهربانی به یک توافق رسیده است و بهاصطلاح گزینه مرضیالطرفین که مورد توافق هر دو باشد، روی کار آمده است. به هر حال همانگونه که استحضار دارید، مرحوم مصدق در تلاش بود که هرگونه عزل و نصب مقامات نظامی مانند شهربانی و ارتش را در اختیار بگیرد؛ اما باید پذیرفت که وضعیت نظامیها در ایران در آن مقطع به گونهای بود که نمیتوانستیم نظامی را پیدا کنیم که درصدی از وفاداری به دربار را نداشته باشد. بههمیندلیل مرحوم مصدق مجبور بود روی گزینههایی تمرکز کند که در عین وفاداری و میهنپرستی کمتر تمایل و وابستگی به دربار داشته باشد.
و حسن بقایی این گزینه مرضیالطرفین بود؟
برای پاسخ سؤال شما باید ببینیم حسن بقایی کیست؟ حسن بقایی یک نظامی بود که پس از گذراندن دانشکده افسری بهتدریج درجات نظامی خود را طی کرد. اگر اشتباه نکرده باشم، در سال ۱۳۰۱ با درجه سرهنگی، ریاست ستاد قوای آذربایجان را عهدهدار بود. حسن بقایی حدود دو دهه با درجه سرهنگی در واحدهای ارتش خدمت کرد تا سرانجام درجه سرتیپی گرفت. البته گویا حسن بقایی مدتی هم دادستان ارتش بوده است تا در نهایت در ۱۹ تیر سال ۱۳۳۰ با درجه سرلشکری به ریاست شهربانی رسید. بههمیندلیل مرحوم مصدق مجبور بود روی گزینههایی اینچنینی تمرکز کند که در عین تمایل به دربار تا حدی هم وفاداری و میهنپرستی داشته باشند.
به جای خوبی رسیدیم و دوباره به سؤال قبلی خود بازمیگردم که حسن بقایی برای کشتار ۲۳ تیر بنا به روایتهای تاریخی مستقیما از محمدرضا پهلوی کسب تکلیف کرده بود که ... .
بله، برخی روایتهای تاریخی این را میگویند و... .
که اتفاقا به نفع مصدق هم تمام شد؛ چون مصدق توانست برای دستور تیراندازی به سوی تظاهرکنندگان از سوی حسن بقایی که به طور مستقیم از شاه کسب اجازه کرده بود، فورا او را از ریاست شهربانی عزل کرده و برای مجازات تحویل مقامات قضائی دهد. به گفته شما و اسناد تاریخی، سرلشکر زاهدی هم که چنین دید، از سمت دولتی خود کنارهگیری کرد و شاه بلافاصله او را سناتور انتصابی خود کرد؛ اما ناگفته نماند که به عقیده برخی افراد از حزب توده مانند محمدعلی عمویی همین مداخله ارتش در تظاهرات ۲۳ تیر ۱۳۳۰ برگ برندهای به دست دکتر مصدق داد تا بعدها کنترل وزارت جنگ را از دست شاه خارج کند و آن را به «وزارت دفاع ملی» تغییر دهد. در همین راستا محمدعلی عمویی در بخش دیگری از گفتوگوی سال ۱۳۹۲ با همین روزنامه «شرق» درباره موضع دکتر مصدق در مواجهه با سرکوب معترضان ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ گفته بود: «با کمال تأسف شهربانی این تظاهرات را به گلوله بست و کشتار وحشتناکی انجام داد و این تصور در حزب به وجود آمد که یعنی مصدق برای استقبال از هریمن اینطور کشتار میکند؟ در کل تاریخ سیاسی زندگی مصدق چنین چیزی سابقه ندارد، عملا خود دکتر مصدق پاسخ ما را داد، عاملان این تظاهرات را به محاکمه کشاند، دستور داد برایشان دادگاه تشکیل شود و اتفاقا این موضوع در کتاب خاطرات و تألمات خود مصدق نیز وجود دارد؛ میگوید من اینها را به محاکمه کشاندم؛ اما نفوذ دربار سبب شد که تبرئه شوند. مصدق امتحان خوبی داد، ضمن اینکه در داخل حزب احساس تحریکشدهای درباره عملکرد حکومت بود؛ ولی عاقلان حزب بهویژه در کمیته ایالتی دکتر تمدن، خیلی روشنبین بودند. او از آنهایی بود که از روز اول مخالف بود چیزی در نامه مردم یا رهبر علیه مصدق نوشته شود، میگفت چه بخواهیم چه نخواهیم متحد اصلی ما در مبارزه با دربار همین ملیها هستند، کاستیهایشان جای خودش محفوظ، ولی بالاخره برای پیروزشدن... به هر حال وقتی ما بخواهیم در مقابل استبداد مقابله کنیم، نیروهای فراوانی به غیر از چپ وجود دارد؛ اما با نوسانات مختلفی که دارند. به این ترتیب بود که مصدق نشان داد تسلیم هریمن هم نشد و این موضوع به تصحیح نگرش و همچنین روش حزب در قبال دکتر مصدق کمک بزرگی کرد». عباس میلانی هم پیشینه آنچه را در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ رخ داد، ناظر به کنترل ارتش میداند. او میگوید: «به باور دکتر مصدق، اول اینکه ارتش باید بهعنوان نخستوزیر تحت فرمان او باشد، نه فرمان شاه. دوم اینکه معتقد بود ارتش به یکی از مراکز مهم حمایت از شاه و مخالفت با او بدل شده و بههمینخاطر احساس کرد که باید این فرماندهی کل را از شاه بگیرد». هوشنگ نهاوندی هم گفته بود که «مصدق همان چیزی را از شاه میخواست که زمانی سردار سپه، بهعنوان نخستوزیر قدرتمند، پیش از پایاندادن به سلسله قاجار به دست آورده بود». پس مصدق تنها نخستوزیری نبود که در طول دوران سلطنت مشروطه در ایران به دنبال فرماندهی کل قوا بود. این اتفاق یک بار دیگر نیز رخ داده بود که نتیجه تاریخی عمیقی به بار آورد. مجموعه این نکات نشان میدهد که برخی وقایع تاریخی در ۱۳۳۰، ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ و مشخصا کودتای ۲۸ مرداد اگرچه به نام «آژاکس» و به بهانه نزدیکی محمد مصدق و حزب توده و خطر نزدیکشدن ایران به چپها و کمونیستها شکل گرفت؛ اما در باطن موتور محرکه آن به دعوای محمدرضا پهلوی و محمد مصدق بر سر فرماندهی کل قوا بازمیگشت؟
اولا باید گفت که شهربانی و ارتش تا قبل از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دستور عمل خود را مستقیما از دربار و محمدرضا پهلوی دریافت میکردند و دکتر مصدق و دولت هیچگونه امکان کنترل بر ارتش و شهربانی را در اختیار نداشت؛ اما این نکته به آن معنا نیست که تا قبل از آن هرگونه عزل و نصبی هم بدون اطلاع نخستوزیر انجام شده است؛ کمااینکه اشاره کردم بعد از کشتار مردم در ۲۳ تیر ماه ۱۳۳۰، مرحوم دکتر مصدق، هم حسن بقایی را برکنار کرد و به دنبال محاکمه قضائی او بود و هم تلاش داشت که همین سرنوشت را برای فضلالله زاهدی رقم بزند. پس نخستوزیر چندان بیتأثیر نبود؛ اما کماکان سایه دربار و شاه بر روی مراکز نظامی و ارتش وجود داشت که مطلوب نگاه دولت نبود. درعینحال آن چیزی که مرحوم دکتر محمد مصدق درباره کنترل بر شهربانی و ارتش از دربار و محمدرضا پهلوی داشت، چیزی بیش از روح قانون نبود. در قانون اساسی و متمم قانون اساسی ۱۲۸۵، اساسا مقام سلطنت مبرا از هرگونه مسئولیتی است و مسئولیت کامل اداره کشور فقط و فقط برعهده نخستوزیر و دولت است که با رأی مجلس انتخاب میشود و میتواند در ادامه مورد نقد و استیضاح هم قرار بگیرد و کنار برود. پس واقعا ادعای مرحوم مصدق بجا بود که نمیتوان دولت را با این شیوه اداره کرد که در موضوعات مهمی مانند حوزه نظامی و دفاعی هیچگونه مسئولیت و اختیاری برای دولت وجود نداشته باشد و سلطنت بتواند در آن دخل و تصرف کند. در مواردی که اختلاف نظر بین مرحوم دکتر مصدق و محمدرضا پهلوی شکل میگرفت، نگاه و عملکرد مرحوم مصدق کاملا درست بود؛ چراکه او تأکید داشت اگر مسئولیت کامل امور اجرائی کشور برعهده نخستوزیر و دولت است تا برابر با قانون اساسی بتواند کارها را مدیریت کند، باید دست نخستوزیر، ذیل همان قانون اساسی باز باشد. با تأکید مرحوم مصدق، محمدرضا باید سلطنت میکرد، نه حکومت.
ادامه دارد