بحثی در هنربودن شعر و رمان و لذت خواندن آنها
زبان یا مفهوم؟
با تأملی در کار و اندیشه میلان کوندرا و شعر و زندگی احمدرضا احمدی
دیر زمانی است به این میاندیشم که چرا شاعران را فقط شاعر و شعر را شعر میگویند و نویسنده را نویسنده و رمان را رمان و کمتر در ردیف دیگر هنرها قرار داده و شعر و رمان را هنر نمیگویند. آیا شعر و رمان هنر است؟ و سرودن و نوشتن آنها یک نوع هنرمندی است و اگر نیست تفاوت آنها با هنر چیست؟ راستی هنر چیست؟ چه تفاوتی میان آفرینش یک اثر هنری با سرودن و نوشتن یک شعر و یک رمان یا داستان است؟ منشأ این تفاوت در چیست و کجاست؟ شعر و رمان و هر هنر دیگر چگونه شکل میگیرد و هستی مییابد؟
اسماعیل یوردشاهیان اورمیا
دیر زمانی است به این میاندیشم که چرا شاعران را فقط شاعر و شعر را شعر میگویند و نویسنده را نویسنده و رمان را رمان و کمتر در ردیف دیگر هنرها قرار داده و شعر و رمان را هنر نمیگویند. آیا شعر و رمان هنر است؟ و سرودن و نوشتن آنها یک نوع هنرمندی است و اگر نیست تفاوت آنها با هنر چیست؟ راستی هنر چیست؟ چه تفاوتی میان آفرینش یک اثر هنری با سرودن و نوشتن یک شعر و یک رمان یا داستان است؟ منشأ این تفاوت در چیست و کجاست؟ شعر و رمان و هر هنر دیگر چگونه شکل میگیرد و هستی مییابد؟
اگر به تعریف و تحلیل بپردازیم، خواهیم یافت که گروهی هنر را نتیجه یا حاصل آفرینش در لحظههای دیگرسان فراشدگی گفتهاند و این لحظههای دیگرسان فراشدگی را در اثر ارتباط هنرمند با عقل فعال یا ضمیر ناخودگاه میدانند و بر این اعتقادند که هنرمندان ازجمله شاعران و نویسندگان هرچندگاه با ضمیر ناخودآگاه خود ارتباط برقرار کرده و از آن کسب فیض و آفرینش میکنند1 و گروهی دیگر آن را حاصل گرههای روحی و دگرسانبودن احوال و حساسبودن تارهای احساسی هنرمند میدانند که به آنی دیگر میانجامد و هنرمند از آن نیرو گرفته و دست به آفرینش میزند. و عدهای دیگر این فراشدن را حاصل استعداد و نوع شخصیت و توانایی فرد بر اثر فعالشدن هر دو قسمت ارگانیسم مغز یعنی ارتباط نیمکره سمت چپ با نیمکره سمت راست مغز میدانند که منجر به خلاقیت و آفرینش هنری، همچنین آفرینش و نوآوری در دیگر زمینهها ازجمله اختراعات و نظریهها میشود.
اما هریک از هنرها برای شکلگیری و هستییابی و ظاهرشدن نیاز به وسیله و ابزار دارند. نقاش از مداد و کاغذ و قلم و رنگوبوم و قلممو و... موزیسین از نت و آلات موسیقی، مجسمهساز در آفرینش اثر از انواع مواد همچون موم، گچ، سنگ و... هنرهای دیگر نیز نسبت به وجود و ساختار خود از ابزار و موادی مخصوص بهره برده و استفاده میکنند؛ اما شعر و رمان در این میان ابزارشان، ابزاری طبیعی، خام یعنی زبان است و نیاز به هیچ ابزار دیگری ندارند. ابزارشان فقط کلمه است که در زبان و با زبان هویت مییابد. اگر بپرسید چگونه وجود و هویت مییابد خواهم گفت شعر و رمان (داستان) در زبان اتفاق میافتد و از آن عبور کرده مفهوم را عیان و برملا میکند. از اینرو تعریف علمی آن چنین خواهد بود: «شعر و داستان (بلند و کوتاه یا رمان) هنری کلامی هستند که در زبان اتفاق میافتند و از آن عبور کرده مفهوم را در لحظههای دگرسان حسی منفجر یا بهتر است بگوییم برملا میکنند و این اتفاق درست در هنگام سرایش و نوشتن که در حقیقت زمان آفرینش شعر و قصه است، روی میدهد».
بیشک سؤال خواهد شد که این تعریف ممکن است در مورد شعر صادق باشد اما در مورد رمان چه؟ چون رمان در طول زمان یعنی در مدت درازی با فکر و قصد قبلی و موضوعی که پرورده شده است نوشته میشود و نمیتواند جزء هنرها محسوب شود. در پاسخ نخست باید بپرسم مگر نقاشی یا مجسمهسازی یا سینما و تئاتر در طول زمان طولانی ساخته و آفریده و شکل نمیگیرند؟ رمان نیز با کلمه و نوشتن یا ثبت آن در کاغذ و... شکل میگیرد و ظاهر میشود. اما فکر و جوهر اصلی پلات و موضوع آن در یک لحظه الهام و حاصل میشود و در طول زمان آفرینش و ساخته و پرداختهشدن آن روی میدهد و این ساخته و پرداختهشدن همانطور که گفتم تنها اختصاص به قصه و داستان و حماسه و رمان ندارد. تمامی هنرها برای جسمیتیافتن و ظاهر و دیده و خوانده و شنیدهشدن نیاز به زمان دارند. برای مثال ملودی دانوب آبی در یک لحظه بر اثر یک اتفاق به یوهان اشتراوس حاصل شده است. نقل است که او همراه با معشوقش کنار دانوب در حال گردش بوده که صدای چرخ نخریسی و بافندگی زنانی را از ساحل دیگر دانوب میشنود. کمی که گوش میدهد ناگهان ملودی اولیه دانوب آبی الهام و در ذهن و زبانش جاری میشود و در اوج احساس و آفرینش چون کاغذ و مداد همراه نداشته با مداد آرایشی معشوقش نتهای الهامشده را در آستین پیراهنش مینویسد و بعد از بازگشت به خانه آن را تنظیم میکند. رمان هم همین وضع را دارد؛ موضوعش با فرم و ساختار و زبان و لحن و با کارکرد معین و... یک لحظه در ذهن و زبان نویسنده جاری و اتفاق میافتد و در طول زمان با کلمه ساخته میشود. با این توضیح، تعریف رمان را میتوان چنین گفت: «رمان از لحاظ تعریف در شکل محض با کلمه در زمان با زبان اتفاق میافتد و نویسنده با نوشتن و آفرینش رمان در سبک و ساختاری معین زندگی و جهانی مجازی موازی با جهان حقیقی میآفریند که بسیاری آن را جهان یا واقعیت مجازی اتفاقافتاده با کلمه میدانند».
حال با این شرح مختصر به این فکر کنید که چگونه باید شعر و رمان و هر متن را بخوانیم و چگونه خوانده شویم؟
نخست باید توجه کنیم که شعر یا رمان اصیل حاصل اندیشه و احساس ناب هستند. وقتی خوانده میشوند از همان سطر و پاراگراف اول خواننده را درگیر و با خود به باغ معناهای حسی انعکاسیافته در زبان خواهند برد و تسلیم خواهند کرد. وقتی این اتفاق میافتد در همان زمان، زبان غریبه درون شاعر و نویسنده، شعور متأثرشده خواننده را به اطاعت و پذیرش یا عدم پذیرش سوق خواهد داد. چیزی که بهعنوان مسئله تأثیرات و بازتابها از آن یاد میکنیم. البته چنین مسئلهای در حیطه و ساختار هر هنری روی میدهد. با این مقدمه مفصل این سؤال باز مطرح میشود که آیا شعر و یا رمان هنر است؟ پاسخ من این است که بله شعر و رمان هنری است که با زبان آفریده میشود.
اما چرا در این عصر و زمانه بیشترین تأکید و توجه بر رمان است تا شعر و چرا بعضی از اندیشمندان بر این عقیده بودهاند و هستند که پایان شعر و رمان رسیده و در عصر ارتباطات و فضای مجازی و هوش مصنوعی دیگر محلی برای رمان و شعر نیست و وقتی برای خواندن آنها نه. اما بسیاری با این عقیده و نظر مخالف بودند و هستند همچون میلان کوندا نویسنده نامدار که برای اثبات بیزمانی رمان به بازآفرینی رمانهایی متفاوت در نحله فلسفی و فکری با طنز تلخ و شوخی کلامی خاص خود که سؤالهای بسیاری را در برابر خوانندگان و انسان روزگار خود قرار داد و ثابت کرد که رمان به تمام زمانها و روزگار و آینده تعلق دارد و با نوشتن رمانهای خود این پرسش را مطرح کرد که هستی ما چیست؟ و این بار سنگین هستی و زندگی را که هر روز با خود حمل میکنیم، کجا میبریم؟ و چگونه میخواهیم جاودانه شویم؟ و بدین گونه با خلق رمانهای متفاوت خود دلیل وجود و بقای رمان را اثبات و وجود قصه و خلق رمان را برابر با هستی و زندگی بشر جاودانه دانست و به اثبات رساند.
در سال 1355 که تازه دانشجو شده بودم، یک روز در دفتر مجله سخن که در خدمت زندهیاد دکتر پرویز خانلری بودم، ایشان متن مصاحبه خود با اندره مالرو نویسنده و اندیشمند و وزیر فرهنگ فرانسه را که در سال 1337 همراه ژنرال دوگل سفری به ایران داشت، نشان داد. در آن مصاحبه اندره مالرو به صراحت گفته بود: «زمان عوض شده، دیگر دوران رمان و شعر به سر رسیده و پایان عصر رمان و شعر را بهگونهای اعلام کرده بود». اما چنان نشد و رمان ماند و همچنان هست و شعر همچنان با انسان در زندگی و زبان و بازتاب احساس تفکر انسان جاری است. اما فرق رمان با شعر در زمان و تأمل در تمام عرصه هستی است. اگر شعر اندیشه است که سروده و نوشته میشود، رمان بیان هستی و بودن در زمان است که نوشته میشود و فرق زندگی شاعری همچون احمدرضا احمدی و نویسندهای همچون میلان کوندرا با دیگران در همین است که در زبان توقف نکردهاند، به زمان و جاریشدن احساس و تفسیر هستی نشستهاند و اینجاست که من نظریه اتفاقافتادن شعر و رمان در زبان برای اثبات زبانیت زبان را که زندهیاد دکتر براهنی و دوستان دیگر بیان کرده و بر آن پا میفشارند، رد میکنم و میگویم جوهر زبان مفهوم است و شعر و رمان عیان و بیانکننده آن. شعر ساده و منثور احمدرضا احمدی و شعر بسیاری دیگر از شاعران همین مورد را اثبات میکند. عیاننمون مفهوم حسی آن کلمه و جملهای که نوشته و بیان شده و نوشتهها و رمانهای کوندرا هم همینطور.
میدانیم رمان محصول دوران مدرن است و بیشتر بیان نوع نگاه نویسنده و درنگ او در همه چیز زندگی است؛ درنگ در احوال محیط، افراد، حوادث و گذر روزها و وضع مردم و جامعه و خواسته و آرزوهای ممکن و ناممکن آنها. همه این عوامل در طول زمان نوشتن رمان مورد کنکاش نویسنده و مؤثر در ذهن و فکر او هستند و اگر در غرب رمان شکل میگیرد، به این دلیل است که نویسنده در متن جامعه به سر میبرد. این هنر محصول زندگی و جامعه پرسشگر و اهل تأمل و تفکر غرب است که به دنبال پاسخ و شناخت علت و چگونگی همه چیز است و تفاوت اساسی آن با شعر در همین است و به همین دلیل است که من برخلاف بسیاری بر این اعتقادم که نهایت شعر به رمان میانجامد و در چند اثر خود همچون رمانهای «رای و رعنا»، «آبها مرا میبرند»، «نجوای ناتمام ادل» و «دلباختگان بینام شهر من» این مسئله را تجربه به عین اثبات کردهام. اما شعر که محصول دگرگونی حالت و بیان شهودی شاعر در یک لحظه آفرینش است، به دنبال درنگ در طول زمان در مسائل جامعه نیست و اگر هم باشد در شکل ایجاز و بسیار حسی و مفهومی خواهد بود که باید تحلیل و تفسیر شود و برای همین است که انسان غربی برخلاف انسان شرقی بهخصوص ایرانی که در درون خانه به سر میبرند، در جامعه به سر میبرد و از اینرو با چهره حقیقی و بسیار متغیر جامعه و همه چیز آن برخورد میکند و شعر را کافی برای بیان و ثبت مسائل جامعه و درنگ در تمام ابعاد زندگی نمیداند. پس رمان را میآفریند چون در جستوجوی معنا و کنکاش همه مسائل و تفسیر زندگی است و رمان را وسیله و آینهای میکند تا زندگی و جهان محیط خود را در آن تصویر و تفسیر کند. میدانم که بسیاری با آوردن چند سطر از شعر شاعران خواهند گفت مگر این بیان حقیقت زندگی و جامعه و مسائل روزگار نیست و من خواهم گفت بر این چند سطر چقدر باید درنگ کرد و دهها صفحه باید تفسیر نوشت که در نهایت بیان توصیفی خواهد بود که رمان بر عهده دارد اما آن شرح و تفسیر چون رمان و در هویت رمان نخواهند بود و از این جهت است که بسیاری از شاعران از شعر عبور و به رمان میرسند. لطفا کمی درنگ کنید بر شرح احوال و کار و فعالیت بسیاری از نویسندگان که میتوان دهها نفر از آنها از ویکتور هوگو تا جیمز جویس و غیره را نام برد که شاعر بودند و شعر میسرودند، اما در نهایت از شعر به رمان رسیدند که غایت هنر کلامی است و با این تحلیل و توصیف، پاسخ من به سؤال اصلی بحث این است که بله شعر و رمان هنری است که با زبان آفریده میشود و در تأیید منطق خود توجه شما را به شعر احمدرضا احمدی و آثار میلان کوندرا جلب میکنم.
احمدرضا احمدی شاعر تمام عمر با مفهوم زیست و مفهوم غایی شعرش را در کلماتی ساده اما حسی مفهومی سرود؛ اگرچه بسیاری بر تکرار ساختار و مفهوم و بهخصوص واژگان یکدست و تکرار در شعرهای او ایراد گرفتهاند که ایراد و نقدشان درست است، بهخصوص منثور بیش از حد ساده و عدم رابطه معنایی بین بندهای بسیاری از شعرهای او که البته فروغ فرخزاد هم در نامهاش به او این مسئله و توجه احمدرضا احمدی به وزن و موسیقی درون شعر را تذکر داده است. با این همه او بیتوجه به نقدها و تذکرها همچنان به شعر ساده و بیحاشیه خود که موج نو را پی افکنده و به دنبال اثبات حقیقت جوهر شعر و سبک شعر خودش بود، از زبان گذر میکرد و مفهوم را متجلی و حقیقت احساس یک اتفاق را آشکار میساخت، ادامه داد. لطفا به این دو بند کوتاه از دو شعر از او توجه کنید:
به کجا رفتهاند آن دختران
که سراسیمه در ازدواج دفن شدند
آیا لبخندشان را
در آینه غروب به یاد داری؟
و یا:
پروانهها مرا نشناختند
فرصت داشتم تا به خانه باز گردم
تا مه را از روی کلمات بردارم
مهی که به درخت انار مسافر بود
نه گفتم آری
نه گفتم نه
شاید میشد گفت آری، نه
در میان این آری، نه درخت میرویید
درخت از میان آری و نه بیرون آمد
و روبهروی صبح نشست2
حقیقت شعر احمدرضا احمدی به آشکار در این دو مثال دیده میشود؛ شعری که در بیان و متجلیکردن ایده و فکر شاعر است اما بین بندها نحو از لحاظ زبانی رعایت نمیشود چراکه احمدی فقط شاعر است نه ادیب؛ فقط شعرش را در کلمات ساده بیپیرایه و آرایههای زبانی میسراید و توجهی به زبان و جریان اتفاق شعر در زبان و سایر مسائل که برای کسانی که به دنبال وسیلهای هستند تا با دستآویزکردن آن و تئوریبافیها خود را شاعر و شعر را تعریفی دیگر سازند. در حالی که شعر هنری است که با کلمه سروده و آفریده میشود.
همین مورد در کارهای میلان کوندرا و بیتوجهی او به بطن زبان و توجه و تمرکز یکپارچه او به ایده و نظرگاه فلسفی و فکریاش را میتوان دید. کوندرا که جهان بسته دیکتاتوری بلوک شرق را دیده و چهره خشن و بیرحم آن را تجربه کرده است، در نوشتن قصدی جز پردهبرداشتن از چهره وحشی حاکمیت مستبد و انسان در اسارت ندارد. او دلیل همه چیز جامعه را در فکر و چگونه زیستن انسان روزگار خود میداند و برای همین در شگفت است این سبکی و ملایمت زندگی و هستی چرا چنین برای بسیاری تبدیل به باری سنگین شده. اگر از کشورش میگریزد، نه برای گریز از جامعه بسته و حاکمیت مستبد است، بلکه برای فکرکردن و یافتن انسان آزاد که جاودانگی را میجوید و در تمام نوشتههایش به دنبال این مسئله و طرح سؤال در این زمینه است حتی در کتاب «هنر رمان» که بهگونهای آن را متصل با هستی و جاودانگی انسان میداند، چون عقیده دارد رمان بیان هستی و سرنوشت هریک از ما در دورهای از زمان است که به ثبت میرسد و برای همین در فصل اول رمان بار هستی مینویسد «بازگشت ابدی اندیشهای اسرارآمیز است» و در آغاز فصل بعدی مینویسد «بیهوده است اگر نویسندهای مدعی شود که شخصیتهای کتاب واقعا وجود داشتهاند چراکه آنها از بطن مادر زاده نشدند، بلکه از کلمات تداعیکننده و یا از برخورد با موقعیتهای اساسی به وجود آمدهاند».3
1. دانشنامه علایی ابنسینا، فلسفه نظری او و طرح عقل چهارم یا عقل فعال و مقاله سوم در باب اندیشه اثر یونگ.
2. از بند دوم شعر «ثانیه، دقیقه، ساعت در آسایشگاه کلمات»، کتاب «وقت خوب مصائب»، 1347، انتشارات کتاب زمان.
3. «بار هستی»، میلان کوندرا، ترجمه دکتر پرویز همایونپور.