گفتوگو با ابراهیم اصغرزاده درباره سیر تاریخی ساخت فیلم سیاسی در سینمای ایران به بهانه اکران فیلم «مصلحت»
با امتناع سینمای سیاسی مواجهیم
در سینمای ایران انگشتشمار فیلمهایی ساخته شده که میتوان آنها را به مفهوم مطلق، سیاسی در نظر گرفت. هرچند بسیاری از کارشناسان این حوزه معتقدند از گذشته تا به امروز اساسا سینمای سیاسی در کشورمان متولد نشده و گاهی برخی از فیلمهای اجتماعی ما رنگ و بوی سیاسی میگیرند. بهانه ما برای مرور دوباره بررسی سیر تاریخی ساخت فیلم سیاسی در سینمای ایران (که سال گذشته طی سلسله مصاحبههایی در روزنامه «شرق» مفصل به آن پرداخته شد) اکران فیلمی است که پس از سه سال توقیف رنگ پرده را دیده است.
شرق: در سینمای ایران انگشتشمار فیلمهایی ساخته شده که میتوان آنها را به مفهوم مطلق، سیاسی در نظر گرفت. هرچند بسیاری از کارشناسان این حوزه معتقدند از گذشته تا به امروز اساسا سینمای سیاسی در کشورمان متولد نشده و گاهی برخی از فیلمهای اجتماعی ما رنگ و بوی سیاسی میگیرند. بهانه ما برای مرور دوباره بررسی سیر تاریخی ساخت فیلم سیاسی در سینمای ایران (که سال گذشته طی سلسله مصاحبههایی در روزنامه «شرق» مفصل به آن پرداخته شد) اکران فیلمی است که پس از سه سال توقیف رنگ پرده را دیده است. «مصلحت» فیلمی به کارگردانی حسین دارابی که بخشی از تاریخ معاصر کشورمان را به تصویر کشیده و موضوع سیاسی دستمایه ساخت این فیلم قرارگرفته است. به بهانه اکران این فیلم از ابراهیم اصغرزاده خواستیم به تماشای «مصلحت» بنشیند. او بیش از نقد این فیلم، تحلیل چرایی و چگونگی ساخت فیلم سیاسی در سینمای ایران را اولویت این گفتوگو قرار داد و اشارههایی نیز به ساخت فیلم «مصلحت» بهعنوان فیلمی سیاسی داشت که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
فکر میکنید چرا در سینمای ایران به سیاست پرداخته نمیشود؟
سینمای سیاسی احتیاج به محمل و زیرساخت سیاسی دارد. از آنجا که ساخت سیاسی و فرهنگی محمل مادی ساخت هنری و سینمایی است، تحول و نوگرایی در فضای سیاسی مستقیما در رشد و توسعه سینما تأثیر میگذارد. فقدان تساهل و مدارای سیاسی، غیرعرفیشدن دولت و سیاست و نگاه ابطالناپذیر به امور، موانع اصلی بر سر راه تولد سینمای ملی و پیدایش ژانر سیاسی آن هستند. مثلا در جامعه آمریکا یا هندوستان این زیرساخت فراهم و این پیوند ارگانیک است؛ یعنی صنعت سینما انداموار در شکلدادن به رؤیاپردازی ملی، نقش و کارکرد بیبدیل دارد. ببینید سینمای هالیوود در اکثر رویدادها و حوادث مهم و حیاتی مردم را تنها نگذاشته است؛ نهتنها التیامبخش جامعه پس از هر حادثه بوده بلکه در بسیاری مواقع پیشدستی کرده و با آگاهیرسانی از وقوع فجایع، رنج و آلام جامعه آمریکایی را کاهش داده است. یادم هست قبل از انتخاب اوباما، آقای احمدینژاد در اظهارنظری اعلام کرد بعید است بگذارند یک سیاهپوست رئیسجمهور آمریکا شود! ولی دیدید شد و اتفاقا سینمای هالیوود در پیشبینی و باورپذیرکردن آن سهم مهمی داشت. سینمای هالیوود تمام ارکان نظام آمریکا را به سؤال میکشد تا عملا از آسیب تروماتیکی که سالیان دراز ناخودآگاه جمعی و تاریخی آمریکاییها را درگیر کرده، رمزگشایی و آن را درمان کند؛ مثل حمله ژاپن به پرل هاربر، جنگ سرد، جنگ ویتنام، اشغال سفارت آمریکا در تهران یا حمله به برجهای دوقلو در 11 سپتامبر. طبیعتا نتیجه این رویکرد، واکسینهکردن جامعه مدنی و افکار عمومی و برانگیختن اعتمادبهنفس و خودباوری در میان مردم آمریکاست. برای مثال برای خنثیسازی کابوس اشغال سفارت آمریکا در تهران، فیلم «آرگو» ساخته شد. کارکرد فیلم آرگو برای آنها رواندرمانی روح جمعی آسیبدیده آمریکایی از این موضوع بود؛ نوعی کابوسزدایی. مأموری که قصد دارد چند گروگان را نجات دهد، به ایران میآید و همه گزارشها نشان میدهد که امکان نجات وجود ندارد. دولت آمریکا دستور توقف پروژه و بازگشت او را میدهد اما او در مقابل سیستم میایستد، کار خودش را بهتنهایی انجام میدهد و گروگانها را از ایران خارج میکند و به یک قهرمان ضدسیستم تبدیل میشود اما در ایران شانههای سینما برای چنین نقشهایی ضعیف است.
با این حساب نمیتوان به معنی مطلق در سینمای ایران فیلم سیاسی ساخت...
اساس ژانر سینمای سیاسی، نقد قدرت و انتقاد به باورهای سنتی است. ژانر سیاسی زمانی پدیدار میشود که بتواند قدرت و رابطه اقتدارآمیز حکومت با مردم را کالبدشکافی کند. سینما در سپهر سیاست و جامعه ایران غایب است. به اعتقاد من، اطلاق واژه «سیاسی» به برخی فیلمها هم اشتباه است و تنها باید گفت برخی تولیدات سینمایی، نقد اجتماعی با لحن سیاسی دارند.
حتما شنیدهاید فیلم «گوزنها» که تا اندازهای به ژانر سیاسی نزدیک شده بود، چگونه قبل از اکران عمومی با دستور ساواک جرح و تعدیل شد و پایانبندیاش تغییر کرد. فرامرز قریبیان، با لباس سفید و نام قدرت، نقش یک چریک مسلح با قیافه روشنفکری را داشت که البته به سارق بانک بدل شد! بهروز وثوقی، «سید» سیاهپوش که نماینده تودههای سنتی بود، نقش معتاد قربانی سیستم را بازی میکرد. این دو نفر در خانهای کلنگی که نشانه کشور بود، به هم رسیده بودند که تصویری از اتفاقات زیرپوستی جامعه را نشان میداد».
فرهنگ و محصولات فرهنگی در ذات خویش سیاسی بوده و هستند ولی تا زمانی که موضوعات مهم توسط سینماگران در لفافه و با ایما و اشاره بیان میشوند، نباید صحبت از تولد سینمای سیاسی غیردولتی کرد. گاهی اوقات ممکن است استثنائا در غفلت مسئولان ارشاد، اثری سینمایی خلق شود که از خصوصیات ذاتی سینما ناشی میشود؛ چراکه اساسا هر تصویری از جامعه در قاب سینما در مفهوم کلی، رنگ سیاسی میگیرد، حتی صنعت سرگرمی قبل از انقلاب که فیلمهای مبتذل و عوامپسند تولید میکرد، فاصله طبقاتی و شکافهای اجتماعی را منعکس میکرد. بااینحال هیچوقت به آن سینمای سیاسی نمیگفتیم. بعد از انقلاب هم بعضی «آژانس شیشهای» یا «از کرخه تا راین» ابراهیم حاتمیکیا را ژانر سیاسی میدانستند ولی به نظرم بهتر است آنها را ژانر اجتماعی با لحن سیاسی بنامیم. شدت و غلظت این انتقادها نیز بستگی به این داشت که چه دولتی بر سر کار آمده و چه سیاست فرهنگیای را دنبال میکند.
بعد از انتخابات دوم خرداد که سینماگران فضای بازتری برای ابراز عقیده در فیلمهایشان داشتند، اکثر آثاری که از موضوعات یا ارجاعات سیاسی برخوردار بودند، عمق چندانی نداشته و محتوایی ژورنالیستی و تاریخ مصرف داشتند و کارکردشان در همان زمان متوقف و به آرشیو سپرده میشد.
البته من قضاوتی درباره فرم و تکنیک فیلمها ندارم؛ چراکه منتقد فیلم نیستم ولی در سینمای موج نو قبل از انقلاب، با آن سانسور گسترده، لااقل فیلم «سفر سنگ» را دیدم که مضمونش پیشبینی حوادث آینده کشور بود. اگر هزینه مادی و معنوی تولید یک اثر، در فضای کنونی بیش از توان سینماگر باشد، بازار فیلمهای سفارشی و محافظهکارانه گرم میشود.
نمیتوان انکار کرد که برخی سینماگران ما قادر به ساخت فیلمهای تأثیرگذار هستند. البته سیستم از همان اول دنبال فیلمساز مطلوب خودش بود اما سیاستهای مداخلهجویانه به قدری زیاد شد که شخصی مانند ابراهیم حاتمیکیا که خوب شروع کرده بود، از «به رنگ ارغوان» رسید به «به وقت شام». استعدادهایی هم که در این حوزه بودند، عملا دستشان برای خلق آثار ماندگار باز نبود. سینما به دلیل نداشتن حاشیه امن، در رویکرد انتقادی همیشه به شکل ضمنی در قبال مسائل سیاسی موضع گرفته است. کارگردانهایی مثل کیمیایی، تقوایی، مهرجویی، بیضایی، شهیدثالث، حاتمی، بنیاعتماد، نادری و... به مهاجرت یا خانهنشینی تن دادند یا به دلیل ممیزی چندلایه، فیلمهای ضعیفی ساختند. حتی کسانی هم که از ایران رفتند و سینمای تبعیدیها را بنا گذاشتند، قادر نشدند مانند فیلمسازان تبعیدی روسی و آلمانی فیلمهای درخوری بسازند.
شما با این تعریف میگویید سینمای سیاسی درواقع یک کنش است.
بله سینما بهعنوان فراگیرترین هنر میتواند بیشترین تأثیر را بر مخاطب بگذارد. به همین علت دولتها، مراکز قدرت و ثروت تلاش میکنند برای انتقال پیام مدنظر خود سینما را در کنترل خود بگیرند. در این میان، سینمای سیاسی قطعا سرگرمی نیست بلکه خودش نوعی کنشگری سیاسی است. سینمای سیاسی به ما میگوید که مردم نباید از دولت بترسند، این دولت است که باید ملاحظه مردم را داشته باشد. حتی سینمای تاریخی هم در بازخوانی پدیدههای تاریخی یا نقل سرگذشت سیاستمداران و رهبران عمل سیاسی انجام میدهد. ضمنا ما یک مشکل فرهنگی هم داریم و آن فرهنگ تقدیرگرایی است. سینمای سیاسی به فرهنگ سیاسی باز نیاز دارد. فرهنگ جوامع شرقی گفتوگومحور نیست. برای خلق فرهنگ سیاسی، جامعه باید از تقدیرگرایی و شخصیسازی سیاست فاصله بگیرد، مخالف و منتقد را تحمل کند، نگاه مثبت به نویسندگان، هنرمندان و هنر ترویج شود و بهجای سوءظن بر ارزشهای مداراجویانه و صلحطلبانه تأکید شود.
فیلم «مصلحت» که اخیرا اکران شد، حتی اجازه نیافت برای بازسازی میزانسن سالهای نخست انقلاب، جلوی دانشگاه زنان را آنگونه که حضور گستردهای در خیابانها داشتند، نشان دهد. برای بیان روایت تاریخی ناچار است یک شایعه مجعول را دستمایه قصهاش کند که از بیخ عاری از واقعیت است. با آنکه قصهاش را بر بستر کهنالگوی ایرانی کشتهشدن پسر به دست پدر و تعارض «بازپرس خوب» مأمور وظیفهشناس در برابر «بازپرس بد» بنا میکند اما فیلمی باورپذیر از کار درنمیآید. نقطه مثبت نیمه دوم فیلم هم که مادر مقتول، قاتل فرزندش را میبخشد، درحالیکه ذهنیت خسته و مستأصل مخاطب نیاز به درک عمیقتر مفهوم عفو و گذشت دارد ولی به دلیل پرداخت محافظهکارانه و کمرنگ از اثربخشی میافتد.
20 سال پیش فیلم «لئون یا حرفهای» را دیدم. هنوز خاطره آن آدمکش حرفهای با جزئیاتش، یک آدم عقبافتاده آسمانجل با آن شلوار کوتاه، کلاه بافتنی و پالتوی مندرس و عینک دودی که عمق نگاهش را میپوشاند و گلدانی که مراقبتش میکرد، واضح در ذهنم باقی مانده است. او که باید مظهر خباثت باشد با ماتیلدا، دختربچهای درحال بلوغ، آنچنان رابطه انسانی و پدرانهای برقرار کرد که مخاطب تحسینش میکرد و فراموش میکرد او غیر از جنایت کار دیگری بلد نیست و بالعکس مخاطب میخواست تمام نفرت و نفرین خودش را نثار آن رئیس پلیس عصبی و خشن کند.
با وجود همه این کاستیها فکر میکنید سیاسیترین فیلمی که در تاریخ سینمای ایران ساخته شده چه فیلمی است؟ و در چه دورهای کارگردانهای ما دست به خلاقیت بهتر و بیشتری برای ساخت فیلم سیاسی زدهاند؟
فیلمهای خوبی قبل و بعد از انقلاب ساخته شدهاند ولی به نظرم هنوز «گوزنها» سیاسیترین فیلمی است که دیدهام. فیلمهای سیاسی خارجی زیاد است؛ مثل «همشهری کین»، «جیافکی»، «بانوی آهنین» یا «آبراهام لینکلن» یا «V for vendetta» که به «الف مثل انتقام» ترجمه شد و بسیاری فیلمها دیگر که آنقدر واقعی و قوی ساخته شدهاند که سالها در ذهن بیننده مینشینند و نگاه او را به دنیا بهبود میبخشند.
زمان جنگ کنترل بسیار شدیدی روی سینما اعمال میشد. با آمدن دولت آقای هاشمیرفسنجانی، یکی، دو سال کمی فضا باز شد. در پدیده دوم خرداد 76 و پیروزی آقای خاتمی که همه غافلگیر شدند، هنرمندان و سینماگران نقش مهمی ایفا کردند. در دولت اصلاحات دست سینماگران برای ساختن فیلمهای انتقادی و طرح مباحث اعتراضی باز شد ولی در دولت آقای احمدینژاد حوزههای فرهنگی، هنری و دانشگاهی شخم زده شد و امنیتیسازی شد. افراد زیادی بیکار شدند. با آمدن آقای روحانی اندکگشایشی صورت گرفت. اینکه میگویم اندک به خاطر این است که حتی اجازه نمایش به فیلم «قصهها» ساخته رخشان بنیاعتماد داده نشد و گفتند سیاهنمایی کرده است. پروانه نمایش خیلی از فیلمها بعد از ساختهشدن باطل میشد. در دولت آقای روحانی ممیزی بهصورت هوشمندانهای به کنترل هنرمند از مبدأ پرداخت. با انتخابات 1400 اساسا ژانر سیاسی به خوابی طولانی رفت. بعید میدانم شاهد پیدایش سینمایی باشیم که از حوادث تاریخی مانند انقلاب و دیگر وقایع مهم سیاسی سالهای اخیر پردهبرداری کند و بتواند از وقایع مهم سیاسی، بر پرده سینما تصویرسازی کند. اینک با امتناع سینمای سیاسی مواجهیم. دولتهایی که به درآمد منابع نفتی تکیه زدهاند و بینیاز از جیب و رضایت مردماند، سینما را تنها جهت تأیید و توجیه وضع موجود میخواهند. البته بریز و بپاش میلیاردی برای تولید فیلمهای فاخر، به یمن همین دلارهای بادآورده نفتی و کارخانه چاپ پول ادامه خواهد داشت که نیازی هم به رضایت مصرفکننده ندارد و اتفاقا هیچگاه مورد استقبال مردم هم قرار نمیگیرد. اگرچه ادعا خواهند کرد در این سالها در ژانر جنگی پیشرفت کردهایم اما شما بهتر از من میدانید که سینمای جنگی را نمیشود ژانر سیاسی قلمداد کرد.