از مردم عقب نمانیم
چند سالی است که پنجم شهریور به عنوان روز ملی کشتی در کشور شناخته میشود؛ روزی که به پنجم شهریور 1309 مربوط است؛ یعنی سالروز تولد اَبَرمرد کشتی ایران؛ جهان پهلوان تختی. مردی که در دنیای واقعی زیست ولی در تاریخ ما جایگاهی اسطورهوار یافت و شاید برای همین است که با تمام تلاشی که طی سالها برای تخریب او از سوی برخی افراد انجام شد، از دل مردمان این دیار بیرون نرفته است.
پیمان پژوهنده: چند سالی است که پنجم شهریور به عنوان روز ملی کشتی در کشور شناخته میشود؛ روزی که به پنجم شهریور 1309 مربوط است؛ یعنی سالروز تولد اَبَرمرد کشتی ایران؛ جهان پهلوان تختی. مردی که در دنیای واقعی زیست ولی در تاریخ ما جایگاهی اسطورهوار یافت و شاید برای همین است که با تمام تلاشی که طی سالها برای تخریب او از سوی برخی افراد انجام شد، از دل مردمان این دیار بیرون نرفته است. مهم نیست که تختی را درک کرده باشیم یا نه، مهم نیست دلاوریاش در تشک کشتی را به چشم دیده باشیم یا نه، مهم این است که منش و روش تختی را دوست داریم و همین او را جاودانه کرده است. احمد عرب یکی از پیشکسوتان کشتی کشور در جایی گفته بود: «قصه این است که بعد از المپیک ملبورن به نفرات اول جایزه ۵۰هزارتومانی دادند و به نفرات دوم جایزه ۳۰ هزارتومانی. در خاطراتی که روایت شده و من خواندهام آمده که او یک خانه از دکتر حسابی خرید و یک مرسدس بنز. واقعیت این است که نمیدانم اما چیزی که من از جمع خانوادگی شنیدهام این است که از آن جمع هشت نفره که به ملبورن رفتند چهار نفر پاداش نگرفتند. یک روز تختی همه را جمع میکند در رستوران شمشیری در سبزهمیدان. رستورانی که هنوز هم هست... تختی آن چهار نفری که مدال نگرفته بودند را در این رستوران جمع میکند.۱۰ هزارتومان خودش برمیدارد و نفری ۱۰ هزارتومان به بقیه میدهد. یکی از آن چهار نفر با ۱۰ هزارتومان یک خانه ۱۲۰ متری در امیریه میخرد! شما حسابش را بکنید که تختی میتوانست برای خودش پنج تا از این خانهها بخرد و نخرید. شاید روایت خرید خانهها این باشد که خیلیها تعریفش را میکنند». اینها را کنار قصه مشهور زلزله بویینزهرا و نقش تختی در این میان بگذاریم و امثال این قصهها که بسیارند؛ آنوقت درمییابیم که چرا مردم هر سال 17 دیماه به صورت خودجوش به ابنبابویه میروند؛ هرچند یکی، دو سالی است این موضوع هم به مذاق برخی خوش نیامده و مانعتراشی کردهاند. حالا اما سؤال اساسی اینجاست که در غفلت ما، چه کسانی مشاهیر، نامآوران و اساطیرمان را به نام خود مصادره میکنند؟ دیروز مولانا، ابوریحان بیرونی و ابوعلی سینا را به ترکیه و آذربایجان و گرجستان واگذاشتیم، امروز برخیها دنبال قیم برای تختی میگردند، فردا نوبت کدام چهره ملی است؟ اینها که درگذشتگان ما هستند، باید بپرسیم با اسطورههای زنده چه میکنیم؟ آیا جریانی زیادهخواه بر طبل یکدستی! میکوبد تا مفاخرمان را یک به یک از دست بدهیم؟ افتخارات و افتخارآفرینانی را که به نوعی به هویت این سرزمین گره خوردهاند، به انزوا میکشیم و متوجه نیستیم که ثروت و گنجینههای معنویمان را به باد میدهیم. یا شاید هم متوجه هستیم و خودمان را به خواب خرگوشی میزنیم چون فعلا با جریان رودخانه باید شنا کرد و این جریان، چندان با چهرههای ملی خرسند نمیشود! این ردپای سیاست که بر فرهنگ معنوی ما سایه انداخته تا کجا باید پیش برود و چه زمانی و چه کسانی باید بیدار بشوند تا بدانیم برخی مشاهیر که تا پای اسطورهشدن پیش رفتند، نه به خواست ما، که با معرفت مردم، در دل و جان این تاریخ جای گرفتهاند. پس لجبازی نکینم، همراه شویم، تاریخ این دیار را درز نگیریم و به داشتههایمان چوب حراج نزنیم. تختی فارغ از حواشی مرگش، همیشه تختی میماند چه با همراهی ما، چه بی ما. حواسمان و حواستان باشد از مردم عقب نمانیم .