از جهان مکتوب
عمر قصهها و داستانها به نوعی اندازه عمر خود ماست و داستانها بخشی مهم از فرهنگ جوامع مختلف در سراسر جهان بودهاند. مارتین پوکنر در کتابی با عنوان «جهان مکتوب» سفری را در دل زمان ترسیم کرده و در آن با سرککشیدن به نقاط مختلف جهان نشان داده داستانها و به طور کلی ادبیات چه تأثیری در خلق جهانی انسانی داشتهاند.
شرق: عمر قصهها و داستانها به نوعی اندازه عمر خود ماست و داستانها بخشی مهم از فرهنگ جوامع مختلف در سراسر جهان بودهاند. مارتین پوکنر در کتابی با عنوان «جهان مکتوب» سفری را در دل زمان ترسیم کرده و در آن با سرککشیدن به نقاط مختلف جهان نشان داده داستانها و به طور کلی ادبیات چه تأثیری در خلق جهانی انسانی داشتهاند. پوکنر در کتابش تلاش کرده به این پرسش پاسخ دهد که اگر بهطورکلی هرگز چیزی به اسم ادبیات به وجود نیامده بود و قصهها هیچگاه از شکل شفاهی به روی کاغذ نمیآمدند، جهان انسانی چگونه بود؟ «چگونه ادبیات به تاریخ شکل داد» عنوان فرعی این کتاب است که چاپ تازهای از آن اخیرا با ترجمه علی منصوری در نشر بیدگل منتشر شده است.
پوکنر در این کتاب با بررسی شانزده متن بنیادینی که او آنها را از بیش از چهار هزار سال ادبیات جهان انتخاب کرده، نشان داده که چگونه نوشتن و به تبع آن ادبیات الهامبخش ظهور و سقوط ملتها و امپراتوریها بوده است و چگونه بر مسیر تاریخ تأثیر گذاشته است. پوکنر میگوید زمانی که سرگذشتی کلی از ادبیات در ذهنش شکل گرفته، متوجه شده که میتواند آن را به چهار مرحله کلی تقسیم کند:
مرحله اول آن در سلطه کوچکی از کاتبان بود که بهتنهایی اختیار نظامهای نوشتاری دشوار اولیه را در اختیار داشتند و در نتیجه متنهای گردآوریشده از قصهگویان، همچون حماسه گیلگمش، کتاب مقدس عبری و ایلیاد و اودیسه هومر را کنترل میکردند. پس از افزایش نفوذ این متنهای بنیادین، در مرحله دوم نوبت آن شد که آموزگاران تأثیرگذاری همچون بودا، سقراط و ... آنها را زیر سؤال ببرند. این آموزگاران قدرت کاهنان و کاتبان را نفی کردند و بعدها شاگردان آنها شیوههای نگارشی جدیدی را پرورش دادند. پوکنر این متنهای درخشان را بهعنوان ادبیات آموزگاران در نظر گرفته است. در مرحله سوم ادبیات، ما با مؤلفانی روبهروییم که به ابداعات تازه مجهز بودند که دسترسی به نوشتن را آسانتر میکردند. برخی از این مؤلفان در ابتدا دست به تقلید از متون کهنتر زدند، اما چیزی نگذشت که نویسندگان جسورتری گونههای تازهتری از ادبیات و مهمتر از همه رمان را به وجود آوردند. در پایان و در مرحله چهارم نیز استفاده گسترده از کاغذ و چاپ به عصر تولید و سوادآموزی انبوه با روزنامهها و رسالهها و متنهای جدیدی رهنمون شدند. پوکنر میگوید این چهار مرحله در کنار داستانها و ابداعاتی که این مراحل را امکانپذیر ساختند جهانی را به وجود آوردند که ادبیات شکل داده بود. به اعتقاد او این جهانی است که در آن انتظار داریم مذاهب بر شالوده کتابهایی بنا شوند و ملتها بر شالوده متونی جهانی که ما متناوبا در آن با صدایی از گذشته در گفتوشنودیم و تصور میکنیم که میتوانیم در آن خوانندگان آینده را نیز خطاب قرار دهیم.
پوکنر میگوید تصور جهانی خالی از ادبیات برای ما تقریبا غیرممکن است: «گاهی اوقات سعی میکنم جهان را در غیاب ادبیات تصور کنم -جهانی که در هواپیماهایش هیچ کتابی پیدا نمیشود و کتابفروشیها و کتابخانهها مملو از قفسههای خالیاند (در این جهان، کتابخانه خودم هم دیگر در حال سرریز نیست). دیگر صنعت چاپ و سایت آمازونی در کار نیست و وقتی بیخوابی به سرم میزند، کنار تختخواب چیزی پیدا نمیشود. همه اینها ناگوارند، اما چیزی نیستند در برابر این تصور که اگر ادبیات هرگز به وجود نیامده بود و قصهها فقط به شکل شفاهی تعریف میشدند و هیچگاه به روی کاغذ نیامده بودند، چه بر سر ما میآمد». در غیاب ادبیات مکتوب، درک ما از تاریخ و افول امپراتوریها و ملتها همگی شکلی متفاوت پیدا میکرد. اکثر ایدههای فلسفی و سیاسی هرگز پا به عرصه وجود نمیگذاشتند زیرا ادبیاتی که به آنها پروبال میدهد اصولا وجود نداشت و نیز خبری از باورهای مذهبی هم نبود، چون متن مقدسی حاوی آن باورها در دست نبود: «ادبیات تنها برای کتابدوستان نیست و از چهار هزار سال پیش که پدید آمده، زندگی بیشتر انسانهای روی زمین را تحت تأثیر قرار داده است- چنانکه سه فضانوردی که سوار سفینه آپولو 8 بودند این موضوع را درک میکردند». اشاره پوکنر به موضوع فضانوردان، اشاره به تجربه انسانهایی است که غوطهوربودن در فضا را تجربه میکردند اما هیچ وسیلهای برای توصیف تجربهشان بهتر از شعر یا بیان مکتوب وجود نداشته است. در نتیجه آنها پیامی مکتوب را خطاب به مردم زمین خواندند و «روی زمین 500 میلیون مخاطب مسحور آنها شده بودند. این پرمخاطبترین مخابره زنده در تمامی تاریخ بشر بود». پوکنر میگوید که سه فضانورد اگرچه کمک چندانی به علم نکردند اما نمیتوان منکر دستاوردشان برای ادبیات شد. او میگوید که اگر جای این سه انسان، موجود دیگری به فضا رفته بود، دیگر این امکان که احساسات خود را درباره فضا در قالب کلمات بیان کند وجود نداشت. «همچنین نمیتوانست به فکر نقلقول جملاتی از کتاب مقدس بیفتد، که به شکلی غیرمنتظره رهاشدن در مدار زمین و پرتابشدن به دل آسمان را توصیف میکردند. تماشای طلوع زمین از دوردست موقعیتی عالی برای خواندن تأثیرگذارترین افسانه آفرینشی بود که انسانها ساخته بودند».
یکی از بخشهای کتاب به «هزار و یک شب» مربوط است و در قسمتی از آن میخوانیم: «به مرور زمان قصههای چارچوبدار به نیرویی مغناطیسی بدل شدند که برخی داستانهای خاص را به خود جذب میکردند و برخی دیگر از داستانها را از خود میراندند. هزار و یک شب با شهرزاد، بهعنوان قصهگوی اصلی خود، داستانهایی را جلب کرد که از عشق و پادشاهی سخن میگفتند، داستانهایی که شاید امکان متحولکردن پادشاه را داشتند. داستانهایی که برای این امر نامناسب بودند، بیشتر احتمال داشت که مورد بیاعتنایی قرار بگیرند. چارچوبها همیشه بر تمام داستانهایی که دربر میگیرند کنترل ندارند، اما به مرور زمان مانند یک سازوکار غربالگری عمل میکنند و شکل و هویتی را به کل یک مجموعه میبخشند. هزار و یک شب در زمان خود تنها مجموعهداستانی نبود که از یک داستان اصلی به عنوان چارچوب خود بهره میبرد. یکی از مشهورترین داستانهای چارچوبدار مربوط به قصههای جاتاکا بود که هزار و یک شب داستانهای متعددی را از آن وام گرفته و مشتمل بر حکایاتی از جانوران بود، اما چارچوب اصلی پیچشی کاملا متفاوت را به آنها میافزاید: این حکایتها را بودا تعریف میکند. بودا از آنها برای تعلیم شاگردانش استفاده میکرد؛ تا به ایشان درسهایی بیاموزد و با قراردادن خودش در این حکایتها کمک کند نکات مهم نظریاتش را به خاطر بسپارند.
به عنوان مثال، بودا پس از تعریف قصه اردکی که پرهای طلاییاش کنده شده، فاش کرد که این اردک سخاوتمند یکی از تناسخهای پیشین او بوده و با حرص و طمع مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. کاتبان گردآورنده این مجموعه از حکایتهای حیوانات به عنوان ابزاری برای نشر کلام بودا بهره بردهاند. قصههای جاتاکا (در کنار سوتراهای بودایی) یکی از گزارشهای مکتوب بوده است که نشان میدهد چگونه یک چارچوب خاص میتواند به چیزی که در ظاهر مجموعهای از حکایتهای جانوران است جهت و هدف بدهد».